سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

چند نکته کاربردی در سفر به هند

با عرض پوزش از اینکه نوشتن آخرین پست مربوط به هند خیلی به تاخیر افتاد و علت اصلی اون هم ، کمبود وقت بوده

در واقع این پست همون جمع بندی مطالب گفته شده قبلی هست.

توصیه مهم : اگه دوست دارید فقط زیبائیهای هند رو ببینید و خیلی از زشتیهای هند از دیده شما پنهان بمونه رفتن با تور مسافرتی بهترین گزینه هست !! چون همه چیز برای توریست ها طوری طراحی شده که فقر و واقعیتهای هند پنهان بمونه .


ولی اگه واقعیت زندگی در هند براتون مهمه یا با تور نرید! یا اگه میرید از پکیج های پیشنهادی  تورلیدرها  استفاده نکنید و خودتون برید و هند رو کشف کنید، این حالت هم براتون خیلی ارزونتر تموم میشه هم میتونید هند واقعی رو لمس کنید



آشنایی کلی با کشور هند :کشور هندوستان از لحاظ وسعت هفتمین کشور پهناور دنیاست که وسعت اون دو برابر ایران است و از لحاظ جمعیت نیز بعد از چین دومین کشور پرجمعیت دنیاست . هندوستان دارای تاریخ و فرهنگ بسیار کهن و پرباری است که به ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد می‌رسد. هندوستان سرزمین نژادها، زبان‌ها، آیین‌ها، و فرهنگ‌های فراوان و گوناگون می‌باشد. در هند صدها زبان و هزاران گویش و لهجه وجود دارد. پایتخت کشور هند دهلی نو هست.



مدت زمان پرواز هوائی:

مدت زمان پرواز هوایی بین تهران و دهلی نو بین 3 الی 4 ساعت هستش که معمولا در مسیر برگشت یک کم بیشتر طول میکشه .

واحد پول  رسمی هند روپیه هست که پول خردش پیسه گفته میشه ، پول هند جز محدود کشورهایی هست که وقتی ریال ایران رو بهش تبدیل میکنی خیلی حالتون گرفته نمیشه !

یه سایتی هست که میشه ارزش روپیه با دلار رو بصورت لحظه ای چک کرد.البته این سایت در مورد سایر ارزهای رایج دنیا هم بسیار کاربردی هست.

http://www.xe.com


اختلاف ساعت دهلی نو با تهران:ساعت رسمی کشور هند یک ساعت از ایران جلوتر هست و اگه با ساعت گرینویچ مقایسه کنید+5:30 می باشد.


آب و هوا: آب و هوا در هند دارای تنوع بسیار قابل توجهی از کوهستانهای همیشه پوشیده از برف هیمالیا تا منطقه حاره و گرمسیری میانه و جنوب و کویر خشک غرب این کشور رو شامل میشه .

فصل بارش و باران های موسمی  ازماه ژوئن تا سپتامبر و  ماههای معتدل در ماههای اکتبر و نوامبر است

شهرهای مهم توریستی هندشامل مثلث طلائی دهلی، جیپور و آگرا هست  ولی از جاهای بسیار مهم هند که سفر به اونجا رو توصیه میکنم وارناسی یا بنارس هست و چهره متفاوت تری از هند رو می تونید ببینید و شهرهای هاریدیوار و ریشیکش هم شنیدم بد نیست البته فرصت نشد که بریم !


 

سیستم حمل ونقل درون شهری و برون شهری در هند:

آسانترین وسیله  حمل و نقل داخل شهری ریکشاو هست که دو نوع  مختلف موتور ریکشاو و سایکل ریکشاو  ... از هرجا به هرجای دیگه بخواهید برید میتونید با موتور ریکشاو برید و در بعضی از مسیرها حتی از مترو هم مقرون به صرفه تره ،  نکته مهم باید حتما کرایه رو با راننده ریکشاو فیکس کنید ، اگه پیشنهاد دادند که تاکسی متر رو روشن میکنند بازهم قبول نکنید چون دستکاری شده است ... چون به شدت کلاهبردار هستند !! اگه هم پیشنهاد دادند که بین راه از مغازه و فروشگاه دیدن کنید قبول نکنید چون قیمت جنس ها در اون مغازه ها معمولا گرون تر هستند! و وقتتون هم  تلف میشه و لازم به ذکره که صاحبان فروشگاه به راننده ها پورسانت خوبی میدهند.

مترو هم در دهلی نو بسیار خوب و مقرون به صرفه هست فقط باید حواستون حسابی جمع باشه چون بسیار شلوغه و احتمال سرقت پول و وسایل شخصی هم داره... با یکی دوباره استفاده از مترو خیلی راحت می تونید مقصد تون رو پیدا کنید قیمت بلیط با توجه به ایستگاه مقصد متفاوت هست بنابراین قبل از خرید بلیط باید بدونید کدوم ایستگاه پیاده میشید.

من به شخصه از تاکسی و اتوبوس استفاده نکردم 

رزرو بلیط قطار خیلی مهمه ....

در مورد حمل ونقل بین شهری قطار مقرون به صرفه ترین وسیله هست فقط باید در نظر داشته باشید با توجه به جمعیت زیاد هند و همینطور توریست های زیاد ، بهتره بلیط قطارها رو همون روز اول بخرید تا مثل ما دچار مشکل نشید چون بلیط ها زود تموم میشه و معمولا صف های طولانی هم داره  البته در شهرهای بزرگ تسهیلاتی رو برای توریست های خارجی قائل شدند و باجه فروش جداگانه ای دارند و بلیط ها هم یک کم گرونتر هست .

خطوط داخلی هواپیمایی هند هم فعال هستش و با توجه به پهناور بودن این کشور ، جهت جابجایی در مسیرهای دور بسیار مناسبه.

اتوبوس بین شهری گزینه بعدی هست که ما در دو مسیر با توجه به اینکه نتونسته بودیم بلیط قطار بگیریم ازش بهره مند شدیم اتوبوس های بین شهری خیلی لوکس نیستند ولی در بعضی از مسیرها اتوبوس اسلیپر هم دارند که صندلیهاش به صورت تخت شو هستش. ولی مسئله مهم در مسافرت با اتوبوس سرعت بسیار کم و توقف بسیار زیاد هست و کلی وقت ادم تو اتوبوس تلف میشه ....

 

سیستم برق کشور هند هم مثل کشور ما 220 ولته  و با وسایل برقی ما همخوانی داره نیازی به  استفاده از مبدل نیست.

وضعیت بهداشت و استاندارد  .... در این مورد فقط بگم که تعریف بهداشت در هند با استانداردی که ما تو ذهنمون داریم زمین تا آسمان متفاوته .... اگه نسبت به این مسائل حساس هستید بهتره قید سفر به هند رو بزنید !

آرامش و ریلکسیشن ! چیزی که در شهرهای بزرگ و کوچک به راحتی نمی تونید پیدا کنید چون تا پاسی از شب صدای بوق ماشین، قطار، ریکشاو و حتی دوچرخه رو اعصاب آدم راه میره !!

آلودگی صوتی هم بیداد میکنه و صدای آهنگ های هندی در بعضی از اماکن عمومی آدم رو کلافه میکنه...

آرایشگاه و حمام و دستشوئی خیابونی براحتی در گوشه گوشه پایتخت هند قابل دیدن هست ، دفع ادرار و بوی بد اون صحنه ای بسیار تکراری هست که متاسفانه علیرغم وجود دستشوئی های عمومی که توسط دولت ایجاد شده هنوز این مشکل فرهنگی برطرف نشده و جالب اینکه این عمل توسط خانمها هم در گوشه ای از خیابان  دیده شده!!

سلمونی های خیابانی من رو یاد فیلم فارسی ها ی قدیمی مینداخت و سیستم حمام با سطل و تشت!  در پیاده رو ، هم کاملا رایج بود!



مردم در هند زندگی مسالمت آمیزی با حیوانات دارند گاو، میمون ، سگ ، سنجاب ، بز و خوک جزئی از زندگی اونها هست و فقط باید مواظب میمونهای شیطون و گرسنه بود ولی بقیه حیوانات بی آزار هستند.


امنیت در شهر – من هیچ مشکل در ارتباط با ناامنی ندیدم ، الیته ظاهر شهر در شب ها یک کم ترسناک میشه چون سیستم نور محلات و خیابانهای غیر اصلی خیلی خوب نیست ولی کلا مردمش بی آزار هستند و اگه هم بخواهند کاری بکنند سعی می کنند با ابراز دوستی سر آدم رو کلاه بذارند و پرخاشگر و دعوایی هم نیستند! مثلا تو کوچه پس کوچه های تنگ وارناسی دخترهای اروپایی رو دیدم که به تنهایی رفت و امد میکردند و با دیدن اونها ما هم برای اکتشاف نادیده های اونجا ، شجاع تر میشدیم.

 

اختلاف طبقاتی:  به نظرم این اختلاف کاملا مشهود بود و جمع کثیری از مردم هند از حداقل امکانات زندگی محروم هستند و عده محدودی هم  زندگی  متفاوتی دارند و نکته جالب اینکه همه مردم با هر شرایطی راضی به نظر میرسیدند و تحت تاثیر آموزه های دینی و فرهنگی ، خودشون رو با شرایط و تنگناها وفق داده بودند.


آئین و مراسم   - با توجه به جمعیت زیاد هند ، احتمال دیدن مراسم عروسی در خیابانهای شهر بسیار زیاده و همچنین مراسم تدفین رو هم براحتی می تونید در شهرهای مذهبی مثل وارناسی(بنارس) از نزدیک ببینید  سوزاندن اجساد از صحنه های فراموش نشدنی این سفر محسوب میشه ...

راستی تاج محل روزهای جمعه تعطیل است ....


خرید : در موقع خرید چونه زدن یادتون نره چون قیمت ها کاملا الکی هستند و شما می تونید با یک چهارم قیمت پیشنهادی جنس مورد نظرتون رو خریداری کنید .... اگه دنبال شاپینگ سنتر و پاساژ های آنچنانی هستید ناامیدتون میکنم ! حتی سوپرمارکت هاشون هم اکثرا در حد بقالی های 100 سال پیش ایرانه !


غذا : ذائقه غذایی متفاوت اونها ، مشکل افراد حساس رو بیشتر میکنه ، البته مک دونالد هم می تونید پیدا کنید ولی بهمراه داشتن کنسرو و غذاهای آماده هم توصیه میشه ... در شهرهای مذهبی خوردن گوشت حیوانات ممنوع هست و پیدا کردن یه غذای ایده آل گاهی اوقات سخت میشه ...


سخن آخر:

البته همانطور که توی پست های قبلی هم اشاره کردم سفر به هند با سفرهای دیگه خیلی فرق داره و باید عاشق هند باشید تا بتونید از این سفر لذت ببرید اگه توقع سفری مثل سفر به مالزی ، دبی و استانبول رو دارید باید بگم توقعتون برآورده نمیشه ولی اگه دنبال فرهنگ و هنر ، تاریخ هستید سفر هند گزینه خوبی هست و می تونید هنر مردم هند رو در زندگی با مشکلات ببینید.... امیدوارم دیدگاه من رو شما تاثیر منفی نگذاشته باشه به نظر م هرکسی باید هند رو از دریچه و دیدگاه خودش ببینه و نظر بده ...

بزودی با سفرنامه باکو 2012 در خدمت شما خواهم بود ... منتظر نظرات سازنده شما هستم

 

یکی از  دوستان وبلاگ هم تجربه خودشون رو از سفربه هند  با یکی از تورهای مسافرتی رو نوشتن که با تشکر از ایشون برای اطلاع شما در متن اصلی این پست قرار دادم.


تجربیات خانم مهتاب در سفر به هند در تابستان   1392



سلام
خسته نباشید..
بنده 4روز هست که از سفر هند به همراه 1گروه 32 نفره برگشتم.در این سفر متاسفانه سر همه ی ما به طرز باور نکردنی کلاه رفت.خواستم تجربمو بهتون بگم تا سر شما به عنوان 1ایرانی کلاه نره..
1-تور لیدر ما خانومی بود به نام صنم سهره وردی که در ابتدای سفر خودش رو یک هندی اهل کشمیر معرفی کرد که بعد ما فهمیدیم که ایشون ایرانی بودند.
2-خانم صنم در مسیر رفت از فرودگاه به هتل از ما نفری100دلار خواستن برای 6روز(در حالی که ما 3روز گشت تور رایگان داشتیم) و مارو از وحشتناکترین مسیرها به هتل بردند تا ما بترسیم از تنهایی بیرون رفتن و مجبور به پرداخت 100دلار بشیم)
3-ایشون گفتن پولتون رو اصلا در صرافی یا هتل تبدیل نکنین چون با نرخ پایین میگیرن و پول تقلبی بهتون میدن متاسفانه همه به ایشون اعتماد کردن و ایشون با پایینترین نرخ پول بچه هارو گرفت و بهشون پول تقلبی داد
4-مارو به بدترین بازارها و رستورانها با بالاترین قیمتها برد که از آشنایان ایشون بودن و ایشون کمیسیون میگرفت.
5-آقایی از ایشون برای نهار 800روپیه قرض کردن و 1صد دلاری دادن به صنم که صنم بقیشو برگردونه ولی ایشون گوشیشو خاموش کرد و پولو پس نداد.
6-قیمت هر بلیطو 10برابر به ما میگفت.مثلا بلیط170روپی رو به ما1700روپی داد.
7-از آقایی پول گرفت تا تبدیل کنه ولی پس نداد و گفت خانم شما از من پول قرض کرده در حالی که روح خانم ایشون از قضیه مطلع نبود و که این آقا از متمولترین افراد گروه بودن.خانم صنم با این دروغ برای ایشون و خانمشون مشکل ایجاد کردن.
8-رنگ غذارو به عنوان فلفل اصل به یکی از مسافران با قیمت بسیار بالا دادن.
9-در بازدیدها یا اصلا نیومدند یا توضیحی نمیدادن و مارو رها می کردند.
.
.
.

نکات:
1-تو هند در آخر هفته ها، اعیادو...نه تنها جایی تعطیل نیست بلکه ساعات کاری بازارها و...بیشتر ار روزهای عادی است.
2-از توک توک ها نترسید و از آنها برای رفت و آمد استفاده کنید.هزینه آنها پایین است.
3-بازار pacific در دهلی و بازاری که معروف به zaraدر جیپوراست بازارهای مناسبی برای خریدند..
4-قبل از سفر از شهری به شهر دیگر مدت زمانی که در راهید را از هتل بپرسید تا برای راه وسایل و خوراکی بخرید تا در راه اذیت نشید.
5-قبل از سفر به اطلاعات وچر خود دقت کنید تا لیدر آزاد و کلاه بردار برایتان نفرستن زیرا کسی وشرکتی مسئولیت اورو به عهده نمیگیره..
6-حتما تمام سوالات و درخواستهای خود را از هتل جویا شوید مثل قیمت تمام بلیط ها و درخواست تبدیل پول.
7-با ایرانیان همسفر خود متحد باشید و به هم اعتماد کنید و گروهی به بازارها و ..بروید.
....
توجه توجه:با شرکت go india به هیچ عنوان سفر نرید.


این هم یه تجربه متفاوت از یکی دیگه از خوانندگان وبلاگ که عیننا به انتهای این مطلب اضافه میشه :


با سلام
من در ابتدای سفر هند متن شما را خوندم و تور لیدر گروه ما سجاد و صنم بودن.ذهن من ترس داشت با نوشته های شما.
میخواستم بگم تجربه ما چیزی دیگر بود.منلسبترین قیمت چنج را انجام دادن بهترین مغازه ها بردن.و واقعا از جان مایه گذاشتم.
مدیون میموندم اگر ازتون نمی‌خواستم که لطفاً اسمشون را پاک کنین.

دهلی نو روزآخر-قطب منار،مقبره گاندی ، بازار دهلی نو

بازگشت به دهلی نو و آخرین روز سفر به هند پرماجرا


            بلیط قطار که به مقصد دهلی نو خریده بودیم برای ساعت یک بعد از ظهر بود و برای گشت و گذار روزآخر توی وارناسی  وقت کافی داشتیم ولی با توجه به کوله پشتی سنگین  ترجیح دادیم ساعت پایانی حضور در وارناسی رو در ایستگاه قطار باشیم تا بموقع به دهلی برسیم و مشکلی در روزآخر نداشته باشیم ، در ساعت مقرر واگن مورد نظر رو پیدا کردیم خیلی تمیز و دور از انتظار بود و با تجربه های قبلی قطار در هند همخوانی نداشت بلیط کلاس AC2  مجهز کولر و ایرکاندیشن بود و می تونستیم برای استفاده از موبایل و لپ تاپ از برق داخل قطار هم استفاده کنیم و با توجه به کیفیت خوب واگن  سر و صدای بیرون و بوق قطار در داخل شنیده نمی شد وقتی قطار به راه افتاد متصدی قطار پاکت های پلمپ شده ای رو تحویل ما داد که داخلش ملحفه تمیز و شسته شده رو گذاشته بودند و  صندلی های تخشو این واگن هم خیلی بهتر بود و هر کوپه 4 تخت داشت(تخت 2 طبقه) در صورتیکه در واگن های اسلیپر در هرکابین 6 تخت داشت (3طبقه بود ).

قابل توجه اینکه  قطاری که عازم دهلی بود دارای واگن های مختلفی بود که هر واگن قیمت و کیفیت متفاوتی داشت  پیشنهاد میکنم که اگه بدون تور عازم هند هستید اولین کاری که باید پس از رسیدن به دهلی بکنید خرید بلیط قطاره که بدلیل جمعیت زیاد مردم بومی و توریست ها خیلی سریع پر میشه و همچنین می تونید با مراجعه به باجه های فروش ویژه توریست هاForeign tourist Quata   برای خرید بلیط اقدام کنید ، که البته یک کم گرونتر بلیط ها رو میفروشند و بهش Tatkal  هم میگفتند و خرید این بلیط فقط با ارایه پاسپورت امکانپذیره....

خلاصه بعد از 20 ساعت و اندی طی طریق ، صبح روز بعد به دهلی رسیدیم ، این 20 ساعت فرصت مناسبی برای استراحت بود و با توجه به دسترسی به لپ تاپ و شارژ گذشت زمان خیلی محسوس نبود این طولانی ترین مسافرتی بود که بطور پیوسته با قطار داشتم ...

خوشبختانه طی آخرین تماس ، ویجی و رونیتا آمادگی مجددشون رو برای میزبانی ما در روزآخر اعلام کرده بودند و آدرس و نحوء دسترسی به خونه رو هم ای میل کرده بودند پس از رسیدن به ایستگاه دهلی با تجربه اقامت 2 روز اول در دهلی براحتی مسیر رو پیدا کردیم و حدود ساعت 9:30 صبح به مجتمع مسکونی اونها رسیدیم

رونیتا که پنجره آپارتمان بیرون رو نظاره میکرد ما رو شناخت و با دست تکون دادن ورود ما رو خوشامد گفت ... باید به طبقه چهارم میرفتیم گذر از پله های آپارتمان برایمان خیلی آسون بود چون انرژی زیادی از استراحت دیشب و پیدا کردن آسون خونه میزبان به ما منتقل شده بود...

رونیتا  که پسر بچه دو سالشون رو بغل کرده بود به ما خوش آمد گفت و بعد از لحظاتی هم ویجی(شوهرش) به ما ملحق شد و از اینکه میزبانی ما رو در دقایق آخر لغو کرده بود عذر خواهی کرد ، رونیتا بسیار خونگرم و با محبت به نظر میرسید و کاملا در مورد نحوء سفر و کشور ایران کنجکاو بود و سوال میکرد و یک کوچ سرفر واقعی بود ! علاقه مند به تبادل اطلاعات و صحبت کردن و با میزبانهای قبلی خیلی فرق داشت  ... ویجی که در شرکت مترو کار میکرد  ملزم بود که به اداره بره بنابراین از ما خداحافظی کرد (ادارات در هند حدود ساعت 10 شروع بکار میکنند ) 

 

 

ظاهرا در آخرین روز اقامت در هند بهترین میزبان نصیب ما شده بود و پس از اندکی استراحت و یه دوش گرفتن (تقریبا استاندارد !) رونیتا پیشنهاد کرد که برای شام با هم باشیم و قرارشد جزئیات رو باهاش هماهنگ کنیم

  راهی مرکز شهر شدیم تا در آخرین روز سفرمون جاهای باقیمانده رو هم ببینیم با یه ریکشاو با پرداخت 150 روپیه به قطب منار رفتیم

قُطُب منار جزو اولین بناهای عظیم هند و از نمونه‌های بارزمعماری هندو- اسلامی  است گفته میشه نخستین عمارت‌های اسلامی در سرزمین هند می‌باشند، قبل از آن هیچ عبادت‌گاه اسلامی درهند وجود نداشت

قطب منار:   Qutub Minar

قطب منار،مناره ای است دردهلی پایتخت هندوستان  که ۷۲/۵ متر ارتفاع دارد و بلندترین بنای آجری دنیاست. این مناره بزرگ از مرمر و سنگهای سرخ ساخته شده و قُطُب منار به تقلید ازمنارجام افغانستان ساخته شد و به پنج طبقه تقسیم شده‌است که در فاصلهٔ هر دو طبقه، ایوان مدوری به‌صورت کمربند آن را دربر گرفته‌است.

این مناره یکی از جاذبه های توریستی شهر دهلی محسوب می شود که در فهرست آثار باستانی یونسکو ثبت شده است


بلیط ورودی برای این مجموعه 200 روپیه بود که البته به غیر این مناره چند مجموعه باستانی دیگر هم در مجاورت آن قرار داشت ، از ویژگیهای جالب جاهای توریستی هند این است که به قدری این مکانها رو قشنگ و تمیز درست کردند که با فضای عادی شهر کاملا در تضاد هست و توریست هایی که با ماشین های VIP .برای دیدن این اماکن فقط با زیبائیها روبرو شوند . حدودا با توجه بزرگی مجموعه بازدید ما بیش از یک ساعت طول کشید



  و برای ساعت 13 هم با یه دوست دیگه کوچ سرفینگ برای ملاقات هماهنگ کرده بودیم "ادیت دیمیری "دختر 25 ساله ای بود که تحصیلاتش رو در آلمان تکمیل کرده بود....

با فرستادن یه پیامک ، پیشنهاد داد که در ایستگاه مترو همدیگه رو ببینیم و ناهار رو با هم باشیم ، محل قرار ما توی یکی از شلوغ ترین جاهای دهلی بود ! خلاصه با هر دردسری بود همدیگه رو پیدا کردیم. بعد از آشنایی اولیه ، در مورد موضوعات مختلفی صحبت کردیم و زندگی اون در آلمان و خاطرات سفر قبلی ما به اروپا نقطه مشترکی بود که در موردش خیلی حرف برای گفتن داشتیم در طول مسیر به یه رستوران که غذاهای کم اسپایسی داشت! رفتیم و ناهار رو به اتفاق خوردیم ولی هم زمان ما محدود بود و از طرفی  ادیت هم در وقت ناهار از شرکتش خارج شده بود و باید بعد از ناهار به محل کارش مراجعه میکرد یه کارت پستال از تصاویر ایران بهش تقدیم کردیم و باهاش خداحافظی کردیم ملاقات نسبتا کوتاه ولی خوبی بود    ...



مقبره مهاتما گاندی

من اولین چیزی که با شنیدن نام کشور هند تو ذهنم تداعی میشه ، مهاتما گاندی هست و دیدن مقبره اون از جاهایی بود که برام الویت داشت بنای یادبود مهاتما گاندی  در منطقه راج گت (Raj Ghat) بود. نمیدونم یا ما اسمش رو خوب تلفظ نمیکردیم یا این راننده های ریکشاو حالیشون نبود !  به چندین راننده ریکشاو توضییح دادیم که کجا می خواهیم بریم ولی از وجود چنین جایی اظهار بی اطلاعی میکردند خلاصه یکی از این راننده متوجه منظورما شد و با 60 روپیه با گذر از منطقه رد فورت و دهلی قدیم به سمت مقبره رفتیم .

خوشبختانه ورودی نداشت و بیشتر شبیه پارک بسیار بزرگ و سرسبزی بود برای رسیدن به خود مقبره باید با تحویل کفش ها و با پای برهنه وارد محوطه میشدیم  مقبره همچون خود گاندی بسیار ساده و بی آلایش ساخته شده بود و در واقع سکوی چهار گوش ساده‌ ای ساخته شده از مرمر سیاه بود ،  که در آن محل از خاکستر مهاتما گاندی نگهداری میکردند




همانطور که میدونید  گاندی رهبر سیاسی و معنوی هندی‌ها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. او در طول زندگیش استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد می‌کرد. و ساده زیستی و صلح دوستی دو مشخصه اصلی گاندی است که به دنیا معرفی شده است.این شخصیت بزرگ در سال ۱۹۴۸ میلادی به قتل رسید. و هر ساله در روز سی ام ژانویه ، به یاد پدر ملی هند گردهمایی در این محل تشکیل می گردد بعد از بازدید این مقبره ،اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد مقایسه سادگی این مکان با مقبره بزرگان سیاسی دور و نزدیک خودمون بود  ولی بهتره نتیجه این مقایسه رو در دلم بایگانی کنم !!

آرامش و تمیزی اونجا برای ما در دهلی غنیمتی بود چون به محض ورود در خیابان سر و صدا و شلوغی بیداد میکرد پس از دقایقی استراحت ، به سمت مرکز شهر حرکت کردیم قرار بود که از معبد نیلوفر یا همون Lotus temple بازدید کنیم ولی با توجه به دوری مسافت تا معبد و اینکه تا حالا در این چند روز به بازار نرفته بودیم از دیدن معبد لوتوس صرف نظر کردیم و به بازار chandri Chowk  رفتیم بازار هم شلوغ و پرتردد بود قیمت اجناس 4 برابر گفته میشد و چونه زدن واقعا لازم بود!! من که اصلا از بازارهای چونه ای خوشم نمیاد چون اگه جنس رو با هرقیمتی بخری بازهم شک میکنی نکنه جای دیگه نصف این قیمت باشه !!

پس از اندکی خرید و با تاریک شدن هوا به سمت خونه رونیتا و ویجه ای رفتیم تا آخرین تجربه مترو سواری رو هم در مترو در حال انفجار دهلی داشته باشیم برای رسیدن به خونه میزبان بیش از دو ساعت طول کشید و تنها خوش شانسی این بود که موقعیت مکانی خونه اونها با فرودگاه بین المللی دهلی نو زیاد نبود

رونیتا با خوش رویی به ما خوش آمد گفت ، و مشتاقانه خاطراتش رو از میهمانانی قبلی تعریف میکرد ظاهرا قبل از ماهم میزبان ایرانی های دیگه ای هم بود که خاطرات خوبی از اونها هم داشت ویجی و رونیتا در کوچ سرفینگ بسیار فعال بودند ولی با توجه به کوچولوی 2 ساله فرصت مسافرت رو نداشتند !

ویجی  با توجه به محدودیت زمان حرکت مترو فرودگاه (آخرین مترو ساعت 11 شب ) برای شام پیشنهاد داد که یه غذای هندی برامون آماده کنه تا در زمان رفت و اومد به رستوران صرفه جویی کرده باشیم و ما هم از خداخواسته موافقت کردیم چون این فرصت اولین و آخرین فرصتی بود که میشد یه غذای خانگی هندی رو تست کنیم فقط ازش خواهش کردم که اگه میشه غذایی رو درست کنه که کمتر اسپایسی باشه چون دراین مدت نسبت به بوی تند این ادویه جات هندی حساس شده بودم و خیلی دور از ادب بود که غذایی رو که آماده میکنه نتونیم بخوریم...

" اگ کاری" غذای پیشنهادی ویجه ای بود که سعی کردم تو درست کردنش بهش کمک کنم ولی خوب کمکی از دستم برنمی اومد !!

اگ کاری ترکیبی از تخم مرغ و یکسری ادویه جات هندی بود که ظاهرش شبیه باقلی قاطق شمالی بود که با یه برنج کته درست کرده بودند البته ذائقه هندی با ایرانی متفاوته ولی در هرصورت بد نبود میشد خورد!

از نکات و تفاوت های یه خونه هندی با نوع ایرانی اینه که اونها از هیچ پوششی برای کف زمین استفاده نمی کنند و خبری از موکت یا فرش نیست مثلا شام بدون سفره و روی موزاییک کف آپارتمان سرو شد البته منظورم انتقاد و ایراد نیست فقط خواستم مقایسه ای با استاندارد های خودمان داشته باشم.


                          اگ کاری .... غذای هندی



بعد از خوردن شام رونیتا دفتر یادگاری رو آورد که توش جملاتی رو به انگلیسی و فارسی براش به یادگار نوشتم و چند یادگاری و سوغاتی هم تقدیمش کردم ، مجموعه ای از اسکناس ها و سکه های ایرانی که قبلا ویجه ای بهش ابراز علاقه کرده بود را همراه با چند کارت پستال از مناظر ایران تقدیم کردیم و ویجه ای گفت که تا ایستگاه مترو ما رو همراهی میکنه رونیتا هم یه گردن بند تزئینی رو به یادگار به ما تقدیم کرد

ویجه ای با ماشینش ما رو تا آخرین ایستگاه مترو رسوند  تا ما تنها مسافرهای مترو در ساعات پایانی شب در مسیر فرودگاه باشیم تو دلم احساس خوبی داشتم چون واقعا به یه ذره آرامش و محیط بدون سر و صدا و بوق نیاز داشتم !

        مترو فرودگاه که خلوت بود و قابل مقایسه با خطوط عادی مترو نبود (خلوت - مدرن و شیک)

متاسفانه پرواز ما در نیمه ها ی شب بود و فرودگاه دهلی  بهترین جا برای گذراندن ساعات پایانی مسافرت ما بود روپیه هایی که تو جیب ما بود تو ایران هیچ ارزشی نداشت و به جز چند روپیه که به یادگار نگه داشتیم باقیمانده رو در فروشگاههای داخل فرودگاه هرچیزی که می تونستیم خریدیم...

خلاصه  پرواز ماهان به مقصد تهران روی تابلو  ظاهرشد و گیت خروجی پذیرای ما شد

 

 .............................................................................................................................

 

این سفر علیرغم سختیهای زیادی  که داشت تجارب ذیقیمتی برای ما بهمراه داشت و الان که چندین ماه ازش میگذره باز هم با لذت خاطراتش رو در ذهنمون مرور میکنم  ...

از شما هم تشکر میکنم که حوصله کردید و این نوشته های پراکنده من رو تحمل کردید

 

در پست بعدی سعی میکنم نکاتی رو که برای سفر به هند لازم هست بطور خلاصه اشاره ای داشته باشم

 

 

مراسم مذهبی عبادت هندو در بنارس (وارناسی )

بعد از دقایقی به  محل برگزاری مراسم ( قاط ) رسیدیم هنوز تا شروع مراسم اندکی وقت داشتیم  صاحبان قایق ها  ما رو احاطه کردند و پیشنهاد میدانند که بهتره مراسم رو از داخل قایق ببینیم و کرایه های  مختلفی هم پیشنهاد میدادند ولی ما ترجیح دادیم که از نزدیک این مراسم رو نظاره کنیم هرچه بیشتر میگذشت بر تعداد منتظرین افزوده میشد.




قبل از شروع مراسم صدای زنگ از بالای پله ها بگوش میرسید و جمعیت هم با نظم نسبی در روی پله ها و کف زمین نشسته بودند ما هم سعی کردیم جای مناسبی برای خودمون پیدا کنیم که نزدیک به محل اجرای مراسم باشه  تعدادی زیادی قایق که جمعیت انبوهی از توریست ها و هندو ها رو سوارکرده بودند از روی رودخونه به انتظار شروع مراسم بودند و تصاویری از سای بابا هم زینت بخش محل برگزاری مراسم بود.



شروع مراسم با  هیجان زیادی توام بود من هم  خیلی کنجکاو بودم که این چه مراسمی هست که این همه مردم متشاقانه منتظر شروع اون هستند ...

پنج جوان ملبس به لباسهای مخصوص در جایگاه خاصی قرارگرفتند و حرکات هماهنگی رو همزمان به نمایش گذاشتند که این حرکات در 4 جهت مختلف انجام میشد که اجرای آن توام با صدای زنگوله های مختلف و بوی عود و سوزاندن موادی دود زای همانند اسفند همراه بود این حرکات  در چندین نوع مختلف ادامه یافت البته اسم دیگه این مراسم آرتی هست که در واقع آئیین مذهبی عبادت هندو ها هست   اجرا کننده ها با دعاهایی به  بصورت آواز  و به زبان هندی و سانسکریت مراسم رو ادامه دادند و در ظروف مخصوصی آتش روشن کردند که بر روی سینی مخصوص قرار میگرفت در پایان مراسم افرادی که نذر داشتند با روشن کردن شمع بر روی برگ  اون رو در روی رودخانه مقدس گنگ رها میکردند و اعتقادشون براین اساس بود که اگه رود مقدس هدایای اونها رو قبول کنه نذرشون برآورده میشه ، این مراسم به نوعی یکی از جاذبه های توریست مذهبی هند بود و در ابعاد کوچکتر شاید بشه وارناسی با مراسم کعبه ما مسلمان مقایسه کرد 




...از نکات قابل توجه جو شادی بخش این مراسم بود و زیر نور چراغهای پر نور احساس کاملا مثبت و انرژی بخشی رو به حضار منتقل میشد .. گفته میشه که سینى اى که جا شمعى روى آن قرار دارد نماد جسم است و خود جاشمعى که روغن دارد و روشن مى شود، نماد روح است و با روشن شدن و سوزاندن روغن یعنى روح از تاریکى و بدى دور مى شه و به روشنایى و پاکى مى رسه وقتیکه  با نذرشون در رود گنگ رها میشه پاکی رو کامل میکنه. و شرکت کننده ها و زائرین با خوندن دعاى خاصی که  «پوچا» گفته میشد با اجراء کنندگان مراسم همراه شدند  . و در پایان مراسم نوبت به گدا ها رسید و تعداد زیادی گدا در صفوف منظم آماده دریافت کمک های نقدی  زائرین بودند ! که نظم اونها توجه ما رو جلب کرده بود. عده دیگری هم با نصب خال هندی بعنوان تبرک برای خودشون درآمد زایی میکردند ...




با توجه به حجم زیاد شرکت کننده ها در پایان مراسم ، پیدا کردن ریکشاو یک کم سخت بود تصمیم گرفتیم که  قدم زنام مسیری رو بریم  در طول مسیر تعداد زیادی کاروان عروسی در خیابان در حال حرکت بودند ، کیفیت کاروانها با توجه به شرایط اقتصادی خانواده ها متفاوت بود بعضی از عروس و دامادها با کجاوه فیل و  بعضی دیگر باکالسکه اسب در حال عبور بودند و پشت سر اونها هم خانواده ها پیاده و قدم زنان بدنبال عروس و داماد حرکت می کردند و در بعضی از کاروانها هم با استفاده از موتور برق ، چراغهای نورانی رو حمل میکردند که با سر و صدای زیاد موسیقی شاد هندی رو پخش میکردند...

همانطوریکه در پست های قبلی هم گفته بودم توی شهر های هند آلودگی ها مختلفی رو به راحتی میشه مشاهده کرد و آلودگی صوتی رو هم میشه بهش اضافه کرد سر و صدا جزء لاینفک زندگی روزمره هند هست و یکی از آرزوهای من پیدا کردن یه ذره سکوت و آرامش بدور از صدای بوق و شیپور و اینجور چیزا بود ....

خلاصه با یه ریکشاو با نشانه گذاری که از قبل کرده بودیم براحتی به خونه توران رسیدیم و آخرین شب رو در وارناسی بدون دردسر سپری کردیم ....با اینکه سختیهای زیادی رو برای رسیدن به بنارس متحمل شده بودیم ولی با مرور خاطرات منحصر به فرد وارناسی واقعا از اومدن به اینجا رضایت داشتیم چون ارزشش رو داشت و فکر نمیکنم جای دیگه میتونستیم این چیزها رو ببینم ...


صبح روز دوم هم همون برنامه روز قبل تکرار شد ولی اینبار برایمان کاملا عادی شده بود چون با این قضیه کنار اومده بودیم صبح  ، قبل از خداحافظی با توران هدایایی که از ایران آورده بودیم رو تقدیمش کردیم و کارت تبریکی رو هم به یادگار بهش دادیم ...

قبل از خروج از خونه ، توران اومد و از من درخواست مبلغ 100 روپیه نمود و من ازش پرسیدم که برای چی باید پول بدیم؟ ... اون توضیح داد که برق و اینترنت و آب براش هزینه داره و اون باید این هزینه ها رو تامین کنه قابل ذکره که این مبلغ از لحاظ مالی  برای ما مبلغ کمی بود ولی با فرهنگ کوچ سرفینگ همخونی نداشت و کسانی که در این فعالیت آگاهانه شرکت میکنند برای کسب منافع مالی و درآمد زایی نیست.

اعضاء می تونند هرگوه فعالیت های غیرقانونی و سوء استفاده  رو به مسئولین سایت گزارش کنند و اینکار در واقع یه جور سوء استفاده از سایت محسوب میشه ... با توجه به اینکه قبلا هم از من درخواست پول کرده بود و من بهش داده بودم احساس خوبی نسبت به این درخواستش نداشتم و اون با ایستادن در جلوی درب خروجی ، رفتار شایسته ای از خودش نشون نداده بود و با در نظر گرفتن تجربه بد روز اول و سرگردانی ما( با وجود خستگی زیاد!) باعث شد که من اولین رفرنس منفی رو برای یه میزبان بذارم البته اولش ته دلم ، خیلی تمایلی به اینکار نداشتم ولی این رو یک وظیفه دونستم تا بقیه رو نسبت به  انتخاب این میزبان آگاه تر کنم .... چندوقت بعدش که به پروفایل توران مراجعه کردم متوجه شدم که چندین میهمان بعد از من  هم تجربیات ناخوشایند دیگه ای از توران داشتند و با گذاشتن چندین  نمره نگاتیو و رفرنس نه چندان مناسب ، از توران تشکر کرده بودند!! ....

 

ادامه دارد ....


وارناسی - روز دوم سوزاندن اجساد - سارانات

                                     SARANATH

خلاصه شب رو در منزل توران گذروندیم و خوشبختانه اینترنت وایرلس داشت و تونستیم برنامه های دهلی رو هماهنگ کنیم ویجه و رونتیتا میزبان اول ما که بدقولی کرده بودند طی ایمیلی آمادگی خودشون رو برای میزبانی ما در روزآخر اعلام کردند و ما هم طی ای میلی از اونها تشکر کردیم و قرارشد بعد از برگشت به دهلی روزآخر رو توی خونه اونها باشیم توران هم آخر شب وایرلس رو بدون اطلاع خاموش کرد و ما هم بعد از یه روز واقعا طولانی و پر استرس خیلی زودتر از انتظار بخواب رفتیم ....


صبح زود ، نمی دونم 5 یا 6 صبح بود که صدای آوازبلندی ما رو از خواب بیدار کرد احتمالا یه چیزی تو مایه های آهنگ های مذهبی اونها بود و صدای داد و بیداد هم با اون سرو صدا میکس شده بود ....


بعد از یک ساعتی خوشبختانه سر و صدا قطع شد و خونه به آرامش قبلی برگشت ... حدود ساعت 9 بیدار شدیم و از توران خواستم که اگه ممکنه یه کم آب جوش بده که بتونیم یه چای بخوریم با خودمون چای کیسه ای (تی بگ ) داشتیم و توران آب جوش رو در ظرفی شبیه ماهی تابه آورد که ریختنش تو لیوان یه کم دشوار بود و تجربه متفاوتی بود خلاصه مرباهای کوچک و باقیمانده نون شب گذشته خیلی بدردمون خورد از توران در مورد حموم پرسیدم  چون واقعا واجب الحموم بودم  توران ظرف بزرگی رو تو محوطه آشپزخونه آماده کرد  که با یه هیتر آب رو توش جوش آورد و من در گوشه ای از حموم با کمک سطل و به شکل بسیار ابتدائی یه استحمامی کردم ولی واقعا با استانداردهای بهداشت ما اصلا همخونی نداشت ولی چاره ای نبود و ....


مقصد ما رفتن به منطقه سارانات Sarnath بود که  در منطقه ای کوهستانی و در 10 کیلومتری  وارناسی واقع شده بود این مکان برای پیروان بودا بسیار مکان مهمی بود .معابد بودایی و بناهای مهمی در اونجا بنا شده و مدارس آموزش یوگا و علوم مرتبط با مدیتیشن زیادی هم وجود داشت و همچنین خرابه هایی از اولین معابد بودایی مربوط به قرن 11 قبل از میلاد هم از دیدنیهای دیگه سارانات هستش .... بعد از خروج از خونه کاملا مسیر رو رهیابی کردم که شب برای برگشت مشکلی نداشته باشیم و سعی کردیم با نشونه گذاری مسیر خیالمون راحت باشه ...

بر رفتن به سارانات باید ابتدا تا ایستگاه راه آهن میرفتم که با 30 روپیه با یه ریکشاو رفتیم ولی قبلش باید یه کم پول چنج میکردیم هرچی گشتیم نتونستیم صرافی اون دور و بر پیدا کنیم آدرس یه پارچه فروشی رو دادند که ظاهرا پول چنج میکرد ولی عملا برای جلب مشتری و فروش پارچه و سوغاتی های تلاش میکردند ، پس از گذر از چند کوچه و پس کوچه به فروشگاه رسیدیم از ما برای دیدن پارچه ها و سایر منسوجات دعوت کرد و کلی پارچه و روسری و .. زیر و رو کرد و ما هم وانمود کردیم که موقع برگشت از سارانت میایم و خرید خواهیم کرد و بعد از تعویض پول یه مقدار بیسکوئیت و تنقلات خریدیم چون نمی دونستیم تو سارانات برای ناهار چیزی گیرمون میاد یا نه .... با پرداخت 100 روپیه به سمت سارانت رفتیم البته طبق معمول 200 تا 300 روپیه تقاضا میکردند ولی با چونه زنی با 100 روپیه راضی شدند.

برای رسیدن به سارانت از چندین منطقه زاغه نشین عبور کردیم و مسیر ظاهرا آسفالت بود ولی اونقدر دست انداز داشت که نگو و نپرس ... اونقدر گرد و خاک بلند شده بود که تنفس رو برای ما مشکل کرده بود ...

سارانت جای بسیار متفاوتی بود ظاهرا مدارس مذهبی و معابد متعدد برای مذاهب مختلف از نشانه های شهری کاملا مذهبی بود منطقه کوهستانی سارانت خیلی زیبا بود و انگار وارد کشور دیگه ای شده بودیم و از اون ازدحام جمعیت در وارناسی خبری نبود تقریبا منطقه آرام و خلوتی بود صدای بوق وسایل نقلیه کمتر شنیده میشد معابد مربوط به تایلندیها معبد ژاپنی و معابد مختلف فرقه های هندی هم از دیگر جاذبه های این منطقه بود و کلاسهای یوگا و مدی تیشن هم در اونجا مشتریان زیادی داشت...

وقتی از ریکشاو پیاده شدیم یک کم گیج بودیم چون دقیقا نمی دونستیم باید کجا بریم ولی از دور یه مجسمه بزرگ بودا و چند معبد بودایی دیگه دیده میشد و از طرفی دالالان اینبار در قالب راهنمای تور درخواست همراهی ما رو توی این مسیرها داشتند ولی اینبارهم از جی پی اس گالکسی اس 2 کمک گرفتیم و توی نقشه معابد کاملا مشخص بود





بعد از دیدن چندین معبد مختلف که هرکدوم زیبائیهای منحصر بفردی داشت از طریق یک بیراهه بسمت معبد دیگه ای رفتیم صدای ساز و دهل آهنگ  هندی از دور دست به گوش میرسید معبد در بالای یه جای مرتفع بود و حضور ما خیلی برای ساکنین جالب به نظر میرسید چون این معبد کاملا ازمنطقه اصلی سارانت دور بود و شاید کمتر توریست هایی این معبد رو پیدا میکردند ظاهرا چندین مراسم عروسی همزمان در این معبد برگزار میشد و سرو صدای ساز و دهل هم بخاطر حضور زوجین بود عروس خانم که صورتش بسختی دیده میشد و کاملا خجالتی بود در حلقه ای از فامیل های مونث خانواده نشسته بود و در آنسوی حیاط معبد بزرگان و ریش سفیدان خانواده با لیستی در دست ظاهرا جهیزیه عروس رو لیست بردای میکردند و چمدانی هم اون وسط پهن بود حضور داشتند مراسم عروسی منحصر به یه زوج نبود اگه اشتباه نکنم 5 زوج مختلف در 5 گوشه های مختلف معبد در حال برگزاری مراسمشون بودند...


                                                              آقا  داماد

                                                          عروس خانوم



                                                         جهیزیه عروس

ریش سفیدان و بزرگان خانواده

اقوام مونث با پوشش های رنگی بسیار زیبا


حضور ما تقریبا تابلو شده بود و چند نوجوان که از حضور ما هیجان زده شده بودند سعی میکردندکه با ما ارتباط برقرار کنند و جالب اینکه حتی یک کلمه انگلیسی هم بلد نبودند و با زبان اشاره با هم ارتباط برقرارمیکردیم و یکی از اونها که بیشتر ذوق زده شده بود دستم رو میکشیدند و من را با خودش اینطرف  و آنطرف میبردند تا از جاهای جالب عکس بگیرم، احساس غریبی بود و مثل فیلمهای سینمائی به قبیله انسانهای گذشته سفر کرده بودم و یه خانومی هم که یه بچه به بغل داشت از من خواست که ازش عکس بگیرم و هرجا میرفتیم با ما همراه شده بود نمی دونم دقیقا پیروان این معبد با سایر ین چه فرقی داشتند ولی وجود مجسمه ای مقدس یک گاو و راهب که در داخل معبد یه مایع مقدس در دست افراد میریخت توجه من رو به خودش جلب کرد ...


                       همون خانومی که علاقه مند به عکاسی بود!


در گوشه ای دیگه تعدادی از میهمانان مشغول رقص و پایکوبی بودند وقتی ما رو دیدند با شور و هیجان بیشتری پایکوبی میکردند چند نفر از اونها به سمت من اومدند و از من خواستند که در پایکوبی اونها شرکت کنم و من هم برای اینکه خوشحالشون کنم یه نموره تو رقصشون  شرکت کردم و هنرنمائی کردم ....و اونجا حس جالبی داشتم حس یه آدمی که توی زمان سفر کرده و شاید به قبیله دور دستی در گوشهء دورافتاده از این دنیای بیکران .....

خلاصه علیرغم میل باطنی از جمعشون خداحافظی کردیم و با توجه به تعدد معابد به سمت مرکز سرانات رفتیم چند تا نوشیدنی و مواد غذایی و میوه ( نارنگی و موز )(نارنگی کیلوئی50 روپیه و موز 30 روپیه ) خریدیم و در محوطه فضای سبز معبد تایلندیها ناهار رو صرف کردیم سکوت در اونجا واقعا غنیمت بود چون توی وارناسی پیدا کردن یه همچین جایی خیلی سخت بود .



با حدود 90 روپیه با یه موتور ریکشاو به وارناسی برگشتیم و از راننده خواستیم ما رو به حاشیه رود گنگ ببره تا بتونیم مسیری  طولانی رو در حاشیه رود گنگ پیاده روی کنیم از جاهایی که در این مسیر باید بازدید میکردیم مکان ویژه سوزاندن اجساد بود و دیگری مراسم مذهبی که روزانه راس ساعت 7 در نقطه ای به اسم قاط در کنار رود مقدس گنگ برگزار میشه ...

رود گنگ بسیار آرام و بدون حرکت بود و بیشتر شبیه مرداب بود تا رودخونه ای در حرکت  و خروشان! ...و قایق های مختلفی برای حمل مسافران در گوشه این رود مقدس منتظر توریست ها بودند اولش هوس کردیم با قایق تا نزدیکی محل سوزاندن اجساد بریم ولی بعدش یک کم ترسیدم که نکنه این قایق های نه چندان مطمئن اونها واژگون بشه و گرفتار بشیم !! ترجیح دادیم این مسیر رو بطور پیاده و قدم زنان تا اونجا بریم ، بچه ها در کنار رودخونه بادبادک بازی و هفت سنگ بازی میکردند و ظاهرا خبری از تکنولوژی در زندگی این مردم نبود و جالب اینکه هند از لحاظ پیشرفت علوم و کامپیوتر جزء کشورهای رو به توسعه هست ...

حاشیه رود گنگ.... آلودگی و عدم بهداشت بیداد میکرد!! 


در طول مسیراز تعدادی اندک توریست خارجی که در حال اومدن بودند آدرس مکان سوزاندن اجساد رو پرسیدیم تا مطمئن بشیم مسیر رو درست انتخاب کردیم...

 

تعداد زیادی از هندوها در کنار رودخانه مشغول تطهیر و حمام بودند و گه گاهی هم از همان آب مقدس می نوشیدند و البته وجود گاوهای مقدس و سگ ها هم در کنار اون آب چیزی طبیعی بود و تعدادی از میمونها هم دربالای دیوار بالا و پایین میرفتند ...




خلاصه بعد از یک ساعت پیاده روی به نزدیکی منطقه مخصوص اجساد رسیدیم شعله های آتش از دور دست کاملا مشخص بود و از نکات مهم این بود که تصویر برداری در اون منطقه کاملا ممنوع بود احتمال اینکه که با توریست ها برخورد کنند هم وجود داشت بنابراین در نزدیکی محل دوربینم رو جمع کردم و سعی کردم این مناظر رو به ذهنم بسپارم  ...

شعله های آتش سوزاندن اجساد در غروب وارناسی جلوه خاصی داشت بوی مرگ از دور به نظر میرسید احساس خاصی داشتم نمی دونستم واکنش درونی من از دیدن سوختن اجساد چطور خواهد بود با احتیاط به اون محل نزدیک شدیم با گذر ازبین احشام و آدم ها ، از پله های باریک اون محل مخصوص بالا رفتیم در اون محوطه 8 جسد در گوشه گوشه اون زیر هیزم های آتش در حال سوختن بودند و ظاهرا منسوبین اجساد دور تا دور جسد نظاره گر  سوختن متوفی خود بودند انتظار داشتم که بوی سوختن بدن انسان خیلی مشمئز کننده باشه ولی اصلا اینطور نبود و هیچ بوی حس نکردم وقتی با دقت نگاه کردم دیدن در محوطه پایین جایی کنار رود گنگ دهها جسد دیگر هم در حال سوختن بودند و توریست های زیادی دورتادور این منطقه نظاره گر این مراسم بودند و تعدادی از اجساد هم در مراحل آغازین این مراسم بودند تمامی اجساد در پارچه نارنجی رنگی ملبس بودند ... سعی کردم تا نزدیکی یکی از اجساد برم در کنار سر جسد یکی از روحانین مشغول خواندن دعای مخصوصی برای مرده بود و در کاسه ای ماده ای خمیری رو به شکل کروی شکل در چند ناحیه از روی جسد قرارمیداد تا جائیکه یادم هست در دوطرف شانه و سر و چند جای دیگه اون ماده خمیری شکل رو قرار داد و منسوبین متوفی پولی رو به اون روحانی هدیه دادند و بعد از اجرای این مراسم هیزم های آتش روی جسد قرار داده شد و آتش رو روشن کردند ....


                            این صحنه سوزاندن اجساد از روی اینترنت برداشتم !

هوا کم کم رو به تاریکی بود و مراسم مربوط به آئیین مذهبی در ساعت 7 در قاط برگزار میشد و به سمت محل مذکور در کنار رودخانه گنگ به پیش رفتیم ...


وارناسی - بنارس

بنارس      Varanasi


حدود ساعت 5  و نیم صبح با حدود  نیم  ساعت تاخیر به الله آباد رسیدیم....

 

 اولین کارخرید بلیط برای وارناسی بود علیرغم اینکه صبح زود بود ولی ایستگاه بسیار شلوغ و صف های طولانی خرید بلیط  هم طبق معمول برقرار بود شب قبل به کوچ سورفر میزبان ما (توران) در وارناسی اس ام اس زده بودم و زمان رسیدن و شرایط بلیط مون رو توضیح داده بودم اون گفت حدس میزنه یه قطار  ساعت 6 و یک قطار ساعت 7  از الله آباد برای واراناسی وجود داشته باشه ،  باید در خرید بلیط با سرعت عمل اقدام میکردیم و با این صفهای  طولانی  و وقت کم  شانس زیادی برای خرید بلیط  ساعت 6 نداشتیم ...

صف های طولانی که دقیقا معلوم نبود برای کجا بلیط میفروشند و حتی برای سوال کردن هم باید توی صف  طولانی دیگری میموندیم من بطور تصادفی یکی از صف هایی که کمتر شلوغ بود رو انتخاب کردم و منتظر موندم 15 دقیقه تا ساعت 6 وقت داشتیم زمان بسرعت میگذشت و صف به کندی جلو میرفت !

نزدیک باجه که رسیدیم جمعیت فشار میدادند و داشتم له میشدم که با عصبانیت یه نگاهی به جمعیت پشت سرم کردم تا یه مقدار از فشارشون کمتر شد! خوشبختانه بلیط رو خریدم و تا زمان حرکت قطار 3 دقیقه فرصت داشتیم پیدا کردن پلت فرم و شماره واگن با توجه به تجربه روز قبل خیلی سخت نبود فقط وقت کافی نداشتیم اگه قطار میرفت حداقل یک ساعت توی ایستگاه سرگردانی داشتیم ...


خلاصه با  عجله و سرعت  بدو بدو به قطار رسیدیم و خیلی شانس آوردیم که سوار قطار شدیم بلیط قطار دو نفر حدود 90 روپیه شد که خیلی ارزون بود و البته کلاس بلیط عادی بود  که  زیاد مهم نبود چون 2 ساعت بیشتر تا وارناسی فاصله نداشتیم... قطار کاملا پر بود و هیچ جای نشستنی وجود نداشت من کف زمین قطار رو برای نشستن انتخاب کردم چون بعد از 9 ساعت مسافرت حال سرپا وایستادن رو نداشتم فروشنده دوره گرد قطار که چای میفروخت ازش دو تا چای خریدیم و این باعث شد که به زبان هندی به مسافری که روی یکی از صندلی ها لم داده بود با عصبانیت چیزی گفت و اون هم خودش رو جمع و جور کرد و  جای خودش رو به ما داد با هم دو نفری روی یه صندلی نشستیم خودش هم روی یه صندلی مشترک با بقیه نشست ....


قطار جای سوزن انداختن نبود و مسافرین در جای جای راهرو ایستاده بودند و جالب اینکه توی این شلوغی یکی از مسافرین بدون توجه به سایرین روی صندلی دراز به دراز خوابیده بود!! و جای 4  نفر رو اشغال کرده بود و بقیه مسافرین در لبه همان صندلی نشسته بودند و هیچکس بهش اعتراضی نکرد !!



با اینکه فاصله زیادی تا وارناسی نداشتیم ولی قطار به دفعات زیاد توقف میکرد و تعدادی از مسافرین از قطار پیاده میشدند و همین که قطار به راه می افتاد دوباره بدنبال قطار میدویدند و سوارمیشدند!!

خلاصه ایستگاه مورد نظر پیاده شدیم اولین کار تماس با توران میزبان ما در وارناسی بود ، در انتخاب این میزبان یک کم مردد بودیم چون در رفرنس هاش چند مورد کامنت منفی داشت ولی تعداد کامنت های مثبتش زیاد تر بود با خودمون گفتیم 3 روز و دو شب که بیشتر وارناسی نیستیم اگه دیدیم میزبان خوبی نیست نهایتا میریم هتل ... موارد منفی کامنت هاش رو هم میدونستیم مثلا یکی گفته بود وسایلش رو که تو خونه توران گذاشته بود بعد از برگشت به خونه کیفش رو سرقت شده دیده بود و توران هم علیرغم وعده پیدا کردن وسایل گمشده کاری انجام نداده بود و مورد دیگه هم در مورد موتور سواری انتحاری توران بود....


این همان کسی هست که بدون توجه به بقیه دراز به دراز خوابیده بود حالا دست هم تکون میده !!


خوشبختانه پیامک ارسالی من توسط توران پاسخ داده شد و گفتش تا 10 دقیقه دیگه ایستگاه قطار میاد دنبالمون و بهترین فرصت بود تا با استفاده از شارژ موبایلها و لپ تاپ رو تو ایستگاه شارژ کنیم ....


شهر وارناسی یا همان بنارس در شرق استان اتراپرادش قرارداره که یه شهر کاملا مذهبی است گفته میشه که این شهر قدیمی ترین شهر هند هست به اعتقاد هندوها کسی که در این شهر از دنیا بره از قانون تولد دوباره معاف میشه و افراد مسن مذهب هندو در سالهای آخر عمر به این شهر سفر میکنند  تا زمان مرگ در اونجا بمیرند و ...

از دیگر جاذبه های مذهبی این شهر وجود رودخانه مشهور گنگ هست که به اعتقاد هندو ها با تطهیر در این رودخانه روحشان از گناه و پلیدی پاک میشه ... و مراسم دعای مذهبی توسط کاهنان بصورت روزانه در این شهر اجرا میشه که بسیار دیدنی است ....

 

20 دقیقه بعد سرو کله توران پیدا شد ظاهرش یک کم ترسناک و عجیب بود ولی ساده و یک کم عقب افتاده به نظر میرسید و این فهمیدن صحبتهاش رو یک کم سخت تر میکرد ... به اتفاق به سمت موتورش ما رو هدایت کرد و ترک موتورش سوار شدیم همین اینکه اومده بود دنبالمون کلی باعث خوشحالی بود...توران با مهارت خاصی موتور رو به جلو میراند و با ویراژهای ناگهانی دست اندازها و عابرین جاده رو پشت سر میذاشت و صدای بوق موتور توران هم قطع نمی شد !! جالب اینکه توی اون شرایط کلی هم با هم صحبت کردیم من که به خوبی صداش رو نمی شنیدم ولی به سوالاتش با حدس و گمان جواب میدادم و به خودم گفتم اگه با این رانندگی توران تصادف کنیم و یه بلایی سرمون بیاد چی باید بکنیم ! چون بیمه بین المللی که نداشتیم خدا بخیر کرد و پس از گذر چندین خیابان شلوغ و خاکی به خونه توران رسیدیم


 توران ملبس به کت و شلوار سوار بر موتورش (نفر سمت راست)


در همون لحظه  ورود توران یکی از همسایه هاشون رو دید که کنار دیوار خونه توران در حال دفع ادرار بود یه دعوای حسابی باهاش گرفت و طرف که عصبانیت توران دید فرار کرد و ما تو دلمون گفتیم یا ابوالفضل ! خدا به خیر کنه ولی ظاهرا ریلاکس و خونسرد رفتار میکردیم ....

وارد خونه که شدیم ما رو به سمت یه اتاق هدایت کرد که یه کوچ سرفر دیگه اونجا مستقر بود  میهمان دیگه لوهموسس بود که ظاهرا 50 ساله به نظر میرسید بعد از احوالپرسی متوجه شدیم که پزشک زنان و زایمان هست و از کشور موریس که جزیره کوچک و دورافتاده ای در اقیانوس هند هست اومده و اولین چیزی که از ما پرسید درمورد رئیس جمهور مشهور ما بود و خیلی از مواضع ضد اسکتباری اون خوشش می اومد  و کلی در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی صحبت کردیم و دیدگاهش با دیدگاه ما کاملا متفاوت بود و من بهش پیشنهاد دادم بیاد و خودش از نزدیک شرایط رو ببینه بعدش با این اطمینان صحبت کنه ...


پزشک زنان و زایمان از کشور موریس


دقایقی بعد توران با چند استکان چای وارد اتاق شد و راستش خوردن اون چایی خیلی برام سخت بود من که آدم سخت گیر و وسواسی نیستم ولی شرایط خیلی تمیز به نظر نمی رسید چشمم رو بستم پناه برخدا چای رو خوردم !!

توران مرد حدودا 40 ساله ای بود که مجرد بود و با پدر و مادرش زندگی میکرد و خودش مدعی بود که وکیل هست و پدرش هم دکتره ... از جهتی این شغل با شرایط ظاهری توران همخوانی نداشت و خیلی برام قابل باور نبود ...

راستش سرو کله توران زخمی بود و شاید یه حادثه در موتور سواری یا شاید دعوا این زخم های ترمیم نشده  رو ایجاد شده بود!

توران میزبان ما در وارناسی


در هند اکثر مردان ، دندونهاشون به رنگ قرمز بود و توران هم جز همین دسته افراد بود من نمونه این افراد رو زیاد در کوچه و بازار دیده بودم و عادتشون هم اینه که دائم آب دهانشون رو توی خیابون تف میکنند و کف آسفالت خیابون در خیلی جا قرمز رنگه ... راستش من اولش فکر میکردم که مردم هند از ناراحتی و بیماری لثه رنج میبرنند و در بهداشت دهان و دندان مشکل دارند ولی بعدش فهمیدم که اشتباه میکردم و ظاهرا از یه ماده ای استفاده میکنند که احتمالا اثرات شبیه مواد مخدر دارند و شاید محرک و هیجان آوره ....

و همین مسئله خوردن چای رو توی خونه توران با اون استکانهای قدیمی و لب پر سخت تر کرده بود...

توران 3 تا اتاق خواب از خونه رو به پذیرایی از کوچ سرفر ها اختصاص داده بود همزمان با ما یه دختر و پسر دیگه هم میهمان توران بودند که در اتاق جداگانه ای مستقر شده بودند "ایننا "دختر اندونزیایی با دوست پسر ایتالیائی اش " رینو "  هم اونجا بودند  رینو  هم به جمع ما پیوست و گپ و گفتگوی ما کامل شد ظاهرا اونها روز قبل اومده بودند و یه نقشه وارناسی هم داشتند که یکسری جاهای دیدنی رو توی نقشه به ما پیشنهاد دادند...


دو کوچ سورفر از اندونزی و ایتالیا


خونه توران


مثل بقیه روزها اولین کار خرید بلیط برگشت به دهلی بود ، طبق راهنمائی اونها در ایستگاه مرکزی راه آهن در وارناسی اتاقی جهت ارائه خدمات به توریستهای خارجی  هست که برای خرید بلیط نیاز به ایستادن در صفوف طولانی نیست و قیمت بلیطش هم گرونتره ...

توران ما رو به سمت اتاق ما راهنمائی کرد اتاقی که بسیار کثیف و ناجور بود تنها خوبی اتاق این بود که نیاز نبود توی یه اتاق مشترک با کوچ سرفر های دیگه باشیم و پس از جابجائی کوله ها ، وسایل مهم از جمله لپ تاپ ، پول و پاسپورت رو برداشتیم چون همانطوریکه از کامنت های قبلی پروفایل توران خونده بود بهتر بود چیز مهمی رو تو خونه توران نذاریم ... دختر اندونزیایی هم که در اتاق کناری ما مستقر شده بود به ما پیوست و زمانیکه ما داشتیم با هم صحبت میکردیم توران به ما گفت اینجا بهتره با هم با صدای بلند صحبت نکنیم و ما 4 نفر رو به سمت پشت بام خونه هدایت کرد ظاهرا پدر و مادر توران از حضور میهمان توران دل خوشی نداشتند ...

از راهرو تنگ پله ها بالا رفتیم و تو پشت بام با دختر اندونزیایی و دوست پسرش صحبت کردیم و از ما پرسید که عکس العمل ما بعد از دیدن توران چی بود ظاهرا دوست پسر ایتالیائی خیلی ازدیدن توران شوکه شده بود ولی بعدش باهاش کنار اومده بود و گفت که یه سورپرایز هم فردا صبح خواهید داشت هرچی اصرار کردم گفت صیر کنید خودتون متوجه میشید !! دقایقی بعد توران از پله ها بالا اومد موهاش رو آب و شونه کرده بود و یه سیگار مخصوص هم برای ما آورد من تشکر کردم و گفتم که اهل سیگار نیستم و ایتالیائی سیگار و گرفت و به اتفاق سیگار کشیدند

توران پیشنهاد داد که ما رو تا ایستگاه سر خیابان برسونه و گفت که اول اون دختر وپسر رو میرسونه بعدش میاد دوباره دنبالمون من تشکر کردم و گفتم خودمون پیاده میایم و آدرس رو ازش پرسیدم گفتم که جی پی اس داریم و مشکلی نیست و اون گفت فاصله خونه تا ایستگاه ریگشا 5 دقیقه بیشتر نیست و منتظر ما میمونه ...

اونها 3 نفری با موتور توران رفتند و ما هم قدم زنان رفتیم کوچه های خاکی و پر از حیوانات رو پشت سر گذاشتیم تا اینکه به توران و اون دو نفر ملحق شدیم توران یه ریکشاو هماهنگ کرد و مسیر ایستگاه راه آهن رو هم گفت و ما 4 نفری سوار یه ریکشاو شدیم ... توران صدام زد و به من گفت اگه میشه 50 روپیه بهش بدم من هم سریع 50 روپیه بهش دادم اولش فکر کردم می خواهد کرایه ریکشاو رو بده ولی پول رو تو جیبش گذاشت و رفت ...

من که نصف بدنم بیرون ریکشاو بود و خیلی مواظب بودم که به موتورهای دیگه برنخورم به ایستگاه قطار رسیدیم و همسفرها ی ما کرایه ریکشاو ما رو هم پرداخت کردند (اتفاقی که معمولا کمتر پیش میاد) و از اونها جدا شدیم به سمت ایستگاه قطار رفتیم ...


ایستگاه قطار وارناسی یا همون بنارس


ایستگاه قطار طبق معمول شلوغ و بی نظم به نظر میرسید ولی در گوشه ای از سالن اتاقی وجود داشت که روی شیشه اش عبارت از من بپرسید؟ نقش بسته بود مسئول باجه با حوصله و با اخلاقی خوش ورود ما رو خوش آمد گفت و از روی نقشه جاهای دیدنی وارناسی رو برای ما توضیح داد و محل فروش بلیط به توریست های خارجی رو هم به ما نشون داد خوشبختانه محل فروش بلیط بسیار خلوت بود و فقط یه نفر قبل از ما منتظر بود و بعد از راهی شدن اون نوبت ما رسید و خوشبختانه فقط 2 بلیط برای دهلی نو در کلاس 2A موجود بود اولش فکرمیکردم که کلاس اسلیپر بهتر از 2Aاست ولی بعد متوجه شدم که همه امکانات اسلیپر رو داره به اضافه اینکه کولر و سیستم تهویه هم داره تجربه قبلی که در جیپور داشتیم باعث شد در سریع ترین حالت ممکن بلیط رو خریداری کنیم و فرم ها ی مربوطه رو بطور کامل پر کردم و بلیط خریداری شد قیمت بلیط یکم گرونتر از حالت عادی بود ولی واقعا ارزشش رو داشت چون اگه موفق نمیشدیم به موقع به دهلی برگردیم احتمال از دست رفتن بلیط ماهان ایر هم وجود داشت.

 

بعد از کسب این موفقیت خیالمون راحت شد و احساس سبکبالی میکردیم با یه سایکل ریکشاو به سمت قاط رفتیم که گفته میشد مراسم مذهبی منحصر بفردی هرشب در کنار رود گنگ برگزار میشه ...


اطراف رود گنگ (قاط)


خیابونهای وارناسی خیلی ناهموار و ناجور بود وقتی توی جی پی اس نگاه میکردی خیابونهای بزرگی به نظر میرسید ولی عین واقعیت خیابانهای باریک و نیمه آسفالت بود از نکات جالب این بود که تعداد ماشینهای عبوری بسیار کم بود و بیشتر وسایل نقلیه موتور ریکشاو و سایکل ریکشاو بود و با عبور اونها گردو خاک زیادی در هوا بلند میشد و وجود ماسک برای بینی و دهان ضروری به نظر میرسید در خیابانهای منتهی به رودخونه ازدحام جمعیت بود و در ساعات میانی روز بازهم مردم در میان هم لول می خوردند بعد از اندکی پیاده روی به رودخانه رسیدیم رودخانه بسیار عریضی بود و قایق های زیادی در کنار رودخانه منتظر سوارکردن توریستها بودند و عده ای آدم بیکار هم زیر آفتاب نافذ ظهر آفتاب گرفته بودند کم کم احساس گشنگی کردیم ولی رستوران یا غذا خوری تمیزی و خوبی اون دور بر نبود ما که برای چنین روزهایی پیش بینی لازم رو کرده بودیم با خودمون کنسرو داشتیم از یکی از مغاره های اطراف یه بسته نون و نوشابه خریدیم ولی متاسفانه اطراف رودخونه گنگ اونقدر تمیز نبود که یه گوشه ای بشنیم و بتونیم ناهار بخوریم و تردد گاو و سگ و میمونها وسواس ما رو برای پیداکردن یه جای خوب بیشتر میکرد.


رود مقدس گنگ

خیابانهای وارناسی انگار 100 سال به عقب درزمان سفر کرده بودیم!



تصمیم گرفتیم از جی پی اس عزیز کمک بگیریم و نزدیک ترین پارک رو پیدا کردیم حدود 15 دقیقه پیاده روی به پارک مورد نظر رسیدیم بازهم پیش بینی ما خوب از آب درنیومد و پارک محلی برای تجمع گداها و آدم های ژنده پوش بود  در گوشه ای دیگه ای از پارک چندین خوک اهلی مشغول بازیگوشی بودند و در گوشه دیگه ای سگهای ولگرد توی آشغال ها بدنبال غذا بودند ... چاره ای نبود همون جا نشستیم و بهترین کار این بود که موقع غذا خوردن فقط به کنسرو ها نگاه کنیم و به محیط دور وبر پارک نگاه نکنیم که اشتها ما کور نشه!


پارک زیبا و دلفریب در وارناسی !!

موقع غذا خوردن همش هواسمون بود که نکنه سگ های ولگرد یا همون گدا ها برای خوردن غذاها به ما یورش بیارن البته این فکر خیلی جدی نبود چون یکی از ویژگی مردم هند آروم بودن و قانع بودن اونها هست یه به داشته های خود قانع هستند و حیوانات هم خیلی آرام هستند و سگ ها رفتاری مثل گربه ها دارند ...

خیلی نتونستیم غذا بخوریم و باقیمانده کنسرو رو به یکی از ژنده پوشها تعارف کردم اون با خوشحالی قبول کرد و ما هم به سرعت از اون پارک دل انگیز در رفتیم!! ...

قدم زنان به سمت معابد مشهور وارناسی رفتیم این دو معبد در داخل کوچه های تنگ و باریک قرار داشت راستش اولش احساس امنیت نداشتم چون کوچه ها تنک و باریک بود ولی بعد با دیدن توریست ها ی  خارجی دیگه بالاخص دخترهای اروپایی که گاها تنها هم بودند احساس امنیت بیشتری کردیم و به سمت معبد مشهور وارناسی پیش رفتیم ظاهرا گنبد معروف اون معبد از طلا ساخته شده بود و تدابیر امنیتی شدیدی هم لحاظ شده بود و پلیس های امنیتی در داخل کوچه های منتهی به معبد گشت زنی میکردند و  بردن دوربین و موبایل بداخل کوچه اصلی معبد ممنوع بود و پس از بازدید بدنی اجازه ورود به کوچه اصلی معبد داده میشد مجبور شدیم تک تک بریم بعد از ورود به کوچه اصلی چندین عبادتگاه فرعی هم وجود داشت که اکثرا خلوت بود و فقط معبد اصلی خیلی شلوغ بود روی تابلوی نوشته بود که فقط هندو ها اجازه ورود به معبد رو دارند و از ورود سایرین و توریست ها جلوگیری میکردند من که دو سه روزی بود حموم نرفته بودم و یه ته ریشی هم داشتم سروکله ام هم چرب بود سعی کردم خودم رو جای هندیها جا بزنم و از جلوی نگهبان اول با موفقیت رد شدم ولی نگهبان دوم که یه خانومی بود به من گیر داد و من که قیافه موجهی گرفتم و با زبون بی زبونی اعتراض کردم که مشکل چیه ؟ ظاهرا گند زده بودم و ورود با کفش ممنوع بود و نگهبان فهمیده بود که من هندو نیستم ! و وادار کرد که برگردم و دست از پا دراز تر ازگیت خروجی  خارج شدم ...



خیابانهای باریک و منحصر بفرد در وارناسی

کمتر اثری از ماشین در وارناسی دیده میشد


هوا کم کم داشت تاریک میشد و ترجیح دادیم که با گذر از خیابانهای باریک و تاریک به خونه توران برگردیم ولی توران تاکید کرده بود که میاد دنبالمون و بهتره خودمون تنهایی به خونه برنگردیم بنابراین باهاش تماس گرفتم و موقعیت خودمون رو اعلام کردم اون گفت تا 15 دقیقه دیگه میاد دنبالمون روبروی دانشگاه هنر منتظر موندیم بیاد جالب اینجا بود که ظاهرا دانشگاه هنر بود ولی بقدری بوی تند ادرار میداد که سرگیجه گرفته بودم و اگه سر درش رو به توالت عمومی عوض میکردند جای تعجب نبود و بهتره در موردش بیشتر توضیح ندم !


                                                 جمعی از دانشجویان هنر


15 دقیقه انتظار به 2 ساعت انتظار تبدیل شد ولی بازهم خبری از توران نشد دوباره بهش زنگ زدم گفت توی راه هست و تا 10 دقیقه دیگه میاد ولی بازهم نیومد دوباره زنگ زدم و بهش گفتم نمی خواهیم توی زحمت بیفته و خودمون میاییم گفت تا جلوی ایستگاه بیاییم میاد دنبالمون و بعد از 4 ساعت سرگردانی به ایستگاه مورد نظر رسیدیم هوا کاملا تاریک بود حدود 9 شب بود حسابی خسته و داغون  بودیم ...

با توران تماس گرفتم متاسفانه تلفنش خاموش بود  چندین بار زنگ زدم ولی فایده ای نداشت تنها شانسی که آوردم این بود که قبلا یه آدرس نصفه و نیمه ای  از خونه توران توی دفترچه یادداشت نوشته بودم از دکه کنار جاده آدرس خونه توران رو پرسیدم اون نمی دونست که آدرس کجاست از چند نفر دیگه هم سوال کرد ولی اونها هم درست نمی دونستند راننده ریکشایی که اون دورو برا ها بود گفت 50 روپیه میگره و ما رو اونجا میرسونه در صورتیکه به نظر من کرایه اون مسافت در حد 10روپیه بیشتر نبود بهش گفتم در صورتیکه خونه توران رو پیدا کنه من کرایه اش رو میدم ....

 

راستش خیلی عصبی شده بودم بعد یک روز خسته کننده و چندین ساعت سرگردانی حالا اصلا معلوم نبود بتونیم به خونه برسیم !! دهنم واقعا خشک شده بود .... راننده ریکشاو به هر طرف میرفت به در بسته میخورد و از اهالی منطقه هم می پرسید ولی کسی اون آدرس رو نمی شناخت و آدرس های متفاوتی رو پیشنهاد میدادند من هم با جی پی اس موبایل مسیر حرکت ریکشاو رو چک میکردم شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود کم کم داشتیم به این نتیجه میرسیدیم که قید وسایلمون رو بزنیم و بریم یه هتل پیدا کنیم حدود یک ساعتی با ریکشاو این کوچه اون کوچه رفتیم و راننده هم کاملا نا امیدبه نظر میرسید ولی بخاطر دریافت کرایه اش آخرین تلاشش رو میکرد من ناامیدانه با توران تماس گرفتم در عین ناباوری موبایلش روشن شد و سریع گوشی رو به راننده دادم و اون آدرس دقیق  خونه رو گفت خیلی دور نبود و دقایقی بعد سروکله توران هم پیدا شد خیلی خودم رو کنترل کردم و سعی کردم وانمود کنم که همه چی عادی است اون با خونسردی گفت که موبایلش باطریش تموم شده و اون یادش رفته که ما منتظرش هستیم !!!


ادامه دارد ...


نظرات شما در واقع فیدبک بسیار با اهمیتی برای من می باشد با تشکر