سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

سفر به استانبول - هتل اترنو Eterno Hotel

Hotel Eterno -  ۲۰۱۳ Istanbul

این سفر درحالی برامون رقم خورد که با توجه به گرونی بی سابقه دلار و افزایش نرخ پروازهای خارجی ، شرایط  برای سفر  سخت تر شده بود، جرقه این سفر با یه تماس تلفنی از یکی ا ز دوستان شکل گرفت در این تماس از من اطلاعاتی راجع برای سفر ترکیه با بهره گیری از تورهای آخرین لحظه ای رو جویا شده بود .

این بررسی ها باعث شد که ما هم به طور جدی تربه گزینه سفردر روزهای پایانی سال فکر کنیم ، با توجه به اینکه اکثر تورهای استانبول از پروازهای چارتر و یا بلیط های رزرو شده قبلی، پکیج های خودشون رو طراحی کرده بودند قیمتها در مقایسه با قیمت تک بلیط پروازاستانبول به نظر مناسب میرسید و افزایش قیمت در سال ۱۳۹۲ هم بسیار محتمل بود بنابراین برنامه سفر رو قطعی کردیم از ویژگیهای بارز این سفر حضور بردیا بود که هم تجربه خوبی براش خواهد بود و متعاقبا ما هم از این سفرمون رضایت بیشتری بدست می اوردیم . 

 

 

 

 

با توجه به شنیده ها استانبول در زمستان سرد و دارای بادهای شدیدی است با توجه به افزایش قیمت ها در روزهای انتهایی سال که به تعطیلات نوروزی متصل خواهد بود آخرین روزهای اسفند و در واقع قبل از های سیزن رو برای سفر انتخاب کردیم . رومیانا دوست بلغاری ما که چندین بار به استانبول سفر کرده بود خیلی از زیباییهای استانبول و گلهای لاله اون تعریف کرده بود و روزهای انتخابی ما مصادف بود با  اوایل ماه  May در واقع شروع بهار بود  این سفر از امتیازات پکیج های زمستانی استفاده میکردیم ولی   حال و هوای تا اندازه زیادی بهاری بود.

 

 

 

انتخاب هتل و منطقه اقامت :

تعداد ستاره های هتل پایین ترین الویت رو در انتخاب محل اقامت برای ما داشت تجربه هتل فلامینگو مالزی که علیرغم کیفیت خوب هتل و چشم انداز زیبا، دوری از مراکز دیدنی و سیستم حمل و نقل عمومی هزینه و وقت بیشتری رو برای ما ایجاد کرده بود  در نتیجه محل قرارگرفتن هتل بسیارمهم بود، با بررسی های اولیه منطقه تکسیم یا همون میدان تقسیم که از  بهترین نقاط استانبول هست رو انتخاب کردیم البته منطقه آکسارای ، لالعلی و چند منطقه دیگه هم در لیست هتل های تورها بود که قیمت های ارزانتری داشتند ولی به دلایلی متعددی اصلا پیشنهاد نمیشه .


پس از مقایسه آپشن های مختلف ،هتل 4 ستاره اترنو انتخاب ما برای تکسیم استانبول بود قبل از اینکه هتل رو اکی بکنم از طریق گوگل مپ موقعیت مکانی هتل رو چک کردم از لحاظ مکانی به میدان تکسیم و خیابان استقلال بسیار نزدیک بود البته هتل های دیگری هم در لیست پیشنهادی تورها بود که به اسم میدان تکسیم معرفی میشدند ولی عملا فاصله زیادی با این محل داشتند پس از  اطمینان از محل هتل رزرو تور رو انجام دادیم


قابل ذکره در این منطقه تعداد زیادی هتل قرار داشت از جمله هتل لیونLION که یکی از دوستان اون رو به ما پیشنهاد داده بود.هتل گلدن ایج Golden Ageهم در همسایگی هتل ما قرار داشت ولی اترنو از اون دو تای دیگه کوچکتر بود. 

خیابانی که هتل ما و چندین هتل دیگه در اون واقع بود سنگفرش شده بود و فقط اتوبوسهای توریستی هتل ها در اون تردد میکردند.

مبلغ تور به ازای نفری ۸۹۰۰۰۰تومان بود و مدت اقامت هم ۴شب بود و برای بردیا هم نیم بها به مبلغ ۴۶۰۰۰۰تومان پرداخت کردیم. پرواز این پکیج با هواپیمایی آسمان بود و این پرواز اولین تجربه ما با این ایرلاین ایرانی بود که کیفیت هواپیما و پرواز نسبت به هواپیمایی ایران ایر و ماهان پایین تر به نظر میرسید.

 

هتل اترنو – استانبول:

این هتل از لحاظ موقعیت مکانی در یکی از بهترین جاهای استانبول واقع شده است ، این هتل ۴ستاره با دارا بودن ۶۱ اتاق ، علیرغم کوچک بودن فضاهای عمومی  و اتاقها ، بسیار تمیز و منظم بود.  

 

 

 

 

 

  

 

اتاقها مجهز به مینی بار ، سشوار تلویزیون ، کولراسپیلت و صندوق امانات هستند و از همه مهمتر در داخل اتاقها دسترسی به  اینترنت پرسرعت  (تاکید میکنم واقعا پرسرعت ) میسر است .  خدمتکاران خوش برخورد و وظیفه شناس بودند .

 

سرویس دهی برای صبحانه هم بسیار خوب و ایده آل بود و از ساعت 7 صبح با تنوع غذایی خوب تا ساعت 9 آماده سرویس دهی به مسافرین بود واز ساعت 9 الی 10 منوی صبحانه معمولی و محدود خواهد بود البته فضای رستوران که در طبقه زیرزمین واقع بود خیلی بزرگ نبود ولی در کل محیط خوب و تمیزی بود.

 

فاصله این هتل با فرودگاه آتاتورک ۲0.6 کیلومتر و با فرودگاه سابیها  41.2 کیلومتر میباشد که در زمانهای غیر ترافیک حدودا 45دقیقه طول میکشه تا از فرودگاه سابیها به هتل رسید.

مهمترین مزیت این هتل فاصله اندک این هتل با مرکز تجاری و تفریحی میدان تکسیم و خیابان استقلال فقط 5 دقیقه هستش و اگه هم اهل پیاده روی و قدم زدن باشید میشه از هتل به اسکله کاباتاش با پیاده روی معمولی در کمتر از 15 دقیقه رسید

با پیاده روی در امتداد خیابان استقلال میشه به برج گالاتا رسید (کمتر از 3کیلومتر) وبا ادامه پیاده روی   تنگه بسفرنیز در دسترس خواهد بود .

اتاق دو تخته ما با توجه به اینکه یه تخت اضافه برای بردیا در نظر گرفته شده بود بسیار کوچک تر از اتاقهای دیگه  بود و فضای خالی در اتاق وجود نداشت به نظرمن مهمترین نقطعه ضعف هتل کوچک بودن اتاقها بود که با توجه به بازیگوشی بردیا  کوچک بودن اتاق بیشتر حس میشد راهروها و راه پله هم به همان تناسب کوچک و تنگ بود . البته نیازی به استفاده از راه پله نبود چون آسانسور محقر هتل هم دائم در حال سرویس دهی بود. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کوچ سرفینگ در استانبول :

وجود بردیا و همچنین مناسب بودن قیمت تورها باعث شده بود که کمتر به فکر اقامت در منازل دوستان کوچ سرفینگی در این سفر باشیم هرچند که برای من استفاده از تجربیات اعضای کوچ سرفینگ همیشه مفید و متفاوت بوده،، به همین منظور فقط ملاقات با چند نفر از اعضاء رو برنامه ریزی کردم. در اولین روز جستجو در سایت ، تعدد و تنوع اعضاء عضو در استانبول ،پیدا کردن فرد مورد نظر رو تسهیل میکرد و ازطرفی بزرگی شهر استانبول انتخاب رو یک  کم پیچیده میکرد چون با توجه به محل استقرار ما که قطعا در قسمت اروپایی استانبول بود برقراری  ارتباط و قرار ملاقات با اعضایی که در قسمت آسیایی بودن قطعا مشکلاتی رو در بر میداشت .

خوشبختانه در اولین تلاش ، دو نفر اعلام آمادگی کردند که همدیگر رو در یکی از روزهای اقامت ببینیم و نفر سوم هم  ایمیل داد که در صورت جور شدن شرایطش در موقع حضور ما در استانبول قرار قطعی رو فیکس میکنه .

دریافت بازخور خوب اونهم در اولین تلاش بسیارامیدوارکننده بود و با توجه به فشردگی برنامه های ما ، به همین چند قرار محدود بسنده کردیم . 

 

ادامه دارد

 

  


به پیشواز کریسمس با رومیانا بلغاری

با زمانبندی درست طبق برنامه به خونه ادی برگشتیم ، ادی که خودش رو برای رفتن به باشگاه کیک بوکسینگ آماده کرده بود با چهره ا ی متبسم درب رو به روی ما باز کرد به سرعت کوله پشتی و وسایلمون رو جمع کردیم و با خداحافظی از ادی در لابی برج منتظر اومدن رومیانا شدیم . مجلات و روزنامه های انگلیسی که در میز لابی برج بود باعث شد گذشت زمان رو متوجه نشیم ،موبایلم زنگ خورد و رومی که در پیدا کردن آدرس برج دچار مشکل شده بود یه بار دیگه آدرس دقیق رو با من چک کرد و بهش گفتم که ما از لابی خارج میشیم تا شاید بتونه راحتتر ما رو ببینه با کوله پشتی و باروبنه از محوطه برج خارج شدیم و به خیابان پشتی رفتیم برجهای اطراف دریاچه جمیرا همه کاملا شبیه بهم بودند و هرکدام ورودی مجزا داشتند و چون خیابان ورودی برجها هم یک طرفه بود کار پیدا کردن رو یکم سخت تر میکرد!

رومی چندباری تماس گرفت و بلوک و ورودی رو با من چک کرد ولی من که جزء تکرار آدرس کمک دیگه ای بهش نمی تونستم بکنم و متاسفانه در  پیاده رو هم کسی رفت و امد نمیکرد که بشه در آدرس دادن به رومی ازش کمک بگیریم تنها ماشینهای لوکس و گران قیمت عبوری در خیاباتن تردد میکردند...

خلاصه با هر زحمتی بود رومی ما رو پیدا کرد اون به اتفاق دوستش ولادیمیر که اهل سن پطرزبورگ روسیه بود اومده بود ولادیمیر از ماشین پیاده شد و به ما در گذاشتن کوله پشتی در کاپوت عقب ماشینش که یک اپتما(کیا) سفید رنگ بود کمک کرد.

رومی هم بسیار خونگرم به نظر میرسید و بابت تاخیر در پیدا کردن از ما عذرخواهی کرد و توضیح داد چندین بار از جلوی ورودی این برج گذر کرده بود ولی چون خیابان یکطرفه بود نتونسته بود برگرده و مجبور شد مسیر طولانی رو دوباره طی بکنه ما هم که باعث سرگردانی اونها شده بودیم یک کم معذب شدیم !

رومی پیشنهاد داد که مستقیم بریم خونه  و ما هم  که تمام بعداز ظهر رو با یوگا پیاده روی و دبی نوردی کرده بودیم از این پیشنهادش استقبال کردیم . خوشبختانه فاصله منطقه گرین از جمیرا لیک تاور خیلی زیاد نبود و بدون هیچ ترافیکی به منزل رومی رسیدیم  و رومی در یک آپارتمان زندگی میکرد ظاهر آپارتمان کاملا معمولی بود .

برخلاف خونه ادی که با کفش در خونه رفت و آمد میکردند ، رومی کفش خودش رو درآورد و این حالت برای ما هم راحتتر بود رومی یکی از اتاقهاش رو در اختیار ما قرار داد و ما کوله پشتی و وسایل رو در اتاق قرار دادیم .

میز کار رومی در مجاورت اتاق خوابها قرار داشت و  سالن و آشپزخونه اش در سمت دیگه خونه قرار داشت. خونه نسبتا بزرگ و جا دار بود رومی توضیح داد که این خونه رو شرکتی که براش کار میکنه  در اختیارش قرار داده و یه مبلغی  ماهیانه از حقوقش بابت اجاره خونه کم میشه.


رفتار رومی خیلی صمیمی و گرم بود و شاید این برخوردش در نگاه اول نشون از نزدیکی فرهنگ بلغاری و فرهنگ ایرونی بود، رومی نوشیدنی رو برای ما آماده کرد و با اشاره به یخچال گفت که هرچی میخواهید خودتون میتونید از خودتون پذیرایی کنید

پیشنهاد داد که شام یه چیزی درست کنه و باهم بخوریم و ما هم گفتیم که در آماده کردن شام بهش کمک میکنیم

همینطور که در آشپزخونه مشغول آماده کردن سالاد و شام بودیم بهترین فرصت برای آشنایی بیشتر هم برامون بوجود اومد رومی خوش صحبت هم انگیزه ما رو به صحبت بیشتر میکرد


رومی در مورد خودش توضیح داد که مهندس شیمی هست که در یه کارخانه کشتی سازی در فیلد تولید رنگ کار میکنه و خاطرات خوبی از همکاران ایرانی خودش داشت، ظاهرا مسئول قسمتش یه ایرانی ساکن نیوزلند بود که ارتباط با اون باعث شده بود به نکات مشترک فرهنگی بین ایران و بلغارستان توجه بیشتری نشون بده

جالب اینکه با  اشعار مولانا و شمس تبریزی هم آشنایی داشت ، میگفت در زبان بلغاری و فارسی واژه های مشابه ای رو پیدا کرده که برای ما هم جالب بود، هرچقدر از ایرانی ها تعریف میکرد اصلا حوصله همکارهای هندی رو نداشت ! میگفت این هندیها همه جا هستند و همش هم مشکل ساز هستند!


ولادیمیر دوست رومی هم گفت که 4 سال در یه شرکت چند ملیتی در بندرعباس مشغول بود و بعد از اینکه اون شرکت نمایندگی اش رو در ایران تعطیل کرد به ابوظبی و دبی اومد.


مرور خاطرات سفرهای کوچ سرفینگی و نبود بردیا در بعضی از سفرها هم از موضوعات دیگه ای بود که شنیدش برای رومی و ولادیمیر جالب به نظر میرسید.


لازانیای بلغاری که با سیر زیاد تهیه شده بود و سالاد فصل اشتهای ما رو برای خوردن این شام خوشمزه کاملا آماده کرد . طعم مزه غذا بلغاری کاملا با غذای ما سازگاری داشت و تفاوتی نداشت کولا و واین هم که جزء لاینفک سفره های اروپایی بود محیا بود تا کاملا حال و هوای یه کوچ اروپایی رو برامون ایجاد کرده بود .


بعد از شام ، یه تجربه متفاوت دیگه رو پشت سر گذاشتیم و اون تزئین درخت کریسمس بود ولادیمیر و رومی با حوصله درختی کاجی رو که از قبل آماده کرده بودند در گوشه ای از اتاق قرار دادند و خانومم هم با ذوق و سلیقه خودش اونها رو در تزئین درخت کریسمس کمک میکرد تا جائیکه خودش ابتکار عمل رو دست گرفته بود و رومی و ولادیمیر از نحوء تزئین او پیروی میکردند انگار که سابقه چند ساله تزئین درخت کریسمس رو در کارنامه خودش داشت!


من هم که توانمندی خاصی در این زمینه نداشتم بهترین فرصت برای تهیه عکس برام ایجاد شد و رومی هم که دست به دوربین من رو دید دوربینش رو آورد و از من خواست که با دوربین خودش هم براش عکس بگیرم . تجربه خوب و متفاوتی برای ما بود.


زمان به سرعت برق و باد گذشت، ساعت از نیمه شب  هم عبور کرد ، صمیمیت رومی باعث میشد که ما احساس کنیم سالهاست که اون رو میشناسیم و حرف برای گفتن و شنیدن زیاد داریم ...

رومی در لابلای صحبتهاش اشاره کرد چند سالیهست که با بیماری سرطان مبارزه میکنه ولی اینقدر روحیه بالایی داشت که انگار در مورد یه عفونت داره حرف میزنه ! تحسینش کردم و بهش تاکید کردم با این روحیه خوبی که داره قطعا موفق به شکست بیماریش میشه و با پیشرفت دانش پزشکی چیز دور از دسترسی نیست


شب رو در خونه رومی سپری کردیم وقتی صبح از خواب بیدار شدیم از بالکن اتاق یه نگاهی به محوطه اطراف انداختم باورم نمیشد که در کشور خشک امارات هستیم محوطه سبز و شاداب اطراف خونه رومی شب گذشته از چشم ما پنهان مانده بود و با روشن شدن هوا معنی واقعی Green(اسم منطقه گرین بود) رو متوجه شدیم...

چمن سبز ، پارک بازی کودک و محوطه درختکاری شده پشت آپارتمان کاملا طراحی اروپایی داشت و اگه وجود درختهای نخل نبود شاید باورش سخت بود که این منطقه بخشی از دبی هست!






ولادیمیر زودتر رفته بود و رومی هم مشغول سر و سامان دادن به کارهاش بود پیشنهاد داد که قبل از رفتن به محل کارش ما رو در مسیرش برسونه و ما هم قبول کردیم ...بعد از خوردن صبحونه یه نیم ساعتی منتظر موندیم تا رومی کارهاش رو ردیف بکنه و من هم رو بالکن زیبای خونه از دیدن مناظر لذت بردم.



رومی با لباس کار قبل از رفتن به عرشه کشتی!

برای روز آخر مون در دبی  جز بازدید از مراکز خرید و احیانا ملاقات با یه دوست کوچ سرفینگی دیگه برنامه خاصی نداشتیم رومی با ماشین تویوتا کمری نقره ای رنگش ما رو تا امارات مال رسوند و قرار شد عصر ساعت 5 خونه برگردیم خواست کلید خونه رو در اختیار ما بذاره که اگه زودتر اومدیم سرگردون نشیم ولی ما ترجیح دادیم همون ساعت 5 برگردیم

بازدید از فروشگاههای مختلف در امارات مال بطورکامل وقتمون رو تا بعداز ظهر به خودش اختصاص داد با توجه به دریافت یه پیامک از اسلام خلیل مراکشی مبنی براینکه مریض هست و نمیتونه مارو همراهی کنه خیال من رو از بازدید جاهای دیگه دبی راحت کرد و خانوم هم از این موضوع خوشحال شد چون برنامه شاپینگش کاملا اختصاصی و تمام وقت شد... 




حدود ساعت 3 یه غذای آماده از کارفور خریدیم و در بیرون امارات مال یه فضای سایه پیدا کردیم تا ناهار بخوریم ، خوشبختانه تنها نبودیم و خیلی های دیگه از سایه های درخت برای خوردن ناهارشون استفاده کردند و نگرانی ما رو از اینکه کار غیر متعارفی انجام ندیم برطرف کردند ! آخه از قرار معلوم خوردن و آشامیدن در امکان عمومی دبی رایج نیست و حتی در مترو نوشیدن آب و خوردن مواد غذایی حدود 100 درهم جریمه داره و نوشیدن الکل هم 200 درهم جریمه داره، در یکی از مسیرها تردد با مترو خانمم  که حواسش به این موضوع نبود و کلوچه ای رو که تو کیفش بود  در آورد و وقتی که داشت با آبمیوه میخورد یکی از مسافران مترو به ما یادآوری کرد که اینکار ممنوع هست و جریمه داره !

 

                      در کنار پیاده رو استخری بود که وجود پرنده های دریایی به زیبایی اون افزوده بود.



تصمیم گرفتیم مسیر برگشت رو پیاده بریم چون وقت کافی داشتیم و علیرغم آفتابی بودن هوا ، پیاده روی در سایه آسمانخراشهای دبی خالی از لطف نبود از طرفی  میتونستیم منطقه زیبای گرین رو هم بهتر ببینیم منطقه گرین همانطور که از اسمش پیداست منطقه سرسبز و جالبی بود منازل مسکونی نسبت به جمیرا لیک  ارتفاع کمتری داشتند ولی شهرسازی و خیابان ها یادآور محله های اروپایی بود ، با کمک جی پی اس عزیز و ردگیری از برج دوقلویی که قبلا نشانه گذاری کرده بودیم بعد از 45 دقیقه پیاده روی به نزدیکی آپارتمان رومی رسیدیم هنوز یک ساعتی وقت داشتیم و بهترین انتخاب گشت و گذاری در پارک نزدیک خونه رومی بود که در کنار دریاچه مصنوعی زیبایی قرار داشت












وجود ماهی های ریز و درشت در دریاچه نزدیک پارک ، پرواز مرغهای دریایی و از همه جالب تر یه گربه کنجکاو که برای شکار ماهی کنار دریاچه بود بسیار جالب و سرگرم کننده بود چون اولین باری بود که یه گربه رو من تو دبی میدیدم برخلاف هند و کشورهای مثل مالزی و تایلند و حتی ایران که بوفور حیوانات مختلف رو میشه در مناطق مسکونی دید در دبی جز پرواز مرغهای دریایی حیوان دیگه ای ندیده بودیم شاید هم این گربه اهلی بود و صاحبش رو گم کرده بود چون از آدمها هم ترس و واهمه ای نداشت.








نزدیکای ساعت 5 یه پیامک به رومی دادم بلافاصله خودش زنگ زد و گفت خوشبختانه امروز زودتر کارش تموم شده و در خونه منتظر ما هست
در پیدا کردن واحد منزل مسکونی رومی یک کم دچار مشکل شدیم چون شب گذشته و صبح از طبقه زیرزمین و پارکینگ عبور و مرور کرده بودیم و پیدا کردن درب واحدش در طبقه اول یکم ما رو گیج کرده بود ولی خلاصه با چند بار اینورو اونور رفتم توی طبقات 1 چند بلوک مجاور موفق شدیم !

خداحافظی از رومی و ولادیمیر علیرغم آشنایی بسیار کوتاه ما آسون نبود ! هدایایی رو که از ایران براشون آوردیم به همراه یه کارت پستال از ایران تقدیمشون کردیم رومی هم یه موتور اسباب بازی خریده بود و گفت اون رو برای بردیا خریده، جالب اینکه گفت به بردیا بگید  " این رو عمه رومی برات خریده " !
شاید چنین عبارتی در فرهنگ ما ایرانی ها چیز عجیبی نباشه ولی این نشون میده ما با کشورهای اروپای شرقی تشابهات فرهنگی داریم در صورتیکه پیش زمینه ذهنی من این بود که در کشورهای شرقی اروپا مردمی که تحت تاثیر کمونیسم سالهای زیادی رو سپری کردند باید روابط سردی با همدیگه داشته باشند.
رومی و ولادیمر ما رو به اولین ایستگاه مترو در نزدیکی محا اقامتشون رسوندند البته پیشنهاد دادند که تا فرودگاه ما رو برسونند ولی ما باتوجه به ترافیک و  جلوگیری از ایجاد دردسر برای میزبانمون قبول نکردیم .
از رومی قول گرفتیم که حتما به ایران بیاد و اون هم امیدوار بود که بزودی شرایط سفر به ایران براش فراهم بشه ...

با گذر از ایستگاههای متعدد در ایستگاه مترو ترمینال شماره یک وارد  فرودگاه بین المللی دبی  شدیم ، درهم های باقیمانده در جیبامون  رو خرج کردیم چون احتمالا به این زودیها بکارمون نخواهد اومد خوشبختانه پرواز ایران ایر با کمترین تاخیر دبی رو به مقصد ایران ترک کرد و ما در آسمان دبی به این قضیه فکر میکردیم که آیا با شرایط موجود و حتی بدتر شدن احتمالی شرایط بازهم امکان مسافرت به کشور دیگری رو خواهیم یافت !



آسمان دبی


هواپیمای ایران ایر

بازار ابن بطوطه و گشتی در دبی قدیم - دیره

ساعت 8 صبح بازهم با تابش نور خورشید بداخل اتاق از خواب بیدار شدیم هوای دبی در شب نسبتا خنک بود ولی با پنجره های نیمه باز هوای مطبوعی رو پشت سر گذاشته بودیم ...

ادی طبق برنامه خودش قبل از بیدار شدن ما به محل کارش رفته بود و ما که بازدید از ابن بطوطه رو تو برنامه داشتیم خیلی عجله ای برای خروج از خونه نداشتیم ، یه چایی کیسه ای برای خودمون مهیا کردیم و با نونی که شب گذشته در راه خریده بودیم صبحونه رو خوردیم تا با انرژی مثبت و با دیدی جدید از دبی بازدید کنیم

ابن بطوطه بازاری بزرگی بود که در سفر قبلی به دبی با تور گشت شهری ازش بازدید کرده بودیم  و احتمالا چیز جدیدی نداشت فقط وجود سینما مدرن و سه بعدی ما و همچنین دسترسی آسون از طریق مترو ما رو برای دیدن این بازار ترغیب میکرد.

ساعت 9 از برج زدیم بیرون و در نیمکت اطراف دریاچه نقشه دبی رو یه بار دیگه مرور کردیم بازار ساعت 10 شروع بکار میکرد و بنابراین هیچ عجله نبود دقیقا عکس گشت های شهری که وقتی با تور میرید مجبورید اینکه زودتر از موعد بیاید و آماده بشید دیر تر حرکت کنید و برای دیدن هر جا هم محدودیت زمان آرامش فکری بازدید رو از آدم میگیره و جزء عجله و استرس جا موندن لذتی برای آدم بجا نمیذاره کما اینکه در سفر قبلی یکی از مسافرین در ابن بطوطه جا مونده بود با کلی گرفتاری و صرف هزینه به هتل برگشته بود.


ساعت 9:45 دقیقه وارد بازار شدیم ، نام این بازار از نام محققی مراکشی برگرفته شده است که 29 سال از عمرش رو به سفر و کسب تجربه گذرونده بودالبته اولش قصد سفر به مکه رو داشت ولی چون بهش خوش گذشت ادامه داد ! سفرنامه ابن بطوطه از سفرنامه مهم اسلامی محسوب میشه ...




از دیگر ویژگیهای این مرکز هم اینه که از معماری 6 کشور بزرگ اون زمان بهره گیری کردند چین ، مصر و تونس ، ایران ، هند ، اندلس استفاده کردند.

چیزی که اولین بار توجه من رو بخودش جلب کرده بود طراحی سقف فوقانی این بازار بود که به شکل آسمانی آبی طراحی شده بود و با نورپردازی زیبا بسیار طبیعی جلوه میکرد



توضیح درباره این بازار به نظرم تکراری و خسته کننده خواهد بود و فقط دو نکته مهم اینکه در نقشه بزرگی که در یکی از قسمتهای بازار وجود داشت توجه من رو به خودش جلب کرد و نام خلیج فارس به شکل بسیار ناشیانه ای به خلیج عربی تغییر داده بودند و با اینکارشون بقولی تابلو کرده بودند و خلیج فارس براحتی در زیر نوشته جدید قابل تشخیص بود

نکته دوم وجود چندین سینمای مدرن و جدید بود و از سینما  IMAX بهره میبرد در لیست فیلمهای در حال اکران یک فیلم سه بعدی هم بود و با توجه به اینکه خانم طبق معمول گشت در بازار رو به دیدن فیلم سه بعدی با تکنولوژی برتر ترجیح میداد ما رو از دیدن یه فیلم محروم کرد البته اگه اشتباه نکنم بلیط ایمکس حدود 65 درهم بود و فیلمهای 3 بعدی حدود 35 درهم بود ...


خلاصه دو سه ساعتی در این بازار گشتیم و خانم هم با shop round تونست اجناس خوبی رو شکار بزنه که از تنزیلات یا همون تخفیف  برخوردار بود... نسبت به گرونی اجناس تونست چند تا خرید از  فروشگاههای مارکدار بخره ! هرچند همیشه جمله معروف بازهم چیزی نخریدیم رو در انتهای سفر بکرات خواهم شنید ! جواب من هم با خونسردی اینه بابا ما که مسافر آماتور نیستم هرچند سال یه بار بیایم خرید ! ایشاالله تو سفر بعدی جبران میکنیم ولی غافل از اینکه هر سفر نسبت به سفر قبلی شرایط بدتر میشه !

با توجه به اینکه ادی کلید خونه رو در اختیار ما قرار داده بود برای ناهار به خونه برگشتیم و در کارفور هم یه سری مواد غذایی خریدیم بعد از آماده کردن یه ناهار مختصر و یه استراحت کوتاه ، با یکی از اعضاء کوچ سرفینگ در نزدیکی ایستگاه مترو مرکز تجاری دبی (world trade center)در ساعت 4 قرار داشتیم.

یوگا که سریلانکایی بود و حسابدار یه شرکت بین المللی بود بیش از 30 سال بود که در دبی زندگی میکرد و لهجه و ظاهرش کاملا هندی بود! و 50 . اندی بهار رو هم پشت سر گذاشته بود

یوگا مثل یه تور لیدر حرفه ای به ما خوش آمد گفت و 3 تا کاغذ A4پرینت شده  در دست داشت که به ما نفری یک برگه داد که زمانبندی و برنامه گردش در دیره رو بطور کاملا منظم و دقیقی نوشته بود حتی برای استراحت و صرف چای در کافه 15 دقیقه زمان پیش بینی کرده بود جالب بود!


اولش توضیح داد در دبی راهنماهای تور باید مجوز فعالیت داشته باشند و اگه پلیس فکرکنه که اون راهنمای تور هست براش مشکل ساز میشه و ما باید حواسم باشه ! 

به اتفاق با مترو به سمت ایستگاه پالم دیره رفتیم (Palm Deira station) بعد از خروج از ایستگاه حال و هوای اینطرف دبی کاملا متفاوت بود و دیره با دبی مدرن فاصله زیادی داش، هوا خوب بود ولی وزش باد نسبتا شدید بود.

با گذر از وسط بازار ماهی فروشها (Fish Market)که به شکل سنتی مشغول حراج ماهی بودند به سمت بازار طلافروشها رفتیم بوی تند ماهی یک کم آزار دهنده بود ولی دیدن دبی از یه زاویه جدید جالب بود


در همین فاصله رومیانا(میزبان بعدی) تماس گرفت و برای ساعت 8و نیم باهاش هماهنگ کردیم که و با توجه به اینکه محل اقامت ما در جمیرا لیک تقریبا نزدیک محل زندگی اون بود از ما خواست که آدرس رو براش اس ام اس کنیم تا ساعت 8 و نیم بیاد دنبالمون... با این تماس اجرای برنامه کامل و مکتوب یوگا ، یک کم سخت میشد و در مسیر بازار طلا فروشها کم کم برای یوگا شرایط رو توضیح دادم و قرار شد یه طوری برنامه مدونش رو تغییر بده که ما بتونیم در ساعت مقرر برگردیم یوگا هم برای اینکه خیلی برنامه اش تغییر نکنه سرعت حرکتش رو زیاد کرد ... بازار طلا فروشها که یه بازار قدیمی با راهروهای تنگ بود برای من جذابیتی نداشت ولی خانم با دقت به طلا ها نگاه میکرد و همش میگفت 24 عیاره ها !



بسمت منطقه ال راس رفتیم که در واقع کانال یا خوری بود که آنسوی دبی براحتی دیده میشد بازدید از مدرسه احمدیه و یه موزه در مورد تاریخ دبی ! هم در برنامه بازدید ما بود بنده خدا یوگا هم جای مدرسه رو بخوبی بلد نبود و با پرسیدن از چندین نفر ما رو به محدوده مدرسه رسوند خیابونها و شکل و ترکیب مغازه من رو یاد قشم میانداخت و حضور مغازه دارها در جلوی مغازه و نگاه خیره اونها به ما هم نشون از حضور کم رنگ توریست ها در این منطقه بود ...


خوشبختانه بازدید از این مدرسه و موزه رایگان بود با ورود به محوطه هوای خنک و دلپذیر و نوشیدن یه جرعه آب خنک خیلی لذت بخش بود.

بروشور و کتابهای تبلیغاتی به زبانهای مختلف در دسترس بود این مدرسه در سال 1912 توسط یه بازرگان بعنوان اولین مدرسه که فقط به پسران آموزش میداد ساخته شده بود

نیمکت های چوبی  و کلاس ها که با ماکت های معلم و دانش آموزان همراه بود که نور پردازی  اونها رو برجسته تر نشون میداد جالب اینکه با بازشدن درهای هر کلاس بطور اتومات چراغها و سیستم نور پردازی فعال و سیستم خنک کننده روشن میشد و در مانیتورهایی تاریخچه و تصاویر قدیمی به نمایش گذاشته میشد. در وسط مدرسه حیاط نسبتا کوچکی هم وجود داشت .

در ساختمانی در مجاورت این مدرسه موزه ای هم از تاریخ این کشور کم قدمت از لحاظ تاریخی ! وجود داشت که با نمایش عکس و فیلم توضیحاتی رو به بازدید کنندگان ارائه میداد

و جالب تر اینکه تنها بازدید کننده های این مدرسه و موزه ما بودیم !






برنامه بعدی بازدید از بازار ادویه (The spice souk) بود که شباهت زیادی با بازارهای سنتی ایرانی داشت و وجود حجره ها ی متعدد و فروشنده های دستفروش از ویژگیهای دیگه این بازار بود و از یه بازار فروش البسه هم دیدن کردیم راستش اینقدر با دبی مدرن متفاوت بود که ما رو متعجب کرده بود یوگا میگفت که مدینه الجمیرا رو با کپی بردای از معماریهای کشورهای دیگه مثل ایران بطور مصنوعی درست کردند که این بازارها چهره اصلی ساخت مدینه الجمیرا هست...






در مسیر گردش بازار، با یوگا در مورد مسائل مختلفی صحبت کردیم شناختش در مورد ایران محدود به چند آیتم بود! بیشتر نگرانی اش در مورد مسئله هسته ای ایران و سقوط  هواپیما ! صحبت در مورد رئیس جمهور  بود !


بعد از گشتی در بازار ، با نگاهی به ساعت ، و محدودیت زمان از یوگا خواستیم که از ادامه بازدید صرف نظر کنیم تا بموقع بتونیم به خونه ادی برگردیم کوله پشتی ها و برداریم و منتظر اومدن رومیانا باشیم ...


بنابراین از دیدن معبد هندیها Indian Temple صرف شام در Twin tower صرف نظر کردیم و با یکی از قایقهای سنتی قدیمی که نمونه بسیار کوچکتر لنچ های خودمون بود با پرداخت یک درهم از خور دبی عبور کردیم (ناخدای قایق کرایه یک درهمی رو به صورت نقدی از مسافرین جمع آوری کرد) تاریک شدن هوا انعکاس نور ساختمانهای اطراف خور فضای زیباتری رو جلوی چشمای ما به تصویر کشیده بود و وزش نسیم خنک هم بسیار لذت بخش بود و گویا این قایق یکی از وسایل حمل و نقل عمومی این محل بود چون بومی ها و افراد زیادی برای دسترسی به آنسوی خور از این قایق استفاده میکردند ...




یوگا در مسیر برگشت و در ایستگاه مرکز تجاری از ما خداحافظی کرد قبل از رفتن یه کارت پستال از مناطق دیدنی ایران تقدیمش کردیم و ازش برای بازدید از ایران دعوت کردیم و اون گفت اگه بیاد با هواپیمایی امارات خواهد اومد !


ساعت 8 شب کاملا بموقع به خونه ادی برگشتیم ...

برج الخلیفه - میهمانوازی لبنانی در رستوران لبنانی لیلی

در ایستگاه برج الخلیفه پیاده شدیم ، جمعیت زیادی به سمت برج در حرکت بودند  با توجه به ارتفاع برج پیدا کردن مسیر رسیدن برج الخلیفه بسیار راحت بود،راهروهای خروجی مترو که در دست ساخت بود در آینده نزدیک بازدیدکنندگان رو در محیطی خنک به سمت برج الخلیفه و دبی مال هدایت خواهد کرد و مسیر دسترسی به برج و مرکز خرید تسهیل خواهدشد ولی فعلا با گذر از چند خیابان امکان دسترسی به برج وجودداشت ..


برای ساعت 8 شب با ادی قرار داشتیم در نزدیکی برج دریاچه بسیار بزرگی وجود داشت که جمعیت زیادی اطراف دریاچه نشسته بودند ولی خبری از مراسم فواره و رقص نور نبود یه گشتی در مرکز خرید دبی مال زدیم مثل بقیه مراکز خرید دبی گرون و شیک بود ، یه شکلات بزرگ هم به شکل برج الخلیفه که از ترکیب شکلاتهای کوچکتر درست شده بود بطورمشخصی جلب نظر میکرد


ساعت 7و نیم از محوطه فروشگاهها بیرون اومدیم ، یکدفعه جنب و جوش خاصی در بین جمعیت شکل گرفت و همه فضاهای خالی کناردریاچه توسط جمعیت پرشد رقص نور و حرکت مواج فواره ها توام با موزیک بسیار زیبا و چشم نواز بود و صدای با کیفیت موزیک که به زیبائی با نور حرکت فواره ها تنظیم شده بود  .... ظاهرا این مراسم در فواصل زمانی نیم ساعته اجرا میشد

این رقص نور با آهنگی از سلندیون اجرا شد...از سالها پیش مشابه این رقص نور و حرکات موزون فواره ها در پارک ساعی  اجرا میشد ولی کیفیت این اجراها با هم بسیار متفاوت بود.



بعد از گذشت 20 دقیقه ادی تماس گرفت و ما حضورمون در کنار یک رستوران مشخص در حاشیه دریاچه اعلام کردیم که ادی بتونه در اون جمعیت زیاد ما رو پیدا کنه...دقایقی بعد ادی اومد و از ما در مورد اجرای موزیک و رقص فواره ها پرسید و گفت یه جای ویژه ی در طبقه فوقانی دبی مال هست که با یه زاویه جالب میشه از این مراسم دیدن کرد من هم بلادرنگ پیشنهادش رو قبول کردم چون ارزش دیدن دوباره رو داشت...تا اجرای موزیک 5 دقیقه ای وقت داشتیم با گذر از میان کتابفروشی به یک کافه با چشم اندازی زیبا در یکی از طبقات فوقانی دبی مال رفتیم و پیشخدمت کافه که هم با دیدن ما به سمتمون اومد و ادی هم بالاجبار یه نوشیدنی سفارش داد تا بتونیم دقایقی دربالکن کافه که مشرف به دریاچه بود و  از یک نمای اختصاصی هنرنمایی نور رنگ و صدا رو با آب نظاره کنیم...اینبار نوبت یه آهنگ عربی بودکه با ضرباهنگ خاصی حرکت فوارهها رو تنظیم کرده بودند









با اتمام مراسم بهمراه میزبان مون با گذر از چند خیابان به یه رستوران رسیدیم ، ادی برای اینکه میهمانوازی لبنانی رو همراه با آشپزی کشورشون به ما نشون بده رستوران زنجیره ای لبنانی به اسم لیلی رو انتخاب کرده بود و قبلش میز رو رزرو کرده بود رستوران پر از جمعیت بود و گارسونها در حال سرویس دهی به مشتریها بودندظاهر رستوران نشون میداد که رستوران خوب و مطرحی باید باشه و در یه تنور کوچک هم نون رو در تنور قرار میدادند و داغ برای میهمانان سرو میکردند.... منو غذاها رو گارسون آورد و از ما خواست که غذای مورد نظرمون رو سفارش بدیم ما هم که اطلاع زیادی در مورد غذاها نداشتیم ازش خواستیم که در انتخاب غذا به ما کمک کنه ، فقط اینکه چون من زیاد با زیره رابطه خوبی نداشتم و احتمالا غذاهای عربی از زیره زیادی استفاده میکنند ازش خواستم برای من  ترجیحا غذای کم زیره ایی رو سفارش بده


با یه نگاه سرانگشتی به قیمت های غذاها ، با توجه به پول بی ارزش ما غذاهاش بسیار گرون بود


معمولا در کشورهای اروپایی عرف اینکه هرکی بصورت دنگی هزینه غذای سفارش داده شده خودش رو پرداخت میکنه با توجه به قیمت غذاها در منو بایستی حسابی تو خرج میافتادیم ! ولی تو دلم گفتم " خوب اشکالی نداره چون اون به ما محبت زیادی کرده یا  شاید حتی خودمون مهمونش کنیم"...

ظاهرا ادی از روی منو از انواع مختلف غذاها هرکدوم یکی رو سفارش داد از تبوله لبنانی گرفته تا انواع اقسام کباب ها سالاد و دسر و ...لبنانی ها قبل از غذاهای اصلی پیش غذای مفصلی رو سرو میکنند که هرکدوم ازاونها داخل بشقابهای کوچکی گذاشته میشه که به مجموعه اونها Mezaیا همون مزه خودمون گفته میشه ...


به شوخی بهش گفتم بقیه دوستان کی میان؟ با تعجب نگاهی بهم کرد بعدش توضیح دادم غذای سفارش داده شده برای بیش از 6 نفره... اون لبخندی زد و گفت این رسم لبنانی هاست و کار فوق العاده ای محسوب نمیشه...

 البته این همه غذاهای سفارش داده شده نیست و بتدریج این میز پر و پرتر میشد!!

 حموس ، شاورما ، تبوله فکوش ، چیزرول ، لبنانیز کباب و ... از انواع غذاهایی بود که اسمش یادم مونده...

تنوع غذاها و شکمو بودن من باعث شد که از همه غذاها یه تستی بکنم ولی بازهم مقدار زیادی غذا اضافه اومد و حیف و میل شد گارسون فیش قابل پرداخت رو آورد و من بهش گفتم که من حساب میکنم ولی ادی با یه قیافه کاملا جدی و حق بجانب گفت من شما رو دعوت کردم مگه میهمان هم حساب میکنه... اینجا بود که تشابه فرهنگی زیادی بین خودمون و لبنانیها حس کردم البته شانس آوردیم چون شاید هزینه اونشب شام به اندازه 4 روز سفرمون هزینه ارزی داشت! ادی فیش قابل پرداخت رو یه جوری گرفت که مبلغش دیده نشه و با دادن کریدیت کارت و یه انعام اضافی به گارسون مبلغ رو پرداخت کرد...

در پیاده روی بعد از صرف غذا موضوعات مختلفی صحبت شد از بهار عربی گرفته تا وضعیت سوریه و ایران ولبنان و شرایط زندگی در لبنان عربستان و ایران وطرز تهیه و رسیپی تبوله لبنانی و...  

 و صحبت از دیدنیهای بیروت و ایران همه و همه باعث میشد که از یه زاویه دیگه به مسائل دوروبرمون بیشتر بیاندیشیم


پس از بازگشت به خونه ، ادی بعد از دقایقی استراحت برای دیدن یکی از دوستاش از ما خداحافظی کرد و ما رو تنها گذاشت و گفت دیروقت برمیگرده و ما هم برای ساعت برگشت فردا عصر باهاش هماهنگی لازم رو انجام دادیم

خلاصه روزمون با یکسری خاطرات خوب به شب رسید تا فردا خودمون رو برای روز دیگه و یه تجربه متفاوت دیگه آماده کنیم


ادامه داره ...

بیمارستان ایرانیان دبی- وایلد وادی برج العرب

صبح با تابش نور طلائی رنگ خورشید که از پنجره اتاق بداخل تابیده میشد بیدار شدیم دیدن طلوع آفتاب از این زاویه بسیار دیدنی به نظر میرسید، ادی زودتر از ما بیدار شده بود و خونه نبود یه صبحونه مختصر خوردیم و با یه نگاهی به نقشه ، برنامه حرکت امروز رو بررسی کردیم برای روز دوم بازدید از بیمارستان ایرانیان دبی و دیدن افشین دوست قدیمی مهمترین برنامه ما بود متاسفانه برای رسیدن به بیمارستان هیچ کدوم ازخطوط مترو بدردمون نمی خورد و با راهنمایی که ادی کرده بود باید از طریق ایستگاه مترونخیل با اتوبوس میرفتیم 

با یه کوله پشتی کوچک و یه بطری آب با گذر از کنار دریاچه مصنوعی زیبای جمیرا به ایستگاه مترو رسیدیم با توجه به اینکه بیشتر مسیرهای امروزمون با اتوبوس بود یه کارت اعتباری نقره ای مترو خریدیم تا با شارژ اون به مقدار روزانه هزینه کمتری رو بپردازیم ایستگاه نخیل فقط یک ایستگاه فاصله داشت و با خروج از ایستگاه نخیل چندین اتوبوس در ایستگاه منتظر مسافر بودند با پرس و جو از راننده ها اتوبوس خط 22 رو سوار شدیم و اولین مسافرهای اتوبوس بودیم 15 دقیقه ای منتظر موندیم یکی دو نفر سوار شدند دیگه داشتیم شک میکردیم که چرا حرکت نمیکنه که اتوبوس راه افتاد اتوبوسش بسیار تمیزومجهزبه کولر بود و شیشه های اتوبوس هم تا اندازه ای دودی بود که در تابستون نور شدید خورشید مسافرین رو اذیت نکنه در مسیر جی پی اس رو روشن کردم تا جهت یابی حرکت اتوبوس رو هم ببینم تا بهتر موقعیت خودمون رو بتونم بفهمم اتوبوس با گردش در چندین ایستگاه خلاصه در مسیر ساحلی قرار گرفت مسیری که ویلاهای ساحلی ثروتمندان عرب توجه رو بخودش جلب میکرد حدود یک ساعت در امتداد ساحل به سمت بیمارستان به پیش رفتیم و از کنار برج العرب و مدینه الجمیرا و وایلد وادی گذشتیم و خودبخود برنامه بعداز بازدید ازبیمارستان شکل گرفت و قرار شد در مسیر برگشت از این 3 جاذبه توریستی هم بازدیدی داشته باشیم (البته در سفر قبلی هم اینجاها رو با یه تور شهری هتل دیده بودیم

)

با نزدیک شدن به بیمارستان ، راننده اتوبوس ما رو مطلع کرد ، علیرغم اینکه بیمارستان در کنار نوار ساحلی قرار داشت ولی نواحی اطراف بیمارستان خیلی با کلاس به نظر نمیرسید و حضور پرتعداد عابرین با ظاهری شرقی نشون از منطقه مسکونی مهاجرین داشت

.

با ورود از درب اورژانس حال و هوای ایرانی بیمارستان کاملا مشخص بود ظاهرا بیمارستان جزء قدیمی ترین بیمارستانهای دبی بود و بیماران این بیمارستان علاوه برایرانیها ، مردم فقیر و کارگر مقیم دبی و افغانها و تاجیکها و فارسی زبان دیگه بود

براحتی افشین رو پیدا کردیم و سالومه هم یکی دیگه از دوستان بود که چند سالی بود اونجا مشغول بود 

شرایط کار و اشتغال در بیمارستان ایرانیان دبی

خلاصه صحبت های رد وبدل شده با افشین و سالومه و مدیر بیمارستان ایرانیان دبی حاکی از این بود که این بیمارستان و کلا کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نیاز بسیار زیادی به نیروهای فارغ التحصیل علوم پزشکی اعم از پزشک و پرستار و پیراپزشکی دارند و شرایط پرداخت حقوقشون هم بد نیست

مثلا برای یه پرستار برای یه شیفت کاری حدود ماهی 4000 درهم حقوق پرداخت میشه که با توجه به کمبود نیروی انسانی و اضافه کار حدود 3000 درهم اضافه کاری ، حقوق نسبتا خوبی برای یه فارغ التحصیل ایرونی محسوب میشه

البته در بیمارستانهای دیگه دبی این حقوق به 5000 الی 7000 هم میرسه که البته در اون بیمارستانها معمولا انجام اضافه کارممکن نیست.. البته میگفتند در سایر بیمارستانها حضور پررنگ هندیها و قبضه کردن امور پزشکی عرصه رو بربقیه ملیتها تنگ کرده اند

با توجه به شرایط نامساعد سیاسی بین ایران و امارات که بدلیل مناقشات مرزی جزایر سه گانه ایرانی هست شرایط صدور ویزای کار برای ایرانیان بسیار بسیار سخت شده و عملا جذب نیروی کار ایرانی برای بیمارستان ایرانیان غیرممکن شده و بناچار از پرستاران فیلیپینی و سایر کشورهای آسیایی شرقی استفاده میکنند و میگفنند با ای کیو بسیار پایینی که این کارکنان دارند کاررو بسیار سخت تر کرده اند

داوطلبان برای اخذ ویزای کاردبی باید مجوز وزارت بهداشت امارات رو اخذ کنند که یه آزمون تخصصی شغلی است که با پرداخت 2000 درهم مجاز شرکت در آزمون میشوندو پس از اخذ مدرک ، با ارسال مدارک تحصیلی و اعلام نیاز بیمارستان به ادراره کار و مهاجرت دبی فرآیند صدور ویزا انجام خواهد شد که متاسفانه در 99 درصد موارد ویزای کار برای ایرانیان صادر نخواهد شد

سالومه و افشین متفق القول زندگی و کاردر دبی رو فقط و فقط برای یک دوره گذارو در آمد زایی و پرواز به افق های بالاتر مناسب میدونستند و زندگی در درازمدت در دبی رو خوب ارزیابی نمیکردند...

بعد از سه ساعتی گپ و گفت با بچه ها ، با خداحافظی از دوستان به سمت ایستگاه اتوبوس شماره 22 رفتیم واز طریق همون مسیر برگشتیم در ایستگاه روبروی برج االعرب از اتوبوس پیاده شدیم گفته میشه هتل برج العرب تنها هتل 7 ستاره دنیاست در در دل دریا ساخته شده این هتل در کنار وایلد وادی یکی از دو پارک آبی دبی قرار داشت و توریستهای زیادی از کشورهای مختلف در جلوی درب ورودی هتل عکسهای یادگاری میگرفتند

...

ما خودمون فرصت نداشتیم که وایلد وادی بریم شاید نبود بردیا هم دلیل دیگه ای شد که اصلا فکرش رو هم نکنیم


!

قیمت و ساعات کار پارک آبی وایلد وادی دبی

ورودی نفری 220 درهم بود برای ورودی بچه ها قدشون مهم بود یعنی بچه های که قدشون زیر 1.1 متر باشه 175 درهم و برای بچه های زیر 2 سال هم رایگان بود

پارکینگ ماشین و تیوب رایگانه و برای اجاره حوله مبلغ 25 درهم و کمد کوچک 25 درهم و کمد بزرگ هم 35 درهم هزینه داره

ساعات کاری پارک آبی هم در ماههای مختلف سال فرق داره

sep-Oct

ازساعات 10 الی 19

Nov-Feb

از ساعت 10 الی 18

March-May

از ساعت 10 الی 19

June-Auguest

و برای خانمها هم سانسن ویژه در نظر گرفته بودندکه از ساعت 8 شب تا 12 شب با بلیط 205 درهم وبرای دخترکوچک ها هم 165 درهم بودالبته فقط در روزهای پنجشنبه




چندقدمی بالاتر از اونجا مدینه الجمیرا قرارداشت که در اون روزها میزبان جشنواره فیلم دبی بود فرش قرمز و وجود ماشینهای لوکس و گران قیمت خبراز حضور هنرپیشه و عوامل حرفه ای داشت چند تا از میهمانهای ویژه با عبور از فرش قرمز خودشون رو به محل برگزاری مراسم رسوند البته ما که نمیشناختیمشون و اطلاعات خاصی هم در مورد این جشنواره نداشتیم خیلی فرقی نمیکرد

در مورد مدینه الجمیرا، حرف تازه ای برای ما نداشت و فرقی با سالها قبل نداشت و فقط بادگیرهای اون ما رو به یاد معماری ایرانی میانداخت...درخت کریسمس بزرگی که در محوطه قرارداشت که کاملا برگزفته از حضور وفرهنگ غرب در این کشور اسلامی بود


...




با تاریک شدن هوا با اتوبوس خط 22 به قصد رفتن به برج العرب عازم مناطق مرکزی شهر شدیم در یکی از ایستگاههای بین راه که با ایستگاه مترو فاصله چندانی نداشت پیاده شدیم.

وقتی شما از مترو استفاده میکنید براحتی میتونید مقصدو امکان دیدنی رو پیدا کنید چون نام ایستگاهها اکثرا منشاء گرفته از جاذبه های اطرافشون هست.

ادامه دارد