سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

آگرا- تاج محل و ...

Agra


صبح زود وقتی از خواب  بیدار شدیم دیدیم دونفر کف اتاق خوابیده بودند!! ظاهرا میهمانان جدیدی جایگزین شده بودند و یک کم زودتر از انتظار رسیده بودند دیگه جای خالی توی اتاق وجود نداشت! و ما مجبور شدیم با سختی زیاد وسایل و کوله پشتی هامون رو که شب قبل جمع و جور کرده بودیم برداریم و  شارژ موبایل ها و لپ تاپ رو  کنترل کردیم که جا نمونه. ناخواسته میهمانان جدید بیدار شدند و با چشماهای نیمه باز یه با ما یه بای بای کردند و ما هم با معذرت خواهی  از اتاق خارج شدیم ولی زوج لهستانی همچنان در خواب ناز بودند ....

به ناچار پوش رو از خواب بیدار کردیم و با راننده ریکشاو  تماس گرفت و گفتش که توی راه هست دقایقی در کوچه منتظر موندیم و بازیگوشی میمونها رو در بالای دیوار نظاره کردیم پوش به من گفت که میمونهای واراناسی خیلی شیطون هستند و باید مواظب باشم چون یهویی ممکنه به سمت آدم بیاین و عینک رو از روی چشمهای آدم بردارند و فرار کنند اون میگفت اگه میمونها گشنه باشند و شما در حال خوردن باشید احتمال حمله برای گرفتن مواد غذایی هست ....

خلاصه موتور ریکشاو سر رسید و به سمت ترمینال اتوبوس رفتیم خوشبختانه بلیط آگرا موجود بود با نفری 410روپیه بلیط رو خریدیم و ساعت 8 صبح حرکت میکرد 15 دقیقه ای فرصت داشتیم ... بهترین فرصت بود که یه نوشیدنی داغ هندی رو تست کنیم اولش برای خوردن یه کمی دو دل بودم چون خیلی تمیز به نظر نمیرسید ولی دل رو به دریا زدم و یه چای سفارش دادم البته اسمش  به هندی هم همان چایی بود و یه چیزی شبیه شیرکاکائو خودمون بود  ولی اونقدر لیوانش کوچک بود من که اصلا حالیم نشد و بنابراین دومی رو سفارش دادم ....


اتوبوس با کمترین تاخیر حرکت کرد و اتوبوسش با کیفیت تر از اتوبوس قبلی بود حدودا 5 ساعتی در راه بودیم ...



ورود به آگرا

پس از رسیدن به شهر آگرا اولین کاری که باید میکردیم تهیه بلیط شبانه برای شهر وارناسی یا بنارس بود چون برنامه سفر ما طوری طراحی شده بود که فقط یه بعدازظهر آگرا بمونیم و با توجه به اینکه اواخر پائیز و اوایل زمستان برای هندوستان فصل پرترافیک سفر محسوب میشه و پیدا کردن بلیط قطار خیلی سخت بود و ما هنوز موفق نشده بودیم بلیط قطار بگیریم  ...

 ایستگاه نهایی اتوبوس ترمینال شهر آگرا نبود و در یک گاراژ مخصوص پیاده شدیم که دفتر گاراژ دفتر یک هتل هم بود ولی خوشبختانه متصدی هتل بسیار آدم خوب و موجهی بود مشکل رو بهش گفتیم و اون با حوصله با اینترنت قطارهای شب وارناسی رو چک کرد  به ما اطمینان داد که جای خالی نداره... او به ما پیشنهاد داد که  قطار آلله آباد رو بگیریم شماره قطار رو برامون با اسم مقصد نوشت و گفت فعلا در کلاس اسلیپر جای خالی هم داره و گفت از اونجا تا وارناسی کمتر از 100 کیلومتر فاصله داره از اونجایی که ما چاره دیگری نداشتیم به حرف های متصدی هتل اعتماد کردیم و با یک موتور ریکشاو به  اولین ایستگاه قطار رفتیم و با مبلغ کمتر از 440روپیه دو بلیط قطار شبانه به مقصد الله آباد گرفتیم از طرفی خیلی خوشحال بودیم که تونسته بودیم خلاصه بلیط قطار رو بخریم از طرفی اصلا نمی دونستیم که الله آباد کجا هست !! و آیا واقعا می تونیم به راحتی از اونجا به سمت وارناسی بریم ! دیگه ریسک کردیم و دل رو به دریا زدیم البته از چندی نفر سوال کردیم ولی خیلی به پاسخهای اونها اعتماد نداشتیم چون جوابهاشون هم متفاوت بود! ....قطار ما ساعت 9و نیم شب حرکت میکرد و 8 ساعت برای بازدید از جاهای دیدنی آگرا فرصت داشتیم....


راننده ریکشاو به ما پیشنهاد داد که بهتره همه جاهای دیدنی آگرا را با اون بریم و چون وقتمون کمه و همش تاکید داشت در جاهایی مثل آگرا فورت اجازه نمیدهند کوله پشتی رو داخل ببریم و اون داخل ریکشاو از کوله پشتی ما مراقبت میکنه و ما هم که عدم صداقت راننده ها رو تجربه کرده بودیم قبول نکردیم راننده اصرار کرد که منتظر ما میمونه ....



جالب اینجا بود که حدس ما درست بود و  قبل از ورودی قلعه محلی به اسم کلاک روم وجود داشت که کوله پشتی و وسایل رو می توانستیم به امانت بذاریم و رایگان بود!! و با خرید بلیط 250 روپیه ای وارد قلعه شدیدم قلعه ای که قرمز رنگ بود و از چندین قسمت مختلف تشکیل شده بود و چند از نمای پشتی از دور دست سمبل عشق یا همان بنای تاج محل پیدا بود  ولی اینقدر هوای آگرا غبار آلود بود که گنبد های تاج محل به سختی دیده میشد در حیاط قلعه هم سنجاب ها بدون ترس از بازدید کننده ها بالا و پایین میرفتند .... حیاط پر پیچ و خم، مسجد و تالار اختصاصی قلعه عظمت امپراتوری گورکانیان هند را منعکس می‌کرد


ورودی آگرا فورت


قلعه آگرا که به خواهر تاج محل مشهور است، در قرن شانزده میلادی به دست اکبر کبیرساخته شد این ارگ تاریخی که با مساجد و قصر های بسیار زیبا و مجلل خود افسانه های شرقی را یادآوری می کند، در دوکیلومتری شمال غربی تاج محل واقع شده است. اکبر شاه که علاقه بسیاری به سنگ ماسه سرخ داشت، برای ساخت عمارت های ارگ آگرا از این سنگ استفاده کرد و به همین دلیل ارگ آگرا امروزه به ارگ سرخ آگرا نیز معروف است. البته علاوه بر ماسه سنگ سرخ در ساخت بناهای آگرا از مرمر سفید و سنگ های تزئینی دیگر نیز استفاده شده قلعه آگرا در کل به شکل یک هلال است و به وسیله دیوارهایی به ارتفاع بیست و یک متر و به طول حدود سه کیلومتر محصور شده است. همچنین اطراف دیوار ها خندقی وجود دارد که به رودخانه یامونا متصل است.  میگن قلعه آگرا از نظر تاریخ معماری ارزش بسیاری داره، چرا که بعضی از جالب ترین آمیزه های معماری هند و معماری اسلامی را می توان در آن مشاهده کرد. در واقع بسیاری از تزئینات و کاشی کاری های عمارت های آگرا با اصول معماری اسلامی ساخته شده، اما روی آن ها به جای خطوط اسلیمی و خطاطی، اژدها، فیل و پرندگان مختلف نقش شده است

محوطه داخلی ارگ آگرا Agra Fort


                    سنجاب ها هم به تعداد زیاد در این محوطه زندگی میکردند


پس از بازدید از قلعه و در راه برگشت راننده ریکشاو سروکله اش پیدا شد  ظاهرا منتظر ما مونده بود و دوباره اصرار کرد که ما رو برسونه.... از شانس ما اون روز جمعه بود و متاسفانه تاج محل در روزهای جمعه هر هفته تعطیل است و فقط برای نمازگزاران بومی باز است و ما هم چاره ای نداشتیم و دلمون نمی آومد تا هند بیاییم و تاج محل رو نبینیم ...بنابراین از راننده کلک خواستیم که ما رو اونجا ببره و در بین راه در مورد محل نگهداری کوله پشتی (کلاک روم) گفتیم و اون با پررویی اظهار بی اطلاعی کرد و گفت که اون محل رو جدیدا درست کردن !!!



ازش خواستیم که ما رو به درب اصلی تاج محل ببره .

همانطوریکه میدونید "شاه جهان" تاج محل را به یاد همسر درگذشته اش، " ممتاز محل"  که ایرانی بود بنا کرد. ظاهرا ممتاز محل در سفری جنگی به‌هنگام وضع حمل فوت کرد.. خود شاه جهان نیز پس از مرگش در کنار مقبره همسرش در تاج محل دفن شد.  چون تاج محل 4 در داره  ولی اون علیرغم خواسته ما ، ما به سمت درب جنوبی  برد از طریق کوچه ای تنگ و باریک به تاج محل وصل میشد و محله ای که سر و صدا بیداد میکرد و آوازهای هندی از بلند گو ها بصورت کر کننده به گوش میرسید تا درب ورودی قدم زنان رفتیم ولی نگهبان اجازه دیدن داخل حیاط رو به ما نداد.... افسوس!!


در بازگشت راننده مبلغ زیادی رو به ما پیشنهاد داد چون میدونست توی اون کوچه پس کوچه درب غربی ما نمی تونیم تاکسی دیگه ای پیدا کنیم و چاره ای جز قبول پیشنهادش نداریم ولی من قبول نکردم و به قدم زنان به راهمون ادامه دادیم و اون با دیدن مسیر های پر پیج و خم محله مطمئن بود ما راه خروج را پیدا نمیکنیم و مثل گربه ای که دنبال شکار کمین میکنه با فاصله ما رو تعقیب میکرد ولی غافل از اینکه جی پی اس موبایل من واقعا توی این سفر مارو چندین بار نجات داد و با کمک اون تونستیم از کوچه های پر پیچ خم منطقه به درب اصلی تاج محل راه پیدا کنیم!! جالب اینجا بود که چند دختر و پسر ژاپنی هم توی همون کوچه پس کوچه ها گم شده بودند و با دیدن جی پی اس من دنبال ما اومدند و راه رو بهش نشون دادم ... من قیافه دمغ راننده رو دیدم که کلی کیف کردم....


بعد از رسیدن به درب اصلی تاج محل و اطمینان از بسته بودن اون به بچه تاج محل  رفتیم Babay Taj  مکان بعدی بازدید در آگرا بود نام دیگه اش مقبره اعتماد الدله بود که ظاهرا بعلت شباهت زیادش به بچه تاج محل معروف بود( ('Baby Tāj و بعد از اون به مهتاب باغ رفتیم که در واقع در پشت تاج محل و در یک رودخانه بینشون واقع شده بود . این بنای تاریخی زیبا در 5 کیلومتری مقابل رودخانه یامونا قرار گرفته است. این بنا، مقبره میرزا غیا الدوله بگ پدر ملکه نور جهان است. این مقبره اولین بنای مغولی است که از سنگ های قیمتی در مرمر ساخته شده است.


 



غروب آفتاب بهترین مکان برای دیدن تاج محل بود.....

در راه رسیدن به این باغ کنار رودخانه از محله های زاغه نشین زیادی گذشتیم که صحنه های تکان دهنده ای رو دیدیم .....بچه های کثیف و ژنده پوش  چادره های مندرس و.... چهره واقعی فقر هندوستان بود که در جای جای اینمکان های مهم توریستی به راحتی دیده می شد همزیستی انسان با سگ گاو و گراز در این منطقه عادی به نظر میرسید که جمع اونها با میمونهای ولگرد کامل میشد....




بعد از ثبت تصاویر از تاج محل  ، هوا تاریک شده بود و برای برگشت به شهر بایستی از مسیر زاغه نشینان عبور میکردیم و توی اون تاریکی شب خیلی امن به نظر نمیرسد و تو دلم میگفتم اگه این موتور ریکشاو این وقت شب وسط محله زاغه نشینها خراب بشه یا توقف بکنه تیکه بزرگمون همون گوشمون خواهد بود !! البته این فکر خیلی جدی نبود ....

 به مرکز شهر رفتیم که پول چنج کنیم  وقت زیاد داشتیم و می تونستیم یه سر بازار هم بریم  ولی توی تاریکی شب و با اون کوله های سنگین حس و حال بازدید از بازار وجود نداشت ترجیح دادیم به ایستگاه قطار بریم و ریسک نکنیم....


 چند باری توی ایستگاه برق قطع شد و همه جا در تاریکی مطلق فرو رفت ، ایستگاه بسیار بزرگ و گیج کننده بود جمعیت مراجعه کننده بسیار زیاد بود و در گوشه گوشه سالن هر جایی که پیدا کرده بودند رو زمین نشسته بودند بعضیها هم همون جا خوابیده بودند....


 با یک هندی مسیحی که کارشناس رادیولوژی بود آشنا شدیم و اون به ما در پیدا کردن کوپه قطار و جای ما کمک زیادی کرد اون با دختر کوچولوی 5 ساله اش میخواست به شهر خودشون الله آباد برگرده....



قطار از نوع کلاس اسلیپر Sleeper و دارای تخت بود که در یک محوطه کوپه مانند 6 مسافر در دو ردیف تخت 3 طبقه جای خواب داشتند و کوپه توسط پرده ای از راهرو قطار جدا می شد ولی در این کلاس از سیستم تهویه و کولر خبری نبود و صدای تغ و تغ ریل و بوق های ممتد قطار و وجود  پشه ها و نفوذ باد سرد از پنجره قطار مانع استراحت راحت میشد من از قبل با خودم قرص ضد پشه آورده بودم و با یک کبریت 2 تا از اون قرص ها رو آتیش زدم تا چند ساعتی خبری از پشه نبود  تونستیم یه چند ساعتی بخوابیم ولی راننده های قطار هم مثل راننده ماشینهاشون بی دلیل بوق های ممتد میزدند و آرامش شب را بهم میزدند  ....

حدود ساعت 5  و نیم صبح با نیم  ساعت تاخیر به الله آباد رسیدیم ....

روزچهارم : جیپور – قلعه آمبر - جانتار مانتار –هوا محل – آلبرت ها

Jaipur


 صبح با روشن شدن هوا حدود ساعت 7:30 از خونه  خارج شدیم به ما گفته شده بود که دژ یا همان قلعه آمبر حدود ساعت 9 باز میشه و محل استقرار ما در ضلع فوقانی قلعه بود و ما از این فرصت استفاده کردیم و به دیدن معبد بسیار قدیمی رفتیم که اون نزدیکی بود به گفته پوش ، این معبد یکی از قدیمی ترین معابد هند بود ، تابش نور زیبای آفتاب در اون صبح زود نمای بسیار زیبائی از معبد رو برایمان به نمایش گذاشت ...





بعد از بازدید کوتاهی از معبد ، با عبور از کوچه های باریک و سنگ فرش شده و شیبدار  به قلعه آمبر رسیدیم ، مسیر بسیار کوتاه بود در طول مسیر تعداد زیادی میمون از در و دیوار بالا میرفتند وشاید با دیدن ما بیشتر تحریک شده بودند و بازیگوشی میکردند چند تا میمون کوچک و ناز هم رو سرکول مامانشون بالا و پایین میرفتند اونجا بود که تو دل گفتم جای بردیا خالی ! چون حتما از دیدن میمون کوچولو ها کلی کیف میکرد .....  ودر فاصله ای کمتر از 10 دقیقه به آمبر رسیدیم


مسیرورود ما از ضلع فوقانی دژ بود که کاملا با مسیر عادی توریستها متفاوت بود توریست ها از مسیر پایین قلعه و با سوار شدن بر فیلهایی که تصاویر رنگین بر بدنشان نقش بسته بود و توام با نواخته شدن آهنگ طبل و شیپور وارد قلعه می شدند.... واقعا لحظه هیجان انگیز و جالبی بود ، توریستهای فیل سوار برای رسیدن به قلعه میبایست نفری 900 روپیه پرداخت کنند! که این مبلغ در هند برای پرداخت کرایه مبلغ بسیار قابل توجه ای  بود .... جالب اینکه اگه در کنار فیلهای عبوری عکس میگرفتید صاحبان فیلها در خواست پول میکردند و ما چند تایی عکس گرفتیم و  وانمود کردیم که متوجه منظور اونها نمی شیم  ! صحنه ورود فیلها که با صدای موسیقی که تلفیقی از شیپور و طبل آمیخته شده بود بسیار دیدنی و زیبا بود و تعدادی از توریست ها هم با حرکاتی موزون هیجان درونی خودشون رو بروز دادند ....

بلیط ورودیه به قلعه و چند جای دیدنی جیپور  300 روپیه بود که با کارت دانشجویی نصف میشود  ولی ما چند تا کارت متفرقه همراه داشتیم  و وانمود کردیم که این  کارت دانشجوئی است ! ولی اونها که استاد دغل بازی بودند گول نخوردند !! و مبلغ کامل بلیط رو پرداخت کردیم با خرید بلیط  علاوه بر آمبر از جنتر منتر و هوا محل و موزه شهر  وچند مکان دیگه هم میشد  بازدید کرد...





بنای دژ آمبر به سبک هندو-مسلم ساخته شده و ساخت آن به سال ۱۶۰۰ تا ۱۷۲۷ برمیگردد.  گفته میشه نام این قلعه هیچ ربطی به رنگ زیبای کهربایی آن ندارد بلکه از شهر آمبر که از نام خدای آمبا گرفته شده مربوط میشود. دژ آمبر دارای  تالارهای مختلف  و بسیار بزرگی بود . توسط راهروهای باریک از یکدیگر جدا میشد پس از بازدیدی یک ساعته تصمیم گرفتیم که برای صرفه جوئی در وقت عازم جیپور بشیم ولی مسیر برگشت از جاده باریکی بود که مخصوص عبور فیلها بود که بصورت رفت و برگشت در حال عبور و مرور بودند و چون مسیر باریک بود و احتمال له شدن توسط فیلهای عظیم جثه حرکت رو مشکل کرده بود و جالب اینکه این حرکت در سر پیچهای جاده و در ترافیک بین فیلها هیجان انگیزتر میشد  ما در گوشه جاده در جای مرتفع تری برای خلوت شدن مسیر به انتظار ماندیم و در ترافیک حرکت فیلها باید مواظبت حرکت گوش فیلها هم میشدیم! چون خیلی نزدیک به صورت ما گوشهاشون رو تکون میدانند یه جورایی شبیه بادبزن بزرگ بود ... کلی خندیدیم و از این حالت مضحک لذت بردیم !!




به یک ریکشا 80 روپیه دادیم واو ما را به هوا محل رساند این مکان در مرکز شهر پینک سیتی واقع شده بود و در طبقات مختلف ساخته شده گفته میشد که هوا محل ( قصر بادها ) در سال 1799 ساخته شده است و دارای 950 پنجره برای عبور باد است.

این بنادر یکی از خیابان های اصلی شهر است و ترکیبی از رنگ های قرمز و بیشتر صورتی ساخته شده است  
هوا محل با  950 برآمدگی و فرو رفتگی به طوریست که سر کریشنا خدای هندها را نشان می دهد.

 


هوا محل نسبتا خلوت بود یه خانواده اصفهانی هم اونجا بودند بعد از احوالپرسی و خوش وبش بعد از اینکه متوجه شدند ما بدون تور اومدیم  کلی تعجب کردند و ...


مقصد بعدی موزه جانتار مانتر بود که اسمش برامون خنده دار بود فاصله هوا محل تا اونجا نزدیک بود و پیاده به کمک جی پی اس موبایل رفتیم جانتار مانتار, در واقع موزه مرتبط با وسایل قدیمی ستاره شناسی و نجوم شاید هم رصد خانه قدیمی  بود  و از چهارده ابزار هندسی برای اندازه گیری زمان, پیش بینی کسوف و خسوف, گرفتن ردپای ستارگان در مدارهایشان , تعیین زوال سیاره ها و ....این مجموعه از سنگهای محلی و مرمر ساخته شده و هر کدام از ادوات یک مقیاس نجومی را در بر داشتند و ....

 



خلاصه بعد از بازدید از موزه جانتار مانتر تصمیم گرفتیم یه فکری به حال بلیط قطار بکنیم چون فاصله آگرا تا وارناسی خیلی دور بود و رفتن با اتوبوس خیلی سخت بود ، توی دهلی بدلیل ازدحام بیش از اندازه در ایستگاه قطار و وجود دلالان از خرید بلیط صرف نظر کرده بودیم .... با یه سایکل ریکشاو ( تاکسی سه چرخه ) به سمت ایستگاه راه آهن رفتیم دم دمای ظهر بود و هوا داغ شده بود و ایستگاه جیپور نسبتا خلوت تر بود و یه باجه مخصوص توریست های خارجی بود ولی متاسفانه مسئول باجه نبود و یه صف 10 نفری ایجاد شده بود برای خرید بلیط لازم بود یه فرمی رو با سوالات مختلف پر کنیم فرم خالی رو برداشتم ولی خیلی جدی پر نکرده بودم خلاصه خانم فروشنده بلیط اومد بعد از نیم ساعت  نوبت ما که شد از خانم فروشنده موجود بودن بلیط برای آگرا و همچنین بلیط آگرا و وارناسی سوال کردم که گفت برای آگرا برای فردا بلیط موجود نیست ولی وارناسی بلیط موجود هست خلاصه کلی خوشحال شدم چون مشکل اصلی خربد بلیط وارناسی بود و میشد از جیپور تا آگرا رو با اتوبوس بریم...

فرم تکمیل شده رو بهش داد یکسری ایراد گرفت و گفت باید آیتم هاش کامل پر بشه تاریخ و نوع کلاس قطار رو هم مشخص کنیم من در مورد کلاسهای قطار مطالبی رو قبلا خونده بود خلاصه کلاس اسلیپر رو انتخاب کردم و پر کردن فرم دقایقی طول کشید ولی فروشنده بلیط پس از چک کردن مجدد با شرمندگی گفت بلیط وارناسی توی اون تاریخی که می خواستیم تموم شده چون فروش بلیط در کشور سراسری هست کاریش نمیشد کرد ! کلی حالمون گرفته شد این دیگه آخر بدشانسی بود و دست از پا دراز تر ایستگاه رو ترک کردیم  ....


سپس به موزه مرکزی آلبرت هال Albert Hall رفتم که  نقاشیها و صنایع فلزی  زیادی در آن بود و نیز یک جسد مومیایی در آن بود ولی ما به علت خستگی و گرسنگی خیلی به آنها توجه نکردیم و سریع رد شدیم در محوطه حیاط موزه فضای سبز و آرامی رو پیدا کردیم چمن محوطه و سایه درخت ها ما رو وسوسه کرد ناهار رو همونجا بخوریم توی کوله پشتی نون و کنسرو داشتیم  ناهار رو همونجا خوردیم و دور بر ما پر بود از سنجاب های کنجکاو که بدون هیچ ترس و واهمه ای دوروبر ما می چرخیدند و به امید باقیمانده غذای ما پرسه میزدند  اون سنجاب ها من رو یاد بنر کارتون دوران قدیمی ما میانداخت....




بعد از ناهار تصمیم گرفتم تا با یکی از دوستان کوچ سورفینگ ارتباط برقرار کنم چون شب قبل خودش یه ای میل زده بود و اظهار علاقه کرده بود که شام رو با هم باشیم راستش وقت زیادی برای ملاقات با این دوست نداشتیم از یه جهت لازم بود که یکسری اطلاعات در مورد نحوه تهیه بلیط به وارناسی ازش بپرسم بنابراین بهش زنگ زدم ولی متاسفانه جواب نداد حدود نیم ساعت بعد خودش زنگ زد و گفت در محل کارش بوده و نتونسته جواب بده ازش خواستم که اگه ممکنه همدیگر رو زودتر ببینیم و قرارمون برای شب نباشه ولی گفت بدلیل مشغله کاری نمی تونه و بهتره فردا بعدازظهر قرار ملاقات بزاریم از اونجاییکه برنامه عزیمت ما به آگرا و محدودیت زمانی ما این اجازه رو نمی داد  از ش پرسیدم که چطور میشه برای خرید بلیط هواپیما اقدام کرد با توجه به اینکه بدلیل تعطیل بودن آژانس ها امکان سوال کردن وجو د نداشت به من پیشنهاد خرید بلیط اتوبوس رو داد که ارزونتره و میگفت اتوبوس اسلیپر هست که صندلیهاش به صورت تخت میشه و همچنین آدرس چند تا آژانس هواپیمایی رو به ما داد  .... خلاصه با یه ریکشاو به سمت آدرسی که گفته بود رفتیم راننده خیلی خوب نتونسته بود آدرس رو بفهمه برای همین من دوباره بهش زنگ زدم و ازش خواهش کردم آدرس رو برای راننده ریکشاو دوباره توضیح بده من هم با جی پی اس مسیر رو رهگیری میکردم خلاصه آژانس مورد نظر رو پیدا کردیم ولی متاسفانه قیمت بلیط بسیار بسیار گرون در میاومد چون از آگرا یا جیپور پروازی برای واراناسی نبود و باید با دو پرواز میرفتیم و از مسیر دهلی به اونجا میرسیدیم که اصلا مقرون به صرفه نبود یعنی از بلیط رفت و برگشت به ایران هم گرون تر میشد ... بنابراین باز به گزینه اتوبوس میرسیدیم ...


بنابراین به ترمینال اتوبوس جیپور رفتیم و مطمئن شدیم برای ساعت 8 صبح اتوبوس به مقصد آگرا هست مقصد بعدی سیتی پالیس بود کاخ باشکوهی که مثل بقیه بناهای جیپور به رنگ صورتی بود این بنا در جای جای اون اثر معماری اسلامی و ایرانی دیده میشد و شباهت های زیادی رو میشد دید.



مارگیرهای هندی که جلوی سیتی پالیس (کاخ شهر) برای توریست ها نمایش میدادند



دیگه حسابی خسته شده بودیم و بهترین گزینه برگشت به خونه بود و یکمی استراحت ! بیشتر از هرچیز دیگه ای لازم بود خونه که رسیدیم دوستای لهستانی ما هم اومدند و پوش هم سر رسید صحبت های مختلفی بین ما رد وبدل شد که باعث میشد من بیشتر از آشنایی با سیستم کوچ سورفینگ لذت ببرم ... پوش از تاریخ جیپور و راجستان برامون گفت و دلایلی که جیپور یکی از قطب های گردشگری هند شده اون میگفت که فرمانروای جیپور صنعتگران و هنرمندان را جاهای دیگه کشور و حتی دنیا دعوت میکرد تا آبادانی و رونق رو به شهرشون هدیه بیارن و در عوضش از اونها حمایت میکرد و....در مورد دستار مخصوص راجستانی صبحت کرد و ازش خواستیم که این اون رو درست کنه تا ما بتونیم یه عکس یادگاری از یکی ازنمادهای راجستانن داشته باشیم وانهم با خوشرویی قبول کرد پارچه بلند نارنجی رنگی که دقایقی بعد تبدیل به عمامه و دستار هندی شد و... از پوش خواستیم که اگه میشه برای فردا صبح زود بریم و اون گفت که با یه ریکشاو تلفنی هماهنگ میکنه که صبح ساعت 7 بیاد دنبالمون و ..... نصف شب سرو صدای زیادی شنیدیم من که اینقدر خسته بودم اگه توپ هم منفجر میکردند متوجه نمیشدم ... ولی صبح که بیدار شدم دیدم که ................................... ادامه دارد


پوش میزبان ما با دستار راجستانی ...




خیلی خوشحال میشم که نظرات شما رو بدونم و این باعث میشه با انرژی بیشتری بنویسم ...