سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

گشت شهری استانبول

یک گشت شهری همراه با این پکیج چند روزه استانبول برای ما در نظر گرفته شده بود و راهنمای تور در روز اول با ما برای ساعت 9 صبح هماهنگ کرده بود و با توجه به اینکه مسافرین در هتلهای مختلف تکسیم پراکنده بودند و به جز یک گروه 4 نفر (3 خانم و یک آقا) مسافردیگه ای از تور در هتل اترنو مستقر نبود و جالب اینکه این گروه 4 نفره گشت شهری در پکیج اونها لحاظ نشده بود و برای اومدن لازم بود که هزینه رو پرداخت کنند!

پس از صرف صبحانه ، و خروج از هتل اترنو، مینی بوس سفیران تراول کمی دورتر پارک شده بود ولی از راهنمای تور روزاول خبری نبود ، علیرضا که خیلی خوش برخورد تر از تورلیدر قبلی به نظر میرسید خودش رو معرفی کرد و پس از نیم ساعتی انتظار مینی بوس با تکمیل شدن مسافرین براه افتاد.





گذرگاههای اطراف هتل اترنو

خیابان یکطرفه اجباری !! اگه خلاف بیایی پنچر میشی !

در طول مسیر علیرضا توضیحات خوبی رو در مورد مسیرها و جاهای دیدنی استانبول میداد که بسیار مفید و قابل استفاده بود.اولین توقف ما مرکز چرم Bestبود و این توقف کاملا با اهداف تجاری برای مسافرین طراحی شده بود و حذف اون از تور گشت شهری امکان پذیر نبود و مرکز چرم بست فروشگاه نسبتا بزرگی بود که محصولات چرمی رو ارائه میکرد از پالتو ، کاپشن و شلوار و ... که همه از چرم تولید شده بودند. قبل از ورود به فروشگاه نمایش فشن رو برای بازدید کننده ها در نظر گرفته بودند و چندین مانکن برای ارائه محصولات چرمی به شیوه شوهای مدل اروپایی با تعویض البسه فروشگاه عرض اندام میکردند ! صدای موزیک و نور پردازی صحنه ، شبیه سازی شده شو های مدلباس بود البته با اجرا و کیفیتی به مراتب پایینتر از اصل فشن شو. ولی فشن های اروپایی کجا و اینها کجا ! البته برای ما که این چیزها رو فقط از تلویزیون های ماهواره ای دیده بودیم بعنوان یه نمونه درجه 3 از شوی اصلی قابل دیدن بود و لازم به ذکره که بر روی هر لباس شماره ای نصب بود که خریداران با ارائه شماره میتونستند لباس مذکور رو خریداری کنند.


مرکز خرید چرم Best


بازار فیلم و عکس هم حسابی داغ بود و حضار بیشتر در فکر تصویر برداری بودند تا دیدن البسه چرمی ! بعد از اتمام شو ، بازدید از فروشگاه نیم ساعتی طول کشید که با توجه به قیمتهای نجومی اجناس فقط دیدنی بود تا خریدنی ، هرچند تعدادی از مسافرها هم خریدهایی کردند ظاهرا تخفیف خوبی رو هم فقط برای بازدیدکننده های ایرانی قائل میشدند !!!


بعد از اونجا به سمت منطقه اورتاکوی رفتیم  علیرضا میگفت دیسکوی رینا هم که یکی از مرکز مهم تفریحی استانبول هست در  این منطقه قرار داره، یه مسجد مشهوری هم در این منطقه به نام مسجد اورتاکوی هست.


در ادامه تورلیدر گروه ، در مورد دیسکوها و مراکز شبانه در استانبول بسیار به بدی یاد کرد و میگفت بسیار جاهایی ناامنی هستند و علیرضا در ادامه اضافه کرد که :

"علیرغم اینکه ما مدت زیادی اینجا ساکن هستیم بندرت و بهمراه دوستان آشنای ترک به اینجاها میریم چون گروهای بزهکار با توجه به اینکه ایرانیها ناآشنا به شرایط و محیط هستند اونها رو شناسایی میکنند و در جاهای خلوت مورد سوء استفاده و سرقت قرارمیدهند و یه خاطره متاثر کننده ای هم از یه زوج جوان  ایرانی که برای گذروندن ماه عسل به استانبول اومده بودند تعریف کرد که با کم تجربگی به این اماکن رفته بودند و بعد از دزدی اموال و دلارهای شوهر ، 3 روز بعد همسرش رو با شرایط ناجوری در زیر یکی از پلهای استانبول پیدا کرده بودند!! "


البته در ادامه با تاکید امنیت کامل منطقه تکسیم ، وجود هرگونه نگرانی رو بطور کلی در استانبول برطرف شده دونست و فقط منطقه آکسارای که متاسفانه مملو از بزهکاران ایرانی هست رو جزء مناطق با خطر نسبی توصیف میکرد و تردد در ساعات پایانی شب رو در اون مناطق خیلی توصیه نمیکرد...


خلاصه مینی بوس ما رو در منطقه اورتاکوی ORTAKOY، جاییکه خیابان بسیار باریک بود ، پیاده کرد و قرار شد بعد از توقفی 45 دقیقه ای برگردیم بعد از پیاده شدن از بازار کوچکی به نزدیکی پایه اروپایی پل بغاز رسیدیم چشم انداز بسیار زیبائی بود و همانطوریکه علیرضا توضیحاتی رو در مورد منطقه ارائه میداد مسافرین هم از بک راند (ببخشید پشت زمینه ! ) زیبای  منطقه عکسهای زیبایی رو شکار کردند.

بازارچه کوچک در نزدیکی پایه اروپایی پل بغاز




توضیحات علیرضا تورلیدر گروه






شهر استانبول در ساحل دریای مرمره قرار دارد و تنگه بسفر که این دریا را به دریای سیاه متصل می‌کند، از وسط این شهر می‌گذرد و پل Bogaz یکی از دو پل بزرگی بود که استانبول اروپایی و آسیایی رو بهم متصل میکرد و بر روی تنگه بسفر واقع شده است ، این پل هفتمین پل معلق جهان هست و عبور کشتیهای متعدد و تلالو نور خورشید زیبایی خاصی رو در جلوی چشمان ما به نمایش گذاشته بود.





پل بغاز

در کنار بلوار چند تا تاب و سرسره بود که بردیا هم از فرصت استفاده کرد و یک کم بازی کرد تا لذت سفر رو برای خودش و ما دو چندان بکنه ...




خوشبختانه همسفرها به موقع و منظم به محل قرار برگشتند و در ادامه از کنار بازمانده  دیوارهای قدیمی شهر  تاریخی استانبول گذر کردیم علیرضا میگفت  استانبول دروازه ای قدیمی داشت که در گذشته مختص تشریفات امپراطوری عثمانی  بود و سپاهیان و لشگریان که فاتح از جنگ برمیگشتند، از این دروازه وارد شهر میشدند. بعدها با اضافه نمودن 5 برج دیگر مجموع این 7 برج "Yedikule"، تبدیل به قلعه درونی مستحکمی شد. دروازه های استانبول در عهد عثمانی و بیزانس ها، تنها با داشتن مجوز خاص حق ورود افراد به استانبول داده میشد. افراد در پشت دروازه های مختلف که در سراسر استانبول ایجاد شده بود با گرفتن  مجوز ورود و در صف طولانی به نوبت وارد  استانبول میشدند.

در طول مسیر خرابه هایی از این دیوار دیده میشد همچنین گفته میشد که این دیوار 3 لایه بوده و  خندقی هم در طرفین دیوار وجود داشت ، در ادامه ازمنطقه کاداکوی و بشیکتاش و همون خیابانی که در نزدیکی دولماباغچه پراز تصاویر تاریخی ترکیه  بود  گذر کردیم. گفته میشه این خیابان  که به بلوار آتاترک معروف است همزمان با احداث خیابان ولیعصر و با تاثیر پذیری آتاتورک از رضا شاه ساخته شده و نوع کاشت درختان در دو سوی خیابان این شباهت رو بیشترنشون میده .

در همین مسیر هتل - قصر 7 ستاره چراغان سرای که محل اقامت چند روزه احمدی نژاد در سفر به استانبول بود هم دیده میشد. چراغان سرای ، هتلی تجملی با نمای کاخ های قرن 19  که بازیگران ، چهره های سیاسی و خوانندگان بارها برای اقامت این هتل را انتخاب کرده اند . روایت شده یک سوئیت معمولی در این هتل ، شبی 2000 یورو هزینه در بر دارد . در کنار شیک بودن اتاق ها و لابی ، این هتل مملو از معماری های هنرمندانه ، باغچه های تحسین بر انگیز و استخر است !


در ادامه برای صرف ناهار به رستوران نائب رفتیم ، رستورانی بسیار بی کیفیت که اگه جزء پکیج های اجباری تور نبود قطعا کسی اینجا رو برای صرف ناهار انتخاب نمیکرد !!!طبقه دوم رستوران که برای مسافرین تورهای ایرانی در نظر گرفته شده دارای فضای بسیار کوچک بود و از تراکم جمعیت و تنگی جا به آدم احساس خفگی دست میداد از اون بدتر وضعیت سرویس بهداشتی این رستوران بود که چراغش سوخته بود و علیرغم اطلاع رسانی به مسئولین تور و رستوران ترتیب اثر ندادند و مسافرین با چراغ موبایل و به سختی .....



  رستوران نائب در استانبول

بعد از ناهار بازدید از چند مرکز خرید در برنامه تور بود که یکی از اونها در منطقه غربی استانبول مرکز خرید Flying  و در نزدیکی فرودگاه اتاتورک بود و با توجه به دوری مسیر اصلا ارزش رفتن نداشت و دومی  مرکز خرید اولیویوم هم بعلت زمان کوتاه بازدید از بازار، جز استرس جا موندن از سرویس مینی بوس چیز دیگری رو در بر نداشت و چون یک کم ازسیستم حمل و نقل عمومی دور بود ترجیح دادیم با مینی بوس تور به هتل برگردیم و خودمون پس از اندکی استراحت برنامه بازدید استانبول رو در شب ادامه بدیم....


فرودگاه آتاتورک


ادامه دارد .... بازدید شبانه از برج گالاتا، گشت دریایی با کشتی ، پل ایمننو و غذای دریایی منحصر بفرد رو در ادامه خواهیم داشت

کاخ دولما باغچه و آشنایی نسبی با خطوط ترانو و مترو در استانبول

بعد از برگشت از جزیره ، با توجه به نزدیکی کاخ دولما باغچه و مسجد دولما باغچه که نزدیک هم هستند ، قدم زنان عازم این کاخ شدیم این کاخ در منطقه بشیکتاش قرار داره و اولین چیزی که با شنیدن بشیکتاش به ذهنم خطور کرد تیم فوتبال محبوب بشیکتاش بود که در این خیابان پرچم و نشانهای این باشگاه در دکه های روزنامه فروشی به وفور دیده میشد که نشون از محبوبیت این تیم در این منطقه یا حتی استانبول داره  و در طول مسیر عکسهایی تاریخی از آتاتورک و سایر وقایع تاریخی ترکیه بر روی دیوار خیابان مذکور نصب شده بود و خودش میتونست موزه ای باشه از رویدادهای تاریخی ترکیه ، که در یکی از این تصاویر دیدار رضا شاه با آتاتورک هم دیده میشد ، گفته میشه که آتاتورک خیلی به رضاشاه علاقه داشت و تنها میهمان خارجی بود که بهش اجازه اقامت در کاخ دولماباغچه رو داده بود و روایت هست که برای دلپذیرنمودن بیشتر این سفر برای مهمان ایرانی اش  چندین خدمه خانم برای پذیرایی هرچه بهتر شاه فرستاده بود ولی رضا شاه از پذیرفتن این خدمه سر باز زد و از او خواست که چند نظامی ترک رو برای اینکار بفرسته و وقتی ازش دلیل اینکار پرسیده شد گفت اگه این خدمه رو قبول میکردم به همون تناسب باید در زمان میزبانی از آتاتورک زنان ایرانی رو برای پذیرایی از ایشون دراختیارش قرار بدهم که این موضوع با مرام و غیرت ایرانی سازگار نیست ...

از نکات جالب توجه اینکه ساعت ها در این کاخ بر روی ساعت 9:05 از کار افتاده ، چون در اون ساعت آتا تورک بناینگذار ترکیه نوین در سال 1938 از دنیا رفت ... ظاهرا ترک ها به آتاتورک بسیار علاقه دارند و احترام زیادی براش قائل هستند.  


برای ورود به کاخ از گیت بازرسی عبور کردیم ولی متاسفانه در آنروز  کاخ برای بازدید عموم بسته بود و فقط تونستیم محوطه حیاط رو ببینیم

 قیمت بلیط ورودی   

برای بازدید از همه قسمتهای کاخ 40 لیر 

قسمتهای اداری                       30 لیر 

حرمسرا                                  20 لیر 

برای دانش آموزان - دانشجو        5 لیر 

برای بچه های زیر 6 سال           رایگان 

 

 

   

سردر کاخ دولما باغچه 

 

با این شرایط تصمیم گرفتیم با استفاده از ترانوا  گردش مختصری در استانبول  داشته باشیم با توجه به اینکه کاباتاش شروع مسیر حرکت ترانوا بود و پس از سوار شدن در ترانوا مقصد رو مشخص کردیم  خوشبختانه مسیر ترانوااز کنار ایستگاههای معروفی گذر میکرد و تصمیم گرفتیم به ایستگاه زیتون برنو بریم چون یکی از دورترین ایستگاهها بود و با گذر از ایستگاههای مختلف میتونستم برای بازدید روزهای بعد برنامه ریزی بهتری داشته باشیم .

ترانوا شلوغ بود و تا نیمی از راه صندلی برای نشستن پیدا نبود و من هم حواسم به بردیا بود که خستگی زیاد اذیتش نکنه !

با گذر از ایستگاههایی همچون امین ننو آکسارای فندوق زاده و منطقه تاریخی مسجد سلطان احمد که همگی جاهای مهم دیدنی بودند.


از کاباتاش تا زیتون برنو که حدودا  24 ایستگاه وجود داشت که به نظرمن مفید ترین خط سرویس حمل و نقل عمومی استانبول هست چون جاهای دیدنی زیادی رو در ایستگاههای اطراف اون میتونید پیدا کنید. 


مثلا در دو طرف پل گالاتا  ایستگاه Karakoy و Eminonu قرار داره که خود این پل با زیرگذرش بسیار دیدنی هست که فاصله این پل تا کاخ موزه توپکاپی و منطقه قدیمی و تاریخی سلطان احمد و بازار بزرگ هم میشه پیاده  روی کرد . مراکز خرید لالعلی و مراکز خرید آکسارای هم با خط ترانوا کاباتاش - زیتون برنو به راحتی قابل دسترسی است.

ضمننا جهت دسترسی به خط مترو فرودگاه آتاتورک استانبول میشه در ایستگاه آکسارای به خط مترو فرودگاه تغییر مسیر داد.

لازم به ذکر است که ابتدای ایستگاه مترو آکسارای و انتهای آن فرودگاه آتاتورک هست . که مرکز خرید کارفور و چهارشنبه بازار از طریق خط مترو براحتی قابل دسترسی است.

مسیر بسیار طولانی  یک کم خسته کننده بود و در ایستگاه زیتون برنو پیاده شدیم هوا کاملا تاریک شده بود و تردد جمعیت هم بسیار فشرده بود بعد از خروج از ایستگاه با گذر از پل بسیار طولانی به منطقه بازارها رسیدیم که در چندین جهت مختلف فروشگاههای بسیار دیده میشد که اجناس رو بیشتر بصورت عمده میفروختند جنس و کیفیت کالاها چنگی بدل نمیزد و میگفتند که یکی از ویژگیهای این بازار ، قیمت ارزون اجناس اون هست ولی با توجه به قیمت 2000 تومانی لیر ترکیه در اون زمان هیچ کالایی ارزون نبود و در خیلی از فروشگاهها هم ایرانی نوشته بودند که احتمالا با توجه به مشتریهای متعدد ایرانی در این منطقه بود... 

 

 

خاطره ای که در مورد این منطقه در ذهن ما نقش بسته و با یادآوریش همیشه میخندیم ; حساسیت بردیا به پروازها هواپیما ها بعد از اولین مسافرت هوایی اش بود و از قضا در آسمان استانبول هم دائما پروازه هواپیما ها دیده میشد و بردیا بلادرنگ با دیدن یا شنیدن صدای هواپیما ، با انگشت به هواپیما اشاره میکرد و داد میزد "هواپی ما ".... "هواپی ما" !! این حرکت که بارها و بارها در این سفر تکرار شد و هروقت که میگفت "هواپی ما" باعث خنده ما میشد و اوجش هم در همین منطقه زیتون برنو بود که با خنده ما خودش هم غرق در خنده میشد !!


پس از گشتی نیم ساعته در این منطقه بدون خرید و دست خالی با همون ترانوا به کاباتاش برگشتیم در مسیر زوج ایرانی رو دیدیم که در ترانوا برای پیدا کردن مسیر گیج میزدند و جالب اینکه پنجمین روز سفرشون بود وقتی ما با این تجربه کم ایستگاهها و مسیر برگشت رو براشون توضییح دادیم اونها فکرکردن ما ساکن استانبول هستیم! ولی  بعد از اینکه فهمیدن ما دومین روز حضورمون در استانبول هست حسابی به قول خودمون کف کردند!! 

بردیا هم اونقدر خسته بود در داخل ترانوا خوابش برد!!  

 

 

 

 

با رسیدن به ایستگاه کاباتاش بدون اینکه از ایستگاه خارج بشیم به طبقه زیرین که ایستگاه مترو بودیم رفتیم خط ویژه F یا همون فونیکولار مسافرین رو به میدون تکسیم میرسوند این خط در واقع تک کابینی بود که بطور یکطرفه به مقصد میرفت و مجددا همون بصورت دنده عقب به مبدا برمیگشت...  

  

  

 

 خوشبختانه فاصله ایستگاه مترو تا هتل اترنو کوتاه بود و خیلی زود به هتل رسیدیم خیابان استقلال و میدون تکسیم در شب پر رفت و آمد و جذاب بود ...

 


ادامه دارد .... 

بازدید از مرکز چرم Best و فاشن شو ... گشتی شهری استانبول و ... در پست بعدی

گشتی در جزایر پرنسس - بیوک آدا Princes Islands

پس از سپری شدن یک نیم روز در استانبول و با استراحتی مناسب ، خودمون رو برای گشت جزایر پرنسس آماده کردیم حدود ساعت 7:30 برای صرف صبحونه در سالن غذاخوری هتل که در نیم طبقه زیرین هتل قرار داشت حاضر شدیم بطور معمول صبحانه از ساعت7 الی9 صبح بصورت کامل سرو میشد و ساعت 9 الی10 هم باصبحانه محدود از میهمانان پذیرایی میکردند هتل اترنو سالن غذاخوری محقری داشت ولی بسیار تمیز و منظم بود ، برای بزرگتر نشون دادن سالن غذاخوردی در جهت های مختلف دیوارها از آینه استفاده شده بود و در نگاه اول سالن بسیار بزرگتر به نظر میرسید.

تنوع صبحونه هم بسیار خوب بود و طبق معمول همه هتلهای دیگه بصورت سلف سرویس ارائه خدمت میکردند و در صورت تموم شدن هرکدوم از غذاها به سرعت توسط گارسون ظروف مورد نظر پر میشد. تلویزیون ال سی دی نصب شده بر روی دیوار هم با پخش موزیک ویدئو های غربی یک کم آرامش صبحگاهی اون محیط رو تحت تاثیر قرار میداد. به غیر ما و دو خانواده دیگه ایرونی اکثریت مهمانهای هتل رو توریست های آلمانی تشکیل میدادند که با توجه به کوچک بودن فضاهای عمومی هتل ، انتخاب این هتل توسط توریست های آلمانی احتمالا نظم  سرویس ها و خدمات هتل رو تائید میکرد .


اینترنت وضعیت هوا رو بصورت ابری توام با آفتاب و بارون ملایم پیش بینی کرده بود ولی پس از خروج ازهتل تلالو آفتاب بهاری دل انگیز خیال ما رو تا اندازه زیادی از هوا راحت کرد ولی برای احتیاط لباس گرم و مناسب رو همراه داشتیم برخلاف مسیر دیروز ، مسیر جدیدی رو در پیش گرفتیم ولی متاسفانه بازهم جی پی اس در پیدا کردن محل ناتوان بود پناه برخدا به راه خودمون در مسیر مخالف ادامه دادیم هنوز نسبت به موقعیت هتل و منطقه اشراف پیدا نکرده بودیم واین برای من اصلا جالب نبود به خیابان رسیدیم و از یه راننده تاکسی پرسیدم تا اسکله کاباتاش چقدر میشه گقت 40 لیر در صورتیکه با توجه به فاصله از روی نقشه به نظر مبلغ زیادی میرسید بهش 10 لیر پیشنهاد کردم گفت نه چون مسیر میدون تکسیم بسته است و باید از مسیری بسیار طولانی به اسکله برسه توی همین چونه زدن با راننده تاکسی خلاصه جی پی اس مکان ما رو پیدا کرد و بارقه امید در دلم روشن شد! وقتی جی پی اس آنتن بده من مثل یه پیشرو میتونم مسیریابی کنم و انگار نه انگار که در شهر و کشوری جدید حضور داریم.... متوجه شدم که بکلی از مسیر اصلی میدان و ایستگاه مترو دور هستیم ...

برای رسیدن به میدون باید از محوطه فضای سبزی عبور میکردیم و اون همون پارک گزی استانبول بود که چند ماه بعد ناآرامی ها استانبول به علت قطع درختان این پارک ، بحران بزرگی رو برای دولت "رجب طیب اوردوغان " بوجود آورد که با خشونت پلیس و اعتراضات گسترده ای در ترکیه روبرو شد. 

  

گلهای بهاری و فواره های آب فضای لطیف صبحگاهی رو بوجود آورده بود و در حاشیه پارک هم چند تا تاب و سرسره بازی بود که خوش بحال بردیا شد و نیم ساعتی رو به تاب بازی و سرسره مشغول بود و چون هیچ بچه ای هم نبود سیر سیر تاب بازی کرد!

پس از راضی شدن بردیا به سمت ایستگاه مترو حرکت کردیم ولی به نظرم فاصله میدون تا اسکله کاباتش خیلی کم بود پیشنهاد دادم که این مسیر رو پیاده بریم که با موافقت خانم و بردیا روبرو شد در کمتر از 10 دقیقه به نزدیکی دریا رسیدیم و چون منطقه تقسیم در ناحیه مرتفع تری قرار داشت اکثر مسیر با شیب ملایم همراه بود و پیاده روی رو آسونتر میکرد ... کوچه های باریک که بصورت پلکانی بود و توجه ما رو بخودش جلب کرد و از اون بالا میشد رنگ آبی دریا - در واقع کانال بسفر - رو دید و با گذر از اون سراشیبی کوچه به راحتی به منطقه اسکله رسیدیم ...

در طول مسیر وجود گربه های بسیار بسیار اهلی و دبیرستان که دانش آموزان پسر و دختر و شیطنت هاشون از نکات قابل ذکر تا رسیدن به اسکله بود. 

 

 

 

 

 

اسکله کاباتاش Kabatas Iskelesi از چندین پایانه تشکیل شده بود که کشتی های کوچک و بزرگ مسافرین رو جابجا میکردند و موسسات خصوصی با کشتی ها شیک تر و همچنین یک ایستگاه دولتی هم داشت که جزء سیستم حمل و نقل عمومی استانبول بود و در واقع با بلیط مترو و یا اتوبوس میشد ازش استفاده کرد.اسکله کاباتاش در قسمت انتهایی جنوبی تنگه بسفر قرار داشت لازم به ذکر است که این تنگه دریای سیاه رو به دریای مرمره متصل میکنه و یکی از جذابیت های استانبول محسوب میشه و عامل جدایی دو قاره آسیا و اروپا هم هست کلا دو پل بزرگ بر روی این تنگه وجود داره پل بغاز ( روز اول از روش عبور کردیم همونی که تردد پیاده ممنوعه )و پل سلطان محمد فاتح و بقیه تردد از طریق کشتی ها انجام میشه ...

 


از دکه روزنامه فروشی  نزدیک اسکله  یه کارت الکترونیک حمل و نقل عمومی استانبول که آکبیل نامیده میشد رو به قیمت 7 لیر خریداری کردیم و 10 لیر هم شارژش کردیم خوبی این کارت اینه که سرعت جابجایی شما در مترو و قطار های شهری بیشتر میشه و وقتتون بابت خرید بلیط از دست نمیره و فکرکنم یک کم هم ارزونتر از بلیط معمولی درمیاد ودر روزآخر هم میشه آکبیل رو پس داد و پول رو پس گرفت فقط یه نکته مهم که موقع پس گرفتن 6 لیر بهتون پس میدن و شارژ داخلش هم محاسبه نمیشه باید حواستون باشه در روزهای آخر زیادی شارژ نکنید ! 

 

 


پس از خرید آکبیل به سرعت به ورودی اسکله که مربوط به کشتی های دولتی بود وارد شدیم پس از ورود به داخل ایستگاه تازه فهمیدیم الکی عجله کردیم و با نگاهی به برنامه زمانی کشتی بعدی 1 ساعت دیگه حرکت میکرد چون کارت زده بودیم دیگه مجبورشدیم همون جا بمونیم ولی میگن هرچیزی یه تقدیری توش هست ! پس از گذشت 15 دقیقه یه دفعه وضعیت هوا از این رو به اون روشد وزش باد شدید توام با تیره شدن آسمان ، متعاقبا بارون شدیدی شروع به بارش کرد و اگه ما تو ایستگاه نبودیم در کوتاهترین زمان ممکن موش آب کشیده میشدیم و سرما خوردن بردیا هم حتمی میشد و بکلی کل سفر رو تحت تاثیر خودش قرار میداد ولی شانس با ما یار بود و در ایستگاه بارش بارون و فرار مردم رو تو خیابون نظاره میکردیم ولی تو دلم گفتم کاشکی فردا یا یه روز مطمئن تر میومدیم و زیباییهای جزیره رو به همین سادگی از دست نمیدادیم ولی چاره ای نبود و به روی خودمون نیاوردیم ...

خلاصه 10:40 دقیقه سوار کشتی شدیم ، کشتی بزرگ و قدیمی بود علاوه بر کابین عمومی که در داخل و در 2 طبقه داشت نیمکت های هم در جلوی کشتی برای نشستن مسافرین در نظر گرفته شده بود ، داخل کشتی گرم و هوای مطلوبی داشت و جالب اینکه وسیله گرمایی داخل هم شوفاژ بود ولی من و بردیا ترجیح دادیم در هوای آزاد و در نوک کشتی از مناظر زیبا لذت ببریم خانم هم طاقت نیاورد و با کلاه و کاپشن به ما پیوست البته بردیا هم مجهز به 2 کلاه بود تا وجود باد و بارون مریضش نکنه البته لازم به ذکر هست که یکی از اون 2 کلاهش برامون داستان جاودانه ای رو ترسیم کرد که بعدا عرض میکنم... 

 

 

اسکله خصوصی 

 

محوطه داخل کشتی


ما که در یکی از جاهای استراتژیک دماغه کشتی جا گرفته بودیم مناظر بسیار زیبایی رو در اون بارون در جلوی دیدگامان عرض اندام میکرد و با دور شدن از اسکله نوع و تنوع مناظر هم بیشتر میشد علیرغم اینکه پس از گذر از تنگه بسفر وارد دریای مرمره شده بودیم ولی مسیر کشتی طوری بود که در کناره شهر استانبول حرکت میکرد و جزایر متعددی هم در جهت مخالف دیده میشد.

ایستگاه اول کادیکوی یا همان قاضی کوی بود که با الفبای عربی یا همون فارسی نوشته شده بود که در واقع در قسمت اسیایی استانبول بود بعد از اون به جزیره kINDLIADA رسیدیم که با توقفی کوتاه و پیاده سوار شده عده ای از مسافرین توام بود بعدش به جزیره Burgazdasi که ظاهرا این دو جزیره در یک اندازه بودند جزیره سوم که بزرگتر از قبلی ها به نظر میرسید Heybeliada گفته میشد ...


از نکات بسیار بیادماندنی این سفر دریایی که تا رسیدن به جزیره آخر 2 ساعتی طول کشید همراهی دسته بزرگی از پرنده های دریایی در مجاورت کشتی بود و اونها که به غذا خوردن از دستان مسافرین شرطی شده بودند با دیدن کشتی در گروههای بسیار بزرگ کشتی رو همراهی میکردند و مسافرین با پرتاب کردن قطعات کوچک نان و شیرینی از اونها پذیرایی میکردند بعضی از این پرنده ها که شجاع تر بودند غذای خودشون رو از دستان به آسمان بلند شده مسافرین مستقیما شکار میکردند و بعد از هرشکار مسافرین هیجان زده میشدند و این باعث شده که فروشنده یه جور شیرینی محلی به اسم سیبیت فروش بشتری داشته باشه چون مسافرین سیبت رو میخریدند و برای تغذیه پرنده های هوایی استفاده میکردند

فروشنده که مثل فروشنده های ما ، بطور مستمر و تندشیرینی خودش رو تبلیغ میکرد دائم و منقطع میگفت "سیبت سیبت" تلفظش شبیه سبیل بو این موضوع قهقه های بردیا رو بهمراه داشت !!  

 

 غذا دادن به پرنده های دریایی

 

  همراهی پرنده ها با کشتی

 

در داخل کشتی ، بردیا هم بایکی از بچه های هم سن و سال خودش دوست شد ظاهرا عرب بود و پدر ومادرش عربی تکلم میکردند ... براحتی با هم ارتباط برقرار کردند و با زبان کودکانه خودشون با هم بازی میکردند!

 

خلاصه پس از این دریانوردی نسبتا طولانی به جزیره بیوک آدا که بزرگترین جزیره پرنسس بود رسیدیم و خوشبختانه بارش بارون کاملا بموقع قطع شده بود و طراوت خاصی در جزیره حس میشد... در ورودی جزیره هم بساط غذاخوری ها و چایخانه و بستنی فروشی ها هم براه بود بستنی فروش هم که ظاهرا ایرانی با با شناسائی چهرهای ایرانی اونها رو بخوردن بستنی تشویق میکرد...

 

علت نامگذاری این جزایر به جزایر شاهزادگان یا همون پرنسس Princes Islands اینه که خیلی از شاهزاده های اروپایی رو که به هر دلیلی میخواستند طرد کنند به این جزیره خوش آب و هوا تبعید میکردند!کلا دارای 7 جزیره هست که 4 تا جزیره مسکونی و 3 تای دیگه غیرمسکونی هستند .بیوک در ترکی به معنی بزرگ و آدا به معنی جزیره است که روی هم میشود جزیره بزرگ .این بزرگترین جزیره دریای مرمره است و در 20 کیلو متری جنوب استانبول واقع شده . دارای طبیعتی بکر و دست نخورده است و هیچ وسیله نقلیه غیر از ماشین پلیس و آتش نشانی که آنها هم تنها در صورت ضرورت تردد میکنند در آن دیده نمیشود .رفت و آمد در آن با کالسکه های 2 اسبه که فایتر نامیده میشود و 4 نفر ظرفیت دارد و دوچرخه انجام می گیرد . خیلی دوست داشتم دوچرخه اجاره کنیم و جزیره رو بگردیم ولی چون مسیرش رو مطمئن نبودیم و حضور بردیا هم دوچرخه سواری رو سخت تر میکرد ازش منصرف شدیم .


به ایستگاه کالسکه رسیدیم که کالسکه ها به نوبت مشغول سوارکردن مسافرین بودند قیمت کالسکه 60 لیر بود به نظرم رسید که میشه کالسکه رو به صورت اشتراکی اجاره کرد چند لحظه منتظر موندم و یه زوج اماراتی میانسال اومدند به اونها پیشنها دادم و اونها هم قبول کردند ... اینجوری 30 لیر جلو اوفتادیم ! 

 

هوای لطیف و چشم اندازهای جزیره بسیار دل انگیز بود زوج اماراتی هم سعی میکردند با بردیا ارتباط برقرار کنند و خلاصه با چندتا شکلات کیندرKinder تونستند با بردیا ارتباط برقرار کنند...در طول مسیر  تنها چیزی که آرامش و سکوت جزیره رو به هم میزد صدای تردد کلاسکه ها بود که گاها از همدیگه سبقت میگرفتند و این لحظات هیجان بردیا بیشتر میشد ...  

 

 


 

در نیمه راه کالسکه در ایستگاهی توقف کرد و یک ربع توقف، زمانی کمی برای کاوش در مرکز جزیره بود ترجیح دادیم از کالسکه زیاد دورنشیم ....

 

                           
 

  اینجا هم بردیا از فرصت استفاده کرد و دلی از سرسره بازی درآورد!

پوشش جنگلی جزیره هم جالب بود که با چشم اندازهای دریا اون رو کامل میکرد گشت جزیره کمتر از یک ساعت طول کشید 

 

 

 

 

 

 در موقع پیاده شدن ظاهرا کلاه بردیا در کالسکه جا موند و طبق معمول همه تقصیر رو من داشتم!! که کلاه بردیا رو کنترل نکردم !! نشون به اون نشون هنوز هم بردیا از من کلاهش رو میخواهد و تا این لحظه هرکلاهی رو با هر رنگ و طرحی بهش پیشنهاد میدم قبول نمیکنه و فقط همون رو میخواهد! هرچی میگم اون کلاه کهنه بود! کوچک بود! قبول نمیکنه  بقول خودش هر وقت یاد کلاهش میافته دلش میگیره !! حالا از دوستان کسی مشابه این کلاه رو دید آدرس بده برم بگیرم و یه کودکی رو از دلتنگی نجات بدم !! 

                        این همون کلاه نوستالژیکه !

ناهار رو در همون جزیره در یکی از رستورانها خوردیم تنوع غذاهای دریای و کباب  زیاد بود ولی ترجیح دادیم یه جور کباب رو که شبیه کباب کوبیده خودمون بود و یه چیزی شبیه کتلت رو تست کنیم قیمتش مناسب و با یه نوشابه خانواده پرسی 10 لیر حساب کرد گربهای گرسنه هم زیر میز برای ما دم تکون میدادند و منتظر غذا بودند 2 تا دونر کباب بصورت ساندویچ هم به قیمت 2 لیرگرفتیم و با خودمون بردیم ...  

 

 

 گربه چاق وچله شکمو

 

 کلا غذاهای ترک بسیار به ذائقه ما نزدیک هستند و خیلی خوشمزه هم هستند

  

در موقع برگشت با تجربه تر عمل کردیم و در ساعت مقرر به ایستگاه برگشتیم و بدون کوچکترین معطلی سوارکشتی شدیم در مسیر برگشت با توجه به تکراری بودن چشم اندازها در کنار شوفاژ داخل کابین یه چورتی زدیم

 

اولش تصمیم داشتیم در ایستگاه کادی کوی پیاده شیم و سری به قسمت آسیایی بزنیم ولی بعدش تصمیمون عوض شد و عازم  ....


ادامه دارد





استانبول ، پویا و دلفریب

پرواز ما ساعت 7:30 صبح از فرودگاه بین المللی امام خمینی  بود و با توجه به اینکه سهمیه دلار دولتی رو در سفر به امارات استفاده کرده بودیم نیازی به حضور خیلی زودتر در فرودگاه و انتظار در باجه بانک ملت نبود. اینبار نوبت هواپیمایی آسمان بود که تجربه پرواز به استانبول رو در دفتر خاطراتمون باهاش ثبت کنیم، یادم نمیاد که با این ایرلاین قبلا سفر کرده باشیم ... خلاصه با تاخیر 45 دقیقه ای گیت پرواز بازشد، این اولین تجربه سفر هوایی بردیا هم بود و دومین تجربه سفر خارجی بعد از سفر به باکو ، من هم به اندازه بردیا هیجان داشتم چون واکنشش برام جالب بود با اینکه همیشه تاخیر در پرواز ادم رو خسته و کلافه میکنه ولی اینبار کنجکاوی بردیا در مقایسه انواع هواپیما ها و سوالات متعددش در مورد هواپیما و پرواز و رنگ بندی هواپیما ها گذشت زمان رو از دید ما پنهان کرده بود....

در سفرهای قبلی ما ،  با هواپیمایی ایران ایر و ماهان و سایر ایرلاین ها ، معمولا پکیج هدیه ای رو برای بچه ها در نظر میگرفتند و ما هم وعده اش رو قبلا به بردیا داده بودیم ولی از شانس بردیا اینبار خبری از هدیه برای بچه ها نبود و بردیا هم تا رسیدن به استانبول همش میگفت " هدیه من رو کی میدن!! "  بنابراین یه هدیه طلب بردیا شد و بهش قول دادیم که تو استانبول براش یه اسباب بازی خوب بخریم ....در کل صرف نظر از تاخیر اولیه پرواز خوب و راحتی داشتیم


زمان پرواز ازتهران تا استانبول حدود 2:50  ساعت بود و با توجه به فاصله زمانی تقریبی 2 ساعته تهران-استانبول بسیار به موقع و در زمان خوبی به استانبول رسیدیم

برخلاف انتظار فرودگاه مقصد فرودگاه سابیها بود که در قسمت آسیایی استانبول قرار داره و فرودگاه نسبتا کوچکی است و فاصله زیادی با قسمت غربی و اصلی شهر داره قابل ذکره که فرودگاه اصلی استانبول فرودگاه آتا تورک هست که در قسمت اروپایی استانبول واقع شده است ...

نام این فرودگاه کوچک برگرفته از نام فرزند دختر آتا تورک هست که ظاهرا اولین بانوی خلبان ترک بود، زمانی که هواپیمای آسمان در این فرودگاه به زمین نشست ظاهرا پرواز ورودی دیگه ای نبود و سالن های ورودی بسیار خلوت بود و جز همسفرهای ما مسافرهای دیگه ای دیده نمیشد فقط یک گیت ورودی و کنترل پاسپورت  فعال بود ولی با سرازیر شدن مسافرهای همسفر ما همزمان سه باجه دیگه فعال شد و در کمترین زمان ممکن به سالن انتظار و تحویل چمدانها رفتیم اونجا هم بدون کمترین معطلی بارها رو تحویل گرفتیم بعد از خروج از سالن اصلی نماینده های تورهای ایرانی منتظر مسافرها بودند که ما رو به قسمت انتهایی سالن بیرونی هدایت کردند تا منتظر تکمیل شدن لیست مسافرین موندیم



فرودگاه سبیها (استانبول)

انتظار همراهان قبل از عزیمت به هتل

من هم سعی کردم از فرصت استفاده کنم و نقشه شهر یا مترو رو تهیه کنم ولی متاسفانه هیچ دفتر  راهنمای توریستی که بتونم اطلاعات لازم رو ازش بگیرم وجود نداشت! قطعا در فرودگاه آتا تورک که فرودگاه بزرگ و استانداردی هست نباید یه همچین مشکلی وجود داشت باشه ...مشکل دیگه این فرودگاه فقدان سیستم های حمل و نقل عمومی مثل  مترو و قطار شهری بود که اگه از تور استفاده نمیکردیم قطعا هزینه زیادی رو برای ترانسفر به قسمت غربی و اروپایی شهر متحمل میشدیم.

تور لیدرهای خانم و آقا با لباس های متحد الشکل با لیست ازاسامی مسافرین که در دست داشتند حضور مسافرین رو چک میکردند آقای اسماعیل هم تورلیدر ما بود... ظاهرا هرکدوم از اونها مسافرین هتلهای منطقه خاصی رو هدایت میکردند و هتل اترنو و چند هتل دیگه که محل قرار گرفتن اونها در میدون تکسیم بود باید با اسماعیل هماهنگ میشدند و خانمهای تورلیدر دیگه مسافرین منطقه آکسارای فندوق زاده و ... رو راهنمایی و همراهی میکردند

پس از نیم ساعتی معطلی به اتفاق اسماعیل و سایر همسفرها سوار مینی بوس توریستی شرکت سفیران تراول شدیم که ظاهرا تعداد زیادی از تورهای ایرانی با این شرکت کارمیکنند ما از طریق آژانس مسافرتی مقتدر سیر واقع در میرداماد این پکیج رو خریداری کرده بودیم ... اسماعیل برخلاف ظاهرش که یک کم خفن بود! در طول مسیراطلاعات خوبی در مورد استانبول در اختیار مسافرین قرار میداد و توصیه های لازم و برنامه های مختلف تور رو هم برای مسافرین اعلام میکرد و طبق معمول تورهای اینچنینی تبلیغات خوبی رو برای پکیج های دلاری خودشون ارائه میکنند که ما معمولا از این برنامه ها استقبال نمکنیم چون خودمون با هزینه بسیار کمتر و از همه مهمتر آزادی بیشتر میتونیم اون جاها رو ببینیم ...


اگه اشتباه نکنم حدود یک ساعت و نیم در راه بودیم و گه گاهی هم به ترافیک شهری برخورد کردیم...در طول مسیر با عبور از پل بغاز که استانبول آسیایی رو به قسمت اروپایی متصل میکرد با چشم انداز زیبایی روبرو شدیم و گذر کشتیهای توریستی بر جذابیت بصری منظره فوق افزوده بود.

پل بغاز و پل سلطان محمد فاتح دوپل اصلی بر روی تنگه بسفر هستند و عبور و مرور افراد بصورت پیاده بر روی پل ممنوع است و فقط با ماشین میشه از این پل گذر کرد و در دوسوی این پل ایستگاههای پلیس برای کنترل وجود داره ظاهرا علت ممنوعیت هم تعدد خودکشی افراد از طریق سقوط آزاد از رو پل بوده !!

اسماعیل میگفت در زیر پل هم یه قصر نفرین شده قرار داره و ...


تصویر تنگه بسفر هنگام گذر از روی پل بغاز

در مورد پیشینه نام استانبول گفته شده در ابتدا  و در دوره بیزانس به اسلام بول معروف بوده که بعدا به استانبول تغییر داده شده

اسماعیل در مورد تماس از طریق اپراتورهای ایرانی میگفت که هزینه نسبتا بالایی داره و بهتره از سیم کارت ترک برای ارتباط با ایران استفاده بشه قیمت پیامک با همراه اول 800 تومان و ایرانسل 1500 تومان محاسبه میشه

 

خلاصه پس از طی مسیری طولانی به منطقه هتل های تکسیم رسیدیم ظاهرا این منطقه بر روی تپه ای قرار داشت و برای رسیدن به خیابان اصلی هتل، مینی بوس باید از یه شیب نسبی بالا میرفت ورود به این خیابانها که منتهی به هتل های زیادی بود مختص اتوبوسها و وسایل نقلیه توریستی بود و کف اونها سنگ فرش شده بود مسافرها بتدریج و در جلوی هتل های خودشون پیاده میشدند و هتل ما هم در انتهای این خیابان قرار داشت و ما به اتفاق یه خانواده 4 نفره تنها مسافرهای این هتل بودیم...



خیابانی که هتل های زیادی دوروبرش بود


قبل از خداحافظی از اسماعیل در مورد سیم کارت ترک پرسیدم که خوشبختانه بدون پرداخت هزینه و جز پکیج ما بود و یه سیم کارت ترکسل و یه کارت تخفیف مربوط به شرکت شون رو به ما داد.

متصدی هتل اترنو  بسیار خشک و رسمی برخورد میکرد و حقیقتش خیلی از برخوردش خوشم نیومد و ازش نقشه شهر رو خواستم که گفت 2 لیر میشه و رایگان نبود و از گرفتنش صرف نظر کردم


                لابی محقر هتل 4 ستاره اترنو

اتاق ما در طبقه هشتم بود و خدمتکار خوش روی هتل ما رو تا اتاقمون همراهی کرد خوشبختانه علیرغم اینکه ما اتاق دو تخته بدون تخت بچه رزرو شده بود ولی خودشون بدون اینکه ما چیزی بگیم یه اتاق دو تخته با یه تخت یک کم کوچکتر به ما دادندو خیال بردیا هم از تخت اختصاصی راحت شد!

مینی بار موجود در اتاق هتل پر بود از چیزهای وسوسه کننده برای بردیا و با توجه به اینکه قیمت ها بسیار گرونتر از قیمت واقعی اجناس بود و کنترل بردیا هم سخت بود و ممکن بود به یخچال و محتویاتش  در یه غافلگیری حمله بکنه و حساب مون رو سنگین بکنه از خدمتکار هتل درخواست کردم که نوشیدنی ها و شکلات ها و همه چیزهای مربوط به مینی بار رو جمع بکنه تا خیال ما و بردیا هم راحت بشه ....

ناهار رو با غذاههای اماده ای که از قبل داشتیم در  هتل خوردیم و یه 2 ساعتی استراحت کردیم


ساعت 4 برای اکتشاف منطقه از هتل خارج شدیم اولین کار پیدا کردن یه صرافی مناسب و اکسچنج پول بود ...

هوای آفتابی و دل انگیز صبح ،جاش رو به هوای ابری و توام باد عصر داده بود . متاسفانه جی پی اس موبایل از موقعیت یابی عاجز بود و ما کورکورانه یه سمتی رو شانسی انتخاب کردیم و ظاهرا طرحهای نو سازی مناطق اطراف میدان تکسیم باعث شده بود دسترسی خیابانهای منتهی از هتل به سمت خیابان استقلال از معابر خاصی انجام بشه و عبور از عرض خیابان در همه جا امکان پذیر نبود ما که اوریینتشین و جهت یابی نکرده بودیم در خیابان سرپایینی عازم شدیم که غافل از اینکه کلا در مسیر مخالف و اشتباهی داریم حرکت میکنیم شیب و سرپایینی تند حرکت ما رو تسهیل کرده بود ولی ناگزیر باید بعدا این مسیر رو برمیگشتیم ظاهر کوچه پس کوچه و خیابان و بازارش کاملا متفاوت از خیابان استقلال بود از چند نفر هم پرسیدیم ولی متاسفانه انگلیسی نمی دونستند تنها کلمه دویز  Dovis ما رو نجات داد و خودبخود به سمت خیابان استقلال هدایت شدیم...


باورکردنی نبود ولی این خیابون در کنار خیابان استقلال قرار داشت


خیابانی که به اشتباه در سراشیبی تندش پایین رفتیم و به ناچار بالا اومدیم!

خیابان استقلال خیابانی پویا ، متحرک و جالب بود و تا دلتون بخواهد چیزهای جذابی داشت که بتونه خانم رو  وادار به گردش بکنه اونهم بعد از یه روز نسبتا طولانی و خسته کننده !! صرافی هم بوفور یافت میشد دلار معادل 1.70 و یورو معادل 2.250 لیر ترکیه  معامله میشد البته قیمت صرافی های مختلف یه کمی اختلاف داشت.


ترانوا در خیابان استقلال

زنده و پرتحرک و جذاب برای اهل خرید!

میدان تکسیم (تقسیم)

با تاریک شدن هوا نه تنها خیابان خلوت نشد بلکه زیبا تر و شلوغ تر هم شد حضور مستمر گشت های پلیس و حضور خانواده ها و توریست های زیاد حاکی از امنیت این منطقه بود تردد یه ترانوای قدیمی که جزعی از سیستم حمل و نقل عمومی استانبول بود هم بسیار جالب بود که صدای زنگوله مانندش عابرین رو از حضورش مطلع میکرد خیابان استقلال فقط برای عبور عابرین بود و تردد ماشین در اون ممنوع بود به همین دلیل این ترانوای قدیمی هم مشتریهای زیادی داشت...


ادامه دارد

 

قضاوت با شما !

 وبلاگ "سفر -کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت" پس از سپری کردن 2 سال و اندی از عمرش وبا به اشتراک گذاشتن تجربیات و اطلاعاتی که ما درسفرها کسب کردیم، همواره بازخورهای خوبی رو از خواننده های عزیز دریافت کردیم که همیشه مشوق ما در ادامه راه بوده ، و در این راستا از شنیدن انتقاد ها و پیشنهادات هم همواره استقبال کرده ایم


اخیرا نظری از یکی از خواننده های عزیز دریافت کردم و فکر کردم بد نباشه نظر ایشون رو با شما هم به اشتراک بذارم و علیرغم اینکه میتونستم پاسخ ایشون رو براحتی بدم ولی ترجیح دادم سکوت کنم ! و قضاوت رو برعهده شما دوستان بذارم

البته در مورد صحت گفتار و پیشینه ایشون هیچ مستنداتی موجود نیست !


در اینجا لازمه فقط به گفته های دوستای خوبمون علی و شیما در وبلاگ خاطرات سفر بسنده میکنم که دقیقا حرف دل ما و واقعیت موجود زندگی ما هم هست اشاره میکنم .


"باور قلبی ما این است که سفر نه تنها هزینه نیست، بلکه سرمایه گذاری است. چرا که خاطرات ارزشمندش تا پایان عمر همراهمان است و یادآوری آن در طول زمان احساس لذت بخش آن را بارها و بارها در خاطرمان زنده می کند.
با این نگاه ما که مانند بسیاری از شما عزیزان در طبقه متوسط درآمدی جامعه قرار داریم، سفر و تجربه های وصف نشدنی آن را از میان سایر خواسته های رنگارنگمان مانند خانه بزرگتر، ماشین لوکس تر، مبلمان شیکتر و غیره، آگاهانه برگزیده ایم."



وطن فروش                    نوشته     مهران     mehran1967@yahoo.com

برای شما خیلی خیلی متاسفم مثلا خودت رو دنیا دیده میدونی ولی به نظر من تنها چیزی که ندیدی خودتی
کجای این زرق و برق ها جنابعالی رو جو گیر کرده که اینطوری وطنت رو مسخره میکنی میدونی من در زمان جنگ آدمهای مثل تو رو زیاد دیدم به خاطر یک تیغ ریش تراشی توی اردوگاه هموطن خودش رو میفروخت یادت میاد به خاطر وطنت جبهه رفته باشی یادت میاد یکبار از مناطق جنوب کشور دیدن کرده باشی یا فقط توی ایران مثل زالو خون مردم رو می مکی و اونطرف مثلا با شرافت و سر بلندی خرج میکنی و اسم خودت رو میزاری با کلاس نه عزیز این ره که تو میروی به ترکستان است فکر نکن من آدم بیسواد ی هستم من دکترای برق از دانشگاه ماساچوست دارم و با افتخار تمام در دوران جنگ به کشور باز گشتم و 4 سال تمام در اسارتگاه عراقیها بودم الان در امریکا زندگی میکنم با افتخار تمام در تمام جلسات و کلاسهای درسم نام ایران را به زبان می آورم نه مثل یک بزدل ترسوی وطن فروش ندید پدید مملکتم رو سخره کنم برو فکر کن
(مسئولیت اثبات ادعاهای فوق الذکر با نویسنده پیغام آقای مهران می باشد! )
 
 من پاسخی برای نوشته های ایشون نمی نویسم  و قضاوت رو برعهده سایر خواننده های عزیز میذارم ...

          این کاریکاتورها ربطی مستقیمی به موضوع نداره وفقط برای تلطیف این پست گذاشته شده !!

                                             انسان به اندازه وسعت تفکرش آزاد است




این کاریکاتورها ربطی مستقیمی به موضوع نداره وفقط برای تلطیف این پست گذاشته شده !!