سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

به پیشواز کریسمس با رومیانا بلغاری

با زمانبندی درست طبق برنامه به خونه ادی برگشتیم ، ادی که خودش رو برای رفتن به باشگاه کیک بوکسینگ آماده کرده بود با چهره ا ی متبسم درب رو به روی ما باز کرد به سرعت کوله پشتی و وسایلمون رو جمع کردیم و با خداحافظی از ادی در لابی برج منتظر اومدن رومیانا شدیم . مجلات و روزنامه های انگلیسی که در میز لابی برج بود باعث شد گذشت زمان رو متوجه نشیم ،موبایلم زنگ خورد و رومی که در پیدا کردن آدرس برج دچار مشکل شده بود یه بار دیگه آدرس دقیق رو با من چک کرد و بهش گفتم که ما از لابی خارج میشیم تا شاید بتونه راحتتر ما رو ببینه با کوله پشتی و باروبنه از محوطه برج خارج شدیم و به خیابان پشتی رفتیم برجهای اطراف دریاچه جمیرا همه کاملا شبیه بهم بودند و هرکدام ورودی مجزا داشتند و چون خیابان ورودی برجها هم یک طرفه بود کار پیدا کردن رو یکم سخت تر میکرد!

رومی چندباری تماس گرفت و بلوک و ورودی رو با من چک کرد ولی من که جزء تکرار آدرس کمک دیگه ای بهش نمی تونستم بکنم و متاسفانه در  پیاده رو هم کسی رفت و امد نمیکرد که بشه در آدرس دادن به رومی ازش کمک بگیریم تنها ماشینهای لوکس و گران قیمت عبوری در خیاباتن تردد میکردند...

خلاصه با هر زحمتی بود رومی ما رو پیدا کرد اون به اتفاق دوستش ولادیمیر که اهل سن پطرزبورگ روسیه بود اومده بود ولادیمیر از ماشین پیاده شد و به ما در گذاشتن کوله پشتی در کاپوت عقب ماشینش که یک اپتما(کیا) سفید رنگ بود کمک کرد.

رومی هم بسیار خونگرم به نظر میرسید و بابت تاخیر در پیدا کردن از ما عذرخواهی کرد و توضیح داد چندین بار از جلوی ورودی این برج گذر کرده بود ولی چون خیابان یکطرفه بود نتونسته بود برگرده و مجبور شد مسیر طولانی رو دوباره طی بکنه ما هم که باعث سرگردانی اونها شده بودیم یک کم معذب شدیم !

رومی پیشنهاد داد که مستقیم بریم خونه  و ما هم  که تمام بعداز ظهر رو با یوگا پیاده روی و دبی نوردی کرده بودیم از این پیشنهادش استقبال کردیم . خوشبختانه فاصله منطقه گرین از جمیرا لیک تاور خیلی زیاد نبود و بدون هیچ ترافیکی به منزل رومی رسیدیم  و رومی در یک آپارتمان زندگی میکرد ظاهر آپارتمان کاملا معمولی بود .

برخلاف خونه ادی که با کفش در خونه رفت و آمد میکردند ، رومی کفش خودش رو درآورد و این حالت برای ما هم راحتتر بود رومی یکی از اتاقهاش رو در اختیار ما قرار داد و ما کوله پشتی و وسایل رو در اتاق قرار دادیم .

میز کار رومی در مجاورت اتاق خوابها قرار داشت و  سالن و آشپزخونه اش در سمت دیگه خونه قرار داشت. خونه نسبتا بزرگ و جا دار بود رومی توضیح داد که این خونه رو شرکتی که براش کار میکنه  در اختیارش قرار داده و یه مبلغی  ماهیانه از حقوقش بابت اجاره خونه کم میشه.


رفتار رومی خیلی صمیمی و گرم بود و شاید این برخوردش در نگاه اول نشون از نزدیکی فرهنگ بلغاری و فرهنگ ایرونی بود، رومی نوشیدنی رو برای ما آماده کرد و با اشاره به یخچال گفت که هرچی میخواهید خودتون میتونید از خودتون پذیرایی کنید

پیشنهاد داد که شام یه چیزی درست کنه و باهم بخوریم و ما هم گفتیم که در آماده کردن شام بهش کمک میکنیم

همینطور که در آشپزخونه مشغول آماده کردن سالاد و شام بودیم بهترین فرصت برای آشنایی بیشتر هم برامون بوجود اومد رومی خوش صحبت هم انگیزه ما رو به صحبت بیشتر میکرد


رومی در مورد خودش توضیح داد که مهندس شیمی هست که در یه کارخانه کشتی سازی در فیلد تولید رنگ کار میکنه و خاطرات خوبی از همکاران ایرانی خودش داشت، ظاهرا مسئول قسمتش یه ایرانی ساکن نیوزلند بود که ارتباط با اون باعث شده بود به نکات مشترک فرهنگی بین ایران و بلغارستان توجه بیشتری نشون بده

جالب اینکه با  اشعار مولانا و شمس تبریزی هم آشنایی داشت ، میگفت در زبان بلغاری و فارسی واژه های مشابه ای رو پیدا کرده که برای ما هم جالب بود، هرچقدر از ایرانی ها تعریف میکرد اصلا حوصله همکارهای هندی رو نداشت ! میگفت این هندیها همه جا هستند و همش هم مشکل ساز هستند!


ولادیمیر دوست رومی هم گفت که 4 سال در یه شرکت چند ملیتی در بندرعباس مشغول بود و بعد از اینکه اون شرکت نمایندگی اش رو در ایران تعطیل کرد به ابوظبی و دبی اومد.


مرور خاطرات سفرهای کوچ سرفینگی و نبود بردیا در بعضی از سفرها هم از موضوعات دیگه ای بود که شنیدش برای رومی و ولادیمیر جالب به نظر میرسید.


لازانیای بلغاری که با سیر زیاد تهیه شده بود و سالاد فصل اشتهای ما رو برای خوردن این شام خوشمزه کاملا آماده کرد . طعم مزه غذا بلغاری کاملا با غذای ما سازگاری داشت و تفاوتی نداشت کولا و واین هم که جزء لاینفک سفره های اروپایی بود محیا بود تا کاملا حال و هوای یه کوچ اروپایی رو برامون ایجاد کرده بود .


بعد از شام ، یه تجربه متفاوت دیگه رو پشت سر گذاشتیم و اون تزئین درخت کریسمس بود ولادیمیر و رومی با حوصله درختی کاجی رو که از قبل آماده کرده بودند در گوشه ای از اتاق قرار دادند و خانومم هم با ذوق و سلیقه خودش اونها رو در تزئین درخت کریسمس کمک میکرد تا جائیکه خودش ابتکار عمل رو دست گرفته بود و رومی و ولادیمیر از نحوء تزئین او پیروی میکردند انگار که سابقه چند ساله تزئین درخت کریسمس رو در کارنامه خودش داشت!


من هم که توانمندی خاصی در این زمینه نداشتم بهترین فرصت برای تهیه عکس برام ایجاد شد و رومی هم که دست به دوربین من رو دید دوربینش رو آورد و از من خواست که با دوربین خودش هم براش عکس بگیرم . تجربه خوب و متفاوتی برای ما بود.


زمان به سرعت برق و باد گذشت، ساعت از نیمه شب  هم عبور کرد ، صمیمیت رومی باعث میشد که ما احساس کنیم سالهاست که اون رو میشناسیم و حرف برای گفتن و شنیدن زیاد داریم ...

رومی در لابلای صحبتهاش اشاره کرد چند سالیهست که با بیماری سرطان مبارزه میکنه ولی اینقدر روحیه بالایی داشت که انگار در مورد یه عفونت داره حرف میزنه ! تحسینش کردم و بهش تاکید کردم با این روحیه خوبی که داره قطعا موفق به شکست بیماریش میشه و با پیشرفت دانش پزشکی چیز دور از دسترسی نیست


شب رو در خونه رومی سپری کردیم وقتی صبح از خواب بیدار شدیم از بالکن اتاق یه نگاهی به محوطه اطراف انداختم باورم نمیشد که در کشور خشک امارات هستیم محوطه سبز و شاداب اطراف خونه رومی شب گذشته از چشم ما پنهان مانده بود و با روشن شدن هوا معنی واقعی Green(اسم منطقه گرین بود) رو متوجه شدیم...

چمن سبز ، پارک بازی کودک و محوطه درختکاری شده پشت آپارتمان کاملا طراحی اروپایی داشت و اگه وجود درختهای نخل نبود شاید باورش سخت بود که این منطقه بخشی از دبی هست!






ولادیمیر زودتر رفته بود و رومی هم مشغول سر و سامان دادن به کارهاش بود پیشنهاد داد که قبل از رفتن به محل کارش ما رو در مسیرش برسونه و ما هم قبول کردیم ...بعد از خوردن صبحونه یه نیم ساعتی منتظر موندیم تا رومی کارهاش رو ردیف بکنه و من هم رو بالکن زیبای خونه از دیدن مناظر لذت بردم.



رومی با لباس کار قبل از رفتن به عرشه کشتی!

برای روز آخر مون در دبی  جز بازدید از مراکز خرید و احیانا ملاقات با یه دوست کوچ سرفینگی دیگه برنامه خاصی نداشتیم رومی با ماشین تویوتا کمری نقره ای رنگش ما رو تا امارات مال رسوند و قرار شد عصر ساعت 5 خونه برگردیم خواست کلید خونه رو در اختیار ما بذاره که اگه زودتر اومدیم سرگردون نشیم ولی ما ترجیح دادیم همون ساعت 5 برگردیم

بازدید از فروشگاههای مختلف در امارات مال بطورکامل وقتمون رو تا بعداز ظهر به خودش اختصاص داد با توجه به دریافت یه پیامک از اسلام خلیل مراکشی مبنی براینکه مریض هست و نمیتونه مارو همراهی کنه خیال من رو از بازدید جاهای دیگه دبی راحت کرد و خانوم هم از این موضوع خوشحال شد چون برنامه شاپینگش کاملا اختصاصی و تمام وقت شد... 




حدود ساعت 3 یه غذای آماده از کارفور خریدیم و در بیرون امارات مال یه فضای سایه پیدا کردیم تا ناهار بخوریم ، خوشبختانه تنها نبودیم و خیلی های دیگه از سایه های درخت برای خوردن ناهارشون استفاده کردند و نگرانی ما رو از اینکه کار غیر متعارفی انجام ندیم برطرف کردند ! آخه از قرار معلوم خوردن و آشامیدن در امکان عمومی دبی رایج نیست و حتی در مترو نوشیدن آب و خوردن مواد غذایی حدود 100 درهم جریمه داره و نوشیدن الکل هم 200 درهم جریمه داره، در یکی از مسیرها تردد با مترو خانمم  که حواسش به این موضوع نبود و کلوچه ای رو که تو کیفش بود  در آورد و وقتی که داشت با آبمیوه میخورد یکی از مسافران مترو به ما یادآوری کرد که اینکار ممنوع هست و جریمه داره !

 

                      در کنار پیاده رو استخری بود که وجود پرنده های دریایی به زیبایی اون افزوده بود.



تصمیم گرفتیم مسیر برگشت رو پیاده بریم چون وقت کافی داشتیم و علیرغم آفتابی بودن هوا ، پیاده روی در سایه آسمانخراشهای دبی خالی از لطف نبود از طرفی  میتونستیم منطقه زیبای گرین رو هم بهتر ببینیم منطقه گرین همانطور که از اسمش پیداست منطقه سرسبز و جالبی بود منازل مسکونی نسبت به جمیرا لیک  ارتفاع کمتری داشتند ولی شهرسازی و خیابان ها یادآور محله های اروپایی بود ، با کمک جی پی اس عزیز و ردگیری از برج دوقلویی که قبلا نشانه گذاری کرده بودیم بعد از 45 دقیقه پیاده روی به نزدیکی آپارتمان رومی رسیدیم هنوز یک ساعتی وقت داشتیم و بهترین انتخاب گشت و گذاری در پارک نزدیک خونه رومی بود که در کنار دریاچه مصنوعی زیبایی قرار داشت












وجود ماهی های ریز و درشت در دریاچه نزدیک پارک ، پرواز مرغهای دریایی و از همه جالب تر یه گربه کنجکاو که برای شکار ماهی کنار دریاچه بود بسیار جالب و سرگرم کننده بود چون اولین باری بود که یه گربه رو من تو دبی میدیدم برخلاف هند و کشورهای مثل مالزی و تایلند و حتی ایران که بوفور حیوانات مختلف رو میشه در مناطق مسکونی دید در دبی جز پرواز مرغهای دریایی حیوان دیگه ای ندیده بودیم شاید هم این گربه اهلی بود و صاحبش رو گم کرده بود چون از آدمها هم ترس و واهمه ای نداشت.








نزدیکای ساعت 5 یه پیامک به رومی دادم بلافاصله خودش زنگ زد و گفت خوشبختانه امروز زودتر کارش تموم شده و در خونه منتظر ما هست
در پیدا کردن واحد منزل مسکونی رومی یک کم دچار مشکل شدیم چون شب گذشته و صبح از طبقه زیرزمین و پارکینگ عبور و مرور کرده بودیم و پیدا کردن درب واحدش در طبقه اول یکم ما رو گیج کرده بود ولی خلاصه با چند بار اینورو اونور رفتم توی طبقات 1 چند بلوک مجاور موفق شدیم !

خداحافظی از رومی و ولادیمیر علیرغم آشنایی بسیار کوتاه ما آسون نبود ! هدایایی رو که از ایران براشون آوردیم به همراه یه کارت پستال از ایران تقدیمشون کردیم رومی هم یه موتور اسباب بازی خریده بود و گفت اون رو برای بردیا خریده، جالب اینکه گفت به بردیا بگید  " این رو عمه رومی برات خریده " !
شاید چنین عبارتی در فرهنگ ما ایرانی ها چیز عجیبی نباشه ولی این نشون میده ما با کشورهای اروپای شرقی تشابهات فرهنگی داریم در صورتیکه پیش زمینه ذهنی من این بود که در کشورهای شرقی اروپا مردمی که تحت تاثیر کمونیسم سالهای زیادی رو سپری کردند باید روابط سردی با همدیگه داشته باشند.
رومی و ولادیمر ما رو به اولین ایستگاه مترو در نزدیکی محا اقامتشون رسوندند البته پیشنهاد دادند که تا فرودگاه ما رو برسونند ولی ما باتوجه به ترافیک و  جلوگیری از ایجاد دردسر برای میزبانمون قبول نکردیم .
از رومی قول گرفتیم که حتما به ایران بیاد و اون هم امیدوار بود که بزودی شرایط سفر به ایران براش فراهم بشه ...

با گذر از ایستگاههای متعدد در ایستگاه مترو ترمینال شماره یک وارد  فرودگاه بین المللی دبی  شدیم ، درهم های باقیمانده در جیبامون  رو خرج کردیم چون احتمالا به این زودیها بکارمون نخواهد اومد خوشبختانه پرواز ایران ایر با کمترین تاخیر دبی رو به مقصد ایران ترک کرد و ما در آسمان دبی به این قضیه فکر میکردیم که آیا با شرایط موجود و حتی بدتر شدن احتمالی شرایط بازهم امکان مسافرت به کشور دیگری رو خواهیم یافت !



آسمان دبی


هواپیمای ایران ایر

نظرات 13 + ارسال نظر
شیما و علی جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:02 ب.ظ http://malish.blogfa.com

درود بر بابک عزیز
چه سفر خوب و تصویر قشنگی از دبی ارائه کردی.
به این فکر می کردیم چون هردوتون آدمهای خوبی هستید همیشه میزبان های خوبی هم گیرتون می یاد.
راستی شیما میگه بالاخره این خانوم محترمتونم به نماز میت (همون شاپینگ ) رسید دیگه! (شیما داره می خنده و می گه سلام به خانومشون برسون!)
منتظر سفرنامه استانبول هستیم.
راستی مقصد تابستون کجاست؟
موفق باشید

سلام علی آقا و شیما خانم .... نظر لطف شماست و پیداکردن میزبان خوب هم شانسی است!
بیشترین میزان خرید سهم بردیا بود و درسایزهای بزرگتر براش خرید کردیم ...
فعلا سفر تابستونی هم مقاصد داخل کشور مدنظرمون هست احتمالا شهرکرد کوهرنگ و توقفی کوتاه در اصفهان

محمود دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:00 ب.ظ

منتظر سفرنامه بعدیتون هستم خیلی ممنون که لحظات خوبتون رو با ما قسمت می کنین.

سلام محمود عزیز .... از بازخور مثبت شما هم ممنون هستیم وقت گذاشتید و با کامنتتون مارو در این روزهای شاد، شادتر کردید

هادی چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:14 ق.ظ

بابک عزیز
سپاس و تشکر که باز. دوباره خاطرات قشنگتون رو با ما به اشتراک گذاشتیند . از طرفی این روز ها جو امید توی مملکت به وجود اومده و امیدوارم وضعیت ارز و سفر خارجی روبراه بشه و همیشه به سفر باشید .
من بعد از پنج تا کشور که تو اسیا به اضافه ترکیه توی دو سال گذشته سفر کردم تازه شروع کردم به تنظیم و مرتب کردن و اماده سازی خاطراتش و از هند شروع کردم و انشاالله به محض اماده شدن شما رو هم مطللع میکنم تا نظراتتون رو بدونم برای بهبود سفرنامه هام.
حاما شما که اروپا رو گشتید میدونید برای گرفتن ویزای 12 روزه شینگن چه قدر ایرانی جماعت رو اذیت میکنند و برا یه سفر کوتاه 10 روزه هم هزار تا مدرک و فیش حقوق بالا و سند خونه و کلی مدارک میخواند تا یه وبزای کوتاه مدت شینگن بدند .
مدتها بود که ارزوی سفر اروپا داشتم حتی خیلی کوتاه و موقت .
ولی باید الان بهتون اعلام کنم که با تلاش مستمری که در طول یک سال داشتم بعد از کلی تلاش و تهیه رزومه و سابقه تدریس و ... موفق شدم پذیرش تحصیلی و کاری از یه دانشگاه خوب توی یکی از بهترین کشور های اروپایی بگیرم و در ضمن اون اجازه کار و اقامت دو ساله در اروپا ...
دعا کن از پس مشکلاتش بر بیام و غربت بهم غلبه نکنه و فرصت کنم
توی تعطیلات سفر نامه های کامل از همه شهر ها و کشور ها اروپا بنویسم
برات بهترین ارزو ها رو دارم
سپاس
هادی

سلام هادی جان اینروزها ما هم مثل بقیه مردم ایران خوشحال هستیم و شادی و سروری که واقعا برای این مردم نیاز بود ...
از شنیدن خبر موفقیت تحصیلی و کاری شما هم خیلی خوشحال شدم و مطمئن هستم وقتی با این پشتکار مرحله سخت پذیرش در دانشگاه و اخذ اقامت رو پشت سر گذاشتی قطعا بقیه قسمت هاش خیلی سخت نخواهد بود سوالهای زیادی در ذهنم وجود داره و کنجکاوهستم جزئیات بیشتری رو در این زمینه بدونم ...
خوندن سفرنامه های قبلی شما قطعا خیلی خواندنی و جذاب خواهد بود ولی پیشنهاد میکنم داستان این موفقیت و مراحل بعدی رو بتونی بنویسی با توجه به جدید بودن و کاربردی بودن خیلی می تونه جذاب تر باشه ... موفق باشید برای ما هم در این زمینه دعا کن

شبنم چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:48 ق.ظ http://shabsol88.persianblog.ir

سلام
وبلاگ شما رو خیلی دوست دارم و همینطور مدل سفر کردن تون رو. یه جورایی تجربه زندگی روزمره در هر کشوری که بهش سفر می کنید رو هم خواهید داشت. امیدوارم زودتر خاطرات سفر به استانبول رو هم بنویسید.

سلام شبنم خانم .... ممنون از اینکه نظرتون رو ابراز کردید ... باشه حتما فقط میترسم سفرنامه استانبول رو شروع کنم نتونم منظم ادامه بدم !
ولی دلگرمیهای شما دوستان عزیز باعث میشه عزمم رو جزم کنم و زودتر شروع کنم
راستای چرا عکس یونای عزیز رو نذاشتید تا باهاش آشنا بشیم!!

رضا شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 06:56 ب.ظ http://safarbedigarsu.blogfa.com

سلام بابک جان
امیدوارم حالتون خوب باشه
عذرخواهی می کنم که نتونستم خدمت برسم
تجربه میزبانها در این سفر خیلی خوب بوده.
عکس ها هم عالی بود
به آقا بردیا هم سلام ما رو برسونید

سلام ممنون .... آره شانس با ما یار بود دیگه !

بهرام سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:03 ق.ظ http://biyataberavimsafar.blogfa.com/

سلام بر دوستای گلم
ممنون از بابت سفرنامه های جذابی که می نویسید . آرزوی سفرهای جدید و شادی رو براتون دارم

سلام بهرام عزیز ممنون ... ما هم برای شما آرزوی سفرهای خوبی رو داریم و بعدش به اشتراک گذاری تجربیات و خاطرات خوب شما ...

محمد ( یادداشتهای یک کوهنورد) چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:59 ق.ظ http://mohammadvalinejad.persianblog.ir

سلام
این چند گزارش بسیارخواندنی شما رو با اشتیاق خواندم ودنبال کردم. درمورد کوچ سرفینگ نکات خیلی خوب وجالبی نوشته بودید.
پایدار وبرفرازها باشید.

سلام آقای والی نژاد ممنون از بازدید شما ... امیدوارم مفید واقع شده باشه

امید پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 06:55 ب.ظ http://www.travelwithhope.blogfa.com

سلام آق بابک گل

تشکر از وب خوبت /

خوشحالم بعد از ماهها دوباره مطالبت رو میبینیم ..

خدا رو شکر تو این مدت سفرهای خوبی هم داشتی /

انشاله قسمت همه بشه !

موفق و پیروز باشی .

سلام خیلی خوش اومدی ... ما هم برات سفرهای خوب آرزو میکنیم راستی وبلاگ جدیدت هم مبارک

محسن دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 04:43 ق.ظ http://mgharani.blogfa.com

با سلام و احترام- قلمی بسیار روان و زیبا داری موفق و سربلند باشید

سلام جناب محسن عزیز ... ممنون از بازدید شما

کاموکلهر سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:14 ق.ظ http://www.dorna91.blogfa.com

درووود بر شما خا طرات کوچ سرفینگ بسیار قشنگ بود منم عضوهستم ودر ۲سفر خارجی استفاده کردم و۳مهمان خارجی رو ژذیرفتم براستی که به دلیل عدم اشنایی با زبان دیر متوجه واستفاده از این سایت شدم

سلام جناب کلهر عزیز ... برای زندگی کردن ، شناخت زندگی و لذت بردن از اون هیچ وقت دیر نیست ممنون از بازدید و کامننتون...

www.gardeshgari-iran.blogfa.com سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:45 ب.ظ http://www.gardeshgari-iran.blogfa.com/

با سلام خدمت شما دوست عزیز
وبلاگ خوب و پرباری دارید و از مطالبتون لذت بردم.
ما یک وبلاگ تخصصی در خصوص گردشگری ایران را داریم خوشحال می شویم که به ما سری بزنید و نظر بذارید.
با تشکر

سلام و عرض خیرمقدم ... ممنون ... قطعا از مطالب وبلاگ تخصصی شما بهره مند خواهیم شد ...در اسرع وقت

موفق باشید

اوا چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:43 ب.ظ http://toobasalam.blogfa.com

سلام
من عاشق سفرنامه هستم
کلی سفرنامه(کتاب) تا حالا خونده ام
وبلاگتون عالیه
هر موقع از کار خسته می شم یه تیکه از سفرنامتون را می خونم
خیلی سوال راجع به کوچ سرفینگ دارم
ای کاش یکی از پست هاتون راجع به اون می نوشتید
شما چند بار میزبان بودید؟
ایا اگه ادم معتقدی هستید ،اذیت نمی شید؟
چند در صد از احساستون توی خونه ی میزبان ،احساس راحتی وخوببیه؟
ممنون
سفرهاتون بی خطر

سلام خیلی خوش اومدید ... حضور شما و کامنتتون باعث خوشحالی هست ...
قبلا چند تا پست در این ارتباط نوشتم و اگه وقت کنم سعی میکنم یه پست کامل هم در موردش بنویسم
http://travle.blogsky.com/1390/12/02/post-28/
و
http://travle.blogsky.com/1390/05/01/post-14/

همانطوریکه آدمها از لحاظ ظاهری تفاوتهای زیادی باهم دارند قطعا از لحاظ روحی و رفتاری هم در مقابل تجربه های یکسان می توانند برداشت ها و واکنش های متفاوتی داشته باشند !
برآیند احساس من در میزبانی و میهمانی مثبت و گاهی اوقات شگفت انگیز و غافل گیر کننده است!

کاسب دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 02:36 ب.ظ

ما که فقط نشستیم تو مغازه داریم سفرنامه های شما رو میخونیم داداش
خبری از مشتری نیست و پاساژ سوت و کوره
خلاصه اینکه از سایت lastsecond.ir و سفرنامه هاش رسیدیم به سفرنامه های بدون سانسور شما و لذت میبریم خیلی هاش هنوز مونده که نخوندم و تا تعطیلات عید احتمالا مهمان وبلاگ درویشی شما هستم خخخخ

خوش باشی فقط این قضیه کوچ سفرینگ جالبه که من تا حالا باهاش آشنا نبودم خخخخ

سلام امیدوارم دم عیدی سرتون شلوغ بشه و کاسبی شما پر رونق _خوشحالم که با ما همسفر هستید سفر رفتن که سانسور نداره ! موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد