سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

سفری کوتاه در پاییز به وان ترکیه - حوادث شروع سفر در ایران

آغاز سفر و حواشی اولیه:

ما هم طبق برنامه ولی با اندکی استرس سفرمون رو شروع کردیم و وقتی خواستیم عازم بشیم علیرغم اینکه بلیط شب رو ارومیه را خریداری کرده بودیم فروشنده مسئول تعاونی با خونسردی گفت که اتوبوس خراب شده و بیاید پولتون رو پس بگیرید !!


نمی دونم ، جالبه !!! که در تعدادی زیادی از سفرهامون اولین استرس رو همیشه در شروع سفر تجربه میکنیم که ظاهرا جز جدایی ناپذیر مسافرت های ما شده که البته تا اینجای کار همیشه به خیر گذشته !


من که با برنامه ریزی دقیق فکر همه جاش رو کرده بودم فکر نمیکردم در شروع سفر و در ایران به چنین بن بستی بخوریم!! اولش عصبی شدم ولی بعد به خودم مسلط شدم و رفتم به تعاونی های دیگه سرزدم  که شاید بلیط گیرمون بیاد که متاسفانه با توجه به پیش رو بودن تعطیلات بلیطی موجود نبود!! دیگه داشتیم دست از پا دراز تر به خونه برمیگشتیم و موقعیکه میخواستیم پول بلیط رو پس بگیریم تلفن فروشنده بلیط زنگ خورد و مثل فیلم های هندی ! یه اتوبوس کمکی از یه تعاونی دیگه جور شد و با  یکساعتی تاخیر عازم ارومیه شدیم در طول مسیر با توجه به خستگی کاری روزانه کلا در خواب بودیم فقط یه حرکت ناشیانه راننده اتوبوس (یا شاید هم راننده روبرویی )که نزدیک بود ما رو روانه بهشت زهرا بکنه ! ما رو از خواب بیدار کرد،  حادثه به خیری گذشت ولی راننده تا نیم دیگه ادامه راه، به آسمان و زمین بد و بیراه میگفت و ...


خلاصه با فراز و نشیب زیاد ساعت 7 صبح وارد ترمینال ارومیه شدیم ، اولین کار پس از تحویل گرفتن کوله پشتی ها تهیه بلیط بود با عجله به دو شرکت مورد نظر که از قبل هماهنگ کرده بودیم رفتیم و برخلاف انتظار فروشنده بلیط گفت که برای وان سرویس نداریم!! من که تعجب کرده بودم توضیح دادم که چند بار تلفنی تماس گرفتم و هماهنگ کردم ولی متصدی گفت شما درست میگید ولی یه هفته هست که مرز سرو رو بر روی اتوبوس هایی که از ایران میایند بسته اند و علتش هم حمل قاچاق بار و کالا هست و شخصی که در دفتر فروش بلیط نشسته بود ظاهرا راننده یکی از این اتوبوس ها بود و میگفت بعضی وقتها 10 ساعت لب مرز منتظر میشدند ولی اجازه تردد داده نمیشه!! و میگفت البته موقتی است و احتمالا مسائل سیاسی پشت این قضیه هست و ممکنه تا چند روز دیگه بر طرف بشه ولی خوب ما که فرصت نداشتیم واین همه راه رو تا اینجا اومده بودیم باید یه فکر چاره ای می اندیشیدیم ولی قبل از هر اقدامی یه چای داغ در هوای خنک صبحگاهی واقعا چسبید ...



اولش تصمیم داشتیم از مرز سرو بریم  ماشین های سواری با 20 الی 30 هزارتومان ما رو به مرز سرو میبردند ، ولی با اندکی پرس جو متوجه شدیم که با توجه به کوهستانی بودن این مسیر و اینکه راننده های ترک معمولا دیر شروع بکار میکنند بهتره وقت رو از دست ندیم و عازم خوی بشیم ....از چند تا سواری کرایه تا مرز رازی رو پرسیدیم که حدود 100 تا 150 هزار تومان قیمت پیشنهاد دادند بنابراین با توجه به اینکه وقت داشتیم تصمیم گرفتیم تا با اتوبوس عازم خوی شویم و با پرداخت فقط نفری 4000 تومان با تعاونی میهن نور به سمت خوی رفتیم با این تصمیم تونستیم مقدار زیادی از هزینه کاهش بدیم .


برنامه های ما تا اندازه  زیادی دچار تغییر شده بود و بدلیل اینکه رفتن با اتوبوس در برنامه ما بود خیلی در مورد عبور از مرز رازی تحقیق نکرده بودیم ولی چاره ای نبود و گزینه عبور از مرز رازی رو انتخاب کردیم که منطقی بود و خوشبختانه بسیار خوب از آب درآومد...


در مسیر درختهای سیب با برگهای زرد رنگش منظره بسیار زیبایی رو در جلوی دیدگان ما ترسیم کرده بودند و بارش اندکی بارون ، در جاده  کوهستانی ، جلوه زیباتری رو به ترسیم کرده بود و با عبور از گردنده قوشچی ساعت 11 به ترمینال خوی رسیدیم.

در ابتدای ورودی ترمینال از یه راننده تاکسی کرایه تا مرز رو پرسیدیم که گفت میشه 35 هزار تومان ، که کمی گرون به نظر میرسید ما بهش 25 هزار تومان پیشنهاد دادیم قبول نکرد غرلند کنان  نپذیرفت و بقولی گاز رو گرفت و رفت!!



ترمینال مسافربری خوی

ما که توقف کوتاهی برای شستشوی دست و صورت در ترمینال داشتیم هنگام برگشت  اون راننده  غرغرو ما رو دید و گفت بیاید من شما رو با 25 تومن میبرم ما هم قبول کردیم غافل از اینکه این راننده خارج از نوبت تاکسی های دیگه ما رو شکار زده بودوقتی سایر راننده تاکسی های ترمینال این حرکت اون رو متوجه شدند به سمت ما اومدند و ابتدا درگیری لفظی بین اون و سایر راننده پیش اومد و راننده ای که نوبتش بود به ما گفت "نوبت من هست شما تشریف بیارید با من بیاد " برای ما که فرقی نمیکرد گفتیم نوبت هرکی هست باشه اکی ولی ما 25 کرایه رو فیکس کردیم !!در همین حین بود که بطور ناگهانی دو تا راننده  بصورت فیزیکی  با هم درگیر شدند و صحنه زشت و ناراحت کننده ای رو پیش آوردند و ما مونده بودیم که چیکار کنیم که راننده ای که نوبتش بود یه دفعه ای گفت من از شما 20 میگیرم و میبرمتون این کار همیشگی این آدم متقلب هست !!و راننده های دیگه هم تائید کردند... راننده دوباره گفت اصلا بیاید من ازشما کرایه نمیگیرم و رایگان میبرمتون !!!


خلاصه سوار تاکسی زرد رنگ پژو ش شدیم( همونی که نوبتش بود) و از این مخمصه در رفتیم ....


فاصله خوی تا مرز رازی حدود 65 کیلومتر بود که با گذر از کنار مزارع گندم به سمت مرز رازی رفتیم، و جاده در کنار رودخانه قطور قرار داشت در جاهایی هم   بعلت طغیان رودخونه  جاده چاله چوله بود قابل ذکره این رودخونه دارای بستر عریض ولی کم آبی بود و در حاشیه جاده جاهای بسیار بکری برای گذروندن ساعاتی خوش در طبیعت وجود داشت که قطعا در روزهای تعطیلات مملو از جمعیت شهرنشین می شد. در بین راه سازه بسیار بزرگی توجه ما رو به خودش جلب کرد ،بلی اون پل قطور بود که برای گذر قطار راه آهن ایران و ترکیه ساخته شده بود و به گفته راننده تاکسی قدمتش به زمان رضا شاه بر میگشت!! واقعا این اثر هنری ( البته در زمان خودش و شاید هم حالا! )توجه هر رهگذری رو به خودش جلب میکرد.




جاده ای پر پیچ و خم در دل کوه
حدود ساعت 1 بعداز ظهر به مرز رازی رسیدیم ما هم همون کرایه 25000 تومان رو به راننده دادیم و ازش خداحافظی کردیم ......

در جلوی محوطه ورودی به گمرگ و مرز رازی ، محوطه نسبتا وسیعی بعنوان پارکینگ در نظر گرفته شده بود و برای مسافرینی که قصد دارند با وسیله شخصی خودشون تا لب مرز بیاند و بعدش بدون ماشین شخصی از مرز عبور کنند ، وجود این محوطه پارکینگ میتونه بسیار مفید و کارگشا هست...
پارکینگ مرز رازی

ساختمان اداری مرز از چندین کیوسک حقیر تشکیل شده بود و تعدادی از ماشین های ایرانی با کاپوتاژ کردن و نصب پلاک های بین المللی قصد عبور از مرز رو داشتند باجه پرداخت عوارض نسبتا شلوغ و بی نظم بود پس از پرداخت عوارض خروج از کشور به مبلغ 15000 تومان و مبلغ 2000 عوارض شهرداری قطور با ممهور نمودن پاسپورت ها به گمرک ترک وارد شدیم و بدون کوچکترین معطلی وارد خاک کشور ترکیه شدیم...
ساختمان اداری گمرک مرزی رازی در سمت ایرانی

ادامه دارد ....

در ادامه  ورود به خاک ترکیه ، ملاقات با اولین میزبان کوچ سرفینگ CS    ......رو خواهیم داشت

سفر زمینی به وان ترکیه - مقدمات سفر

کانال تلگرام سفر ، کوچ سرفینگ ، تجربه متفاوت


سفر به وان...


تاخیر چند ماهه بروز رسانی وبلاگ اصلا برام جالب نبود و نیست  و این مثل این میمونه که تعهدات اخلاقی خودت رو نتونی انجام بدی! البته این تاخیر کاملا توجیه داره و ناشی از بی مسئولیتی نیست !! ولی گاها دوستان به من میگند که همیشه آغاز کننده خوبی هستی و با شور وشوق و انرژی زیاد  یک کار رو شروع میکنی ولی در ادامه کم کم کمرنگ و کم انرژی میشی! خوب با خودم فکر میکنم ، تا اندازه ای بهشون حق میدم ولی انتظار داشتن انرژی نامحدود هم از یه شخص خیلی مشغولی مثل من هم یک کم سخته ... تازه اخیرا مسئله ادامه تحصیل و رفت و آمد شبانه بصورت هفتگی به دانشگاه    هم به گرفتاری های کاری و مشغله انجام وظایف خانوادگی روتین من اضافه شده و تا اندازه ای فوق برنامه های روزمره زندگی را تحت تاثیر خودش قرار داده ....


خوب ; خوشبختانه تازه امتحانات تموم شده ، من با خودم عهد کرده بودم که اولین کارم بروز رسانی وبلاگ باشه و از مرگ تدریجی  اون جلوگیری کنم برای ادامه مطالب از بین مطالب مورد نظر سفر زمینی به وان ترکیه رو انتخاب کردم که در پاییز سال گذشته و در تعطیلات سه روزه و بدون گرفتن حتی یک روز مرخصی صورت گرفت که در نوع خودش برای ما یه رکورد محسوب میشه...


حالا سئوال پیش میاد که چرا وان رو برای سفر انتخاب کردیم؟


وان شهر نسبتا کوچکی  هست که در شرقی ترین بخش آسیایی ترکیه قرار داره و مرکز استانی با همین نام هست به نوشته ویکی پدیا این شهر 361162 نفر جمعیت داره

وان (به ارمنی: Վան) (به کردی: Wan) (به ترکی: Van) بزرگترین شهر در شرق ترکیه می‌باشد٬ یکی از شهرهای تاریخی و زیبای ترکیه است . مردم این شهر به زبان کردی کرمانجی سخن می گویند.

این شهر از شمال وغرب به  وان از شرق به کوههای مرتفع سیاه کوه واز جنوب به کوه آرتوس چسبیده است.(ویکی پدیا)


اولین بار اسم این شهر رو در اخبار و در ارتباط با زلزله وان شنیدم و بعدها در جایی خونده بودم که قطارهای ایرانی که به مقصد استانبول و آنکارا میرند در شهر وان مسافرها رو پیاده میکنند و مسافرین با گذر از دریاچه وان ادامه مسیر رو با قطار ترک میرند علاوه بر این اطلاعات زمینه ای ناندو Nando   دوست کوچ سرفینگی برزیلی ما  که عکسهایی رو از گربه های استثنایی این شهر برای ما فرستاده بود و چهره مثبتی از این شهر برای ما ترسیم کرده بود در ذهنم بود.

همه موارد فوق و در پیش بودن تعطیلات سه روزه و نزدیکی نسبی وان به ایران و عدم نیاز به اخذ ویزا و خاطرات خوب سفر قبلی ما به ترکیه  ، همه و همه باعث شد که این سفر برای ما رقم بخوره ولی با توجه به سرمای احتمالی هوا و کوتاهی سفر که قطعا خستگی بیشتری رو در پی خواهد داشت از بهمراه بردن بردیا صرف نظر کردیم و این به ما کمک کرد که بتونیم تجربه دیگه ای رو از کوچ سرفینگ در وان داشته باشیم.



طبق معمول هر سفر، انجام تحقیقات از دوستان و سایت های اینترنتی و وبلاگ ها انجام شد متاسفانه اطلاعات خیلی بروز و کامل نبود هرچقدر کسب اطلاعات در مورد استانبول و آنتالیا راحت بود در این زمینه خیلی اطلاعات زیادی نصیب ما نشد.

بهترین گزینه کسب اطلاعات از دوستان  ایرانی کوچ سرفینگ ارومیه بود و با فرستادن چند ایمیل اطلاعات خوبی از ساعات حرکت اتوبوس ها ، هزینه و سایر موارد کسب کردیم.


راهها و مسیرهای رسیدن به وان از طریق مسیر زمینی: قطار - اتوبوس - گذر پیاده از مرز

پس بررسی های بعمل اومده اولین گزینه قطار تبریز – وان بود که قطار اتوبوسی و بدون واگن بود از لحاظ ایمنی و امنیت قطار میتونست بهترین گزینه باشه ولی محدودیت حرکت قطار که فقط در طول هفته یک بار و در روزهای چهارشنبه این تردد انجام میشه عملا این گزینه رو برای ما حذف شده کرد و مشکل دیگه این بود که قطار در مرز  توقف طولانی داشت چون بازرسی از قطار و  همچنین چک کردن پاسپورتهای همه مسافرین قطار زمانبر و طولانی هست چون تا همه مدارک کنترل نشود قطار حرکت نخواهد کرد.


گزینه دوم رفتن با اتوبوس های ارومیه – وان بود که با زمان تقریبی 9 ساعت و هزینه 40 هزار تومان منطقی و بی درد سر به نظر میرسید با کمک دوستای  CS ارومیه شماره تماس و ساعت حرکت بلیط ها رو پرس و جو کردم که ظاهرا 8 صبح به سمت ترکیه حرکت میکردند و اگه ما خودمون رو با اتوبوس شب رو به ارومیه میرسوندیم میتونستیم با این اتوبوس ها که ظاهرا همشون اتوبوس های ترک بودند براحتی خودمون رو به وان برسونیم

دو شرکت مسافربری برای وان فروش بلیط  داشتند که من دو هفته قبل از سفر تماس گرفتم که زودتر بلیط خریداری کنم که گفتند نیازی به پیش خرید بلیط نیست و چون های سیزن نیست و مسافرهای زیادی در این فصل به وان نمیرند اتوبوس اکثرا خالی هست و بجای مسافر بار و کالاهای ایرانی با خودش به ترکیه مبره

شماره و مشخصات این دو شرکت رو اینجا ذکر میکنم شاید بدرد کسانی که تصمیم دارند از این مسیر به وان برند بخوره

شرکت نیل چشم گستر ارومیه 2333327-0441 و همچنین شرکت بهار افشان مولوی 2346411-0441


گزینه سوم عبور بطور مستقیم از لب مرزهای مشترک ایران و ترکیه هست


مرزهای مشترک ایران و ترکیه  ویژگیها مزایا و معایب آنها:


برای ورود به ترکیه سه مرز و گمرک فعال هست


مرز بازرگان که مهمترین و شلوغترین گذرگاه ایران و ترکیه هست که این مرز در سمت ترک گوربلاغ نامیده میشه و اکثر اتوبوس ها و سواریها برای رفتن به آنکارا ، استانبول ارمنستان و گرجستان از این مرز تردد میکنند و مرز بصورت 24 ساعته باز هست و برای رفتن به وان این مرز نسبت دور است و مرزهای رازی در نزدیکی شهر خوی و مرز سرو در نزدیکی شهر ارومیه  برای رفتن به وان مناسب می باشد.


مرز رازی - کاپیکوی(سمت ترک) در ساعات خاصی فعال است و اگه شما دیر به لب مرز برسید پشت درهای بسته خواهید ماند پس برای گذر از مرز رازی زمان رسیدن به مرز مهم می باشد مرز رازی در طرف ایرانی ساعت 9 صبح و در طرف ترک 8 صبح به وقت محلی باز میشه  و در سمت ترک ساعت 3 عصر و در طرف ایرانی 4:30 عصر بسته میشه و تردد متوقف میشه.

فاصله مرز تا وان کمتراز 100 کیلومتر هست ولی جاده اش سر راست هست.


مرز سرو - اسندره (سمت ترک )که در نزدیکی ارومیه قرار داره در کمتر نیم ساعت از ارومیه قابل دسترسی است و از مزایای اون اینه که بطور شبانه روزی باز هست و محدودیت ساعت کار نداره ولی برای رسیدن به وان بیشتر مسیر در خاک ترکیه پیموده میشه و برخلاف مسیر رازی – وان که جاده اتوبان ، دارای جاده  ای کوهستانی و تا اندازه ای خطرناک هست و نکته دیگه اینکه اگه از مسیر رازی به سمت وان برید لب مرز مینی بوس منتظر حضور مسافرین هست و براحتی یک سره به وان میره ولی در مرز سرو ابتدا باید با سواری به یکی از شهرهای نزدیک بنام Yuksekova رفت و بعد از اونجا عازم وان شد که یک کم پردرد سره !!فاصله مرز Sero سرو -اسندره تا وان حدود 298 کیلومتر هست.


ادامه دارد .... تاریخ احتمالی بروز رسانی 10 الی 15 روز دیگه!

از قدیم گفتن کم بنویس ولی همیشه بنویس!!


گشتی در بازار بزرگ (گراند بازار )و منطقه ایمنونو

سال نو مبارک ..... با عرض پوزش از اینکه بروزرسانی وبلاگ با تاخیر چند ماهه انجام شد تعطیلات عید فرصت اندکی ایجاد شد که بتونم کارهای عقب افتاده رو تا اندازه ای جبران کنم ....


بعد از بازدید از مسجد کم کم احساس گرسنگی کردیم و برای تجدید قوا نیاز بود باتریها رو دوباره شارژ کنیم انتخاب اول پیدا کردن یک رستوران با کیفیت و قیمت مناسب بود از بین غذاهای ترکی ، قصد داشتیم اسکندر کباب رو تست کنیم که از قبل تعریفش رو از دوستان شنیده بودیم. از منطقه سلطان احمد و در امتداد مسیر ترانوا به سمت ایمنونو قدم زنان رفتیم



در طول مسیر رستورانهای متعددی دیده میشد که توریست ها رو برای خوردن غذا دعوت میکردند در بین راه یکی از این رستورانها رو انتخاب کردیم و قبل از سفارش قیمت غذاها رو چک کردیم و از فروشنده پرسیدم که قیمت ها با احتساب نوشابه هست یا نه که گفت قیمت نوشابه جدا محاسبه میشه ولی بقیه برطبق منو هست ، قیمت ها مناسب و منطقی به نظر میرسید اسکندر کباب پرسی 15 لیر بود میزهای رستوران هم تقریبا پر بود خلاصه یه میز خالی پیدا کردیم و اسکندر کباب رو به همراه یه پرس دونر کباب گوشت و چند تا نوشابه سفارش دادیم، دقایقی بعد غذا آماده شد و اسکندر کباب رو در داخل بشقاب سفالی و به شیوه سنتی سرو کردند بشقابش بسیار داغ بود ولی دونر کبابش خیلی خوشمزه نبود!  و بهیچ وجه نتونست انتظارات ما رو از دونر کباب اصل ترک برآورده کنه  چونکه ما در برلین و در یک رستوران خیابانی دونر کباب فوق العاده ای خورده بودیم و همین انتظارات ما رو بالا برده بود....





پیش غذا

اسکندر کباب

دونر کباب

پس از صرف غذا وقتی برای تسویه حساب رفتم صندوقدار 20 لیر اضافه تر میخواست  از ما بگیره! البته جزئیات قیمتها یادم نیست ولی از روی منو قیمت ها مشخص و به سادگی قابل محاسبه بود من از دادن مبلغ اضافی امتناع کردم و توضیح دادم که فقط مطابق با منو پرداخت میکنم خلاصه صندوقدار هم قبول نمی کرد جالب اینکه همزمان یه مشتری دیگه که ترک بود و اعتراض من رو دید اونهم به یه قضیه ای به گارسون اعتراض کرد من هم شجاع تر شدم و یه کوچولو صدام رو بلندتر کردم وقتی کار بالا گرفت مسئول رستوران اومد و با اندک کلمات انگلیسی که بلد بود مشکل رو جویا شد و من هم بهش توضیح دادم خلاصه اون گفت که این مبلغ مالیات و نمیدونم پول میز و از اینجور چیزهاست که من قانع نشدم و گفتم لازمه که این رو به مشتریانتون توضیح بدید چون من اولش سوال کرده بودم!! خلاصه با پرداخت 5 لیر اضافه از رستوران خارج شدیم کیفت نه چندان خوب غذا و نهایتا درخواست پول بیشتر باعث شد که اصلا غذا به ما نچسبید و فقط خاطره اسکندر کباب تو ذهنمون با کیفیت پایین نقش بست.

بعد از خوردن غذا قدم زنان به منطقه ایمنونو رفتیم و وجود آب و کشتی های کوچک و بزرگ منظره جذابی رو بوجود آورده بود و براحتی میشد ساعتها رو در کنار این مناظر گذروند... تصمیم داشتیم که برای دیدن پارک مینیاتور بریم این پارک شامل ماکتهای مکانهای دیدنی ترکیه هست و وردیش هم 10 لیر بود در جلوی اسکله امین نونو از چندین نفر آدرس این پارک رو پرسیدیم ولی متاسفانه انگلیسی نمی دونستد و نتونستیم درست آدرس رو متوجه بشیم و چون از قبل یادم رفته بود در هتل مسیریابی کنم ار رفتن به این پارک صرف نظر کردیم  البته بعد از بازگشت به هتل و مرور یادداشت هامون متوجه شدم که باید از میدان تقسیم به سمت خیابان عثمان بی و با اتوبوس میرفتیم !!


با پیشنهاد خانم ، در نزدیکی اونجا خیابانی بود که پر بود از فروشگاههای مختلف و فروشگاه زنجیره ای السی واکی که توجه خانم رو جلب کرده بود و چند ساعتی رو در اون حوالی و در فروشگاههای مختلف گذروندیم و چند خرید خوب هم انجام دادیم ایندریم به معنی تخفیف که معادل دیسکانت یا همان کورتینگ هست از واژه هایی است که در فروشگاهها بالخص فروشگاههای زنجیره ای توجه ما رو به خودش جلب میکنه چون گاها خریدهای شگفت انگیزی میشه در حوالی این واژه ها پیدا کرد و من به این خرید ها میگم شکار!!


 



بعد از بازدید از فروشگاههای حوالی امین نونو یک کم استراحت کردیم تا بردیا در پیاده روی کم نیاره البته من از این دید که برای اضافه وزنش و همچنین ورزش بودن پیاده روی این فرصت رو غنیمت شمردیم چون در زندگی روتین روزمره کمتر فرصت پیاده روی وجود داره...

لبخند در خواب عمیق!!

بعد از اندکی استراحت و چرت نیم روزی مجددا به سمت منطقه سلطان احمد رفتیم و از طریق خیابانی در روبروی میدان اصلی به سمت گرندبازار عازم شدیم یه شیب سربالایی ملایم داشت ولی خیل عظیم توریست ها ما رو به ادامه راه مطمئن میکرد حدود 40 دقیقه ای قدم زنان و با کمک جی پی اس به سمت بازار رفتیم


بازار بزرگ استانبول (کاپالی چارشی)

بازار بزرگ استانبول که به ترکی کاپالی چارشی یعنی بازار سرپوشیده نامیده می شود در نزدیکی  غرب سلطان احمد است و یکی از بزرگترین مراکز خرید سرپوشیده در دنیاست. محصولاتی که در آن فروخته می شوند عبارتند از فرش و قالی و پوشاک تا کارهای دستی و هنری و شطرنج. رستوران ها، کافه ها و مساجد زیادی هم در این بازار هست.





سردر ورودی بازار کاملا مشخص و بافت سنتی بازار رو نمایش میداد و این بازار شباهت های زیادی با بازارهای سنتی ایرانی داره ولی قطعا برای توریست های غربی متفاوت و جذاب تر بود قسمتهای زیادی از بازار سرپوشیده بود و قسمتهای دیگر هم سرباز و مخصوص پوشاک و البسه بود  و مثل بازار تهران به شکل حجره ای هست و در انتهای بازار هم مخصوص ادویه جات بود پس از خروج از بازار با گذر از کوچه پس کوچه های اطراف به سمت پارک گلحانه رفتیم پارک بسیار بزرگی به نظر میرسید پارک گلحانه استانبول Gulhane Park Istanbul   مجاور قصر توپکاپی قرار دارد و یکی از چند فضای سبز زیبای استانبول به شمار می آید. با تاریک تر شدن هوا ، از درجه حرارت هم کاسته میشد و با توجه به اینکه در پارک ها و فضای سبز هوا اندکی خنک تر است سرمای هوا بیشتر حس میشد با توجه به خستگی یک روز طولانی برای ما بالاخص بردیا بهترین گزینه بازگشت به هتل بود تا برای بازگشت به ایران خودمون رو آماده کنیم.



علیرضا تورلیدر ما برای ساعت 7 جلوی درب هتل قرار گذاشته بود با اینکه ساعت پرواز از فروگاه سبیها 12 به وقت استانبول بود ولی ترافیک داخل استانبول علتی بود که علیرضا در حضور به موقع مسافرین تاکید داشت و ما هم برای اینکه باعث دردسر برای بقیه نشیم طبق برنامه آماده شدیم که باتوجه به کوچیک بودن اتاق هتل و جابجایی وسایل و  بیدار کردن بردیا کار آسانی نبود و فرصتی برای صرف صبحانه نبود البته ما فکر میکردیم که رستوران هتل ساعت 7 شروع بکار میکنه غافل از اینکه ساعت شروع 6:30 بود و اگه زودتر میومدیم شاید صبحونه هتل رو از دست نمیدادیم البته برای ما صبحونه زیاد مهم نبود ولی برای بردیای شکمو تحمل گشنگی خیلی آسون نبود و مامان بردیا یه صبحونه سریع به بردیا داد و من هم از علیرضا 5 دقیقه وقت خواستم و اونهم علیرغم اینکه بقیه  مسافرها اومده بودند با خوشرویی قبول کرد ... 

با توجه به اینکه در ساعات اولیه صبح  از پل بغاز گذر میکردیم ولی ترافیکش بسیار سنگین بود خلاصه حدود ساعت 9 و 15 دقیقه به فرودگاه  سبیها Sabiha-Gokcen رسیدیم و تا ساعت پرواز یعنی 12 ظهر وقت زیادی داشتیم فروشگاههای داخل فرودگاه محلی برای خرج کردن لیرهای باقیمانده بود و پرواز  6525  هواپیمای آسمان با نیم ساعت تاخیر در ساعت 17 بوقت ایران در فرودگاه امام خمینی به زمین نشست . و پرونده این سفر هم بسته شد.


موارد متفرقه و کاربردی در سفر به استانبول:


تعدادی از پکیج های ارائه شده توسط تور که دانستنش بد نیست و حتی میتونه در انتخاب مسیرهای گردشگری هم کمک کنه


تور شبهای ترک GAR اجرای رقصهای عربی، لزگی ، و رقص های گروهی با پیش غذا شام نوشیدنی الکلی و غیرالکلی(محدود)  نفری 55 دلار 


تور گشت منطقه آسیایی حرکت با کشتی عمومی از اسکله امینونو تا اسکله اسکودار ، بازدید از منظره برج دختر و تپه های چاملیجا ، منطقه کادیکوی و ساحل بوستانچی بازدید از جاده بغداد و مرکز خرید کارفور بدون ناهار نفری 35 دلار


تور منطقه سلطان احمد و موزه ها با تراموای شهری با صرف ناهار البته ورودیهای به حساب مسافرین نفری 35 دلار


تورگشت شهری بازدید از منطقه زیبای ارتاکوی و مشاهده مناظر زیبا و دیدنی از زیر پل بغاز مرکز خرید چرم صرف ناهار در رستوران ایرانی و بازدید از چند مرکز خرید نفری 35 دلار (البته برای ما جزء پکییج رایگان ما بود)


تور موزه پاناروما ، آکواریوم و سلیمانیه بازدید از مسجد سلطان سلیمان و آرامگاه خرم سلطان و بازدید از آکواریوم ، شبه جنگل آمازون به همراه مرکز خرید Flyinn  بدون ناهار  نفری 50 دلار


تور موزه توپکاپی آیاصوفیا و یره باتان صرف ناهار با تورلیدر ترک (هزینه ورودی به عهده تور ) نفری 100 دلار!!


تورجزیره بیوک آدا سفر با کشتی عمومی گشت در جزیره باکالسکه همراه بار صرف ناهار در رستوران ساحلی نفری 70 دلار!!


دیسکوی ایرانی Persian night نفری 25 دلار


با یه نگاه سرانگشتی به هزینه ها مثلا تور جزیره برای ما 3 نفر 210 دلار میشد در حالیکه ما بدون تور با صرف ناهارتقریبا کلا در حد 30 دلار میشه حالا انتخاب با خودتون.

البته اگه کارت اشتراک سفیران تراول رو داشته باشید بین 10 الی20 دلار هم تخفیف میدهند!


سایر موارد

ساعات تحویل گرفتن اتاق در هتلها ساعت  14 و ساعت تحویل دادن اتاق ساعت 12 میباشد.

بردن نوشیدنی و مواد غذایی بداخل هتل ممنوع است البته یواشکی میشه برد!مخصوصا نوشیدنی !

یخچال هتل پر است از شکلات و نوشیدنی و خوردنیهای متفاوت ولی بصورت اکسترا یعنی دولا پهنا حساب میشه حواستون باشه مخصوصا اگه بچه کوچیک دارید اولش بگید میان خالی میکنند

تبدیل دلار به لیر هم بسیار راحت هست و در صرافی ها  Doviz براحتی انجام میشه البته هتلها هم چنج میکنند ولی با قیمتهای نامناسب!


حمل و نقل عمومی در استانبول:

سیستم حمل ونقل عمومی در استانبول در منطقه اروپایی بسیار بهتر از منطقه آسیایی هست چون دارای چندین مسیر مترو و ترانوا  که به نظرمن بهترین و باصرفه ترین وسیله رفت و آمدهستند، مترو  در استانبول قدمت طولانی داره به قرن نوزدهم برمیگرده ولی ترانوا در دهه 90 در بخش اروپایی ایجاد شد و از طریق یه تونل دریایی از پایین بسفر به بخش آناتولی راه پیدا کرده است

مترو استانبول هم 2 خط داره که یکی از خطوط فرودگاه آتاتورک را به آکسارای وصل میکند البته یک خط ویژه فولیکولار که کاباتاش و تقسیم رو بهم وصل میکند سیستم قطار کابلی و بدون ایستگاه می باشد.

ترانوا هم بین کاباتاش تا زیتون برنو بسیار مفید و کاربردی هست.

قایق و کشتی و اتوبوس دریایی هم جزء سیستم حمل و نقل عمومی استانبول هست که در مسیرهای ثابتی مسافرها رو جابجا میکنند مثلا ایستگاه امینونو به کادیکوی .... چندین شرکت خصوصی هم جابجایی مسافرین در مسیرهایی رو برعهده دارند و قایق های سریع و السیر هم هستند از نکات قابل ذکر در قایقرانی و سفر با کشتی در تنگه بسفر این است که کلیه شناورها بصورت زیگزاگ حرکت میکنند و علتش وجود جریانهای پرشدت در کف این تنگه است و فقط ناخداهای بومی که گواهینامه مخصوص بسفر را دارند مجاز به راندن شناور در این تنگه هستند و اگه کشتی یا شناور خارجی وارد این تنگه بشه طبق قوانین یک ناخدای ترک که دارای مجوز کشتیرانی در بسفر هست هدایت شناور را برعهده میگیرد.

تاکسی هم مثل هر شهر بزرگ دیگه گرانترین و ساده ترین شکل حمل و نقل عمومی هستند پیشنهاد میشه قبل از سوار شدن کرایه را با راننده فیکس کنید گفته شده بهتره پول خرد همراه داشته باشید چون معمولا به بهانه نداشتن پول خرد باقی پول را پس نمی دهند.

تاکسی های خطی که دولموش نامیده میشوند و معمولا ون یا مینی بوس هستند که علامتش روی سقفش اونها رو مشخص میکنه مسیرهاشون مشخصه و معمولا پر بشوند حرکت میکنند مسیرهای اطراف تکسیم تا کادیکوی و بوستان جی دلموش موجود بود.


معافیت از مالیات:

نکته مهم در مورد Tax Free اگه در ترکیه بیش از 100 لیر خرید کنید میشه از فروشنده برگه معاف از مالیات گرفت و در فرودگاه با اندکی کار اداری میشه مالیات پرداخت شده جنس رو پس گرفت چون طبق قوانین توریست ها الزامی به پرداخت مالیات ندارند چند تا از همسفرهای ما تونسته بودن از این طریق مقادیری از لیر خرج شده رو زنده کنند


تجربه کوچ سرفینگ در استانبول:

استانبول یکی از شهرهایی است که جمعیت کوچ سرفینگ زیاد و فعالی داره و پیدا کردن میزبان نباید زیاد سخت باشه با توجه به اینکه ما باتور به  این سفر اومده بودیم قطعا نیازی به پیدا کردن میزبان نداشتیم ولی چون ملاقات با افراد  محلی بخش مهمی از خاطرات و آموخته های سفر من رو شکل میده و سفر استانبول هم در این زمینه نمی تونست استثناء باشه با سه نفر از اعضاء هماهنگ کردم که در صورتیکه شرایط و وقت طرفین اجازه بده همدیگر رو ملاقات کنیم


اولین نفر عثمان عضو 34 ساله ای بود با دارا بودن 7 رفرنس مناسب و تجربه سفر به بیش از 20 کشور گزینه خوبی بود و با داشتن شماره تلفنش سعی کردم اولین ارتباط رو در روز اول باهاش برقرار کنم با سیم کارت ترک سلی که تور به رایگان به ما داده بود با شمارش تماس گرفتم جواب نداد چندین اس ام اس هم فرستادم دلیور نشد ... در روزهای آخر ایمیل زدم و علت را جویا شدم گفتش که همان روز گوشی اش رو گم کرده یا شاید دزدیده شده و مشکلات زیادی رو متحمل شده بود و عذر خواهی کرد


نفر دوم "گلین" خانم 33 ساله ای بود که محل کارش در منطقه تکسیم بود از لحاظ زمانی نتونستیم با هم هماهنگ کنیم و همدیگر رو ملاقات کنیم

نفر سوم "زینب" دختر 18 ساله ای بود که قرار بود ملاقاتش کنیم که اونهم یه روز قبل از وقت ملاقات ایمیل زد و گفت بعلت کار پیش بینی نشده ای نمی تونه بیاد و عذر خواهی کرد و عملا  تجربه کوچ سرفینگ در استانبول علیرغم داشتن عضوهای زیاد و شانس بالا بدون تجربه پایان یافت و البته زمان کم اقامت ما در استانبول و برنامه فشرده بازدید از جاهای دیدنی مجالی بیشتری برای تجربه در این زمینه برای ما باقی نگذاشت.


پایان


بازدید از منطقه قدیمی سلطان احمد

علیرغم گردش شبونه شب گذشته در شهر، صبح بموقع از خواب بیدار شدیم و بعد از صرف صبحونه در سالن غذاخوری کوچک ولی تمیز و منظم هتل اترنو عازم میدون تکسیم شدیم ، بعد از چند روز اقامت، دیگه دستیابی به مسیرها بسیار ساده و راحت شده بود و با گذر از گذرگاه باریکی که بطور موقت بر روی خیابان در دست تعمیر اطراف میدون، به  ابتدای خیابان استقلال رسیدیم با توجه به هوای آفتابی و معتدل ، و آمادگی بردیا برای پیاده روی ، تصمیم گرفتیم که با گذر از کوچه پس کوچه هایی که دیگه بهش تسلط داشتیم به کاباتاش که مبداء ترانوای استانبول بود بریم ،کمتر از 15 دقیقه به کاباتاش رسیدیم ، و اولین مقصد ما منطقه سلطان احمد بود با استفاده از ترانوا  به سمت میدون راهی شدیم ، با گذر از پل ایمننو و چندین ایستگاه دیگه ، در نزدیکی میدان پیاده شدیم حضور توریست های متعدد نشون ازاهمیت ویژه توریستی این میدان داشت .... منطقه سلطان احمد یکی از قدیمی ترین مناطق استانبول هست میدان هیپودرم یا همون اسب دوانی هم در این منطقه قرار داشت که از جاهای مورد علاقه سلطان احمد بود ، بزرگترین مشخصه میدان وجود مسجد ایا صوفیا و مسجد سلطان احمد است و در گذرگاهی در پشت ورودی مسجد ایاصوفیا میشه به کاخ موزه توپکاپی وارد شد.



 صف ورودی بازدید کننده های ایاصوفیا

از نکات قابل ذکر حضور بستنی فروشی بود که با حرکات نمایشی و آکروبات شکل ، بستنی رو برای مشتریانش آماده میکرد جالب اینکه قبلا در اینترنت فیلم و عکسهایی رو از این فروشنده هنرمند دیده بودیم .


 

مسجد ایاصوفیه  یکی از مساجد بزرگ دنیاست که به خاطر معماری ویژه و شگفت انگیزش ، توریست های بیشماری رو جذب خودش میکنه و صف طولانی ورودی مسجد هم نشون از توجه توریست ها به این اثر تاریخی اسلامی داشت صف ورودی بسیار طولانی بود و این بهونه ای شد که ما از دیدنش صرف نظر کردیم  گفته میشه این مکان در ابتدا بت خانه بود و بعدش به مدت هزار سال و در دوره بیزانس از این بنا به عنوان کلیسا استفاده میشد و پس از فتح استانبول توسط مسلمانان به مسجد تبدیل شد در سال 1923 بعد از تشکیل جمهوری توسط آتاتورک ، برای رفع اختلاف به موزه  تبدیل شد. بزرگی گنبد یکی از ویژگیهای خاص این مسجد میباشد.  

 

 با گذر از دیواره کناری مسجد ایاصوفیه و در کمتر از 5 دقیقه پیاده روی به ورودی کاخ توپکاپی رسیدیم درختان بلند و سربه فلک کشیده ورودی کاخ بسیار تاثیر گذار و نشان از قدمت و بزرگی و ابهت کاخ پیش رو داشت. خوشبختانه علیرغم جمعیت زیادی  به سمت ورودی کاخ درحرکت بودند بخاطر وجود باجه های متعدد فروش بلیط ، بدون معطلی بلیط رو به قیمت 25 لیر   خریدیم و با توجه به اینکه بردیا 5 ساله بود خوشبختانه نیازی به خرید بلیط براش نبود  .... باجه ای هم برای راهنمای صوتی به زبانهای مختلف وجود داشت ... 



 





برای ورود بازدید مختصری توسط نیروهای امنیتی موزه انجام شد ولی محدودیتی برای به همراه داشتن دوربین وجود نداشت ... بعد از محوطه ورودی ، باغ بسیار باشکوهی با درختهای سرو توجه ما رو به خودش جلب کرد و شکوفه های بهاری هم تکمیل کننده هوای آفتابی و خوب آنروز بود در سمت چپ باغ دوم  محوطه حرمسرا قرار داشت و تا بخش درونی حیاط سوم امتداد یافته بود و برای ورود به اون باید بلیط جداگانه ای خریداری میشد بعد از منطقه حرمسرا ، چندین سالن متعدد قرار داشت که دریکی از این سالنها انواع ساعتهای قدیمی از سایزهای بسیارکوچک تا  بسیار بزرگ قرار داشت ، که تنوع اون دیدنی بود  و در سالن مجاور هم انواع سلاح های جنگی اعم از اسلحه و شمشیر به نمایش گذاشته  شده بود... ... البته عکاسی در داخل اتاقهای موزه ممنوع بود

این کاخ که مربوط به امپراطوری عثمانی هست در بین سالهای 1460 تا1478 میلادی و در زمان سلطنت سلطان محمد دوم  ساخته شده  و بعنوان ستادفرماندهی امپراطوری و اقامتگاه اصلی  سلاطین عثمانی بود.این کاخ دارای چندین حیاط است و حیاط اول از طریق دروازه ای بنام باب همایون به حیاط دوم یا میدان دیوان مرتبط بود جشن های مربوط به تاج گذاری سلاطین و مراسم تششیع جنازه در این حیاط صورت میگرفت 


 حیاط سوم در پشت باب السعاده واقع شده بود حیاط اندرونی گفته میشد و جایی بود که سلطان و پسران دربار و خواجه گان حرمسرا در اون زندگی میکردند 

بخشی تحت عنوان بخش آثار موقوفه یا دایره خرقه سعادت در این کاخ وجود داره و بازدیدکننده های زیادی داره و بازدید ازش در صف های فشرده امکان پذیره ، که قسمتی از دندان حضرت محمد که در جنگ احد شکسته بود نگهداری میشه ، همچنین آثاری دیگه ای از قبیل سنگی که جای پای حضرت محمد در زمان معراج بر روی اون مونده که بهش نقش قدم شریف گفته میشه، ناودان چوبی کعبه که دارای روکش طلاست و نامه های حضرت محمد که به کشورهای ایران ، مصر و بیزانس نوشته که اونها رو به اسلام دعوت کرده نگهداری میشه شمشیرهای متعلق به حضرت محمد ، داوود ، ابوبکر ، عمر ، عثمان و ... نیز از جمله آثار موقوفه هست. 

عصای حضرت موسی و ردای منتسب به امام حسین ، لباس فاطمه زهرا و اولین درب کعبه هم از جمله آثار مهم این بخش هست. 




 یکی از بخشهای مهم و پرطرفدار این کاخ بخش خزانه اون هست که برای ورود به این بخش هم صف طولانی در ورودی اون بود و بازدید کننده ها با هماهنگی نگهبان و با نظارت مستقیم اونها وارد این بخش میشدنددر این اتاقها اشیاء با روکش طلا و نقره ، زمرد و فیروزه و سنگهای طلا کاری شده وجود داشت در اتاق دیگری مخصوص نگهداری متاع های زمرد نشان داشت. در اتاق سوم خزانه داری ، الماسی بنام قاشقچی نگهداری میشد که سمبل و یکی از پربازدیدکننده ترین قسمت های توپکاپی بود این الماس ظاهرا توسط یه کفاش پیدا شده بود. 

در چهارمین اتاق خزانه داری یک کمربند ، دستبند و جامی وجود داشت که ظاهرا متعلق به شاه اسماعیل ایران بود و همچنین تخت نادر شاه افشار که به سلطان محمود اول هدیه داده شده بود .




 

بخش البسه هم از دیگر بخشهای این موزه بود و  تعدادی از لباس های سلاطین عثمانی هم در اینجا وجود داشت که از ویژگیهای اون آستینهای بسیار بلند و ظاهر توپر با پنبه بود که ابهت پادشاه رو بیشتر نشون بده .


  

این کاخ دارای 3 کوشک هست که مهمترین اون کوشک بغداد بود و توسط سلطان مراد چهارم ساخته شده بود کوشک روان و کوشک مجیدیه از دیگر کوشک های این کاخ می باشد. 

در انتهای کاخ در جاییکه با نمای بسیار زیبایی از دریایی مرمره مشرف بود و با توجه به زاویه تابش خورشید بهترین عکسها رو با پشت زمینه دریا میشد شکار زد و توریست ها هم این نکته از چشمشون پنهان نمونده بود و بازار عکاسی داغ بود. 

 با گذشت زمان جمعیت بازدید کننده بیشتر و بیشتر میشد و بنابراین توصیه میشه برای بازدید از این موزه صبح زود بیایید تا بتونید بازدید راحتتری داشته باشید.


پس از بازدیدی 3 ساعته از کاخ خارج شدیم ....

مسجد سلطان احمد-

پادشاهان عثمانی عظمت خود را با ساخت مساجد پر ابهت و بزرگ به رخ دیگران میکشیدند سلطان احمد هم برای اینکه  بتونه بزرگی خودش رو به دیگران نشون بده دستور ساخت این مسجد رو صادر کرد .  

 این مسجد جایگاه ویژه ای رو در بین ساختمانهای دوره عثمانی داره و اوج هنر مسجدسازی عثمانی و کلیسا سازی بیزانسی است، فضای داخلی این مسجد بگونه ای طراحی شده که نسبت به بناهای مشابه روشن تر و بادگیر تر هست  

گفته میشه که سلطان احمد شبی در خواب میبینه که مسجدی رو با دو مناره از طلای خالص ساخته و بعد از این خواب تصمیم میگیره این مسجد رو با 6 مناره بسازه و  قابل توجه هست که بعد از مسجدالحرام که دارای 7 مناره هست جایگاه دوم رو از لحاظ تعداد مناره به خودش اختصاص میده . پس از مرگ وی ,اورا درهمان مسجد دفن میکنند مسجد را به احترام او سلطان احمدنامیدند. 

در منابع غربی , این مسجد را به نام مسجد کبود یا مسجد آبی می شناسند چون در نقاشی ها و طراحی های داخلی مسجد از رنگ آبی بسیار استفاده شده است و علاوه بر کاشی های آبی رنگ ؛ کارهای چوبی خاتم کاری شده حجاری ها و خطاطی های موجود به زیباییهای این ساختمان جلوه خاصی بخشیده است.

 اگر می خواهید از این مکان مذهبی دیدن کنید، یادتون باشه که لباس پوشیده به تن کنید. خانم ها روسری سرشان می کنند که در این محل مرسوم است. 

این مسجد همه روزه از ساعت 9 صبح تا 5 بعد از ظهر باز است. ورودی آن رایگان است، ولی در ساعات نماز به خصوص جمعه ها، ورود برای توریست ها ممنوع است.از شانس ما موقع نماز ظهر اونجا بودیم و آقایان و خانمها از دو مدخل مجزا ولی کنارهم برای ورود به مسجد استفاده میکردند و یه حاج آقایی هم جلوی ورودی از ورود توریست ها در موقع نماز ممانعت میکرد من و بردیا وارد مسجد شدیم ولی خانم چون کوله پشتی همراه داشت و ظاهرش هم شباهتی به نمازگزاران نداشت موفق به ورود به مسجد نشد و ما هم مجبور شدیم برگردیم و نیم ساعتی صبر کنیم تا نماز تموم بشه ...







این بهترین فرصت بود تا از جاذبه های باستانی این منطقه که در نزدیکی مسجد بود بازدید کنیم ستون هرمی شکل هیپودروم (میدان اسب دوانی) که یک اثر تاریخی مربوط به 1500 سال قبل از میلاد هست که از یک تکه سنگ یکپارچه ساخته شده که از جنس سنگ خاراست. این ستون در مقابل معبدی در مصر باستان برافراشته بود  این سنگ به درخواست امپراطور کنستانتین اول برای کمک به توسعه و زینت بخشیدن در خواست شده بود البته مشخص نیست که این ستون هرمی چه زمانی از اسکندریه آورده شده  ولی مدتها در ساحل اسکندریه بعنوان یک شئی بی ارزش  رها شده بود. 

ستون مارپیچ هم ظاهرا از زمان امپراتور کنستانتینوس اول بجا مانده است براساس افسانه های قدیمی یکی از سربازاان پیاده نظام سر یکی از مارها رو قطع کرد بعد از اون تعدا این جانوران در استانبول افزایش یافت و این بنا باعث میشد که استانبول رو از مار و هزار پا و عقرب در امان نگه داره....


ستون کنستانتین پورفیروگنیتوس (ستون حصار دار) یه ستون 32 متری است که در مرکز هیپودرم قرار داره و از سنگهایی با اندازه های مختلف ساخته شده ، گفته میشه برجسته کاریهای روی این ستون در زمان تهاجم لاتین ها از روی این سنگها کنده شده و برای ساخت سکه اونها رو ذوب کردند. زمان ساخت این ستون رو قرن چهارم یا پنجم پیش از میلاد تخمین زدند. 

 

 




اینهم اتوبوس مخصوص توریست ها که در اکثر شهرهای توریستی  اینچنین اتوبوسهایی رایج هست

بعد از بازدید از اثرهای تاریخی به مسجد رفتیم بسیار بزرگ  بود  و همانطوری بود که انتظارش رو داشتیم ....


ادامه دارد

شب استانبول - Night of Istanbule

مینی بوس سفیران تراول ما رو جلوی درب هتل اترنو پیاده کرد ، بردیا و مامانش برای استراحت به هتل برگشتند و من هم برای خرید نوشیدنی و تنقلات از اونها جدا شدم خیابانهای اطراف هتل، پر بود از رستورانهای مختلف که با تاریک شدن هوا ، کاسبی اونها رونق میگرفت و عابران رو برای خوردن شام دعوت میکردند ... من هم قدم زنان با نیم نگاهی به منوی رستوانها که در ورودی اونها نصب شده بود برای پیدا کردن یه سوپرمارکت یا فروشگاه مواد غذایی از این خیابان به اون خیابان میرفتم ...  

 

در همین حال جوانی از دور به سمتم نزدیک شد و گویا با چهره ایرانی ها آشنا بود و سریع فهمید من ایرانی هستم ، فارسی بلد نبود ولی زور میزد که با من فارسی حرف بزنه ! من سعی کردم وانمود کنم که نمی فهم چی میگه و باهاش چند کلمه ای انگلیسی صحبت کردم و اونهم که انگلیسی نمیفهمید با تاکید بر اینکه میدونه من ایرانی هستم و با تکرار کلمه احمدی نژاد، سعی میکرد بیشتر با من ارتباط برقرار کنه ...

گفت کجا میری کمکت کنم ! اگه چیزی میخواهی در خدمتم !! بهش گفتم نه دارم میرم نوشیدنی بخرم گفت چیزی که تو میخواهی اینورها ندارند دنبال من بیا بهت نشون میدم ... تشکر کردم و گفتم خودم میرم ... از اون اصرار و از من امتناع ...

خلاصه بد جور گیر داده بوده ، البته من تو جیبهام پول زیادی نداشتم و چیز قیمتی مثل موبایل و دوربین هم بامن نبود پاسپورت هم در هتل بود و از همه مهمتر قیافه اش هم خطرناک به نظر نمیرسید ... خلاصه به اتفاق به سمت مسیر فروشگاه رفتیم با من داخل مغازه اومد و من چند تا اگ مگ(نون باگت) و تنقلات و نوشیدنی خریدم و اون همون داخل مغازه منتظرم موند!!

وقتی اومدیم بیرون پیشنهاد داد که یه جایی این نزدیکی هست که انواع و اقسام آدمهای معلوم الحال هستند ایرانی ، روس ، ترک و هر زبانی که بخوام ...

من با اشاره ای به حلقه داخل انگشتم گفتم متاهل هستم و دنبال این چیزها هم  نیستم !! طرف ول کن معامله نبود و من رو به خوردن نوشیدنی هم دعوت کرد و میگفت دیدنش که ضرر نداره مجانی هست !!

خوشبختانه قیافه ساده و روستایی و وسوسه های اون در من اثری نداشت و تا دم در هتل دنبالم اومد و حتی داخل آسانسور هتل هم چشم و امید به برگشتن من داشت! وقتی که به اتاق رسیدم مثل یه بچه خوب قضیه رو برای خانوم تعریف کردم و آنهم بدون برو و بگرد من رو از بیرون رفتن تنهایی ممنوع الخروج کرد !! (اینهم عاقبت راستگویی) 

  

 

 


اینترنت بسیار پرسرعت هتل واقعا آدم رو به استفاده از اینترنت ترغیب میکرد یک ساعتی رو که برای استراحت در نظر گرفته بودیم وب نوردی کردم و هرچه عقده دیدن یو تیوب با سرعت فوق العاده و آپلود سریع عکس و مطلب در فیسبوک داشتم رو تو این یک ساعت خالی کردم ... واقعا دیدن تصاویر با این سرعت در یوتیوب خیلی لذت بخشه!


آماده شدن بردیا و مامانش هم طبق معمول با مجادله دونفره اونها و آرامش من سپری میشد و برای اینکه اوضاع  بین مادر و پسر بیشتر جنگی نشه از جستجو در اینترنت دست کشیدم و در پوشیدن لباس به بردیا همکاری کردم و به سرعت از اتاق هتل خارج شدیم تا در لابی منتظر مامان بردیا بمونیم... راستش کوچک بودن اتاق هم در بد شدن شرایط تاثیر داشت چون وقتی محدودیت جا باشه و یه بچه هم رو اعصاب بره مثلا بگه من این جوراب رو نمی پوشم و مثلا جوراب بن تن میخوام ! حالا بیا تو این تنگی جا لابلای چمدون و کوله جوراب بن تن رو پیدا کن !!


خلاصه به اتفاق قدم زنان به سمت میدان تکسیم و خیابان استقلال رفتیم هوا نسبتا خنک شده بود و نسیم ملایمی هم میوزید ولی خنکی هوا در آخرین روزهای زمستان آزار دهنده نبود! با توجه به طرح توسعه میدان و احداث خیابان و یا احتمالا زیرگذر ، دسترسی به میدان از چند مسیر محدود میسر بود و همین باعث شده بودن شلوغی و تراکم جمعیت زیادی در اون مسیر مشاهده بشه ... تاریکی هوا نه تنها مانعی برای گردش شبانه نبود بلکه زنده بودن و پویایی خیابان استقلال لذت قدم زدن رو بیشتر میکرد. خیابان استقلال که فقط برای عبور عابرین پیاده بود مملو از جمعیت بود و بوتیک ها و فروشگاههای دو طرف با ویترین های جذاب توجه همه بالاخص خانهما رو به خودش جلب میکرد ...  

 

 

 

 

  

 

حضور محسوس و نامحسوس پلیس هم نشان از امنیت بالای تکسیم در شب داشت به پیشنهاد بردیا تصمیم گرفتیم مسیر خیابان استقلال رو با تنها وسیله نقلیه عمومی ،همون ترانوای قدیمی قرمز رنگ طی بکنیم خوشبختانه با استفاده از کارت آکبیل که مربوط به استفاده از سیستم حمل ونقل عمومی استانبول بود سوار ترانوای قدیمی شدیم خیلی شلوغ و پر بود جمعیت  زیادی از چشم بادومی ها شرق آسیا هم اکثریت مسن بودند ترانوا رو به تسخیر خودشون در آورده بودند و ما که صندلی خالی گیرمون نیومده بود سرپا واستادیم... چند تا ایستگاه جلوتر ، نیمی از مسافرین که همون توریست های شرق آسیا بودند پیاده شدند و صندلی خالی گیرمون اومد ، صندلی ها چوبی و کلاسیک بود ... 

 

 

  

در انتهایی ترین ایستگاه پیاده شدیم روز قبل تا همین جا پیاده اومده بودیم ولی بیشتر از این نرفته بودیم تصمیم گرفتیم همین مسیر رو ادامه بدیم و از روی جی پی اس برج گالاتا خیلی دور نبود ، در ادامه راه خیابان عریض استقلال به دو خیابان کوچکتر تقسیم شد و تردد ماشینها هم در این خیابانهای کوچک در جریان بود با توجه به اینکه میدان تکسیم در ارتفاع بالاتری قرار دارد دسترسی به خیابانها و مکانهای اطراف از میدان راحت تر است و خیابانها در سراشیبی قرار دارد ولی اگه بخواهید این مسیر را یه سمت میدون بیاید سخت و سربالایی خواهد شد...

کمتر از 15 دقیقه پیاده روی به محوطه برج گالاتا رسیدیم این برج که در قسمت شمالی شاخ طلای قرار دارد یکی از برجهای قرون وسطائی است گفته میشه این برج 70 متر ارتفاع داره و در طبقه بالا یه رستوران یا کلوپ شبانه هم داره که البته ما داخل نرفتیم البته ساعتی که ما رفتیم ظاهرا بازدید از برج تعطیل بود و فقط رستورانش باز بود.

با نورپردازی برج زیباتر به نظر میرسید ، چند زوج دختر و پسر و چند جوان هم بی سر وصدا مشغول خوردن تنقلات و نوشیدنی بودند ....

 

 

 


از برج تا نزدیکی پل امیننو راه زیادی نبود و با توجه به شیب تند دسترسی به شاخ طلایی رو تسریع میکرد در کمتر از 10 دقیقه به پل  و تنگه بسفر رسیدیم ...

در نزدیکی پل در یه صرافی یکم پول به لیر تبدیل کردیم چون تصمیم داشتیم با یکی از این قایق ها تور شبانه تنگه بسفر رو هم تجربه کنیم ... قبل از گذر از پل به سمت یکی از این باجه های فروش بلیط رفتیم راستش مسیر حرکت کشتی رو نپرسیدیم چون کشتی بسیار بزرگ و دو طبقه بود و خیلی شیک و تمیز به نظر میرسید و چون جمعیت زیادی داشتند سوار میشدند ما هم سوار شدیم و چون پرداخت از طریق آکبیل هم میسر بود مطمئن شدیم که این گشت مربوط به سیستم حمل و نقل عمومی استانبول هست و بسیار ارزان هم بود...

پس از دقایقی کشتی راه افتاد ، ما که باعجله و بدون پرسیدن مقصد سوار کشتی شده بودیم بعد از راه افتادنش تازه به فکر افتادیم که این کشتی بزرگ نمیتونه کشتی گشت بسفر باشه چون خبری از توریست ها نبود ! یک کم دچار استرس شدم ولی به روی خودم نیاوردم! با روشن بودن جی پی اس مسیر دور شدن از تنگه بسفر رو رصد میکردم ولی نهایتا به این نتیجه رسیدم که در آخرین ایستگاه پیاده نمیشیم و با همون کشتی برمیگردیم !! ولی با نگاه کردن به ساعت و اینکه خیلی دیروقت بود اگه کشتی در یکی از جزایر توقف میکرد و برنمیگشت چی باید میکردیم !!  سعی کردم به این مسئله فکرنکنم و از کشتی سواری در دریا در شب لذت ببریم ...هوا سرد شده بود ولی من و بردیا طبقات مختلف کشتی رو اکتشاف میکردیم و مامان بردیا در سالن کشتی ودرکنار شوفاژ گرم نشسته بود و در طبقه فوقانی و در نوک کشتی یاد جک و رز در تایتانیک افتادم !

یه چند نفری هم در طبقه روباز فوقانی بودند و ما احساس تنهایی کمتری میکردیم... کم کم از استانبول دور میشدیم و کشتی در چندین ایستگاه توقف کرد و تعدادی از مسافرین سوار وپیاده شدندپل های معروف استانبول هم از دوردست دیده میشدند... 

  

 

 

  

 

 

 

   

  

  

 

مسیر رفت 45 دقیقه ای طول کشید و در ایستگاه آخر همه مسافرین پیاده شدند و ما تنها در کابین کشتی باقی موندیم ولی نگرانی ما طولی نکشید و مسافرین جدید با سرعت سوار کشتی شدند و دقایقی بعد کشتی در مسیر برگشت به استانبول قرار گرفت ...

گشت شبانه ما که بجای بسفر مسیر دیگه ای رو طی کرد که اونهم صرف نظر از استرسش خوب و تجربه دیگه ای برامون بود پس از یک و ساعت نیم در کنار پل ایمننو به پایان رسید با گذر از زیر پل ، رستورانهای متعددی غذاهای دریایی رو برای مشتریها عرضه میکردند و فروشنده ها هم به اصرار از عابرین برای صرف شام دعوت میکردند... 

 

 

 چندین فروشنده هم روی گاری ساندویچ ماهی رو با قیمت بسیار ارزونی به مشتریها میفروختند از شلوغی مشتریها به نظر میرسید باید تازه و با کیفیت باشه ما هم چند تا ساندویچ ماهی خریدیم و با اضافه کردن آبلیمو طعمش بسیار خوب و دلچسب بود...با توجه به اینکه دیروقت بود ولی تردد و عبور مرور نسبی در خیابان دیده میشد ترجیح دادیم با اتوبوس برقی به کاباتاش و سپس با مترو فونیکولار به تکسیم برگردیم بعد از رسیدن به هتل اونقدر خسته بودیم که نفهمیدیم چطور خوابمون برد....


 

 

 

 

ادامه دارد