سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

بانکوک - بازدید از کاخ پادشاه، معبد پو، رودخانه چائو پرایا ...

                               کانال       " سفر،  کوچ سرفینگ ، تجربه متفاوت " 


صفحه اینستا گرام       cs_travel2016



The Grand Palace, Wat Pho, Chao 


بانکوک گام آخر –

برنامه بازدید از کاخ گراند پالیس و گذر از رودخونه چائو پرایا و معابد اصلی در اون مسیر،  جزء آخرین برنامه های ما در بانکوک بود طبق معمول صبح زود پس از صرف صبحونه و برای اینکه اسیر گرمای طاقت فرسای ظهر بانکوک نشیم از هتل زدیم بیرون و فاصله هتل تا اولین ایستگاه BTS  که در مجاورت هتل آسیا بود رو پیاده اومدیم مسافت حدود 15 دقیقه بود و با توجه به اینکه این مسیر پیاده روی هرروز ما بود، کم کم  کوتاهتر از قبل به نظر میرسید ...مقصد ایستگاه سپاهان تکسین Saphan Taksin ( بلیط نفری 37 بات ) بود  و سپس از طریق اتوبوس های آبی (قایق های توریستی که با پرچم آبی متمایز بودند) که بر روی رودخونه چائوپرایا تردد میکردند به گراند پالیس Grand Palace یا همون کاخ پادشاه تایلند برسیم ...

بلیط بصورت رفت و برگشت به قیمت 40 بات خریداری کردیم و بدون کمترین معطلی سوار اولین اتوبوس دریایی شدیم، داخل اتوبوس دریایی متصدی به زبان انگلیسی جاذبه های توریستی اطراف رودخونه رو توضیح میداد و عده ای هم در دماغه خارجی کشتی و در هوای آزاد نشسته بودند ما هم چند لحظه ای رو جلوی اتوبوس دریایی و در فضای آزاد نشستیم و از باد و هوای لذت بخش استفاده کردیم اتوبوس دریایی  در ایستگاههای مختلف توقف میکرد تا مسافرین در مسیر پیاده و سوار بشند ...









پس از گذر از چندین ایستگاه ، در ششمین ایستگاه  Tha Maharaj    پیاده شدیم  و تصمیم گرفتیم در برگشت معبد Wat Pho که مجسمه معروف و غول پیکر بودای خوابیده رو ببنیم و این کار برای دوری جستن از آفتاب ظهر هم خیلی موثر بود ... پیدا کردن ورودی کاخ پادشاه خیلی سخت نبود و گروههای متعددی در حال ورود بودند و با دنبال کردن یکی از گروهها راه ورودی کاخ بزودی پدیدار شد ... پوشش مناسب برای ورود به گراند پالیس الزامی بود و کسانی که شلوارک و لباسهای حلقه ای پوشیده بودند اجازه ورود نداشتند و باید خودشون رو می پوشاندند!

ورودی کاخ نفری 500 بات بود و هرکاری کردم که بتونم با کارت دانشجویی یه تخفیف خوب بگیرم نشد که نشد ! و با پرداخت 1000 بات و خرید دو بلیط وارد محوطه کاخ شدیم،  ولی بلیط ورودی طبق معمول برای تایلندی ها خیلی ارزون بود. مسیر حرکت اولیه یک کم گیج کننده بود ولی بعد از دقایقی موقعیت یابی مسیر رو پیدا کردیم و جالب اینکه مسیر یکطرفه و رو به جلو بود، قدرت آفتاب لحظه به لحظه بیشتر میشد و از اینکه برای فرار از آفتاب سوزان چتر رو همراه نیاورده بودیم پشیمون بودیم ... ساختمان و معماری شگفت انگیز و مسحور کننده بود و در بعضی از مکانها هم تصویربرداری ممنوع بود ...

35  جاذبه توریستی در کاخ پادشاه وجود داشت،  گارد امنیتی کاخ هم برای توریست ها جذاب بود و با نگهبانان کاخ عکس یادگاری میگرفتند ... برای بازدید کامل کاخ حدود 3-4 ساعتی وقت لازمه و گرمای هوا یک کم آزار دهنده و خسته کننده شده بود در انتها به موزه ای رفتیم که وجود کولر و آب سردکن برای رفع خستگی و فرار از گرما خیلی کمک کننده بود ...







عکس برداری  در محوطه فوق ممنوع بود ولی این تصویر از راه دور تله شده و برای  پاسخ به حس کنجکاوی،  عطش تصویربرداری بیشتر میشد











بعد از بازدید از کاخ پادشاه تایلند پیاده و به سمت معبد پو رفتیم دیگه نزدیکای ظهر شده بود و تشنگی و خستگی برما غلبه کرده بود، در مسیر یه غذای خوری خیابونی پیدا کردیم که مشتری های زیادی داشت و کنار خیابون و در زیر سایه صندلی گذاشته بود و مردم با اشتها مشغول ناهار خوردن بودند ... پلو رو در داخل کیسه فریز به قیمت 15 بات میفروخت و کباب هم سیخی 10 بات، 7-8 سیخ کباب از انواع مختلف و 5 تا پلو ( استیکی رایس) خریدیم و با نوشیدنی کنار خیابون خوردیم خداییش من که هیچ مشکلی با غذای خیابونی تایلند نداشتم  ...


بعد از دوپینگ عازم معبد پو شدیم ورودی نفری 100 بات بود و بهمراه بلیط ورودی یک بطری آب معدنی با لوگوی بودای خوابیده به همه داده میشد .... اونقدر این بودای خوابیده بزرگ بود که در قاب دوربین های عکاسی جا نمیشد !










یکی از نکات قابل توجه تمیزی بسیار عالی دستشویی های عمومی تایلند هست که معمولا در معابد رایگان هست و حتی برای ورود به محوطه توالت باید کفش ها رو تعویض کرد و دستشویی این معبد مجهز به کولر و آب سردکن بود ...( یک کم این هندیها و حتی خود ما ایرانیها یاد بگیریم که یکی از معضلات صنعت توریسم ایران همین کیفیت افتضاح سرویس های بهداشتی عمومی است !!)


بعداز بازدید از معبد با همون قایق های توریستی تا ایستگاه سپاهان تکسین برگشتیم  و از اونجا با  BTS عازم مراکز خرید شدیم ولی در یکی از ایستگاهها همه قطارها توقف کردند و از طریق بلندگوها اعلام کردند بدلیل مراسم دوچرخه سواری فرزند پادشاه تایلند و دوچرخه سواری عمومی،  تمامی مسیرها مسدود و قطارها بمدت 2 ساعت ,و نیم متوقف خواهند شد ما هم چاره ای نداشتیم و با خروج از ایستگاه BTS عازم خیابان  و مراکز خرید نزدیک همون ایستگاه شدیم  ... جمعیت زیادی که اکثریت با لباس زرد رنگ در حاشیه خیابان منتظر ورود دوچرخه سواران سلطنتی بودند ولی جهت ورودشان مبهم بود و معلوم نبود از کدام طرف وارد می شوند نیم ساعتی رو بلاتکلیف منتظر حضور پسر پادشاه بودیم (البته در اون زمان فکر میکردیم قراره پادشاه تایلند رکاب زنان بیاد! ولی بعدا فهمیدیم که ایشون بیمار هستند و این مراسم برای دعا و نیایش و طلب سلامتی ایشون هست ) خلاصه از دور چندین ماشین پلیس و امنیتی و آمبولانس به ما نزدیک شدند و از تشویق و شادی  و هیجان حضار فهمیدیم رکاب زدن جلویی پسر پادشاه هست و پشت سرش هم خانواده سلطنتی تایلند در حال رکاب زدن از جلوی ما رد شدند و بعد از انها هم گروه های بیشماری در سنین مختلف از خردسال تا کهنسال در این مسیر رکاب زنان اومدند و با دست تکون دادن به جمعیت حاضر ابراز احساسات کردند مردم هم هلهله کنان با جیغ و سوت اونها رو به ادامه راه تشویق میکردند لازم به ذکر است که این مراسم پوشش خبری و تصویری وسیعی داشت و در مراکز خرید و مغازه ها این مراسم بطور مستقیم پخش میشد( پادشاه تایلند هم چند روز پیش فوت کرد)





یکی از نفرات جلویی پسر پادشاه تایلند (پادشاه فعلی ! )

هیجان و شادی مردم نشون میداد لحظه منحصربفردی رو تجربه میکنند

یکی از مسن ترین رکاب زنان

ترافیک دوچرخه سواران !

با نیم ساعت تاخیر و ازدحام در ایستگاه BTSعازم هتل شدیم و پس از ساعتی استراحت برای دیدن دوست کوچ سرفینگی " گویی" به مرکز فرهنگی تایلند رفتیم، با کمی سرگردونی و رد و بدل کردن چندین پیامک گویی رو در روبروی ایستگاه مترو پیدا کردیم ....

چند ساعتی رو به گفتگو و قدم زدن با گویی سپری کردیم و به اتفاق به یه بازار شبانه بانکوک  رفتیم ، گویی مارو برای صرف آبمیوه و بستنی مهمون کرد و چون فردا صبح عازم اندونزی بود ازش خداحافظی کردیم و به ما توصیه کرد که در آخرین روز اقامت در بانکوک از بازار شناوردیدن کنیم آدرس و نحوء دسترسی به بازار رو برامون فرستاد ...



گویی دوست کوچ سرفینگی ما در بانکوک










 روز آخر ترجیح دادیم که باقیمانده خرید ها رو در تسکو تکمیل کنیم منی که میونه خوبی با خرید ندارم واقعا از خرید در تسکو راضی بود اجناس Made in Thayland که میگن ازکیفیت نسبی نسبت به اجناس متفرقه برخورداره در این فروشگاه زیاد بود و قیمت نسبتا مناسبی هم داشت ....

پرواز برگشت ما ساعت 21:30 به وقت بانکوک و تور لیدر ما (امیر) که ما فقط در اولین روز دیدمش و چون از فروش تور به ما ناامید شده بود اصلا دیگه سروکله اش پیدا نشد، به ما گفته بود ساعت 5 میاد دنبالمون و ما هم ساعت ظهر اتاق رو تحویل دادیم و چمدون و کوله پشتی ها رو تحویل انبار هتل دادیم سرساعت به هتل برگشتیم و وسایل رو تحویل گرفتیم ...

در لابی محقر و درب و داغون هتل بیش از یک ساعت منتظر موندیم دیگه کم کم نگران شدیم نکنه نیان دنبالمون!! با شماره موبایل امیر تماس گرفتم ولی جواب نداد!! به شماره دفتر تور در بانکوک زنگ زدم یه آقایی به فارسی جواب داد و با خونسردی گفت اگه تا الان نیومدند پس شما تاکسی بگیرید بیاید فرودگاه، تا از پرواز جا نموندید!  من شاکی شدم و گفتم مرد حسابی اگه قرار بود ما خودمون بیاییم دیگه تور نمیگرفتیم !! من اصلا الان بات ندارم که ! همه رو خرج کردم فقط دلار دارم گفت اشکال نداره شما فاکتور بگیرید بیاید جلوی خروجی 3 پولتون رو بگیرید ... من که میدونستم عمرم جلوی خروجی 3 کسی نیست ! خوشبختانه وقت داشتیم برای اینکه یه وقتی در ترافیک شامگاهی بانکوک گرفتار نشیم تصمیم من استفاده از خطوط مستقیم بدون ریسک مترو بود فقط یک 15 دقیقه ای باید پیاده  روی  و سنگینی بار رو تحمل میکردیم از طریق ایستگاه Ratchaprarop با نفری 42 بات بطور مستقیم به فرودگاه رسیدیم  و همانطوریکه یقین داشتیم خبری از کسی در جلوی خروجی 3 نبود !! حالا این موضوع برای ما خیلی مسئله ساز نبود ولی اگر خانواده یا گروه مسنی که نمی تونستند براحتی در سطح شهر جابجا بشن چطور باید از پس این چالش در دقایق پایانی بربیان ... خلاصه همیشه کیفیت پایین تورهای ایرانی باید یه جوری نمود پیدا کنه از همه مهمتر عدم احساس مسئولیت نماینده تور در بانکوک بود !!

البته در برگشت با دفتر تور در خیابان تخت طاووس تماس گرفتم، و بهشون گفتم اگر این مبلغ رو به حساب من واریز نکنند قطعا اسم تورو آژانس شون  رو در دنیای مجازی مطرح خواهم کرد و .... البته در کوتاهترین زمان مبلغ 50 هزارتومان به حسابم واریز کردند و از ناهماهنگی پیش اومده معذرت خواهی کردند ( البته میدونستند که ما کثیر السفر هستیم و وبلاگ هم داریم )

پرواز برگشت حدود 8 ساعتی طول کشید ولی بدون دردسر و در بامداد روز بعد در فرودگاه امام خمینی فرود آمدیم ...قطعا این سفر آخرین سفر ما به سرزمین لبخند نخواهد بود و بزودی با بردیا برخواهیم گشت ...    

 

چندین نکته بسیار جالب که در سفر به تایلند باید بدانید ...

1. این کشور تنها کشور جنوب شرقی آسیا است که هرگز تحت استعمار کشورهای اروپایی قرار نگرفته است.

2.  بزرگترین تندیس طلای بودا در جهان، بزرگترین مزرعه‌ی تمساح جهان، بزرگترین رستوران دنیا، طولانی‌ترین پل تک دهانه‌ی معلق و بلندترین هتل جهان در تایلند قرار دارند.

3. حروف الفبای تایلندی شامل ۳۲ حرف صدادار و ۴۴ حرف بی‌صدا است.

4. تایلند پنجاه و یکمین کشور بزرگ جهان است!

5. بانکوک به‌ دلیل داشتن کانال‌های آبی زیاد در سطح شهر، به «ونیز شرق» شهرت دارد.

6. در سال ۲۰۰۸، طبق گزارشات مجله‌ی «Travel and Leisure»، بانکوک بهترین شهر جهان شناخته شد.

7. هر ساله حدود ۶ میلیون گردشگر خارجی از تایلند بازدید می‌کنند.


با توجه به فوت پادشاه تایلند در چند روز گذشته،  این مطلب  بدستم رسید گفتم شاید برای مسافرها مفید باشه،  اینجا به اشتراک گذاشتم :


چگونه بعد از فوت پادشاه تایلند به عنوان توریست رفتار کنیم؟

از پوشیدن لباس هایی که اندامتان بیرون باشد بپرهیزید

حتی المقدور از لباسهای سیاه و سفید استفاده کنید

در صورت نداشتن لباس سیاه و سفید لباس رنگی به هیچ عنوان استفاده نکنید

برای مدت 30 روز خوشحالی و شادیتون و در جمع بروز ندید

به هیچ عنوان راجع به پادشاه و حکومت سلطنتی با بی احترامی صحبت نکنید که حتی زندانی های طولانی در صورت انجام آن منتظرتان خواهد بود

 

توصیه هایی که رعایت اونها در مورد بودا الزامی است :

باید به تصاویر و مجسمه های بودا احترام گذاشت یا حداقل بی احترامی نکرد!

از تصویر بودا در جاهای مناسب استفاده بشه مثل استفاده برروی شلوار جین، دمپایی، دستمال کاغذی، زیر انداز و تاتوی روی بدن ممنوع است

از مجسمه بودا نباید بعنوان لوازم تزئینی و دکوری در منازل و اماکن استفاده نمود.

برای ورود به معابد بهتره لباس پوشیده برتن داشته باشید



پایان ----

بازگشت به بانکوک - مراکز خرید - واکینگ استریت بانکوک


                            کانال       " سفر،  کوچ سرفینگ ، تجربه متفاوت " 


صفحه اینستا گرام       cs_travel2016


قصد داشتم در صبح آخرین روز اقامت  در چیانگ مای  به معبد Wat Pha Lat که بعنوان معبدی راز آلود در دل مسیر جنگلی و کوهستانی مشهور است بروم، ولی خانم بدلیل کوهستانی بودن مسیر، خیلی تمایلی نشون نداد، میختی میزبان ما هم چون بومی نبود اطلاعات زیادی در اینباره نداشت، و خودش تنبل تر از اونی میرسید که بخواهد با من بیاد! با توجه به ساعت پرواز ما که حدود ظهر بود یک کم ریسکی بود که تنهایی برای کشف این معبد گمشده برم ... در یه جایی خونده بودم برای رسیدن به معبد باید مسیری رو  پارچه های نارنجی رنگ به درخت ها بسته شده رو دنبال کرد تا به این معبد گمشده رسید ! هیجان انگیز بود ولی رفتن به این معبد در این زمان محدود  اصلا منطقی به نظر نمیرسید ...


بنابراین تصمیم گرفتیم در آخرین صبح حضور در چیانگ مای، یک کم بیشتر استراحت کنیم و انرژی مون رو برای عصر بانکوک ذخیره کنیم، در حالی که میختی میزبان ما در روز تعطیلش در اتاق خودش استراحت میکرد، ما در آشپزخونه طبقه همکف چای و صبحونه رو آماده کردیم و پس از صرف صبحونه کوله پشتی و وسایل رو برای رفتن جمع و جور کردیم ... میختی هم که تازه بیدار شده بود به ما پیوست و پس از دقایقی گفتگو ازش تشکر کردیم و با خداحافظی راهی فرودگاه شدیم از روی نقشه مسیر طولانی به نظر نمیرسید با توجه به اینکه وقت زیادی هم داشتیم تا فرودگاه پیاده روی کردیم در کمتر از 45 دقیقه به فرودگاه رسیدیم البته سنگینی کوله پشتی پیاده روی رو یک کم دشوار کرده بود ...

منطقه محل سکونت میختی خیلی باکلاس تر از تایلند به نظر میرسید و خونه های بزرگ با چشم اندازهای زیبا توجه ما رو بخودش جلب کرده بود!

خونه میختی میزبان فرانسوی ما







فرودگاه چیانگ مای علیرغم کوچک بودن پروازهای بین المللی زیادی هم داشت، با گرفتن کارت پرواز و بدون اینکه کوله هامون رو به قسمت بار تحویل بدیم سوار هواپیما شدیم ( بلیط رو از طریق سایت ایراسیا با قیمت تقریبی معادل  125000تومان با کارت اعتباری شهرام عزیز خریداری کرده بودیم)، در زمان صدور کارت پرواز صندلی ها رو کنار هم ندادند و ما مجبور شدیم در دو ردیف مجزا و پشت سرهم بشینیم چون اگر صندلی ها رو خودمون انتخاب میکردیم باید یه پولی اضافه تر پرداخت میکردیم پرواز کوتاه بود و مشکلی نبود، فاصله صندلیها اینقدر نزدیک به هم بود که این فاصله حس نمیشد!! و با توجه به اینکه هیچ ایرانی هم در این پرواز نبود میشد براحتی مکالمه کرد!











خداحافظ چیانگ مای !

در طول مسیر پذیرایی هم پولی بود و فکر کنم فقط یه بطری آب به مسافرین میدادند ...در دومین فرودگاه بین المللی بانکوک Don Mueang فرود اومدیم در این فرودگاه دسترسی به سیستم مترو و BTS امکان پذیر نبود  و فقط از سرویس حمل و نقل عمومی  تاکسی و اتوبوس بهره مند بود، پس از خروج از فرودگاه اتوبوس بانکوک منتظر مسافرین بود و بدون هیچ گونه معطلی سوار اتوبوس شدیم  و خانمی که مسئول کنترل بلیط ها بود با دریافت نقدی پول بلیط  و با یه دستگاه عجیب غریب بلیط  رو که به شکل  تکه کاغذ نواری بود برامون صادر کرد ...اتوبوس شلوغ بود و ما هم بهمراه سایر مسافرین سرپا وایستاده بودیم و با هر ترمز کل اتوبوس کج میشد ! باید در ایستگاه موچیت پیاده میشدیم جایی که 80 درصد مسافرها پیاده شدند ولی ما طمع کردیم گفتیم یک کم دیگه اتوبوس جلوتر بره ایستگاه بهتری نصیبمون میشه غافل  از اینکه در ادامه مسیر اتوبوس در جهت کاملا متفاوتی تغییر مسیر داد و ما بکلی از ایستگاه مترو  و BTS  دور شدیم ... نمیدونم دقیقا کجا بود ولی ظاهرا ترمینال مسافربری بود که مسافرین رو به مقصدپاتایا و شهرهای دیگه میبرد ولی متاسفانه هیچ ایستگاه مترو و بی تی اسی  در اون نزدیکی نبود از چند نفر هم پرسیدیم ظاهرا چاره ای جز تاکسی نبود بد شانسی توک توک هم  اون دور و برها نبود ...گرمای هوا  و سنگینی کوله یک کم ما رو عصبی کرده بود و شاید اندکی گشنگی هم مزید علت شده بود همینجوری که گیج میخوردیم یک ایستگاه اتوبوس داخل شهری توجه من رو به خودش جلب کرد، کارت هتل رو به راننده یکی از اتوبوس ها نشون دادم و اون اتوبوسی رو به ما نشون داد که خالی بود ما هم سوار شدیم  برای اطمینان بیشتر  از یکی  از مسافرین دیگر مسیر رو پرسیدم و  اونها گفتند اتوبوس رو درست سوار شدیم ... زودتر از انتظار اتوبوس راه افتاد و من هم با جی پی اس گوشی مسیر رو چک میکردم  و هرچه به سمت مقصد  بیشتر پیش میرفت خیال من راحت تر میشد، خوبیش این بود که اتوبوس کولر داشت و حداقل از گرمای طاقت فرسای ظهر بانکوک نجات پیدا کرده بودیم ... بلیط اتوبوس ارزونتر از بی تی اس بود و فقط  تنها مشکلش حرکت کند اتوبوس و تعدد زیاد ایستگاههای بین راهی و و در انتها ترافیک مرگبار خیابانهای بانکوک بود ...خلاصه بعد از نزدیک 2 ساعت درایستگاه مترو روبروی هتل آسیا پیاده شدیم دیگه در محله آشنای خودمون  قرارداشتیم و براحتی به هتل محل استقرار رسیدیم ، چمدونها رو که امانت گذاشته بودیم دریافت کردیم و اتا ق دیگری  رو در چشم انداز جدیدی تحویل گرفتیم ... 




مراکز خرید بانکوک

بعد از اندکی استراحت و تجدید قوا به خیابان پتچا بوری Phetchaburi رفتیم، یکی از ویژگیهای هتل J Two S نزدیکی به این خیابان زنده و پرتردد بود جائیکه مراکز خرید بزرگ و پر رونق  همچون پلاتینیوم ، سنترال ورلد ، بیگ سی ، سیام پاراگون ، پانتیپ پلازا همگی با اندکی پیاده روی قابل دسترسی بودند. در طول مسیر هم بساط دست فروشها و فروشنده های خیابانی هم پر رونق بود. اگر بخواهیم دسته بندی نسبت به این مراکز خرید داشته باشیم ، میشه گفت سنترال ورد با کلاس ترین و گرانترین مرکز خرید بود و به نظر ما  بیگ سی هم اجناس خوبی برای فروش داشت، با توجه به عدم اطمینان از قیمت های اجناس ونیاز به چانه زنی زیاد برای کاهش قیمت ها عمده خرید های ما در یه فروشگاه زنجیره ای Tesco Lotus انجام شد این هایپر مارکت که دارای ریشه ای انگلیسی هست و منشاء بریتانیایی داره ،  چون دارای قیمت های ثابت  و اجناس متنوع و خوب و با کیفیتی  بود و خرید با اطمینان خاطر انجام شد البته این فروشگاه شعبه های متعددی داره که ما در چیانگ مای با اون آشنا شدیم ولی چون محدودیت حمل بار در پرواز ایر آسیا رو پیش رو داشتیم از خرید در چیانگ مای صرف نظر کردیم و خرید اصلی رو در  روزهای آخر در بانکوک برنامه ریزی کردیم ...

با توجه به اینکه جمعه شب مصادف با تعطیلات آخر هفته و نزدیکی ایام کریسمس و جشن های تولد پادشاه تایلند بود، در مراکز فروش نوشیدنی، کنسرت های متعددی  در روبروی ساختمان سنترال ورلد برقرار بود و گروههای موسیقی با سبک های غربی و شرقی مختلف مشغول هنرنمائی بودند ...پس از گشت و گذار و اندکی خرید برای پیدا کردن یه فروشگاه تسکو با مترو عازم ایستگاه آسوک Asok شدیم ، پس از خروج از ایستگاه BTS در امتداد خیابان آسوک پیاده پیش رفتیم ولی پس از 15 دقیقه پیاده روی مرکز فروش دیگری رو یافتیم که تسکو لوتوس نبود و فروشگاههاش هم در اون وقت شب در حال تعطیل شدن بودند ، از همون مسیری که اومده بودیم دست از پا دراز تر برگشتیم ! خانم هم که به هدفش نرسیده بود حالش حسابی گرفته شد ولی من بهش اطمینان دادم که امشب در هتل مسیر یابی خواهم کرد و یکشنبه صبح بجای اینکه برای دومین بار بریم بازار گرم و شلوغ چاتوچاک رو ببینیم به یه فروشگاه لوتوس میارمش و تلافی خریدن نکردن هاش رو میتونه اونجا جبران کنه !









میوه های استوایی - عصرانه ما

















حال و هوای کریسمس 2016

در مسیر برگشت به ایستگاه یه خیابان واکینگ استریت به اسم Soi Cowboy توجه من رو بخودش جلب کرد، نسبت به خیابان کاسانرود کوتاه تر و خیلی مجردی تر بود ! چند تا توریست پیرمرد اروپایی که توان راه رفتن نداشت با کمک دختران کار جابجا میشدند و ... خیلی سریع و کوتاه به انتهای خیابان رفتیم این خیابان اصلا برای خانواده ها پیشنهاد  نمیشه چون فضای خوبی نداره واقعا کاسانرود یه چیز دیگری بود ...




 خیابانهای واکینگ در بانکوک :                                                                            Walking Street - Bangkok

محله کابوی   COWBOY

این محله درتقاطع خیابان سوخومبیت و راتچادامری قراردارد (ازساعت 10 شب الی 4 صبح)

محله پت پونگ  PATPONG

خیابان سیلوم – محله پت پونگ ( ازساعت 10 شب الی 4 صبح)

محله نانا NA NA

این خیابان ازتقاطع خیابان ن ن NA NA (محله عرب ها) تا تقاطع راتچادامری می باشد (ازساعت 9 شب الی 6 صبح)

محله کاسان رود KHAO SAN ROAD

این خیابان درشمال رودخانه چائو پرایا درمحله بنگ لام فو قراردارد (ازساعت 6 عصرالی 2 صبح)

محله الکتریفس  ELECTRIFIES

این خیابان درمحله چینی ها درخیابان یائو وارات YAOWARATE قرار دارد (ازساعت 10 شب الی 3 صبح)


ادامه دارد

شمال تایلند - چیانگ مای ( دهکده فیلها ، قبیله گردن درازها ، رفتینگ در آبهای خروشان و ...)

متاسفانه طبق معمول این پست هم با تاخیر آپ شد ، دلیلش هم سفر 15 روزه ای بود که در ماه گذشته به اروپا داشتیم ، البته این سومین سفر ما بود ولی ویژگیهای خاص خودش رو داشت فراز و نشیب هایی که بخشی از اون رو تقریبا همزمان با سفر در کانال       " سفر،  کوچ سرفینگ ، تجربه متفاوت "         به اطلاع دوستان رساندیم  و همزمان تعدادی از ویدئو ها و فیلم هایی از این سفر رو روی اینستاگرام جدید  این وبلاگ قرار دادیم امیدوارم مورد توجه دوستایی که در کانال و اینستا همراه ما بودند قرار گرفته باشه .....


ادامه سفر به شمال تایلند -


با پیش روی در جادهای باریک جنگلی ، در حالیکه در پشت یه وانت به اتفاق 2 تا دختر هلندی و یه دختر وپسر چینی ، دست اندازهای جاده رو پشت سر گذاشتیم ، پس از دقایقی  رانندگی در جاده ایی  خاکی و پر دست انداز به دشت نسبتا وسیعی رسیدیم که از یک طرف کلبه های قدیمی و از طرف دیگه فیلهای متعددی دیده میشدند ، در واقع به یکی از مقاصد این توریک روزه رسیده بودیم ...






با پیاده شدن از وانت ، خونه هایی با سقف های پوشیده شده از کاه و زنانی که چشم انتظار  اومدن توریست ها بودند  روبرو شدیم ، خوشبختانه تنها توریست های این دهکده ما 6 نفر بودیم ، ظاهرا نژاد اصلی افراد این قبیله  برمه ای است  که به دلیل مشکلاتی که دولت برمه برای آنها  ایجادمی کرد در زمانهای قدیم به تایلند کوچ کردند ، استفاده از گوشواره های سنگین و لاله گوش های بزرگ و از اینها مهمتر گردن هایی دراز که حاصل سالها حمل حلقه هایی در گردنشان می باشد، باعث شده است گردشگران زیادی رو به این قبیله بکشونه ،  البته ظاهرا دهکده یه دهکده واقعی به نظر نمیرسید و  انگار برای جذب توریست این مکان رو احداث کرده بودند و نمیدونم شاید خونه های واقعی اونها در جای دیگه ای بود، بیشتر شبیه یه مارکت بومی و محلی بود تا یه دهکده واقعی !  در جلوی کلبه ها زنانی با گردنهای دراز آماده فروش معروف ترین صنایع دستی این قبیله بودند، روسری هایی است که زنان این قبیله با دستگاهی خاص می بافند و همچنین مجسمه های چوبی که تعدادی از اونها ساخته افراد همین قبیله بود و البته قیمتی گرونتر داشت ولی ما به رسم یادبود یکی از این مجسمه های سمبولیک رو به قیمت 100 بات خریداری کردیم .

زنان فروشنده  جوان  و پیر و همچنین بچه های خردسالی بودند که همگی از این حلقه ها در گردن داشتند ، واقعا تحمل چنین حلقه ای خیلی راحت نیست ، و برای جذب توریست با خوشرویی آماده گرفتن عکس با گردشگران بودند و حتی گردن بند نصفه و نیمه ای هم داشتند که میشد با کش به گردن متصل نمود و سوژه خوبی برای عکس توریست ها بود .

بنده خدا این یکی دیگه خیلی بد شانس بود !




















نمای کلی از دهکده کارن (قبله گردن درازها)




در مورد اینکه چرا زنان این قبیله اینگونه گردن های خود را دراز می کنند دلایل زیادی ذکر شده است که اکثر آنها به گذشته های خیلی دور برمی گرده مثلا یه جایی خوندم دلیل  استفاده از حلقه ها ،  نشانه گذاری با رنگ هاى مخصوص به گردن دختران کوچک بود  تا در صورت ربوده شدن توسط افراد قبیله هاى دیگر شناسایى شوند  ولی نکته ای که الان  قطعا باعث ادامه این کار شده است، ایجاد جذابیت گردشگری می باشد که به نوعی کمک بزرگی در ایجاد بازار کار در این قبیله کرده است.

گفته شده که  این دختران هرگز نمی‌توانند این حلقه ها را از گردن خود باز کنند چون  به دلیل ضعف عضلات گردن در نگه داشتن سر، به محض باز کردن حلقه ها با افتادگی گردن و سرشان روبرو می‌شوند.

 در این قبیله هر سال یک حلقه به گردن آنها اضافه می کنند تا گردن آنها درازتر و کشیده تر شود. اولین حلقه از سن پنج سالگی به گردن دختران آویخته می شود و حدودا یک کیلوگرم وزن داره. تا سن هفت سالگی وزن حلقه به یک و نیم کیلوگرم می رسد و تعداد حلقه ها در سال های بعد به ۲۰ عدد هم می رسد در این قبیله زنانی که سن بیشتری داشتند قطعا دارای گردن درازتری نیز بودند !

بعد از گشت و گذاری در فضای این قبیله در آنسوی دشت سرسبز به محل آموزش فیل ها رسیدیم که فیلهای جوان توسط مربی در حال آموزش بودند و برای فیل سواری به بالای سکویی رفتیم و دو نفری سوار فیل تنومندی شدیم که خلبانی رو نیز به همراه داشت ، من تجربه فیل سواری در مالزی داشتم ولی خانم که دفعه اول سوار فیل میشد احساس خوبی نداشت ! پوست داغ و زمخت و پرموی فیل احساس غیر عادی رو بوجود می آورد ، پشت سر ما دختر و پسر چینی هم سوار فیل دیگه ای شدند ولی دو دختر هلندی از سوار شدن به پشت فیلها امتناع کردند ، من اولش فکرکردم که اونها از سوار شدن به پشت فیل واهمه دارند ولی گویا این طور نبود ، اونها موقع انتخاب تور اشاره کرده بودند که توری که به فیلها غذا بدهند و فیلها رو در رودخونه بشورند رو انتخاب کرده بودند و چون طرفدار حقوق حیوانات بودند ، از فیل سواری بیزار بودند و در واقع رفتار انسانی اونها باعث شد که اونا رو تحسین کنیم ...


















فیل سواری ما حدود 45 دقیقه ای طول کشید و خیلی طولانی تر از انتظار بود  ،در طول مسیر چند تا عکاس با دوربین های خودشون تصاویر ما رو شکار میکردند تا در پایان عکسها رو برای فروش به ما ارائه کنند ، در این فاصله ما هم بیکار ننشستیم از چینی ها عکس میگرفتیم و اونها هم متعاقبا از ما عکس میگرفتند ، در طول مسیر فیل ما خیلی بازیگوش به نظر میرسید و زیگزاگی راه میرفت و تا اندازه زیادی شکمو هم بود چون فکر کنم صبحونه و ناهارش رو یکجا نوش جون کرد ، البته خلبان فیل هم خیلی فیل زبون بسته رو برای صرف غذا راه نمیذاشت ! اسم فیل ما Puake بود و عکاس ها که منتظر بازگشت ما بودند سریعا مموری دوربین های خودشون رو در لپ تاپ تخلیه کردند و عکسها رو به ما نشون دادند ، برای دریافت فایل عکس ها بر روی سی دی و یا فلش مموری و یا حتی چاپ قیمت های مختلفی رو پیشنهاد کردند ولی عکسهای گرفته شده جز یه تعدادد محدودی خیلی خوشمون نیومد و با همسفرهای چینی هماهنگ کردیم که عکسها رو از طریق ایمیل مبادله کنیم ...

      راننده ما که در سایه ساعتی رو استراحت کرده بود حالا خوش اخلاق تر شده بود و با ما خوش و بش میکرد ! بعد از سوار شدن بر پشت وانت برای جنگل نوردی و یه کوه پیمایی نسبتا سبک آماده شدیم.





در کمتر از 30 دقیقه به نقطه شروع پیاده روی در جنگل  رسیدیم ، تابلوی راهنما نشون میداد که در امتداد راه به آبشار Hyaysatan Waterfall خواهیم رسید ، طبیعت خیلی زیبا و سبزی بود ولی  پوشش گیاهی استوایی تفاوتش رو با کوههای شمال ایران کاملا متمایز میکرد ...راننده هم پس از پارک کردن وانت در گوشه ای از جاده بعنوان راهنما و جلودار گروه 6 نفره ما قرار گرفت و با سرعت نسبی در اعماق جنگل کوهستانی به پیش میرفت و ما هم به ستون یک دنبالش میرفتیم ، با مرتفع شدن مسیر ، هوای شرجی و گرم باعث شده بود که حسابی عرق بکنیم و از طرفی اگه لحظاتی برای عکس گرفتن توقف میکردیم ممکن بود از گروه عقب بیافتیم بنابراین در کوتاهترین زمان ممکن عکس میگرفتیم و دنبال بچه های گروه به پیش میرفتیم برای ما که در جوانی تجربه کوهنوردی رو داشتیم مسیر خیلی سخت نبود ولی در بعضی جا ها یک کم صعب العبور میشد و مثلا باید از روی تنه درختی در عرض یه رودخونه کم آب عبور میکردیم ... در طول مسیر هم رودخونه ای  در جریان بود که صدای آب رودخونه و منظره های زیبا مکمل هم بودند ...مسیر رسیدن به آبشار حدود یک ساعت طول کشید ولی خیلی زیبا و با ارزش بود ... جلوی آبشار استخر طبیعی کوچکی ایجاد شده بود و توریست های دیگه که قبل از ما رسیده بودند در حال آب تنی بودند ... من هم که به وسایل شنا و آب تنی مجهز بودم  خیلی سریع آماده شدم و خودم رو به زیر آبشار رسوندم آبش خیلی خیلی خنک بود ولی با توجه به گرمای و رطوبت نسبی هوا ، خیلی لذت بخش بود ، خانم هم ترجیح داد در کنار تخت سنگی بشینه و پاهاش رو در آب قرار بده ... اینبار دخترهای هلندی خیلی سریع به بقیه پیوستند و دختر و پسر چینی که اولش برای آب تنی مردد بودند با حضور من و همسفرهای هلندی ترغیب شدن کم کم خودشون خیس خیس کردند ...آب تنی ما نیم ساعتی طول کشید و با علامت دادن راننده و راهنمای ما ، پس از تعویض لباس با گذر از همون مسیری که اومده بودیم  ( مسافت 2.6 کیلومتری)  به محل پارک خودرو برگشتیم....






























ناهار رو در یه رستوران ... نه!  یک کلبه چوبی و سنتی صرف کردیم که جزء موارد پکیج تور بود غذاش خیلی خیلی خوشمزه بود و یه چیزی شبیه استامبولی بود که تند و فلفلی بود و آناناس هم مثل سالاد به مقدار زیاد سرو میشد ، غذا هم مقدارش نامحدود بود و میتونستی هرچقدر ظرفیت داری بخوری !! ما هم بعد از کلی پیاده روی گشنه ! و چون طعم غذا با ذائقه ما سازگار بود حسابی از خودمون پذیرایی کردیم ...






بعد از غذا و اندکی استراحت با وانت به محل وایت واتر رفتینگ رفتیم ، قبل از پیاده شدن راننده به ما توصیه کرد که همه وسایل ، کوله ها دوربین ، عینک و حتی کفش هامون  و هرچی که داریم رو داخل ماشینش بذاریم چون در قایق سواری در امواج خروشان ، قطعا خیس خواهند شد و احتمال افتادن در آب هم زیاد است  و به ما اطمینان داد که جای وسایل امن هست ،  خوشبختانه جز دوربین و ساعت و یه کوله پشتی سبک چیز مهم دیگه ای همراه نداشتیم و لباسی رو که میدونستیم خیس خواهد شد پوشیدیم و یه دست لباس اضافی رو که همراه آورده بودیم داخل ماشین گذاشتیم ...پا برهنه از شیب تندی پایین رفتیم ظاهرا محل سوار شدن قایق ها بود راننده به ما اعلام کرد که در مقصد و پس از اتمام قایق سواری به ما ملحق خواهد شد .

10-15 نفری قبل از ما منتظر رسیدن قایق ها بودند ظاهرا آمریکایی بودند و یه چند نفری هم اروپای شرقی و ایتالیایی ! ( این اطلاعات رو از مکالماتی که با هم داشتند متوجه شده بودیم ) ، و نیم ساعتی معطل موندیم تا قایقهای رو که قبلا به پایین رودخونه رفته بودند برگردونند ، ابتدا نحوء پارو زدن در آبهای خروشان رو آموزش دادند سپس کلاه ایمنی ، جلیقه نجات و پارو ها رو تحویل گرفتیم ترکیب قایقها 5 نفره بود و چینی ها با یه قایق دیگه رفتند من و خانم ، دو دختر همسفر هلندی ما و یه دختر ایتالیایی هم با قایق ما و بهمراهی یه ناخدا حرکت کردیم ! پس از حرکت متوجه شدیم که من کلاه ایمنی رو جا گذاشتم !! ناخدا که متوجه این موضوع شده بود قایق بادی رو متوقف کرد و با فریادی بلند از همکاراش خواست یه کلاه به قایق پشت سری ما بدهند تا پس از پوشیدن کلاه ایمنی به راهمون ادامه بدیم ...

در آموزش مختصر به ما نحوء دست گرفتن پارو ، هماهنگی پارو زدن رو توضیح داده بودند ... اولش آب خیلی خروشان نبود و در ادامه مسیر وجود سنگهای بزرگ  مانع عبور راحت قایق در مسیر رودخونه میشد و گاهی اوقات هم قایق در لابلای سنگ ها گیر میکرد و ما مجبور بودیم به بالا و پایین بپریم و تا قایق از لای سنگ ها جدا بشه ...در جاهایی که جریان آب شدت میگرفت هیجان زیادتر میشد و من ظاهرا از بقیه همسفرها هیجان زده تر بودم و با فریادهام اونها رو هم تهییج میکردم و کلی داشتم کیف میکردم که ناگهان دریک تند آب قایق ما بطور شدیدی کج شد و با زاویه 80 درجه به سمت من کج شد !! من و یه همسفر هلندی که در این سمت قایق نشسته بودیم کاملا در معرض سقوط در آب قرار گرفتیم خانم و همسفر دیگه هلندی در اونطرف قایق رو هوا بودند و سر من به موازت آب رودخونه قرار گرفت با هر کلکی بود تونستم با قلاب کردن دستم به کناره بادی قایق پاهای خودم رو در قایق قلاب کنم ولی در همین غافلگیری دختر هلندی بداخل رودخونه خروشان سقوط کرد و جلوی چشم ما امواج خروشان اون رو از ما دور میکرد ... البته احتمالا رودخونه خیلی عمیق نبود ولی جریان آب شدت داشت و احتمال آسیب دیدگی در برخورد با سنگها مسیر رودخونه زیاد بود ، بعد از لحظاتی که قایق بادی به حالت عادی برگشت ناخدای ما با جهشی سریع به داخل رودخونه، کشون کشون همسفر هلندی رو به داخل قایق هدایت کرد و بعداز دقایقی دختره  بیچاره که حسابی ترسیده بود و رنگ و روش پریده بود کم کم حالش جا اومد خوشبختانه آسیب جدی ندیده بود و فقط فسمتی از دست و پاش خراشیده شده بود، قایق های جلویی و پشت سری ما هم متوقف شده بودند و نگران شرایط ما بودند که خوشبختانه به خیر گذشت ! ما که خطرات رودخونه رو جدی نگرفته بودیم دیگه حواسمون جمع شده بود و من همش نگران خانم بودم و در ادامه مسیر همش سفارش میکردم  پارو رو  ول بکن بچسب به قایق !!!

حدود یک ساعتی رو در رودخونه خروشان سپری کردیم در طول مسیر قایق های دیگه از پشت به همدیگر نزدیک میشدند و ناخداهای شیطون با پارو آب رو به سر روی مسافرهای قایقهای دیگه می پاشیدند و این باعث شده بود فضای مفرحی ایجاد بشه و سرنشینان قایق ها هم با قایق های مجاور جنگ آب پاشیدن رو ادامه میدادند قایق ما که 4 تا مسافرخانم داشت امیدآب پاشیشون من بودم ولی یه نفر برای مبارزه آب پاشی کافی نبود و من با فریادهای بلند سعی میکردم بیشتر بترسونمشون تا زیاد به قایق ما آب نپاشند !!  یه ساعتی رو الکی خوش گذرونیدم  و به یاد دوران بچگی شیطونی کردیم !! بعد از رسیدن به منطقه آرام رودخونه از قایق های بادی پیاده شده و سوار قایق هایی که با نی های بلند بامبو ساخته شده بود و شبیه کلک رابینسون کروزئه بود شدیم ... مسیر آرام رودخونه برای رسیدن به آرامش خیلی مناسب بود ما که دیگه خیس خیس شده بودیم نگران کثیف شدن و یا خیس شدن البسه نبودیم و با خیال راحت در کف این قایق های عریض نشستیم و دراز کشیدیم ...البته آب هم در کف این قایقها جریان داشت ...

white water rafting


بامبو رفتینگ


بعد از پایان بامبو رفتینگ ، راننده که با نزدیک شدن به پایان تور یک روزه خوش اخلاق تر شده بود به ما خسته نباشید گفت و ما رو به اتاقک های تعویض لباس هدایت کرد ، دراین برنامه یک روزه همراه داشتن حوله و لباس های اضافی خیلی ضروری بود ...در مسیر برگشت خیلی خوشحال بودیم که وسیله نقلیه ما وانت هست چون با قرار گرفتن در مسیر باد خیلی زود لباسهامون خشک شد و اثری از خیسی دیده نمیشد ...راننده مسافرها رو جلوی هتل هاشون پیاده کرد و ما هم در همون منطقه مرکزی شهر پیاده شدیم ، البته راننده که دیگه خیلی با مارفیق شده بود پیشنهاد کرد که ما رو به دیدن بازارهای خوب و ارزون ببره ! ولی ما با تجربه قبلی از هند  داشتیم ، دلیل این پیشنهاد مهربانانه رو خیلی سریع فهمیدیم و ازش تشکر کردیم ...

منطقه قدیمی شهر چیانگ مای خیلی بزرگ نیست و همانطوری که قبلا هم اشاره کرده بودم با دیوارهایی محصور هست ، تصمیم گرفتیم به معابد قدیمی و اصلی شهر سر بزنیم  این معابد شامل Wat Chiang Man, wat Phra Singh,wat Chedi Luang بود با تاریک شدن هوا بازارهای دست فروشها هم داغ تر میشد و بساط شون رو در حاشیه خیابان پهن میکردند قیمت ها هم نسبتا مناسب بود .





کتابچه دعاهای بودایی که در معابد موجود بود




















بعد از زندگی یک روزه در چیانگ مای !! دیگه در رسیدن به خونه میختی خبره شده بودیم و با هزینه ای کمتر از روز گذشته به خونه برگشتیم ، در پیدا کردن خونه یک کم دچار تردید شدیم ولی خیلی زود مشکل برطرف شد ، علیرغم اینکه میختی کلید خونه اش رو در اختیار ما قرار داده بود ما ترجیح دادیم دیرتر به خونه برگردیم و خوشبختانه میزبان ما هم خونه بود و ما از کلید استفاده نکردیم ...

بعد از رسیدن به  خونه و یه دوش حسابی ، تجدید قوا کردیم و طبق رسم کوچ سرفینگ ساعاتی رو با میزبان به گفتگو پرداختیم ، یکی از مقاصد سفر میختی در تابستان 2016  ایران بود که قرار بود با دوست پسرش با گذر از چین و آسیای میانه به ایران بیاد و ما هم با کمک اینترنت جاذبه های ایران رو بهش معرفی کردیم و در آمدن به ایران مصمم تر شد ...




ادامه دارد

چیانگ مای - راه پیمایی 1 روزه در ناحیه شمالی مائه تانگ

پس از رسیدن به خونه  میختی  (  Myrits )  میزبان فرانسوی  ، ما رو به اتاق  طبقه دوم  راهنمایی کرد ، خونه نقلی و خیلی شیکی بود و دارای استاندارد یه خونه راحت و مجهز بود، طبقه پایین سالن و آشپرخونه و طبقه بالا هم دو تا اتاق خواب و سرویس داشت ، میختی هم مدت زیادی  نبود که برای انجام دوره طرح و تکمیلی رشته پزشکی ، در یه موسسه فرانسوی که در زمینه بهداشت و سلامت ، در تایلند مشغول بود . یکی دو ساعتی باهاش صحبت کردیم ، از زندگی اش در تایلند و برنامه سفرش به ایران برامون صحبت کرد و ... ما هم سوغاتی که شامل یک بسته کوچیک زعفران و یک قوطی پسته ایرانی رو تقدیمش کردیم  و با توجه به خستگی برای استراحت به طبقه بالا رفتیم ، قبل از خداحافظی در مورد برنامه کاریش برای فردا و پس فردا سوال کردیم فردا باید سرکار میرفت و تا دیروقت به خونه نمی اومد ولی پس فرداش تعطیل بود و میخواست خونه استراحت کنه ... برای همین یه کلید اضافه خونه رو به ما داد و گفت هروقت برگشتیم بیاییم خونه ، ما بهش گفتیم موردی نداره  برنامه هامون رو بعد از اومدنش تنظیم میکنیم ،  ولی اصرار کرد که مشکلی نیست و میتونیم کلید اضافی رو داشته باشیم ... ازش برای صبح اجازه پرسیدیم که بتونیم در آشپزخونه اش چایی آماده کنیم  که ما رو در این زمینه راهنمایی کرد ...


اتاق خواب کوچیکش ، سیستم سرمایشی کولر اسپیلت و پنکه سقفی هم داشت و پنجره های اتاقش هم توری داشت و خوشبختانه  پشه های چیانگ مای راهی برای ورود نداشتند! ، قرار بود ساعت 9 صبح راننده تور  جلوی فروشگاه زنجیرهای Tesco  دنبالمون بیاد و برای جلوگیری از اتلاف وقت در صبح ، وسایل مورد نیاز رو در کوله  گذاشتیم  ... ( وسایل پیشنهادی تور که باید همراه میی آوردیم شامل : آب خوردن و نوشیدنی ، مایو و لباس شنا ( اختیاری ) ، حوله ، لباس های اضافی ، اسپری و یا پماد ضد حشره و پشه ، کرم ضد آفتاب )
طبق معمول  ، صبح زود از خواب بیدار شدم ، آب جوش رو برای نوشیدن یه چایی دبش ایرونی آماده کردم و با نون و پنیری که از قبل آورده بودیم بساط صبحونه ردیف شد ، خانم هم که با  تاخیر از خواب بیدار شده بود به من پیوست ، موقع صرف صبحونه متوجه شدم چند تا میس کال با شماره تایلندی رو گوشیم ثبت شده ! ساعت 7:50 دقیقه ! کی میتونه باشه جز شرکت برگزار کننده تور !  خوشبختانه دوباره زنگ زد راننده تور خودش رو معرفی کرد و گفت چرا دیرکردیم ؟!!  من بهش توضیح دادم قرار ما ساعت 9 صبح روبری فروشگاه بزرگ تسکو بود ولی اون که گوشش بدهکار نبود میگفت نه باید زود خودمون رو برسونیم چون باید داخل شهر بریم و چند تا توریست دیگه رو از هتلشون جمع کنه ازش 20 دقیقه وقت خواستم و اون قبول کرد که منتظر بمونه ... ما هم با توجه به اینکه کوله و لوازم ضروری رو آماده کرده بودیم صبحونه رو تند  تند تموم کردیم  و با کنترل همه چیز  و قفل کردن درب،  خونه رو ترک کردیم ( عجله باعث شد بطری ها ی مهم آب رو که تو فریزر برای امروز کنار گذاشته بودم جا گذاشتیم)  ...






با کمک جی پی اس در کمتر از 15 دقیقه به خیابان اصلی رسیدیم ، راننده  تور با یه وانت روبروی فروشگاه مک دونالد منتظر ما بود دست تکون دادم اونهم ما رو سریع شناخت و من با نشون دادن فیش و قبض  ثبت نام تور که ساعت 9  در آون کاملا مشخص شده  و ثبت شده بود، متوجهش کردم که بی نظمی از ما نیست ! و اونهم غرغر های خودش رو ادامه داد ... به شوخی به رنگ قرمز تی شرت من گیر داد ! که من جزء نیروهای مخالفین پادشاه هستم ! ظاهرا گروههای مخالف سیستم پادشاهی تایلند از نشان و لباس های قرمز رنگ  استفاده میکنند و پوشیدن لباس های قرمز  نشونه خوبی نیست ! ( بعد از این روز دیگه لباس رنگ قرمز رو نپوشیدم ، قابل ذکره که  رنگ محبوب پادشاه تایلند زرد هست و همه مردم در اون روزها تی شرت های زرد رنگ می پوشیدند)
رسید رو از ما تحویل گرفت و ما بعنوان اولین مسافرای تور پشت وانت سوار شدیم ... به راننده غرغرو گفتم " عجله کردی ما نتونستیم آب همراه بیاریم جلوی یه فروشگاه سون ایلون نگه داره ما آب بخریم " گفت باشه ... دقایقی بعد جلوی یه هتل قدیمی در منطقه مرکزی چیانگ مای نگه داشت لحظاتی بعد دو تا دختر به گروه ما اضافه شدند ، پس از احوالپرسی اولیه متوجه شدیم همسفرهای امروز ما داچ هستند و از هلند اومدند ، دقایقی بعد جلوی هتل دیگه ای توقف کرد و یه زوج جوان چینی به ما اضافه شدند و 6 تا مسافر این تور کامل شدند و ما در مسیر شامل چیانگ مای از شهر خارج شدیم و با رهگیری مسیر از طریق جی پی اس به این نتیجه رسیدم با توجه به دوری مسیر رفتن به اینجاها بدون تور میسر نبود ! در بین راه چند بار با زدن به پشت شیشه موضوع خرید آب رو یادآوری کردم ، اونهم با بدخلقی گفت یادش هست و یه جا نگه میداره ... خوشبختانه به وعده خودش عمل کرد و جلوی یه فروشگاه  7-11 نگه داشت و همه پیاده شدیم و آب و یه سری خوردنی و تنقلات خریدکردیم .

Orchid and Baterfly Farm
اولین جا ، باغ پروانه ها و باغ گلهای ارکیده بود که پس از نیم ساعت  بهش رسیدیم ، راستش اولش  این باغ برام خیلی جذاب نبود و موقع انتخاب پکیج خواستم این رو حذف کنم تا برای بقیه زمان بیشتری داشته باشیم ولی فروشنده تاکید کرده بود که این باغ در مسیر راه هست و 15 دقیقه بیشتر زمانبر نیستش ...
راننده جلوی باغ ( مزرعه )  پروانه ها توقف کرد و گفت  15 دقیقه  دیگه برگردیم ، 6 نفری به داخل باغ گلهای زیبای ارکیده رفتیم و در ادامه از باغ پروانه ها دیدن کردیم ، یاد باغ پروانه های اصفهان افتادم و ناخودآگاه اینجا رو با اونجا مقایسه کردم ، باغ پرنده های اصفهان دریغ از یک پروانه !! همه پروانه ها خشک شده و در داخل یه قاب شیشه ای ! ولی اینجا تراکم پروانه ها اونقدر زیاد بود که براحتی روی سر و شونه دست بازدید کننده ها می نشست و در رنگ بندی های مختلف دیده میشد البته مشابه این باغ در باغ وحش بلای دروپ روتردام هم بود و اونجا هم تعداد و تنوع پرونده ها زیاد بود .

















همسفرهای هلندی ما









ورودی مزرعه پروانه ها
بازدید کننده ها هم در جای جای این باغ نه چندان بزرگ با گلهای ارکیده عکس میگرفتند و چیدن گلها 2000 بات جریمه داشت  ، چون تعدا ما کم بود در مسیر باهم حرکت میکردیم و دقیقا در همون 15 دقیقه بازدید از باغ تموم شد و به پشت وانت برگشتیم ...

مسیر باریک و جنگلی

گاو سواری با درشکه ! ( تو بعضی از پکیج ها موجود بود)

در ادامه به مسیر کوهستانی و با درخت های انبوه رسیدیم ، جاده در جاهایی پر از  دست انداز بود با گذر از جاده های پر پیچ و خم ما هم از اینطرف به اونطرف کج میشدیم ! و لحظات مفرح و شادی رو پشت وانت بوجود آورده بود از طرفی باد خنک که در پشت وانت به ما میخورد لذت این تور ادونچری رو بیشتر میکرد ...
ادامه دارد
Elephant village
قبیله کارن - گردن دراز ها
کوهنوردی ( پیاده روی ) در جنگل
و ....

مسیر کوهستانی جنگلی چیانگ مای

Chiang Mai

کانال تلگرام سفر کوچ سرفینگ تجربه متفاوت 

طبق برنامه و با پرداخت 60 بات  به راننده توک توک به ایستگاه قطار فیتسانالوک رسیدیم و دو تا بلیط قطار معمولی با قیمت نفری 65 بات به مقصد چیانگ مای خریدیم ، آفتاب طلوع کرده بود و در نیمکت های کنار ایستگاه تعدادی از مسافران منتظر رسیدن قطار بودند، با توجه به اینکه ایستگاه فیتسانالوک یه ایستگاه بین راهی محسوب میشد ،



 

قطار با دقایقی تاخیر در ساعت 7:50 دقیقه صبح  وارد ایستگاه شد ، بلیط ها جایگاه و یا صندلی اختصاصی رو مشخص نکرده بود و هر واگنی رو میتونستیم سوار بشیم ، خوشبختانه صندلیهای زیادی خالی بود و خیلی سریع یه جای خوب گیر آوردیم ، برخلاف انتظار قطار و فضای داخلی اش خیلی بهتر از انتظار بود و علیرغم قیمت بسیار پایین بلیط فضای داخلی و تمیزی اون واقعا چشمگیر بود در طول مسیر خدمتکاران بطور مستمر راهرو را طی میکشیدند و تمیز میکردند.ایراد قطار ، توقف در همه ایستگاههای بین راهی بود و از لحاظ زمانی وقت زیادی در ایستگاهها تلف میشد و گروههای زیادی در طول مسیر پیاده و یا سوار میشدند، قطار سیستم تهویه و کولر هم نداشت ولی پنجره های قطار باز میشد و  میشد فضای بیرون رو با کیفیت HD  تماشا کرد .راستش در مسیر بانکوک به فیتسانالوک اینقدر کولرش فضا رو  سرد کرده بود که از سرما  یخ زده بودیم و  حالا گرمای مطبوع هوا اصلا آزار دهنده نبود ولی در سقف واگن  پنکه سقفی روشن بود و در واقع فقط هوا را جابجا  میکرد .



 مناظر اطراف خیلی دیدنی بود بخصوص اینکه قطار با گذر از جنگلهای انبوه و مسیرهای کوهستانی ، حال و هوای دیگری از کشور تایلند رو برامون به نمایش گذاشته بود ، در قسمت هایی از مسیر مه فضای جنگل رو فراگرفته بود و خیلی زیبا و دلفریب بود ، در قسمتهایی دیگر قطار در مسیر حرکت ،  پس از گذر از تونل کوهستانی  در مجاورت رودخونه  آرام و گاها خروشانی که در عمق دره خودنمایی میکرد به راه خود ادامه میداد .





فروشنده های موادغذایی هم در طول مسیر نوشیدنی  و خوراکیهای مختلفشون رو به مسافرین عرضه میکردند . ظهر شده بود و کم کم احساس گشنگی میکردیم ، از یکی از این فروشنده ها استیکی رایس ( برنج چسبناک )  به قیمت 30 بات خریدیم جالب اینکه پلو رو بصورت فشرده شده در داخل غلاف های گیاهی و به شکل لوله ای  قرار داده بودند و در لابلای پلو هم لوبیا قرار داده بودند، من به خانم گفتم اول امتحان کنه اگه قابل خوردن هست من هم بخورم ! خلاصه برنج رو با غذای کنسروی که از ایران بهراه آورده بودیم خوردیم ...



توقف زیاد در ایستگاهها یک کم مارو خسته کرده بود ولی خلاصه  حدود ساعت 4 عصر به چیانگ مای رسیدیم ... پس از خروج از قطار دقایقی را در نیمکتی در مجاورت ایستگاه  توقف کردیم و نقشه ای رو که از باجه اطلاعات داخل ایستگاه گرفته بودیم مرور کردیم تا با جهت یابی و درک موقعیت فعلی  ، بهتر برای رفتن به مرکز شهر تصمیم بگیریم .

چیانگ مای شهر خیلی بزرگی نیست و فاقد سیستم حمل و نقل مترو هست و بار اصلی جابجایی مسافرین برعهده توتوک و تاکسی -  وانت ها  است ... شب رو با یه دختر فرانسوی به اسم میختی هماهنگ کرده بودیم و قرار بود بریم خونه شون ، ولی با توجه به محدودیت زمان اقامت ما در چیانگ مای ، تصمیم گرفتیم قبلش گشتی در شهر بزنیم و برنامه اصلی فردا رو هم تنظیم کنیم بعدش باهاش هماهنگ کنیم البته آدرسش رو به دو زبان انگلیسی و تایلندی برامون فرستاده بود و قاعدتا در پیدا کردن آدرسش نباید مشکلی میداشتیم !

با یه توک توک توافق کردیم با 80 بات  ما رو به دروازه اصلی  و قدیمی شهر The Phae Gate برسونه ، ظاهرا گرون میگفت ولی چاره ای نبود  ، منطقه اصلی و قدیمی شهر در محوطه بزرگ و تقریبا مربعی شکلی واقع شده که معابد قدیمی و بافت سنتی شهر در اون قرار داره و این منطقه با دیواره های بلندی از سایر مناطق جدید شهری جدا میشد . فردا مهمترین و اصلی ترین روز اقامت ما در چیانگ مای خواهد بود و تمرکز بازدید از جاهای دیدنی چیانگ مای رو شامل میشه بنابراین مهمترین اقدام هماهنگی با یکی از تورهای محلی برای پوشش برنامه های بازدید ما بود ....همانطوریکه در بررسی های قبلی و از نوشته ها و تجارب سایر دوستان متوجه شده بودیم سیستم تور و گردشگری در تایلند از سیستم خوب و قابل قبولی برخورداره و میشه با اعتماد نسبی از گشت های روزانه تورهاشون استفاده کرد چون خیلی از جاذبه های توریستی چیانگ مای در اطراف شهر هست و دسترسی به اون برای ما خیلی راحت نبود و استفاده از تور مقرون به صرفه بود . بطور اتفاقی یکی از این دفاتر رو انتخاب کردیم ، ظاهر دفتر شیک و تمیز بود و برای رفتن به داخل دفتر بایستی بدون کفش داخل میرفتیم ، گزینه های متنوعی برای فردا پیش روی ما بود ، تورهای فرهنگی ، هیجان انگیز و تلفیقی از این موارد که با توجه به بررسی های قبلی انتخاب ما تقریبا معلوم بود ... قیمت رو پرسیدیم ،  تور مورد نظر ما رو نفری 1200 بات ارائه میکرد البته اولش 1400 بات گفت با کمی چونه زدن یک کم قیمت رو کاهش داد و ما گفتیم تا دقایق بعد تصمیم مون رو اعلام میکنیم من هم قبل از خروج با اجازه اشون از لیست تور پیشنهادی اونها یه عکس گرفتم تا بتونم در دفاتر دیگه جزئیات رو با قیمت تور مقایسه کنم ...





قدم زنان به داخل شهر قدیمی رفتیم دفاتر گردشگری زیادی در کنار هم وجود داشتند از چند تاشون قیمت گرفتیم ، تورها در جزئیات اندکی اختلاف داشتند ولی کلیات و ساعات رفت و برگشتشون تقریبا یکی بود ، مشکل این بود که تورها برای سوار کردن افراد به هتل ها و هاستل ها می اومدند ولی قبول نمیکردند که به آدرس خونه بیایند با توجه به اینکه ما در خونه اسکان داشتیم اونا بهونه میگرفتند و میگفتند مسیرش دور هست و شما باید تا نزدیکی یکی از هتل ها بیاید... خلاصه یکی از این دفاتر قبول کرد بیاد خونه دنبال ما و با چونه زدن نفری 900 بات توافق کردیم و بهش گفتیم تصمیم داریم چند تا تور دیگه هم پیشش خرید کنیم  شماره تلفن ما و صاحبخونه رو با آدرس دقیق از ما گرفت و شماره تلفن مسئول دفتر توریستی و راننده رو هم به ما داد کل پول رو یکجا پرداخت کردیم و یه رسید که جزئیات برنامه درداخلش ثبت شده بود رو به ما تحویل داد ...

حالا که خیالمون از بابت برنامه فردا راحت شد اول باید با میختی هماهنگ میکردیم ، بعدش یه غذایی میخوردیم و اگه وقت میشد از معابد مهم شهر قدیمی بازدید میکردیم ... بهترین گزینه King Berger بود، یه غذای استاندارد رو در محیط خنک و ارامشبخش و خلوت کینگ برگر صرف کردیم ( دو نفر 384 بات ) و با توجه به اینکه اینترنت رایگان هم داشت تونستیم با میختی هماهنگ کنیم و همچنین جریان تور فردا رو هم بهش گفتیم ، خودش گفت در جریانه چون مسئولین توربرای پرسیدن آدرس دقیق بهش زنگ زده بودند!





بعد از خوردن شام ، هوا کم کم داشت تاریک میشد و قدم زنان در مسیر داخل شهر پیش رفتیم از معبد Wat Chedi Luang worawihan  بازدید کردیم ، معبد بزرگی بود و ظاهرا با معابد دیگه  حداقل از لحاظ اندازه فرق داشت ! موقع بازدید معبد توریست فرانسوی رو که در مسیر سوخوتای پشت وانت تاکسی دیده بودیم دوباره دیدیم البته اون ما رو شناخته بود و هیجان زنده ما رو  با لهجه غلیظ فرانسوی صدا میزد " ایرانی ،  ایرانی ،  ایرانی  "  برای ما هم دیدنش جالب بود خلاصه با زبان بی زبونی حالیمون کرد که یه روزی هست اینجا ست و دوچرخه اجاره کرده و شهر رو حسابی گشته ، میگفت اسکوتر و موتور اجاره ای هم هست که میشه بیرون شهر رو دید ... خلاصه یه چند تا عکس یادگاری گرفتیم و از هم خداحافظی کردیم ...دیگه کم کم باید به خونه میختی میرفتیم، دقیقا نمیدونستیم  کجا باید بریم ، متاسفانه GPS هم از پیدا کردن آدرسش ناتوان بود ولی بطور کلی میدونستم نزدیک فرودگاه است ، به چند تا راننده توتوک آدرس رو نشون دادیم یا آدرس رو نمی دونستند یا میگفتند خیلی دوره و کمتر از 200 بات راضی نمیشدند فکرش رو بکنید ما با قطار 7-8 ساعت راه امده بودیم شده بود 130 بات حالا داخل شهر باید200 بات بابت توتک توک میدادیم ...







خلاصه یه راننده با 140 بات  راضی شد ولی یک کم اینور و انور رفت نمیدونست از کدوم مسیر باید بره ..از چند نفر هم پرسید اونها هم نمیدونستند جالب اینکه آدرس به زبان تایلندی پرینت شده بود حالا فکرش رو بکنید اگه قرار بود به انگلیسی آدرس بدیم چی میشد ...

تصمیم گرفتیم به میختی زنگ بزنیم موبایل ما شارژ زیادی نداشت ، راننده هم موبایلش شارژ نداشت ، با سکه ای که داشتیم از تلفن همگانی به میختی زنگ زدیم چون میختی هم تایلندی خوب بلد نبود نتونست با راننده ارتباط برقرار کنه ، به من گفت بهش بگم ما رو تا جلوی فروشگاه زنجیره ای تسکو ببره اونجا منتظرش بمونیم میاد دنبالمون ! خوشبختانه تسکو  براحتی پیدا شد چون یه چیزی در حد هایپر مارکت اصفهان بود ! و پیدا کردنش تو شهر کوچک چیانگ مای سخت نبود ، لحظاتی بعد میختی با یه موتور سیکلت رسید و از راننده خواستیم دنبالش بره ، دقایقی بعد به خونه رسیدیم ...

ادامه دارد ....