سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

شب استانبول - Night of Istanbule

مینی بوس سفیران تراول ما رو جلوی درب هتل اترنو پیاده کرد ، بردیا و مامانش برای استراحت به هتل برگشتند و من هم برای خرید نوشیدنی و تنقلات از اونها جدا شدم خیابانهای اطراف هتل، پر بود از رستورانهای مختلف که با تاریک شدن هوا ، کاسبی اونها رونق میگرفت و عابران رو برای خوردن شام دعوت میکردند ... من هم قدم زنان با نیم نگاهی به منوی رستوانها که در ورودی اونها نصب شده بود برای پیدا کردن یه سوپرمارکت یا فروشگاه مواد غذایی از این خیابان به اون خیابان میرفتم ...  

 

در همین حال جوانی از دور به سمتم نزدیک شد و گویا با چهره ایرانی ها آشنا بود و سریع فهمید من ایرانی هستم ، فارسی بلد نبود ولی زور میزد که با من فارسی حرف بزنه ! من سعی کردم وانمود کنم که نمی فهم چی میگه و باهاش چند کلمه ای انگلیسی صحبت کردم و اونهم که انگلیسی نمیفهمید با تاکید بر اینکه میدونه من ایرانی هستم و با تکرار کلمه احمدی نژاد، سعی میکرد بیشتر با من ارتباط برقرار کنه ...

گفت کجا میری کمکت کنم ! اگه چیزی میخواهی در خدمتم !! بهش گفتم نه دارم میرم نوشیدنی بخرم گفت چیزی که تو میخواهی اینورها ندارند دنبال من بیا بهت نشون میدم ... تشکر کردم و گفتم خودم میرم ... از اون اصرار و از من امتناع ...

خلاصه بد جور گیر داده بوده ، البته من تو جیبهام پول زیادی نداشتم و چیز قیمتی مثل موبایل و دوربین هم بامن نبود پاسپورت هم در هتل بود و از همه مهمتر قیافه اش هم خطرناک به نظر نمیرسید ... خلاصه به اتفاق به سمت مسیر فروشگاه رفتیم با من داخل مغازه اومد و من چند تا اگ مگ(نون باگت) و تنقلات و نوشیدنی خریدم و اون همون داخل مغازه منتظرم موند!!

وقتی اومدیم بیرون پیشنهاد داد که یه جایی این نزدیکی هست که انواع و اقسام آدمهای معلوم الحال هستند ایرانی ، روس ، ترک و هر زبانی که بخوام ...

من با اشاره ای به حلقه داخل انگشتم گفتم متاهل هستم و دنبال این چیزها هم  نیستم !! طرف ول کن معامله نبود و من رو به خوردن نوشیدنی هم دعوت کرد و میگفت دیدنش که ضرر نداره مجانی هست !!

خوشبختانه قیافه ساده و روستایی و وسوسه های اون در من اثری نداشت و تا دم در هتل دنبالم اومد و حتی داخل آسانسور هتل هم چشم و امید به برگشتن من داشت! وقتی که به اتاق رسیدم مثل یه بچه خوب قضیه رو برای خانوم تعریف کردم و آنهم بدون برو و بگرد من رو از بیرون رفتن تنهایی ممنوع الخروج کرد !! (اینهم عاقبت راستگویی) 

  

 

 


اینترنت بسیار پرسرعت هتل واقعا آدم رو به استفاده از اینترنت ترغیب میکرد یک ساعتی رو که برای استراحت در نظر گرفته بودیم وب نوردی کردم و هرچه عقده دیدن یو تیوب با سرعت فوق العاده و آپلود سریع عکس و مطلب در فیسبوک داشتم رو تو این یک ساعت خالی کردم ... واقعا دیدن تصاویر با این سرعت در یوتیوب خیلی لذت بخشه!


آماده شدن بردیا و مامانش هم طبق معمول با مجادله دونفره اونها و آرامش من سپری میشد و برای اینکه اوضاع  بین مادر و پسر بیشتر جنگی نشه از جستجو در اینترنت دست کشیدم و در پوشیدن لباس به بردیا همکاری کردم و به سرعت از اتاق هتل خارج شدیم تا در لابی منتظر مامان بردیا بمونیم... راستش کوچک بودن اتاق هم در بد شدن شرایط تاثیر داشت چون وقتی محدودیت جا باشه و یه بچه هم رو اعصاب بره مثلا بگه من این جوراب رو نمی پوشم و مثلا جوراب بن تن میخوام ! حالا بیا تو این تنگی جا لابلای چمدون و کوله جوراب بن تن رو پیدا کن !!


خلاصه به اتفاق قدم زنان به سمت میدان تکسیم و خیابان استقلال رفتیم هوا نسبتا خنک شده بود و نسیم ملایمی هم میوزید ولی خنکی هوا در آخرین روزهای زمستان آزار دهنده نبود! با توجه به طرح توسعه میدان و احداث خیابان و یا احتمالا زیرگذر ، دسترسی به میدان از چند مسیر محدود میسر بود و همین باعث شده بودن شلوغی و تراکم جمعیت زیادی در اون مسیر مشاهده بشه ... تاریکی هوا نه تنها مانعی برای گردش شبانه نبود بلکه زنده بودن و پویایی خیابان استقلال لذت قدم زدن رو بیشتر میکرد. خیابان استقلال که فقط برای عبور عابرین پیاده بود مملو از جمعیت بود و بوتیک ها و فروشگاههای دو طرف با ویترین های جذاب توجه همه بالاخص خانهما رو به خودش جلب میکرد ...  

 

 

 

 

  

 

حضور محسوس و نامحسوس پلیس هم نشان از امنیت بالای تکسیم در شب داشت به پیشنهاد بردیا تصمیم گرفتیم مسیر خیابان استقلال رو با تنها وسیله نقلیه عمومی ،همون ترانوای قدیمی قرمز رنگ طی بکنیم خوشبختانه با استفاده از کارت آکبیل که مربوط به استفاده از سیستم حمل ونقل عمومی استانبول بود سوار ترانوای قدیمی شدیم خیلی شلوغ و پر بود جمعیت  زیادی از چشم بادومی ها شرق آسیا هم اکثریت مسن بودند ترانوا رو به تسخیر خودشون در آورده بودند و ما که صندلی خالی گیرمون نیومده بود سرپا واستادیم... چند تا ایستگاه جلوتر ، نیمی از مسافرین که همون توریست های شرق آسیا بودند پیاده شدند و صندلی خالی گیرمون اومد ، صندلی ها چوبی و کلاسیک بود ... 

 

 

  

در انتهایی ترین ایستگاه پیاده شدیم روز قبل تا همین جا پیاده اومده بودیم ولی بیشتر از این نرفته بودیم تصمیم گرفتیم همین مسیر رو ادامه بدیم و از روی جی پی اس برج گالاتا خیلی دور نبود ، در ادامه راه خیابان عریض استقلال به دو خیابان کوچکتر تقسیم شد و تردد ماشینها هم در این خیابانهای کوچک در جریان بود با توجه به اینکه میدان تکسیم در ارتفاع بالاتری قرار دارد دسترسی به خیابانها و مکانهای اطراف از میدان راحت تر است و خیابانها در سراشیبی قرار دارد ولی اگه بخواهید این مسیر را یه سمت میدون بیاید سخت و سربالایی خواهد شد...

کمتر از 15 دقیقه پیاده روی به محوطه برج گالاتا رسیدیم این برج که در قسمت شمالی شاخ طلای قرار دارد یکی از برجهای قرون وسطائی است گفته میشه این برج 70 متر ارتفاع داره و در طبقه بالا یه رستوران یا کلوپ شبانه هم داره که البته ما داخل نرفتیم البته ساعتی که ما رفتیم ظاهرا بازدید از برج تعطیل بود و فقط رستورانش باز بود.

با نورپردازی برج زیباتر به نظر میرسید ، چند زوج دختر و پسر و چند جوان هم بی سر وصدا مشغول خوردن تنقلات و نوشیدنی بودند ....

 

 

 


از برج تا نزدیکی پل امیننو راه زیادی نبود و با توجه به شیب تند دسترسی به شاخ طلایی رو تسریع میکرد در کمتر از 10 دقیقه به پل  و تنگه بسفر رسیدیم ...

در نزدیکی پل در یه صرافی یکم پول به لیر تبدیل کردیم چون تصمیم داشتیم با یکی از این قایق ها تور شبانه تنگه بسفر رو هم تجربه کنیم ... قبل از گذر از پل به سمت یکی از این باجه های فروش بلیط رفتیم راستش مسیر حرکت کشتی رو نپرسیدیم چون کشتی بسیار بزرگ و دو طبقه بود و خیلی شیک و تمیز به نظر میرسید و چون جمعیت زیادی داشتند سوار میشدند ما هم سوار شدیم و چون پرداخت از طریق آکبیل هم میسر بود مطمئن شدیم که این گشت مربوط به سیستم حمل و نقل عمومی استانبول هست و بسیار ارزان هم بود...

پس از دقایقی کشتی راه افتاد ، ما که باعجله و بدون پرسیدن مقصد سوار کشتی شده بودیم بعد از راه افتادنش تازه به فکر افتادیم که این کشتی بزرگ نمیتونه کشتی گشت بسفر باشه چون خبری از توریست ها نبود ! یک کم دچار استرس شدم ولی به روی خودم نیاوردم! با روشن بودن جی پی اس مسیر دور شدن از تنگه بسفر رو رصد میکردم ولی نهایتا به این نتیجه رسیدم که در آخرین ایستگاه پیاده نمیشیم و با همون کشتی برمیگردیم !! ولی با نگاه کردن به ساعت و اینکه خیلی دیروقت بود اگه کشتی در یکی از جزایر توقف میکرد و برنمیگشت چی باید میکردیم !!  سعی کردم به این مسئله فکرنکنم و از کشتی سواری در دریا در شب لذت ببریم ...هوا سرد شده بود ولی من و بردیا طبقات مختلف کشتی رو اکتشاف میکردیم و مامان بردیا در سالن کشتی ودرکنار شوفاژ گرم نشسته بود و در طبقه فوقانی و در نوک کشتی یاد جک و رز در تایتانیک افتادم !

یه چند نفری هم در طبقه روباز فوقانی بودند و ما احساس تنهایی کمتری میکردیم... کم کم از استانبول دور میشدیم و کشتی در چندین ایستگاه توقف کرد و تعدادی از مسافرین سوار وپیاده شدندپل های معروف استانبول هم از دوردست دیده میشدند... 

  

 

 

  

 

 

 

   

  

  

 

مسیر رفت 45 دقیقه ای طول کشید و در ایستگاه آخر همه مسافرین پیاده شدند و ما تنها در کابین کشتی باقی موندیم ولی نگرانی ما طولی نکشید و مسافرین جدید با سرعت سوار کشتی شدند و دقایقی بعد کشتی در مسیر برگشت به استانبول قرار گرفت ...

گشت شبانه ما که بجای بسفر مسیر دیگه ای رو طی کرد که اونهم صرف نظر از استرسش خوب و تجربه دیگه ای برامون بود پس از یک و ساعت نیم در کنار پل ایمننو به پایان رسید با گذر از زیر پل ، رستورانهای متعددی غذاهای دریایی رو برای مشتریها عرضه میکردند و فروشنده ها هم به اصرار از عابرین برای صرف شام دعوت میکردند... 

 

 

 چندین فروشنده هم روی گاری ساندویچ ماهی رو با قیمت بسیار ارزونی به مشتریها میفروختند از شلوغی مشتریها به نظر میرسید باید تازه و با کیفیت باشه ما هم چند تا ساندویچ ماهی خریدیم و با اضافه کردن آبلیمو طعمش بسیار خوب و دلچسب بود...با توجه به اینکه دیروقت بود ولی تردد و عبور مرور نسبی در خیابان دیده میشد ترجیح دادیم با اتوبوس برقی به کاباتاش و سپس با مترو فونیکولار به تکسیم برگردیم بعد از رسیدن به هتل اونقدر خسته بودیم که نفهمیدیم چطور خوابمون برد....


 

 

 

 

ادامه دارد

گشت شهری استانبول

یک گشت شهری همراه با این پکیج چند روزه استانبول برای ما در نظر گرفته شده بود و راهنمای تور در روز اول با ما برای ساعت 9 صبح هماهنگ کرده بود و با توجه به اینکه مسافرین در هتلهای مختلف تکسیم پراکنده بودند و به جز یک گروه 4 نفر (3 خانم و یک آقا) مسافردیگه ای از تور در هتل اترنو مستقر نبود و جالب اینکه این گروه 4 نفره گشت شهری در پکیج اونها لحاظ نشده بود و برای اومدن لازم بود که هزینه رو پرداخت کنند!

پس از صرف صبحانه ، و خروج از هتل اترنو، مینی بوس سفیران تراول کمی دورتر پارک شده بود ولی از راهنمای تور روزاول خبری نبود ، علیرضا که خیلی خوش برخورد تر از تورلیدر قبلی به نظر میرسید خودش رو معرفی کرد و پس از نیم ساعتی انتظار مینی بوس با تکمیل شدن مسافرین براه افتاد.





گذرگاههای اطراف هتل اترنو

خیابان یکطرفه اجباری !! اگه خلاف بیایی پنچر میشی !

در طول مسیر علیرضا توضیحات خوبی رو در مورد مسیرها و جاهای دیدنی استانبول میداد که بسیار مفید و قابل استفاده بود.اولین توقف ما مرکز چرم Bestبود و این توقف کاملا با اهداف تجاری برای مسافرین طراحی شده بود و حذف اون از تور گشت شهری امکان پذیر نبود و مرکز چرم بست فروشگاه نسبتا بزرگی بود که محصولات چرمی رو ارائه میکرد از پالتو ، کاپشن و شلوار و ... که همه از چرم تولید شده بودند. قبل از ورود به فروشگاه نمایش فشن رو برای بازدید کننده ها در نظر گرفته بودند و چندین مانکن برای ارائه محصولات چرمی به شیوه شوهای مدل اروپایی با تعویض البسه فروشگاه عرض اندام میکردند ! صدای موزیک و نور پردازی صحنه ، شبیه سازی شده شو های مدلباس بود البته با اجرا و کیفیتی به مراتب پایینتر از اصل فشن شو. ولی فشن های اروپایی کجا و اینها کجا ! البته برای ما که این چیزها رو فقط از تلویزیون های ماهواره ای دیده بودیم بعنوان یه نمونه درجه 3 از شوی اصلی قابل دیدن بود و لازم به ذکره که بر روی هر لباس شماره ای نصب بود که خریداران با ارائه شماره میتونستند لباس مذکور رو خریداری کنند.


مرکز خرید چرم Best


بازار فیلم و عکس هم حسابی داغ بود و حضار بیشتر در فکر تصویر برداری بودند تا دیدن البسه چرمی ! بعد از اتمام شو ، بازدید از فروشگاه نیم ساعتی طول کشید که با توجه به قیمتهای نجومی اجناس فقط دیدنی بود تا خریدنی ، هرچند تعدادی از مسافرها هم خریدهایی کردند ظاهرا تخفیف خوبی رو هم فقط برای بازدیدکننده های ایرانی قائل میشدند !!!


بعد از اونجا به سمت منطقه اورتاکوی رفتیم  علیرضا میگفت دیسکوی رینا هم که یکی از مرکز مهم تفریحی استانبول هست در  این منطقه قرار داره، یه مسجد مشهوری هم در این منطقه به نام مسجد اورتاکوی هست.


در ادامه تورلیدر گروه ، در مورد دیسکوها و مراکز شبانه در استانبول بسیار به بدی یاد کرد و میگفت بسیار جاهایی ناامنی هستند و علیرضا در ادامه اضافه کرد که :

"علیرغم اینکه ما مدت زیادی اینجا ساکن هستیم بندرت و بهمراه دوستان آشنای ترک به اینجاها میریم چون گروهای بزهکار با توجه به اینکه ایرانیها ناآشنا به شرایط و محیط هستند اونها رو شناسایی میکنند و در جاهای خلوت مورد سوء استفاده و سرقت قرارمیدهند و یه خاطره متاثر کننده ای هم از یه زوج جوان  ایرانی که برای گذروندن ماه عسل به استانبول اومده بودند تعریف کرد که با کم تجربگی به این اماکن رفته بودند و بعد از دزدی اموال و دلارهای شوهر ، 3 روز بعد همسرش رو با شرایط ناجوری در زیر یکی از پلهای استانبول پیدا کرده بودند!! "


البته در ادامه با تاکید امنیت کامل منطقه تکسیم ، وجود هرگونه نگرانی رو بطور کلی در استانبول برطرف شده دونست و فقط منطقه آکسارای که متاسفانه مملو از بزهکاران ایرانی هست رو جزء مناطق با خطر نسبی توصیف میکرد و تردد در ساعات پایانی شب رو در اون مناطق خیلی توصیه نمیکرد...


خلاصه مینی بوس ما رو در منطقه اورتاکوی ORTAKOY، جاییکه خیابان بسیار باریک بود ، پیاده کرد و قرار شد بعد از توقفی 45 دقیقه ای برگردیم بعد از پیاده شدن از بازار کوچکی به نزدیکی پایه اروپایی پل بغاز رسیدیم چشم انداز بسیار زیبائی بود و همانطوریکه علیرضا توضیحاتی رو در مورد منطقه ارائه میداد مسافرین هم از بک راند (ببخشید پشت زمینه ! ) زیبای  منطقه عکسهای زیبایی رو شکار کردند.

بازارچه کوچک در نزدیکی پایه اروپایی پل بغاز




توضیحات علیرضا تورلیدر گروه






شهر استانبول در ساحل دریای مرمره قرار دارد و تنگه بسفر که این دریا را به دریای سیاه متصل می‌کند، از وسط این شهر می‌گذرد و پل Bogaz یکی از دو پل بزرگی بود که استانبول اروپایی و آسیایی رو بهم متصل میکرد و بر روی تنگه بسفر واقع شده است ، این پل هفتمین پل معلق جهان هست و عبور کشتیهای متعدد و تلالو نور خورشید زیبایی خاصی رو در جلوی چشمان ما به نمایش گذاشته بود.





پل بغاز

در کنار بلوار چند تا تاب و سرسره بود که بردیا هم از فرصت استفاده کرد و یک کم بازی کرد تا لذت سفر رو برای خودش و ما دو چندان بکنه ...




خوشبختانه همسفرها به موقع و منظم به محل قرار برگشتند و در ادامه از کنار بازمانده  دیوارهای قدیمی شهر  تاریخی استانبول گذر کردیم علیرضا میگفت  استانبول دروازه ای قدیمی داشت که در گذشته مختص تشریفات امپراطوری عثمانی  بود و سپاهیان و لشگریان که فاتح از جنگ برمیگشتند، از این دروازه وارد شهر میشدند. بعدها با اضافه نمودن 5 برج دیگر مجموع این 7 برج "Yedikule"، تبدیل به قلعه درونی مستحکمی شد. دروازه های استانبول در عهد عثمانی و بیزانس ها، تنها با داشتن مجوز خاص حق ورود افراد به استانبول داده میشد. افراد در پشت دروازه های مختلف که در سراسر استانبول ایجاد شده بود با گرفتن  مجوز ورود و در صف طولانی به نوبت وارد  استانبول میشدند.

در طول مسیر خرابه هایی از این دیوار دیده میشد همچنین گفته میشد که این دیوار 3 لایه بوده و  خندقی هم در طرفین دیوار وجود داشت ، در ادامه ازمنطقه کاداکوی و بشیکتاش و همون خیابانی که در نزدیکی دولماباغچه پراز تصاویر تاریخی ترکیه  بود  گذر کردیم. گفته میشه این خیابان  که به بلوار آتاترک معروف است همزمان با احداث خیابان ولیعصر و با تاثیر پذیری آتاتورک از رضا شاه ساخته شده و نوع کاشت درختان در دو سوی خیابان این شباهت رو بیشترنشون میده .

در همین مسیر هتل - قصر 7 ستاره چراغان سرای که محل اقامت چند روزه احمدی نژاد در سفر به استانبول بود هم دیده میشد. چراغان سرای ، هتلی تجملی با نمای کاخ های قرن 19  که بازیگران ، چهره های سیاسی و خوانندگان بارها برای اقامت این هتل را انتخاب کرده اند . روایت شده یک سوئیت معمولی در این هتل ، شبی 2000 یورو هزینه در بر دارد . در کنار شیک بودن اتاق ها و لابی ، این هتل مملو از معماری های هنرمندانه ، باغچه های تحسین بر انگیز و استخر است !


در ادامه برای صرف ناهار به رستوران نائب رفتیم ، رستورانی بسیار بی کیفیت که اگه جزء پکیج های اجباری تور نبود قطعا کسی اینجا رو برای صرف ناهار انتخاب نمیکرد !!!طبقه دوم رستوران که برای مسافرین تورهای ایرانی در نظر گرفته شده دارای فضای بسیار کوچک بود و از تراکم جمعیت و تنگی جا به آدم احساس خفگی دست میداد از اون بدتر وضعیت سرویس بهداشتی این رستوران بود که چراغش سوخته بود و علیرغم اطلاع رسانی به مسئولین تور و رستوران ترتیب اثر ندادند و مسافرین با چراغ موبایل و به سختی .....



  رستوران نائب در استانبول

بعد از ناهار بازدید از چند مرکز خرید در برنامه تور بود که یکی از اونها در منطقه غربی استانبول مرکز خرید Flying  و در نزدیکی فرودگاه اتاتورک بود و با توجه به دوری مسیر اصلا ارزش رفتن نداشت و دومی  مرکز خرید اولیویوم هم بعلت زمان کوتاه بازدید از بازار، جز استرس جا موندن از سرویس مینی بوس چیز دیگری رو در بر نداشت و چون یک کم ازسیستم حمل و نقل عمومی دور بود ترجیح دادیم با مینی بوس تور به هتل برگردیم و خودمون پس از اندکی استراحت برنامه بازدید استانبول رو در شب ادامه بدیم....


فرودگاه آتاتورک


ادامه دارد .... بازدید شبانه از برج گالاتا، گشت دریایی با کشتی ، پل ایمننو و غذای دریایی منحصر بفرد رو در ادامه خواهیم داشت

گشتی در جزایر پرنسس - بیوک آدا Princes Islands

پس از سپری شدن یک نیم روز در استانبول و با استراحتی مناسب ، خودمون رو برای گشت جزایر پرنسس آماده کردیم حدود ساعت 7:30 برای صرف صبحونه در سالن غذاخوری هتل که در نیم طبقه زیرین هتل قرار داشت حاضر شدیم بطور معمول صبحانه از ساعت7 الی9 صبح بصورت کامل سرو میشد و ساعت 9 الی10 هم باصبحانه محدود از میهمانان پذیرایی میکردند هتل اترنو سالن غذاخوری محقری داشت ولی بسیار تمیز و منظم بود ، برای بزرگتر نشون دادن سالن غذاخوردی در جهت های مختلف دیوارها از آینه استفاده شده بود و در نگاه اول سالن بسیار بزرگتر به نظر میرسید.

تنوع صبحونه هم بسیار خوب بود و طبق معمول همه هتلهای دیگه بصورت سلف سرویس ارائه خدمت میکردند و در صورت تموم شدن هرکدوم از غذاها به سرعت توسط گارسون ظروف مورد نظر پر میشد. تلویزیون ال سی دی نصب شده بر روی دیوار هم با پخش موزیک ویدئو های غربی یک کم آرامش صبحگاهی اون محیط رو تحت تاثیر قرار میداد. به غیر ما و دو خانواده دیگه ایرونی اکثریت مهمانهای هتل رو توریست های آلمانی تشکیل میدادند که با توجه به کوچک بودن فضاهای عمومی هتل ، انتخاب این هتل توسط توریست های آلمانی احتمالا نظم  سرویس ها و خدمات هتل رو تائید میکرد .


اینترنت وضعیت هوا رو بصورت ابری توام با آفتاب و بارون ملایم پیش بینی کرده بود ولی پس از خروج ازهتل تلالو آفتاب بهاری دل انگیز خیال ما رو تا اندازه زیادی از هوا راحت کرد ولی برای احتیاط لباس گرم و مناسب رو همراه داشتیم برخلاف مسیر دیروز ، مسیر جدیدی رو در پیش گرفتیم ولی متاسفانه بازهم جی پی اس در پیدا کردن محل ناتوان بود پناه برخدا به راه خودمون در مسیر مخالف ادامه دادیم هنوز نسبت به موقعیت هتل و منطقه اشراف پیدا نکرده بودیم واین برای من اصلا جالب نبود به خیابان رسیدیم و از یه راننده تاکسی پرسیدم تا اسکله کاباتاش چقدر میشه گقت 40 لیر در صورتیکه با توجه به فاصله از روی نقشه به نظر مبلغ زیادی میرسید بهش 10 لیر پیشنهاد کردم گفت نه چون مسیر میدون تکسیم بسته است و باید از مسیری بسیار طولانی به اسکله برسه توی همین چونه زدن با راننده تاکسی خلاصه جی پی اس مکان ما رو پیدا کرد و بارقه امید در دلم روشن شد! وقتی جی پی اس آنتن بده من مثل یه پیشرو میتونم مسیریابی کنم و انگار نه انگار که در شهر و کشوری جدید حضور داریم.... متوجه شدم که بکلی از مسیر اصلی میدان و ایستگاه مترو دور هستیم ...

برای رسیدن به میدون باید از محوطه فضای سبزی عبور میکردیم و اون همون پارک گزی استانبول بود که چند ماه بعد ناآرامی ها استانبول به علت قطع درختان این پارک ، بحران بزرگی رو برای دولت "رجب طیب اوردوغان " بوجود آورد که با خشونت پلیس و اعتراضات گسترده ای در ترکیه روبرو شد. 

  

گلهای بهاری و فواره های آب فضای لطیف صبحگاهی رو بوجود آورده بود و در حاشیه پارک هم چند تا تاب و سرسره بازی بود که خوش بحال بردیا شد و نیم ساعتی رو به تاب بازی و سرسره مشغول بود و چون هیچ بچه ای هم نبود سیر سیر تاب بازی کرد!

پس از راضی شدن بردیا به سمت ایستگاه مترو حرکت کردیم ولی به نظرم فاصله میدون تا اسکله کاباتش خیلی کم بود پیشنهاد دادم که این مسیر رو پیاده بریم که با موافقت خانم و بردیا روبرو شد در کمتر از 10 دقیقه به نزدیکی دریا رسیدیم و چون منطقه تقسیم در ناحیه مرتفع تری قرار داشت اکثر مسیر با شیب ملایم همراه بود و پیاده روی رو آسونتر میکرد ... کوچه های باریک که بصورت پلکانی بود و توجه ما رو بخودش جلب کرد و از اون بالا میشد رنگ آبی دریا - در واقع کانال بسفر - رو دید و با گذر از اون سراشیبی کوچه به راحتی به منطقه اسکله رسیدیم ...

در طول مسیر وجود گربه های بسیار بسیار اهلی و دبیرستان که دانش آموزان پسر و دختر و شیطنت هاشون از نکات قابل ذکر تا رسیدن به اسکله بود. 

 

 

 

 

 

اسکله کاباتاش Kabatas Iskelesi از چندین پایانه تشکیل شده بود که کشتی های کوچک و بزرگ مسافرین رو جابجا میکردند و موسسات خصوصی با کشتی ها شیک تر و همچنین یک ایستگاه دولتی هم داشت که جزء سیستم حمل و نقل عمومی استانبول بود و در واقع با بلیط مترو و یا اتوبوس میشد ازش استفاده کرد.اسکله کاباتاش در قسمت انتهایی جنوبی تنگه بسفر قرار داشت لازم به ذکر است که این تنگه دریای سیاه رو به دریای مرمره متصل میکنه و یکی از جذابیت های استانبول محسوب میشه و عامل جدایی دو قاره آسیا و اروپا هم هست کلا دو پل بزرگ بر روی این تنگه وجود داره پل بغاز ( روز اول از روش عبور کردیم همونی که تردد پیاده ممنوعه )و پل سلطان محمد فاتح و بقیه تردد از طریق کشتی ها انجام میشه ...

 


از دکه روزنامه فروشی  نزدیک اسکله  یه کارت الکترونیک حمل و نقل عمومی استانبول که آکبیل نامیده میشد رو به قیمت 7 لیر خریداری کردیم و 10 لیر هم شارژش کردیم خوبی این کارت اینه که سرعت جابجایی شما در مترو و قطار های شهری بیشتر میشه و وقتتون بابت خرید بلیط از دست نمیره و فکرکنم یک کم هم ارزونتر از بلیط معمولی درمیاد ودر روزآخر هم میشه آکبیل رو پس داد و پول رو پس گرفت فقط یه نکته مهم که موقع پس گرفتن 6 لیر بهتون پس میدن و شارژ داخلش هم محاسبه نمیشه باید حواستون باشه در روزهای آخر زیادی شارژ نکنید ! 

 

 


پس از خرید آکبیل به سرعت به ورودی اسکله که مربوط به کشتی های دولتی بود وارد شدیم پس از ورود به داخل ایستگاه تازه فهمیدیم الکی عجله کردیم و با نگاهی به برنامه زمانی کشتی بعدی 1 ساعت دیگه حرکت میکرد چون کارت زده بودیم دیگه مجبورشدیم همون جا بمونیم ولی میگن هرچیزی یه تقدیری توش هست ! پس از گذشت 15 دقیقه یه دفعه وضعیت هوا از این رو به اون روشد وزش باد شدید توام با تیره شدن آسمان ، متعاقبا بارون شدیدی شروع به بارش کرد و اگه ما تو ایستگاه نبودیم در کوتاهترین زمان ممکن موش آب کشیده میشدیم و سرما خوردن بردیا هم حتمی میشد و بکلی کل سفر رو تحت تاثیر خودش قرار میداد ولی شانس با ما یار بود و در ایستگاه بارش بارون و فرار مردم رو تو خیابون نظاره میکردیم ولی تو دلم گفتم کاشکی فردا یا یه روز مطمئن تر میومدیم و زیباییهای جزیره رو به همین سادگی از دست نمیدادیم ولی چاره ای نبود و به روی خودمون نیاوردیم ...

خلاصه 10:40 دقیقه سوار کشتی شدیم ، کشتی بزرگ و قدیمی بود علاوه بر کابین عمومی که در داخل و در 2 طبقه داشت نیمکت های هم در جلوی کشتی برای نشستن مسافرین در نظر گرفته شده بود ، داخل کشتی گرم و هوای مطلوبی داشت و جالب اینکه وسیله گرمایی داخل هم شوفاژ بود ولی من و بردیا ترجیح دادیم در هوای آزاد و در نوک کشتی از مناظر زیبا لذت ببریم خانم هم طاقت نیاورد و با کلاه و کاپشن به ما پیوست البته بردیا هم مجهز به 2 کلاه بود تا وجود باد و بارون مریضش نکنه البته لازم به ذکر هست که یکی از اون 2 کلاهش برامون داستان جاودانه ای رو ترسیم کرد که بعدا عرض میکنم... 

 

 

اسکله خصوصی 

 

محوطه داخل کشتی


ما که در یکی از جاهای استراتژیک دماغه کشتی جا گرفته بودیم مناظر بسیار زیبایی رو در اون بارون در جلوی دیدگامان عرض اندام میکرد و با دور شدن از اسکله نوع و تنوع مناظر هم بیشتر میشد علیرغم اینکه پس از گذر از تنگه بسفر وارد دریای مرمره شده بودیم ولی مسیر کشتی طوری بود که در کناره شهر استانبول حرکت میکرد و جزایر متعددی هم در جهت مخالف دیده میشد.

ایستگاه اول کادیکوی یا همان قاضی کوی بود که با الفبای عربی یا همون فارسی نوشته شده بود که در واقع در قسمت اسیایی استانبول بود بعد از اون به جزیره kINDLIADA رسیدیم که با توقفی کوتاه و پیاده سوار شده عده ای از مسافرین توام بود بعدش به جزیره Burgazdasi که ظاهرا این دو جزیره در یک اندازه بودند جزیره سوم که بزرگتر از قبلی ها به نظر میرسید Heybeliada گفته میشد ...


از نکات بسیار بیادماندنی این سفر دریایی که تا رسیدن به جزیره آخر 2 ساعتی طول کشید همراهی دسته بزرگی از پرنده های دریایی در مجاورت کشتی بود و اونها که به غذا خوردن از دستان مسافرین شرطی شده بودند با دیدن کشتی در گروههای بسیار بزرگ کشتی رو همراهی میکردند و مسافرین با پرتاب کردن قطعات کوچک نان و شیرینی از اونها پذیرایی میکردند بعضی از این پرنده ها که شجاع تر بودند غذای خودشون رو از دستان به آسمان بلند شده مسافرین مستقیما شکار میکردند و بعد از هرشکار مسافرین هیجان زده میشدند و این باعث شده که فروشنده یه جور شیرینی محلی به اسم سیبیت فروش بشتری داشته باشه چون مسافرین سیبت رو میخریدند و برای تغذیه پرنده های هوایی استفاده میکردند

فروشنده که مثل فروشنده های ما ، بطور مستمر و تندشیرینی خودش رو تبلیغ میکرد دائم و منقطع میگفت "سیبت سیبت" تلفظش شبیه سبیل بو این موضوع قهقه های بردیا رو بهمراه داشت !!  

 

 غذا دادن به پرنده های دریایی

 

  همراهی پرنده ها با کشتی

 

در داخل کشتی ، بردیا هم بایکی از بچه های هم سن و سال خودش دوست شد ظاهرا عرب بود و پدر ومادرش عربی تکلم میکردند ... براحتی با هم ارتباط برقرار کردند و با زبان کودکانه خودشون با هم بازی میکردند!

 

خلاصه پس از این دریانوردی نسبتا طولانی به جزیره بیوک آدا که بزرگترین جزیره پرنسس بود رسیدیم و خوشبختانه بارش بارون کاملا بموقع قطع شده بود و طراوت خاصی در جزیره حس میشد... در ورودی جزیره هم بساط غذاخوری ها و چایخانه و بستنی فروشی ها هم براه بود بستنی فروش هم که ظاهرا ایرانی با با شناسائی چهرهای ایرانی اونها رو بخوردن بستنی تشویق میکرد...

 

علت نامگذاری این جزایر به جزایر شاهزادگان یا همون پرنسس Princes Islands اینه که خیلی از شاهزاده های اروپایی رو که به هر دلیلی میخواستند طرد کنند به این جزیره خوش آب و هوا تبعید میکردند!کلا دارای 7 جزیره هست که 4 تا جزیره مسکونی و 3 تای دیگه غیرمسکونی هستند .بیوک در ترکی به معنی بزرگ و آدا به معنی جزیره است که روی هم میشود جزیره بزرگ .این بزرگترین جزیره دریای مرمره است و در 20 کیلو متری جنوب استانبول واقع شده . دارای طبیعتی بکر و دست نخورده است و هیچ وسیله نقلیه غیر از ماشین پلیس و آتش نشانی که آنها هم تنها در صورت ضرورت تردد میکنند در آن دیده نمیشود .رفت و آمد در آن با کالسکه های 2 اسبه که فایتر نامیده میشود و 4 نفر ظرفیت دارد و دوچرخه انجام می گیرد . خیلی دوست داشتم دوچرخه اجاره کنیم و جزیره رو بگردیم ولی چون مسیرش رو مطمئن نبودیم و حضور بردیا هم دوچرخه سواری رو سخت تر میکرد ازش منصرف شدیم .


به ایستگاه کالسکه رسیدیم که کالسکه ها به نوبت مشغول سوارکردن مسافرین بودند قیمت کالسکه 60 لیر بود به نظرم رسید که میشه کالسکه رو به صورت اشتراکی اجاره کرد چند لحظه منتظر موندم و یه زوج اماراتی میانسال اومدند به اونها پیشنها دادم و اونها هم قبول کردند ... اینجوری 30 لیر جلو اوفتادیم ! 

 

هوای لطیف و چشم اندازهای جزیره بسیار دل انگیز بود زوج اماراتی هم سعی میکردند با بردیا ارتباط برقرار کنند و خلاصه با چندتا شکلات کیندرKinder تونستند با بردیا ارتباط برقرار کنند...در طول مسیر  تنها چیزی که آرامش و سکوت جزیره رو به هم میزد صدای تردد کلاسکه ها بود که گاها از همدیگه سبقت میگرفتند و این لحظات هیجان بردیا بیشتر میشد ...  

 

 


 

در نیمه راه کالسکه در ایستگاهی توقف کرد و یک ربع توقف، زمانی کمی برای کاوش در مرکز جزیره بود ترجیح دادیم از کالسکه زیاد دورنشیم ....

 

                           
 

  اینجا هم بردیا از فرصت استفاده کرد و دلی از سرسره بازی درآورد!

پوشش جنگلی جزیره هم جالب بود که با چشم اندازهای دریا اون رو کامل میکرد گشت جزیره کمتر از یک ساعت طول کشید 

 

 

 

 

 

 در موقع پیاده شدن ظاهرا کلاه بردیا در کالسکه جا موند و طبق معمول همه تقصیر رو من داشتم!! که کلاه بردیا رو کنترل نکردم !! نشون به اون نشون هنوز هم بردیا از من کلاهش رو میخواهد و تا این لحظه هرکلاهی رو با هر رنگ و طرحی بهش پیشنهاد میدم قبول نمیکنه و فقط همون رو میخواهد! هرچی میگم اون کلاه کهنه بود! کوچک بود! قبول نمیکنه  بقول خودش هر وقت یاد کلاهش میافته دلش میگیره !! حالا از دوستان کسی مشابه این کلاه رو دید آدرس بده برم بگیرم و یه کودکی رو از دلتنگی نجات بدم !! 

                        این همون کلاه نوستالژیکه !

ناهار رو در همون جزیره در یکی از رستورانها خوردیم تنوع غذاهای دریای و کباب  زیاد بود ولی ترجیح دادیم یه جور کباب رو که شبیه کباب کوبیده خودمون بود و یه چیزی شبیه کتلت رو تست کنیم قیمتش مناسب و با یه نوشابه خانواده پرسی 10 لیر حساب کرد گربهای گرسنه هم زیر میز برای ما دم تکون میدادند و منتظر غذا بودند 2 تا دونر کباب بصورت ساندویچ هم به قیمت 2 لیرگرفتیم و با خودمون بردیم ...  

 

 

 گربه چاق وچله شکمو

 

 کلا غذاهای ترک بسیار به ذائقه ما نزدیک هستند و خیلی خوشمزه هم هستند

  

در موقع برگشت با تجربه تر عمل کردیم و در ساعت مقرر به ایستگاه برگشتیم و بدون کوچکترین معطلی سوارکشتی شدیم در مسیر برگشت با توجه به تکراری بودن چشم اندازها در کنار شوفاژ داخل کابین یه چورتی زدیم

 

اولش تصمیم داشتیم در ایستگاه کادی کوی پیاده شیم و سری به قسمت آسیایی بزنیم ولی بعدش تصمیمون عوض شد و عازم  ....


ادامه دارد





استانبول ، پویا و دلفریب

پرواز ما ساعت 7:30 صبح از فرودگاه بین المللی امام خمینی  بود و با توجه به اینکه سهمیه دلار دولتی رو در سفر به امارات استفاده کرده بودیم نیازی به حضور خیلی زودتر در فرودگاه و انتظار در باجه بانک ملت نبود. اینبار نوبت هواپیمایی آسمان بود که تجربه پرواز به استانبول رو در دفتر خاطراتمون باهاش ثبت کنیم، یادم نمیاد که با این ایرلاین قبلا سفر کرده باشیم ... خلاصه با تاخیر 45 دقیقه ای گیت پرواز بازشد، این اولین تجربه سفر هوایی بردیا هم بود و دومین تجربه سفر خارجی بعد از سفر به باکو ، من هم به اندازه بردیا هیجان داشتم چون واکنشش برام جالب بود با اینکه همیشه تاخیر در پرواز ادم رو خسته و کلافه میکنه ولی اینبار کنجکاوی بردیا در مقایسه انواع هواپیما ها و سوالات متعددش در مورد هواپیما و پرواز و رنگ بندی هواپیما ها گذشت زمان رو از دید ما پنهان کرده بود....

در سفرهای قبلی ما ،  با هواپیمایی ایران ایر و ماهان و سایر ایرلاین ها ، معمولا پکیج هدیه ای رو برای بچه ها در نظر میگرفتند و ما هم وعده اش رو قبلا به بردیا داده بودیم ولی از شانس بردیا اینبار خبری از هدیه برای بچه ها نبود و بردیا هم تا رسیدن به استانبول همش میگفت " هدیه من رو کی میدن!! "  بنابراین یه هدیه طلب بردیا شد و بهش قول دادیم که تو استانبول براش یه اسباب بازی خوب بخریم ....در کل صرف نظر از تاخیر اولیه پرواز خوب و راحتی داشتیم


زمان پرواز ازتهران تا استانبول حدود 2:50  ساعت بود و با توجه به فاصله زمانی تقریبی 2 ساعته تهران-استانبول بسیار به موقع و در زمان خوبی به استانبول رسیدیم

برخلاف انتظار فرودگاه مقصد فرودگاه سابیها بود که در قسمت آسیایی استانبول قرار داره و فرودگاه نسبتا کوچکی است و فاصله زیادی با قسمت غربی و اصلی شهر داره قابل ذکره که فرودگاه اصلی استانبول فرودگاه آتا تورک هست که در قسمت اروپایی استانبول واقع شده است ...

نام این فرودگاه کوچک برگرفته از نام فرزند دختر آتا تورک هست که ظاهرا اولین بانوی خلبان ترک بود، زمانی که هواپیمای آسمان در این فرودگاه به زمین نشست ظاهرا پرواز ورودی دیگه ای نبود و سالن های ورودی بسیار خلوت بود و جز همسفرهای ما مسافرهای دیگه ای دیده نمیشد فقط یک گیت ورودی و کنترل پاسپورت  فعال بود ولی با سرازیر شدن مسافرهای همسفر ما همزمان سه باجه دیگه فعال شد و در کمترین زمان ممکن به سالن انتظار و تحویل چمدانها رفتیم اونجا هم بدون کمترین معطلی بارها رو تحویل گرفتیم بعد از خروج از سالن اصلی نماینده های تورهای ایرانی منتظر مسافرها بودند که ما رو به قسمت انتهایی سالن بیرونی هدایت کردند تا منتظر تکمیل شدن لیست مسافرین موندیم



فرودگاه سبیها (استانبول)

انتظار همراهان قبل از عزیمت به هتل

من هم سعی کردم از فرصت استفاده کنم و نقشه شهر یا مترو رو تهیه کنم ولی متاسفانه هیچ دفتر  راهنمای توریستی که بتونم اطلاعات لازم رو ازش بگیرم وجود نداشت! قطعا در فرودگاه آتا تورک که فرودگاه بزرگ و استانداردی هست نباید یه همچین مشکلی وجود داشت باشه ...مشکل دیگه این فرودگاه فقدان سیستم های حمل و نقل عمومی مثل  مترو و قطار شهری بود که اگه از تور استفاده نمیکردیم قطعا هزینه زیادی رو برای ترانسفر به قسمت غربی و اروپایی شهر متحمل میشدیم.

تور لیدرهای خانم و آقا با لباس های متحد الشکل با لیست ازاسامی مسافرین که در دست داشتند حضور مسافرین رو چک میکردند آقای اسماعیل هم تورلیدر ما بود... ظاهرا هرکدوم از اونها مسافرین هتلهای منطقه خاصی رو هدایت میکردند و هتل اترنو و چند هتل دیگه که محل قرار گرفتن اونها در میدون تکسیم بود باید با اسماعیل هماهنگ میشدند و خانمهای تورلیدر دیگه مسافرین منطقه آکسارای فندوق زاده و ... رو راهنمایی و همراهی میکردند

پس از نیم ساعتی معطلی به اتفاق اسماعیل و سایر همسفرها سوار مینی بوس توریستی شرکت سفیران تراول شدیم که ظاهرا تعداد زیادی از تورهای ایرانی با این شرکت کارمیکنند ما از طریق آژانس مسافرتی مقتدر سیر واقع در میرداماد این پکیج رو خریداری کرده بودیم ... اسماعیل برخلاف ظاهرش که یک کم خفن بود! در طول مسیراطلاعات خوبی در مورد استانبول در اختیار مسافرین قرار میداد و توصیه های لازم و برنامه های مختلف تور رو هم برای مسافرین اعلام میکرد و طبق معمول تورهای اینچنینی تبلیغات خوبی رو برای پکیج های دلاری خودشون ارائه میکنند که ما معمولا از این برنامه ها استقبال نمکنیم چون خودمون با هزینه بسیار کمتر و از همه مهمتر آزادی بیشتر میتونیم اون جاها رو ببینیم ...


اگه اشتباه نکنم حدود یک ساعت و نیم در راه بودیم و گه گاهی هم به ترافیک شهری برخورد کردیم...در طول مسیر با عبور از پل بغاز که استانبول آسیایی رو به قسمت اروپایی متصل میکرد با چشم انداز زیبایی روبرو شدیم و گذر کشتیهای توریستی بر جذابیت بصری منظره فوق افزوده بود.

پل بغاز و پل سلطان محمد فاتح دوپل اصلی بر روی تنگه بسفر هستند و عبور و مرور افراد بصورت پیاده بر روی پل ممنوع است و فقط با ماشین میشه از این پل گذر کرد و در دوسوی این پل ایستگاههای پلیس برای کنترل وجود داره ظاهرا علت ممنوعیت هم تعدد خودکشی افراد از طریق سقوط آزاد از رو پل بوده !!

اسماعیل میگفت در زیر پل هم یه قصر نفرین شده قرار داره و ...


تصویر تنگه بسفر هنگام گذر از روی پل بغاز

در مورد پیشینه نام استانبول گفته شده در ابتدا  و در دوره بیزانس به اسلام بول معروف بوده که بعدا به استانبول تغییر داده شده

اسماعیل در مورد تماس از طریق اپراتورهای ایرانی میگفت که هزینه نسبتا بالایی داره و بهتره از سیم کارت ترک برای ارتباط با ایران استفاده بشه قیمت پیامک با همراه اول 800 تومان و ایرانسل 1500 تومان محاسبه میشه

 

خلاصه پس از طی مسیری طولانی به منطقه هتل های تکسیم رسیدیم ظاهرا این منطقه بر روی تپه ای قرار داشت و برای رسیدن به خیابان اصلی هتل، مینی بوس باید از یه شیب نسبی بالا میرفت ورود به این خیابانها که منتهی به هتل های زیادی بود مختص اتوبوسها و وسایل نقلیه توریستی بود و کف اونها سنگ فرش شده بود مسافرها بتدریج و در جلوی هتل های خودشون پیاده میشدند و هتل ما هم در انتهای این خیابان قرار داشت و ما به اتفاق یه خانواده 4 نفره تنها مسافرهای این هتل بودیم...



خیابانی که هتل های زیادی دوروبرش بود


قبل از خداحافظی از اسماعیل در مورد سیم کارت ترک پرسیدم که خوشبختانه بدون پرداخت هزینه و جز پکیج ما بود و یه سیم کارت ترکسل و یه کارت تخفیف مربوط به شرکت شون رو به ما داد.

متصدی هتل اترنو  بسیار خشک و رسمی برخورد میکرد و حقیقتش خیلی از برخوردش خوشم نیومد و ازش نقشه شهر رو خواستم که گفت 2 لیر میشه و رایگان نبود و از گرفتنش صرف نظر کردم


                لابی محقر هتل 4 ستاره اترنو

اتاق ما در طبقه هشتم بود و خدمتکار خوش روی هتل ما رو تا اتاقمون همراهی کرد خوشبختانه علیرغم اینکه ما اتاق دو تخته بدون تخت بچه رزرو شده بود ولی خودشون بدون اینکه ما چیزی بگیم یه اتاق دو تخته با یه تخت یک کم کوچکتر به ما دادندو خیال بردیا هم از تخت اختصاصی راحت شد!

مینی بار موجود در اتاق هتل پر بود از چیزهای وسوسه کننده برای بردیا و با توجه به اینکه قیمت ها بسیار گرونتر از قیمت واقعی اجناس بود و کنترل بردیا هم سخت بود و ممکن بود به یخچال و محتویاتش  در یه غافلگیری حمله بکنه و حساب مون رو سنگین بکنه از خدمتکار هتل درخواست کردم که نوشیدنی ها و شکلات ها و همه چیزهای مربوط به مینی بار رو جمع بکنه تا خیال ما و بردیا هم راحت بشه ....

ناهار رو با غذاههای اماده ای که از قبل داشتیم در  هتل خوردیم و یه 2 ساعتی استراحت کردیم


ساعت 4 برای اکتشاف منطقه از هتل خارج شدیم اولین کار پیدا کردن یه صرافی مناسب و اکسچنج پول بود ...

هوای آفتابی و دل انگیز صبح ،جاش رو به هوای ابری و توام باد عصر داده بود . متاسفانه جی پی اس موبایل از موقعیت یابی عاجز بود و ما کورکورانه یه سمتی رو شانسی انتخاب کردیم و ظاهرا طرحهای نو سازی مناطق اطراف میدان تکسیم باعث شده بود دسترسی خیابانهای منتهی از هتل به سمت خیابان استقلال از معابر خاصی انجام بشه و عبور از عرض خیابان در همه جا امکان پذیر نبود ما که اوریینتشین و جهت یابی نکرده بودیم در خیابان سرپایینی عازم شدیم که غافل از اینکه کلا در مسیر مخالف و اشتباهی داریم حرکت میکنیم شیب و سرپایینی تند حرکت ما رو تسهیل کرده بود ولی ناگزیر باید بعدا این مسیر رو برمیگشتیم ظاهر کوچه پس کوچه و خیابان و بازارش کاملا متفاوت از خیابان استقلال بود از چند نفر هم پرسیدیم ولی متاسفانه انگلیسی نمی دونستند تنها کلمه دویز  Dovis ما رو نجات داد و خودبخود به سمت خیابان استقلال هدایت شدیم...


باورکردنی نبود ولی این خیابون در کنار خیابان استقلال قرار داشت


خیابانی که به اشتباه در سراشیبی تندش پایین رفتیم و به ناچار بالا اومدیم!

خیابان استقلال خیابانی پویا ، متحرک و جالب بود و تا دلتون بخواهد چیزهای جذابی داشت که بتونه خانم رو  وادار به گردش بکنه اونهم بعد از یه روز نسبتا طولانی و خسته کننده !! صرافی هم بوفور یافت میشد دلار معادل 1.70 و یورو معادل 2.250 لیر ترکیه  معامله میشد البته قیمت صرافی های مختلف یه کمی اختلاف داشت.


ترانوا در خیابان استقلال

زنده و پرتحرک و جذاب برای اهل خرید!

میدان تکسیم (تقسیم)

با تاریک شدن هوا نه تنها خیابان خلوت نشد بلکه زیبا تر و شلوغ تر هم شد حضور مستمر گشت های پلیس و حضور خانواده ها و توریست های زیاد حاکی از امنیت این منطقه بود تردد یه ترانوای قدیمی که جزعی از سیستم حمل و نقل عمومی استانبول بود هم بسیار جالب بود که صدای زنگوله مانندش عابرین رو از حضورش مطلع میکرد خیابان استقلال فقط برای عبور عابرین بود و تردد ماشین در اون ممنوع بود به همین دلیل این ترانوای قدیمی هم مشتریهای زیادی داشت...


ادامه دارد

 

سفر به استانبول - هتل اترنو Eterno Hotel

Hotel Eterno -  ۲۰۱۳ Istanbul

این سفر درحالی برامون رقم خورد که با توجه به گرونی بی سابقه دلار و افزایش نرخ پروازهای خارجی ، شرایط  برای سفر  سخت تر شده بود، جرقه این سفر با یه تماس تلفنی از یکی ا ز دوستان شکل گرفت در این تماس از من اطلاعاتی راجع برای سفر ترکیه با بهره گیری از تورهای آخرین لحظه ای رو جویا شده بود .

این بررسی ها باعث شد که ما هم به طور جدی تربه گزینه سفردر روزهای پایانی سال فکر کنیم ، با توجه به اینکه اکثر تورهای استانبول از پروازهای چارتر و یا بلیط های رزرو شده قبلی، پکیج های خودشون رو طراحی کرده بودند قیمتها در مقایسه با قیمت تک بلیط پروازاستانبول به نظر مناسب میرسید و افزایش قیمت در سال ۱۳۹۲ هم بسیار محتمل بود بنابراین برنامه سفر رو قطعی کردیم از ویژگیهای بارز این سفر حضور بردیا بود که هم تجربه خوبی براش خواهد بود و متعاقبا ما هم از این سفرمون رضایت بیشتری بدست می اوردیم . 

 

 

 

 

با توجه به شنیده ها استانبول در زمستان سرد و دارای بادهای شدیدی است با توجه به افزایش قیمت ها در روزهای انتهایی سال که به تعطیلات نوروزی متصل خواهد بود آخرین روزهای اسفند و در واقع قبل از های سیزن رو برای سفر انتخاب کردیم . رومیانا دوست بلغاری ما که چندین بار به استانبول سفر کرده بود خیلی از زیباییهای استانبول و گلهای لاله اون تعریف کرده بود و روزهای انتخابی ما مصادف بود با  اوایل ماه  May در واقع شروع بهار بود  این سفر از امتیازات پکیج های زمستانی استفاده میکردیم ولی   حال و هوای تا اندازه زیادی بهاری بود.

 

 

 

انتخاب هتل و منطقه اقامت :

تعداد ستاره های هتل پایین ترین الویت رو در انتخاب محل اقامت برای ما داشت تجربه هتل فلامینگو مالزی که علیرغم کیفیت خوب هتل و چشم انداز زیبا، دوری از مراکز دیدنی و سیستم حمل و نقل عمومی هزینه و وقت بیشتری رو برای ما ایجاد کرده بود  در نتیجه محل قرارگرفتن هتل بسیارمهم بود، با بررسی های اولیه منطقه تکسیم یا همون میدان تقسیم که از  بهترین نقاط استانبول هست رو انتخاب کردیم البته منطقه آکسارای ، لالعلی و چند منطقه دیگه هم در لیست هتل های تورها بود که قیمت های ارزانتری داشتند ولی به دلایلی متعددی اصلا پیشنهاد نمیشه .


پس از مقایسه آپشن های مختلف ،هتل 4 ستاره اترنو انتخاب ما برای تکسیم استانبول بود قبل از اینکه هتل رو اکی بکنم از طریق گوگل مپ موقعیت مکانی هتل رو چک کردم از لحاظ مکانی به میدان تکسیم و خیابان استقلال بسیار نزدیک بود البته هتل های دیگری هم در لیست پیشنهادی تورها بود که به اسم میدان تکسیم معرفی میشدند ولی عملا فاصله زیادی با این محل داشتند پس از  اطمینان از محل هتل رزرو تور رو انجام دادیم


قابل ذکره در این منطقه تعداد زیادی هتل قرار داشت از جمله هتل لیونLION که یکی از دوستان اون رو به ما پیشنهاد داده بود.هتل گلدن ایج Golden Ageهم در همسایگی هتل ما قرار داشت ولی اترنو از اون دو تای دیگه کوچکتر بود. 

خیابانی که هتل ما و چندین هتل دیگه در اون واقع بود سنگفرش شده بود و فقط اتوبوسهای توریستی هتل ها در اون تردد میکردند.

مبلغ تور به ازای نفری ۸۹۰۰۰۰تومان بود و مدت اقامت هم ۴شب بود و برای بردیا هم نیم بها به مبلغ ۴۶۰۰۰۰تومان پرداخت کردیم. پرواز این پکیج با هواپیمایی آسمان بود و این پرواز اولین تجربه ما با این ایرلاین ایرانی بود که کیفیت هواپیما و پرواز نسبت به هواپیمایی ایران ایر و ماهان پایین تر به نظر میرسید.

 

هتل اترنو – استانبول:

این هتل از لحاظ موقعیت مکانی در یکی از بهترین جاهای استانبول واقع شده است ، این هتل ۴ستاره با دارا بودن ۶۱ اتاق ، علیرغم کوچک بودن فضاهای عمومی  و اتاقها ، بسیار تمیز و منظم بود.  

 

 

 

 

 

  

 

اتاقها مجهز به مینی بار ، سشوار تلویزیون ، کولراسپیلت و صندوق امانات هستند و از همه مهمتر در داخل اتاقها دسترسی به  اینترنت پرسرعت  (تاکید میکنم واقعا پرسرعت ) میسر است .  خدمتکاران خوش برخورد و وظیفه شناس بودند .

 

سرویس دهی برای صبحانه هم بسیار خوب و ایده آل بود و از ساعت 7 صبح با تنوع غذایی خوب تا ساعت 9 آماده سرویس دهی به مسافرین بود واز ساعت 9 الی 10 منوی صبحانه معمولی و محدود خواهد بود البته فضای رستوران که در طبقه زیرزمین واقع بود خیلی بزرگ نبود ولی در کل محیط خوب و تمیزی بود.

 

فاصله این هتل با فرودگاه آتاتورک ۲0.6 کیلومتر و با فرودگاه سابیها  41.2 کیلومتر میباشد که در زمانهای غیر ترافیک حدودا 45دقیقه طول میکشه تا از فرودگاه سابیها به هتل رسید.

مهمترین مزیت این هتل فاصله اندک این هتل با مرکز تجاری و تفریحی میدان تکسیم و خیابان استقلال فقط 5 دقیقه هستش و اگه هم اهل پیاده روی و قدم زدن باشید میشه از هتل به اسکله کاباتاش با پیاده روی معمولی در کمتر از 15 دقیقه رسید

با پیاده روی در امتداد خیابان استقلال میشه به برج گالاتا رسید (کمتر از 3کیلومتر) وبا ادامه پیاده روی   تنگه بسفرنیز در دسترس خواهد بود .

اتاق دو تخته ما با توجه به اینکه یه تخت اضافه برای بردیا در نظر گرفته شده بود بسیار کوچک تر از اتاقهای دیگه  بود و فضای خالی در اتاق وجود نداشت به نظرمن مهمترین نقطعه ضعف هتل کوچک بودن اتاقها بود که با توجه به بازیگوشی بردیا  کوچک بودن اتاق بیشتر حس میشد راهروها و راه پله هم به همان تناسب کوچک و تنگ بود . البته نیازی به استفاده از راه پله نبود چون آسانسور محقر هتل هم دائم در حال سرویس دهی بود. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کوچ سرفینگ در استانبول :

وجود بردیا و همچنین مناسب بودن قیمت تورها باعث شده بود که کمتر به فکر اقامت در منازل دوستان کوچ سرفینگی در این سفر باشیم هرچند که برای من استفاده از تجربیات اعضای کوچ سرفینگ همیشه مفید و متفاوت بوده،، به همین منظور فقط ملاقات با چند نفر از اعضاء رو برنامه ریزی کردم. در اولین روز جستجو در سایت ، تعدد و تنوع اعضاء عضو در استانبول ،پیدا کردن فرد مورد نظر رو تسهیل میکرد و ازطرفی بزرگی شهر استانبول انتخاب رو یک  کم پیچیده میکرد چون با توجه به محل استقرار ما که قطعا در قسمت اروپایی استانبول بود برقراری  ارتباط و قرار ملاقات با اعضایی که در قسمت آسیایی بودن قطعا مشکلاتی رو در بر میداشت .

خوشبختانه در اولین تلاش ، دو نفر اعلام آمادگی کردند که همدیگر رو در یکی از روزهای اقامت ببینیم و نفر سوم هم  ایمیل داد که در صورت جور شدن شرایطش در موقع حضور ما در استانبول قرار قطعی رو فیکس میکنه .

دریافت بازخور خوب اونهم در اولین تلاش بسیارامیدوارکننده بود و با توجه به فشردگی برنامه های ما ، به همین چند قرار محدود بسنده کردیم . 

 

ادامه دارد