سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

استانبول ، پویا و دلفریب

پرواز ما ساعت 7:30 صبح از فرودگاه بین المللی امام خمینی  بود و با توجه به اینکه سهمیه دلار دولتی رو در سفر به امارات استفاده کرده بودیم نیازی به حضور خیلی زودتر در فرودگاه و انتظار در باجه بانک ملت نبود. اینبار نوبت هواپیمایی آسمان بود که تجربه پرواز به استانبول رو در دفتر خاطراتمون باهاش ثبت کنیم، یادم نمیاد که با این ایرلاین قبلا سفر کرده باشیم ... خلاصه با تاخیر 45 دقیقه ای گیت پرواز بازشد، این اولین تجربه سفر هوایی بردیا هم بود و دومین تجربه سفر خارجی بعد از سفر به باکو ، من هم به اندازه بردیا هیجان داشتم چون واکنشش برام جالب بود با اینکه همیشه تاخیر در پرواز ادم رو خسته و کلافه میکنه ولی اینبار کنجکاوی بردیا در مقایسه انواع هواپیما ها و سوالات متعددش در مورد هواپیما و پرواز و رنگ بندی هواپیما ها گذشت زمان رو از دید ما پنهان کرده بود....

در سفرهای قبلی ما ،  با هواپیمایی ایران ایر و ماهان و سایر ایرلاین ها ، معمولا پکیج هدیه ای رو برای بچه ها در نظر میگرفتند و ما هم وعده اش رو قبلا به بردیا داده بودیم ولی از شانس بردیا اینبار خبری از هدیه برای بچه ها نبود و بردیا هم تا رسیدن به استانبول همش میگفت " هدیه من رو کی میدن!! "  بنابراین یه هدیه طلب بردیا شد و بهش قول دادیم که تو استانبول براش یه اسباب بازی خوب بخریم ....در کل صرف نظر از تاخیر اولیه پرواز خوب و راحتی داشتیم


زمان پرواز ازتهران تا استانبول حدود 2:50  ساعت بود و با توجه به فاصله زمانی تقریبی 2 ساعته تهران-استانبول بسیار به موقع و در زمان خوبی به استانبول رسیدیم

برخلاف انتظار فرودگاه مقصد فرودگاه سابیها بود که در قسمت آسیایی استانبول قرار داره و فرودگاه نسبتا کوچکی است و فاصله زیادی با قسمت غربی و اصلی شهر داره قابل ذکره که فرودگاه اصلی استانبول فرودگاه آتا تورک هست که در قسمت اروپایی استانبول واقع شده است ...

نام این فرودگاه کوچک برگرفته از نام فرزند دختر آتا تورک هست که ظاهرا اولین بانوی خلبان ترک بود، زمانی که هواپیمای آسمان در این فرودگاه به زمین نشست ظاهرا پرواز ورودی دیگه ای نبود و سالن های ورودی بسیار خلوت بود و جز همسفرهای ما مسافرهای دیگه ای دیده نمیشد فقط یک گیت ورودی و کنترل پاسپورت  فعال بود ولی با سرازیر شدن مسافرهای همسفر ما همزمان سه باجه دیگه فعال شد و در کمترین زمان ممکن به سالن انتظار و تحویل چمدانها رفتیم اونجا هم بدون کمترین معطلی بارها رو تحویل گرفتیم بعد از خروج از سالن اصلی نماینده های تورهای ایرانی منتظر مسافرها بودند که ما رو به قسمت انتهایی سالن بیرونی هدایت کردند تا منتظر تکمیل شدن لیست مسافرین موندیم



فرودگاه سبیها (استانبول)

انتظار همراهان قبل از عزیمت به هتل

من هم سعی کردم از فرصت استفاده کنم و نقشه شهر یا مترو رو تهیه کنم ولی متاسفانه هیچ دفتر  راهنمای توریستی که بتونم اطلاعات لازم رو ازش بگیرم وجود نداشت! قطعا در فرودگاه آتا تورک که فرودگاه بزرگ و استانداردی هست نباید یه همچین مشکلی وجود داشت باشه ...مشکل دیگه این فرودگاه فقدان سیستم های حمل و نقل عمومی مثل  مترو و قطار شهری بود که اگه از تور استفاده نمیکردیم قطعا هزینه زیادی رو برای ترانسفر به قسمت غربی و اروپایی شهر متحمل میشدیم.

تور لیدرهای خانم و آقا با لباس های متحد الشکل با لیست ازاسامی مسافرین که در دست داشتند حضور مسافرین رو چک میکردند آقای اسماعیل هم تورلیدر ما بود... ظاهرا هرکدوم از اونها مسافرین هتلهای منطقه خاصی رو هدایت میکردند و هتل اترنو و چند هتل دیگه که محل قرار گرفتن اونها در میدون تکسیم بود باید با اسماعیل هماهنگ میشدند و خانمهای تورلیدر دیگه مسافرین منطقه آکسارای فندوق زاده و ... رو راهنمایی و همراهی میکردند

پس از نیم ساعتی معطلی به اتفاق اسماعیل و سایر همسفرها سوار مینی بوس توریستی شرکت سفیران تراول شدیم که ظاهرا تعداد زیادی از تورهای ایرانی با این شرکت کارمیکنند ما از طریق آژانس مسافرتی مقتدر سیر واقع در میرداماد این پکیج رو خریداری کرده بودیم ... اسماعیل برخلاف ظاهرش که یک کم خفن بود! در طول مسیراطلاعات خوبی در مورد استانبول در اختیار مسافرین قرار میداد و توصیه های لازم و برنامه های مختلف تور رو هم برای مسافرین اعلام میکرد و طبق معمول تورهای اینچنینی تبلیغات خوبی رو برای پکیج های دلاری خودشون ارائه میکنند که ما معمولا از این برنامه ها استقبال نمکنیم چون خودمون با هزینه بسیار کمتر و از همه مهمتر آزادی بیشتر میتونیم اون جاها رو ببینیم ...


اگه اشتباه نکنم حدود یک ساعت و نیم در راه بودیم و گه گاهی هم به ترافیک شهری برخورد کردیم...در طول مسیر با عبور از پل بغاز که استانبول آسیایی رو به قسمت اروپایی متصل میکرد با چشم انداز زیبایی روبرو شدیم و گذر کشتیهای توریستی بر جذابیت بصری منظره فوق افزوده بود.

پل بغاز و پل سلطان محمد فاتح دوپل اصلی بر روی تنگه بسفر هستند و عبور و مرور افراد بصورت پیاده بر روی پل ممنوع است و فقط با ماشین میشه از این پل گذر کرد و در دوسوی این پل ایستگاههای پلیس برای کنترل وجود داره ظاهرا علت ممنوعیت هم تعدد خودکشی افراد از طریق سقوط آزاد از رو پل بوده !!

اسماعیل میگفت در زیر پل هم یه قصر نفرین شده قرار داره و ...


تصویر تنگه بسفر هنگام گذر از روی پل بغاز

در مورد پیشینه نام استانبول گفته شده در ابتدا  و در دوره بیزانس به اسلام بول معروف بوده که بعدا به استانبول تغییر داده شده

اسماعیل در مورد تماس از طریق اپراتورهای ایرانی میگفت که هزینه نسبتا بالایی داره و بهتره از سیم کارت ترک برای ارتباط با ایران استفاده بشه قیمت پیامک با همراه اول 800 تومان و ایرانسل 1500 تومان محاسبه میشه

 

خلاصه پس از طی مسیری طولانی به منطقه هتل های تکسیم رسیدیم ظاهرا این منطقه بر روی تپه ای قرار داشت و برای رسیدن به خیابان اصلی هتل، مینی بوس باید از یه شیب نسبی بالا میرفت ورود به این خیابانها که منتهی به هتل های زیادی بود مختص اتوبوسها و وسایل نقلیه توریستی بود و کف اونها سنگ فرش شده بود مسافرها بتدریج و در جلوی هتل های خودشون پیاده میشدند و هتل ما هم در انتهای این خیابان قرار داشت و ما به اتفاق یه خانواده 4 نفره تنها مسافرهای این هتل بودیم...



خیابانی که هتل های زیادی دوروبرش بود


قبل از خداحافظی از اسماعیل در مورد سیم کارت ترک پرسیدم که خوشبختانه بدون پرداخت هزینه و جز پکیج ما بود و یه سیم کارت ترکسل و یه کارت تخفیف مربوط به شرکت شون رو به ما داد.

متصدی هتل اترنو  بسیار خشک و رسمی برخورد میکرد و حقیقتش خیلی از برخوردش خوشم نیومد و ازش نقشه شهر رو خواستم که گفت 2 لیر میشه و رایگان نبود و از گرفتنش صرف نظر کردم


                لابی محقر هتل 4 ستاره اترنو

اتاق ما در طبقه هشتم بود و خدمتکار خوش روی هتل ما رو تا اتاقمون همراهی کرد خوشبختانه علیرغم اینکه ما اتاق دو تخته بدون تخت بچه رزرو شده بود ولی خودشون بدون اینکه ما چیزی بگیم یه اتاق دو تخته با یه تخت یک کم کوچکتر به ما دادندو خیال بردیا هم از تخت اختصاصی راحت شد!

مینی بار موجود در اتاق هتل پر بود از چیزهای وسوسه کننده برای بردیا و با توجه به اینکه قیمت ها بسیار گرونتر از قیمت واقعی اجناس بود و کنترل بردیا هم سخت بود و ممکن بود به یخچال و محتویاتش  در یه غافلگیری حمله بکنه و حساب مون رو سنگین بکنه از خدمتکار هتل درخواست کردم که نوشیدنی ها و شکلات ها و همه چیزهای مربوط به مینی بار رو جمع بکنه تا خیال ما و بردیا هم راحت بشه ....

ناهار رو با غذاههای اماده ای که از قبل داشتیم در  هتل خوردیم و یه 2 ساعتی استراحت کردیم


ساعت 4 برای اکتشاف منطقه از هتل خارج شدیم اولین کار پیدا کردن یه صرافی مناسب و اکسچنج پول بود ...

هوای آفتابی و دل انگیز صبح ،جاش رو به هوای ابری و توام باد عصر داده بود . متاسفانه جی پی اس موبایل از موقعیت یابی عاجز بود و ما کورکورانه یه سمتی رو شانسی انتخاب کردیم و ظاهرا طرحهای نو سازی مناطق اطراف میدان تکسیم باعث شده بود دسترسی خیابانهای منتهی از هتل به سمت خیابان استقلال از معابر خاصی انجام بشه و عبور از عرض خیابان در همه جا امکان پذیر نبود ما که اوریینتشین و جهت یابی نکرده بودیم در خیابان سرپایینی عازم شدیم که غافل از اینکه کلا در مسیر مخالف و اشتباهی داریم حرکت میکنیم شیب و سرپایینی تند حرکت ما رو تسهیل کرده بود ولی ناگزیر باید بعدا این مسیر رو برمیگشتیم ظاهر کوچه پس کوچه و خیابان و بازارش کاملا متفاوت از خیابان استقلال بود از چند نفر هم پرسیدیم ولی متاسفانه انگلیسی نمی دونستند تنها کلمه دویز  Dovis ما رو نجات داد و خودبخود به سمت خیابان استقلال هدایت شدیم...


باورکردنی نبود ولی این خیابون در کنار خیابان استقلال قرار داشت


خیابانی که به اشتباه در سراشیبی تندش پایین رفتیم و به ناچار بالا اومدیم!

خیابان استقلال خیابانی پویا ، متحرک و جالب بود و تا دلتون بخواهد چیزهای جذابی داشت که بتونه خانم رو  وادار به گردش بکنه اونهم بعد از یه روز نسبتا طولانی و خسته کننده !! صرافی هم بوفور یافت میشد دلار معادل 1.70 و یورو معادل 2.250 لیر ترکیه  معامله میشد البته قیمت صرافی های مختلف یه کمی اختلاف داشت.


ترانوا در خیابان استقلال

زنده و پرتحرک و جذاب برای اهل خرید!

میدان تکسیم (تقسیم)

با تاریک شدن هوا نه تنها خیابان خلوت نشد بلکه زیبا تر و شلوغ تر هم شد حضور مستمر گشت های پلیس و حضور خانواده ها و توریست های زیاد حاکی از امنیت این منطقه بود تردد یه ترانوای قدیمی که جزعی از سیستم حمل و نقل عمومی استانبول بود هم بسیار جالب بود که صدای زنگوله مانندش عابرین رو از حضورش مطلع میکرد خیابان استقلال فقط برای عبور عابرین بود و تردد ماشین در اون ممنوع بود به همین دلیل این ترانوای قدیمی هم مشتریهای زیادی داشت...


ادامه دارد

 

قضاوت با شما !

 وبلاگ "سفر -کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت" پس از سپری کردن 2 سال و اندی از عمرش وبا به اشتراک گذاشتن تجربیات و اطلاعاتی که ما درسفرها کسب کردیم، همواره بازخورهای خوبی رو از خواننده های عزیز دریافت کردیم که همیشه مشوق ما در ادامه راه بوده ، و در این راستا از شنیدن انتقاد ها و پیشنهادات هم همواره استقبال کرده ایم


اخیرا نظری از یکی از خواننده های عزیز دریافت کردم و فکر کردم بد نباشه نظر ایشون رو با شما هم به اشتراک بذارم و علیرغم اینکه میتونستم پاسخ ایشون رو براحتی بدم ولی ترجیح دادم سکوت کنم ! و قضاوت رو برعهده شما دوستان بذارم

البته در مورد صحت گفتار و پیشینه ایشون هیچ مستنداتی موجود نیست !


در اینجا لازمه فقط به گفته های دوستای خوبمون علی و شیما در وبلاگ خاطرات سفر بسنده میکنم که دقیقا حرف دل ما و واقعیت موجود زندگی ما هم هست اشاره میکنم .


"باور قلبی ما این است که سفر نه تنها هزینه نیست، بلکه سرمایه گذاری است. چرا که خاطرات ارزشمندش تا پایان عمر همراهمان است و یادآوری آن در طول زمان احساس لذت بخش آن را بارها و بارها در خاطرمان زنده می کند.
با این نگاه ما که مانند بسیاری از شما عزیزان در طبقه متوسط درآمدی جامعه قرار داریم، سفر و تجربه های وصف نشدنی آن را از میان سایر خواسته های رنگارنگمان مانند خانه بزرگتر، ماشین لوکس تر، مبلمان شیکتر و غیره، آگاهانه برگزیده ایم."



وطن فروش                    نوشته     مهران     mehran1967@yahoo.com

برای شما خیلی خیلی متاسفم مثلا خودت رو دنیا دیده میدونی ولی به نظر من تنها چیزی که ندیدی خودتی
کجای این زرق و برق ها جنابعالی رو جو گیر کرده که اینطوری وطنت رو مسخره میکنی میدونی من در زمان جنگ آدمهای مثل تو رو زیاد دیدم به خاطر یک تیغ ریش تراشی توی اردوگاه هموطن خودش رو میفروخت یادت میاد به خاطر وطنت جبهه رفته باشی یادت میاد یکبار از مناطق جنوب کشور دیدن کرده باشی یا فقط توی ایران مثل زالو خون مردم رو می مکی و اونطرف مثلا با شرافت و سر بلندی خرج میکنی و اسم خودت رو میزاری با کلاس نه عزیز این ره که تو میروی به ترکستان است فکر نکن من آدم بیسواد ی هستم من دکترای برق از دانشگاه ماساچوست دارم و با افتخار تمام در دوران جنگ به کشور باز گشتم و 4 سال تمام در اسارتگاه عراقیها بودم الان در امریکا زندگی میکنم با افتخار تمام در تمام جلسات و کلاسهای درسم نام ایران را به زبان می آورم نه مثل یک بزدل ترسوی وطن فروش ندید پدید مملکتم رو سخره کنم برو فکر کن
(مسئولیت اثبات ادعاهای فوق الذکر با نویسنده پیغام آقای مهران می باشد! )
 
 من پاسخی برای نوشته های ایشون نمی نویسم  و قضاوت رو برعهده سایر خواننده های عزیز میذارم ...

          این کاریکاتورها ربطی مستقیمی به موضوع نداره وفقط برای تلطیف این پست گذاشته شده !!

                                             انسان به اندازه وسعت تفکرش آزاد است




این کاریکاتورها ربطی مستقیمی به موضوع نداره وفقط برای تلطیف این پست گذاشته شده !!