بعد از چندین ماه کش و قوس برای انتخاب مسیر سفر، در حالیکه انتظار میرفت مسافر استانبول باشیم دقیقه 90 برنامه به سمت کشور همسایه آذربایجان تغییر یافت ، حتی دراستانبول با چهار دوست کوچ سرفینگ هم هماهنگ شده بود و میزبان ها هم منتظر حضور ما بودند که بنا بدلایل مختلف ، با فرستادن ایمیل ازشون عرض خواهی کردیم ...
سفر باکو با سفرهای قبلی یک کم فرق داشت و حضور بردیای 4 ساله ، نقطه عطفی در مسافرت های ما بود البته مطمئن بودیم که حضور بردیا لحظات متفاوت و خوبی رو هم برای بردیا و هم برای ما رقم میزنه ولی از سوی دیگه تنگناها و تفاوتهایی رو هم بهمراه خواهد داشت ...
فرایند دریافت ویزا خیلی سخت نبود و بواسطه یکی از آژانسهای مسافرتی از طریق کنسولگیری آذربایجان در تبریز و بعد از گذشت 15 روز و با پرداخت 120000 تومان و یک قطعه عکس ، ویزای یکماهه آذربایجان اکی شد البته ما علاوه براینکه پاسپورت انفرادی داشتیم ، مشخصات بردیا و خانومم بعنوان همراه در پاسپورت من هم ذکر شده و با توجه به قیمت ویزا ترجیح دادیم از یک پاسپورت برای مسافرت استفاده کنیم تا هزینه ویزا تا یک سوم کاهش پیدا کنه لازم به ذکره به ازای هر همراه مبلغ 10000 تومان اضافه دریافت میشه.
در این سفر خانواده دوستم (مهندس) هم ما رو همراهی میکردند و وجود پسر کوچولو 6 ساله اونها "کوشیار" که همبازی بردیا بود شرایط خوبی رو بوجود آورده بود.
پس از بررسی های فراوان ، به این نتیجه رسیدیم که سفر به باکو با ماشین خودمون اصلا صلاح نیست ، در سایت های مختلف خیلی از شرایط بسیار نامناسب سفر با ماشین گفته شده بود و سخت گیری پلیس ها آذربایجان از عمده مسائل مطرح شده بود...
راه دیگه از طریق هواپیما بود که آسانترین گزینه بود ولی با توجه به گرونی مانات و دلار و برای کاهش هزینه سفر تصمیم گرفتیم که از گزینه های ارزونتر استفاده کنیم ،گفته میشد که قبلا از بندرانزلی برای باکو کشتی هم بود ولی در حال حاضر امکان سفر دریایی میسر نبود...
گزینه های باقیمانده قطار ، اتوبوس و سواری های مرزی آذری بود. بلیط اتوبوس از تهران تا باکو نفری 85 هزار تومان بود و با توجه به طولانی بودن مسیر بسیار خسته کننده به نظر میرسید !
قطار مستقیم از ایران به باکو هم موجود نبود ولی آخرین میهمانهای کوچ سرفینگ من که یه فرانسوی و یه لهستانی که از مسیر باکو وارد ایران شده بودند در مورد سفر با قطار شب رو از باکو به آستارای آذربایجان توضیحاتی داده بودند بلیط قطار نفری 10 مانات بود و فاصله آستارای آذربایجان تا باکو با قطار شب رو حدود12 ساعت بود به نظر گزینه بدی نبود قطار آستارا به باکو ساعت 8 شب راه میافتاد و با توجه به اینکه مرز زمینی آستارا حدود ساعت 4 تعطیل میشد 4 ساعتی معطلی داشتیم ولی با توجه بوجود بردیا و کوشیار ، مناسب ترین گزینه سواری لب مرز بود. بنابراین قرار شد در اولین ساعات آغازین روز لب مرزآستارا باشیم تا بتونیم زود از مرز گذر کنیم.
تا آستارا با ماشین خودمون رفتیم و ماشین رو تو خونه یکی از دوستای خوب قدیمی" مهدی" پارک کردیم
مرز ساعت 8صبح باز میشد و ما با نیم ساعت تاخیر لب مرز رسیدیم ورودی مرز پر بود از دلالان ارز که با گذر از اونها به سالن حقیر گمرک آستارا رسیدیم .اولین اقدام پرداخت عوارض خروجی از مرزهای زمینی بود از شانس نه چندان خوب ما ، بدلیل اینکه جمعه بود، مرز خلاف انتظار شلوغ بود و باجه بانک ملی با یک کارمند پاسخگوی تعداد زیادی از مسافرین بود خلاصه بعد از یک ساعت انتظار با پرداخت 33 هزار تومان (نفری 11 هزار تومان ) و چند هزار تومانی عوارض شهرداری و هلال و احمر و ... به باجه کنترل پاسپورت رسیدیم.
چندین گیشه پلیس مرزی مشغول کنترل پاسپورت ها بودند و دو گیشه به اتباع آذربایجان اختصاص داشت و اونقدر شلوغ بود که اگه باجه پاسپورت های ایرانی جدا نبود حالا حالا ها تو صف انتظار معطل بودیم ...
بی نظمی و شلوغی جمعیت کلافه کننده بود و صف مخصوص اتباع آذربایجان و صف اتباع ایرانی که مجوز گذر (بدون پاسپورت )داشتند از صف مسافرین عادی تفکیک شده بود .
خلاصه پس از مهمور شدن پاسپورت از ساختمان گمرک خارج شدیم فاصله بین مرز ایران و آذربایجان رودخانه ارس وجود داشت که آخرین پلیس مرزی ایران با کنترل کردن پاسپورت اجازه ورود به پل به ما داده شد، در وسط پل دروازه ای وجود داشت که در خارج از ساعت عبور و مرور بسته میشد و تا نیمه پل پرچم های ایران و در نیمه دیگه پرچم آذربایجان نصب شده بود و در دو سوی رودخانه مامورین و پلیس های دو کشور مستقر بودند...
از سمت ایران چندین اتوبوس مسافری و چند ماشین سواری با پلاک کاپوتاژ شده عبور کردند با عبور از رودخانه و پل آستاراچای وارد خاک آذربایجان شدیم با گذر ازراهرو ورودی سرپوشیده و نسبتا طولانی به صف انتظاری رسیدیم که ظاهرا ایرانیهای های که بدون پاسپورت و با مجوز مخصوص منتظر اجازه ورود به خاک اذربایجان بودند ایستاده بودند... خوشبختانه ما که پاسپورت داشتیم با صف کوتاهتری وارد سالن اصلی ترانزیت آذربایجان شدیم....ضمننا آذربایجانی ها بدون کنترل عبور میکردند.
آقا فیروز که داماد دوستم مهدی بود و از شانس خوب ما برای کاری به آذربایجان رفته بود و از 7 صبح از لنکران آذربایجان به آستارای آذربایجان اومده بود و منتظرمون بودخوشبختانه اونطرف مرز هم همراه اول فعال بود و بدون رومینگ میشد ارتباط برقرار کرد با تماسی که با آقا فیروز داشتیم اسم راننده مرسدس بنز رو که باهاش هماهنگ کرده بود رو گفت، "انتقام" راننده ما بیرون ساختمان منتظرما خواهد بود این تماس تلفنی تا اندازه زیادی خیال ما رو راحت کرد...
در سالن ورودی قبل از منطقه کنترل وسایل ، یکی از مامورین مرزی جلو اومد و من سعی کردم با لبخند باهاش برخورد کنم قبل از اومدن در مورد فساد و رشوه مامورین مرزی زیاد شنیده بودم و دوستان آستارایی هم توضیحات کاملی در این موارد به ما داده بودند و مامور ما رو به گوشه سالن هدایت کرد و از ما به زبان آذری در خواست 10 مانات کرد و با زبان اشاره گفتم مانات نداریم دلار خواست من بهش 10000 تومان دادم قبول نکرد!! وانمود کردم که منظورش حالیم نمیشه !!و پس از کلی این جیب و اون جیب کردن 5000 تومان دیگه دادم یه دفعه جوش آورد و قهر کرد رفت! ، خلاصه صداش کردم با 20000 تومان راضیش کردم.
ما رو به سمت باجه کنترل وسایل هدایت کردند با گذاشتن کیف و کوله پشتی ها در روی ترالی مخصوص ، جلوی باجه قرارگرفتیم و پس از اینکه از طریق یه دوربین از ما عکس گرفتند به مرحله بعدی رفتیم ... دوستان آستارایی تعداد رشوه گیرندگان در لب مرز رو گاها تا 3 یا 4 مرحله پیش بینی کرده بودند و بنابرای ن منتظر درخواست های مامورین بعدی بودیم .
افسر دیگه ما به پشت باجه الکترونیک مستقر در گوشه سالن هدایت کرد تا بصورت خود اظهاری وسایل و دوربین ها و موجودی نقدی خود تعداد موبایل و مارک آن لپ تاپ و میزان موجودی از ما سوال شد رو در دستگاه دو زبانه اونها ثبت کنیم من هم از ترس اینکه بخواهند بایت وسایل همراه رشوه بیشتری بگیرند با اعداد و اطلاعات غیر واقعی در باجه مذکور ثبت کردم که خوشبختانه بایت این ثبت اطلاعات رشوه ای پرداخت نکردیم .
هنوز گذر ار هفت خوان رشوه ها ادامه داشت در باجه سوم ، پلیس آذری که به ظاهر مهربانتر بود که پاسپورت ما رو در دست داشت به ترکی چیزی گفت که حالیم نشد گفتم انگلیسی صحبت کن خوشبختانه فارسی رو نصفه نیمه می دونست درخواست 10000 تومان کرد که با توجه به مبلغ کم !با خوشحالی و بدون چونه پرداخت کردم !
با پرداخت این مبلغ و با گرفتن پاسپورت و کوله پشتی ها بدون اتلاف وقت به سمت درب خروجی رفتیم افسری پاسپورت ها را مهر میزد هم منتظر ما بود داشتم فکر میکردم که پول ایرونی دم دست ندارم و مجبور خواهم شد که دلار یا مانات بدم در عین ناباوری پاسپورت رو مهر زد و در خواست پول نکرد و ما که خودمون رو برای پرداخت های بیشتر آماده کرده بودیم تونستیم با 30000 تومان پرداخت نقدی از 7 خوان مرز زمینی آستارا عبور کردیم. آخرین گام باز شدن در توسط سرباز بود و ما وارد خاک آذربایجان شدیدم
بعد از ورود به آستارای آذربایجان یه دفعه تعداد زیادی دلال و راننده ما رو احاطه کردند که فرار از دستشون خیلی راحت نبود
من فقط اسم راننده (انتقام) رو تکرار میکردم که یه دفعه شخصی نزدیکم شد و یواشکی درگوشم گفت "فیروز هستم" و ما رو از چنگال اونها در آورد لحظه خوبی بود بعد از گذر از مرز و دیدن یه دوستی که محبت زیادش ما رو شرمنده کرده بود ... فیروز که بچه آستارا بود ولی برای کاری به اینور مرزاومده بود به اتفاق دوستش آصف ، یه ماشین بزرگ و جا دار برامون آماده کرده بود ... معطلی ما در مرز یکی دوساعتی اونها رو به انتظار گذاشته بود ...ما منتظر مهندس و خانوادش بودیم اونها ظاهرا کارشون تو مرز گره خورده بود ، "انتقام" راننده ما هم بیقرار منتظر اومدن اونها بود و هرکی که از در مرز بیرون می آمد فکر میکرد دوست ماست ! و به سمتش میرفت که درجابجایی کوله ها کمک کنه !
خلاصه خانواده کوشیاربا نیم ساعتی تاخیرا از 7 خوان مرزی عبور کردند و از گیت خروجی در اومدند و لازم به ذکره که 30000 تومان بیشتر رشوه داده بودند ! چون مبلغ رشوه بستگی به مامورین داشت و شاید ما کمی خوش شانس تر بودیم ....
آستارا آذربایجان شهر بسیار کوچکی به نظر میرسید ، فیروز و دوست باکویش آصف ، از ما برای صرف صبحانه در چای خانه دعوت کردند ولی با توجه به اینکه زمان زیادی منتظر ما بودند نخواستیم وقتشون رو بیشتر بگیریم ، ازشون تشکر کردیم و ترجیح دادیم زودتر عازم باکو بشیم ...
مرسدس بنز انتقام با فضای نسبتا بزرگ ، انتخاب بسیار مناسبی بود چون علاوه بر بنز ماشین های کرایه ای دیگری هم بودند .
انتقام راننده بنز که افسر بازنشسته پلیس بود و فقط ترکی و روسی بلد بود و فقط چند کلمه ای فارسی میدونست و همین برقراری ارتباط رو باهاش سخت تر میکرد قبل از خروج از آستارا انتقام باک ماشینش رو از گازوئیل پر کرد اونطور که من متوجه شدم قیمت گازوئیل لیتری 45قاپات بود و بنزین 60 قاپات بود...
"انتقام" راننده ما در حال سوخت گیری گازوئیل
کوشیار که هنوز فکر میکرد توایران هستیم از باباش سوال کرد که چرا خانمها روسری ندارند ! این سوال و خنده همه خستگی علافی ما رو توی گمرک مرز از بین برد.پس از چندین توقف انتقام در داخل شهر ، حدود ساعت 10:45 از آستارا خارج شدیدم
با توجه به محدودیت های موجود در منطقه مرزی تعداد عکسها متناسب با مطالب نیست !
ادامه دارد ....
با عرض پوزش از اینکه نوشتن آخرین پست مربوط به هند خیلی به تاخیر افتاد و علت اصلی اون هم ، کمبود وقت بوده
در واقع این پست همون جمع بندی مطالب گفته شده قبلی هست.
توصیه مهم : اگه دوست دارید فقط زیبائیهای هند رو ببینید و خیلی از زشتیهای هند از دیده شما پنهان بمونه رفتن با تور مسافرتی بهترین گزینه هست !! چون همه چیز برای توریست ها طوری طراحی شده که فقر و واقعیتهای هند پنهان بمونه .
ولی اگه واقعیت زندگی در هند براتون مهمه یا با تور نرید! یا اگه میرید از پکیج های پیشنهادی تورلیدرها استفاده نکنید و خودتون برید و هند رو کشف کنید، این حالت هم براتون خیلی ارزونتر تموم میشه هم میتونید هند واقعی رو لمس کنید
آشنایی کلی با کشور هند :کشور هندوستان از لحاظ وسعت هفتمین کشور پهناور دنیاست که وسعت اون دو برابر ایران است و از لحاظ جمعیت نیز بعد از چین دومین کشور پرجمعیت دنیاست . هندوستان دارای تاریخ و فرهنگ بسیار کهن و پرباری است که به ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد میرسد. هندوستان سرزمین نژادها، زبانها، آیینها، و فرهنگهای فراوان و گوناگون میباشد. در هند صدها زبان و هزاران گویش و لهجه وجود دارد. پایتخت کشور هند دهلی نو هست.
مدت زمان پرواز هوائی:
مدت زمان پرواز هوایی بین تهران و دهلی نو بین 3 الی 4 ساعت هستش که معمولا در مسیر برگشت یک کم بیشتر طول میکشه .
واحد پول رسمی هند روپیه هست که پول خردش پیسه گفته میشه ، پول هند جز محدود کشورهایی هست که وقتی ریال ایران رو بهش تبدیل میکنی خیلی حالتون گرفته نمیشه !
یه سایتی هست که میشه ارزش روپیه با دلار رو بصورت لحظه ای چک کرد.البته این سایت در مورد سایر ارزهای رایج دنیا هم بسیار کاربردی هست.
http://www.xe.com
اختلاف ساعت دهلی نو با تهران:ساعت رسمی کشور هند یک ساعت از ایران جلوتر هست و اگه با ساعت گرینویچ مقایسه کنید+5:30 می باشد.
آب و هوا: آب و هوا در هند دارای تنوع بسیار قابل توجهی از کوهستانهای همیشه پوشیده از برف هیمالیا تا منطقه حاره و گرمسیری میانه و جنوب و کویر خشک غرب این کشور رو شامل میشه .
فصل بارش و باران های موسمی ازماه ژوئن تا سپتامبر و ماههای معتدل در ماههای اکتبر و نوامبر است
شهرهای مهم توریستی هندشامل مثلث طلائی دهلی، جیپور و آگرا هست ولی از جاهای بسیار مهم هند که سفر به اونجا رو توصیه میکنم وارناسی یا بنارس هست و چهره متفاوت تری از هند رو می تونید ببینید و شهرهای هاریدیوار و ریشیکش هم شنیدم بد نیست البته فرصت نشد که بریم !
سیستم حمل ونقل درون شهری و برون شهری در هند:
آسانترین وسیله حمل و نقل داخل شهری ریکشاو هست که دو نوع مختلف موتور ریکشاو و سایکل ریکشاو ... از هرجا به هرجای دیگه بخواهید برید میتونید با موتور ریکشاو برید و در بعضی از مسیرها حتی از مترو هم مقرون به صرفه تره ، نکته مهم باید حتما کرایه رو با راننده ریکشاو فیکس کنید ، اگه پیشنهاد دادند که تاکسی متر رو روشن میکنند بازهم قبول نکنید چون دستکاری شده است ... چون به شدت کلاهبردار هستند !! اگه هم پیشنهاد دادند که بین راه از مغازه و فروشگاه دیدن کنید قبول نکنید چون قیمت جنس ها در اون مغازه ها معمولا گرون تر هستند! و وقتتون هم تلف میشه و لازم به ذکره که صاحبان فروشگاه به راننده ها پورسانت خوبی میدهند.
مترو هم در دهلی نو بسیار خوب و مقرون به صرفه هست فقط باید حواستون حسابی جمع باشه چون بسیار شلوغه و احتمال سرقت پول و وسایل شخصی هم داره... با یکی دوباره استفاده از مترو خیلی راحت می تونید مقصد تون رو پیدا کنید قیمت بلیط با توجه به ایستگاه مقصد متفاوت هست بنابراین قبل از خرید بلیط باید بدونید کدوم ایستگاه پیاده میشید.
من به شخصه از تاکسی و اتوبوس استفاده نکردم
رزرو بلیط قطار خیلی مهمه ....
در مورد حمل ونقل بین شهری قطار مقرون به صرفه ترین وسیله هست فقط باید در نظر داشته باشید با توجه به جمعیت زیاد هند و همینطور توریست های زیاد ، بهتره بلیط قطارها رو همون روز اول بخرید تا مثل ما دچار مشکل نشید چون بلیط ها زود تموم میشه و معمولا صف های طولانی هم داره البته در شهرهای بزرگ تسهیلاتی رو برای توریست های خارجی قائل شدند و باجه فروش جداگانه ای دارند و بلیط ها هم یک کم گرونتر هست .
خطوط داخلی هواپیمایی هند هم فعال هستش و با توجه به پهناور بودن این کشور ، جهت جابجایی در مسیرهای دور بسیار مناسبه.
اتوبوس بین شهری گزینه بعدی هست که ما در دو مسیر با توجه به اینکه نتونسته بودیم بلیط قطار بگیریم ازش بهره مند شدیم اتوبوس های بین شهری خیلی لوکس نیستند ولی در بعضی از مسیرها اتوبوس اسلیپر هم دارند که صندلیهاش به صورت تخت شو هستش. ولی مسئله مهم در مسافرت با اتوبوس سرعت بسیار کم و توقف بسیار زیاد هست و کلی وقت ادم تو اتوبوس تلف میشه ....
سیستم برق کشور هند هم مثل کشور ما 220 ولته و با وسایل برقی ما همخوانی داره نیازی به استفاده از مبدل نیست.
وضعیت بهداشت و استاندارد .... در این مورد فقط بگم که تعریف بهداشت در هند با استانداردی که ما تو ذهنمون داریم زمین تا آسمان متفاوته .... اگه نسبت به این مسائل حساس هستید بهتره قید سفر به هند رو بزنید !
آرامش و ریلکسیشن ! چیزی که در شهرهای بزرگ و کوچک به راحتی نمی تونید پیدا کنید چون تا پاسی از شب صدای بوق ماشین، قطار، ریکشاو و حتی دوچرخه رو اعصاب آدم راه میره !!
آلودگی صوتی هم بیداد میکنه و صدای آهنگ های هندی در بعضی از اماکن عمومی آدم رو کلافه میکنه...
آرایشگاه و حمام و دستشوئی خیابونی براحتی در گوشه گوشه پایتخت هند قابل دیدن هست ، دفع ادرار و بوی بد اون صحنه ای بسیار تکراری هست که متاسفانه علیرغم وجود دستشوئی های عمومی که توسط دولت ایجاد شده هنوز این مشکل فرهنگی برطرف نشده و جالب اینکه این عمل توسط خانمها هم در گوشه ای از خیابان دیده شده!!
سلمونی های خیابانی من رو یاد فیلم فارسی ها ی قدیمی مینداخت و سیستم حمام با سطل و تشت! در پیاده رو ، هم کاملا رایج بود!
مردم در هند زندگی مسالمت آمیزی با حیوانات دارند گاو، میمون ، سگ ، سنجاب ، بز و خوک جزئی از زندگی اونها هست و فقط باید مواظب میمونهای شیطون و گرسنه بود ولی بقیه حیوانات بی آزار هستند.
امنیت در شهر – من هیچ مشکل در ارتباط با ناامنی ندیدم ، الیته ظاهر شهر در شب ها یک کم ترسناک میشه چون سیستم نور محلات و خیابانهای غیر اصلی خیلی خوب نیست ولی کلا مردمش بی آزار هستند و اگه هم بخواهند کاری بکنند سعی می کنند با ابراز دوستی سر آدم رو کلاه بذارند و پرخاشگر و دعوایی هم نیستند! مثلا تو کوچه پس کوچه های تنگ وارناسی دخترهای اروپایی رو دیدم که به تنهایی رفت و امد میکردند و با دیدن اونها ما هم برای اکتشاف نادیده های اونجا ، شجاع تر میشدیم.
اختلاف طبقاتی: به نظرم این اختلاف کاملا مشهود بود و جمع کثیری از مردم هند از حداقل امکانات زندگی محروم هستند و عده محدودی هم زندگی متفاوتی دارند و نکته جالب اینکه همه مردم با هر شرایطی راضی به نظر میرسیدند و تحت تاثیر آموزه های دینی و فرهنگی ، خودشون رو با شرایط و تنگناها وفق داده بودند.
آئین و مراسم - با توجه به جمعیت زیاد هند ، احتمال دیدن مراسم عروسی در خیابانهای شهر بسیار زیاده و همچنین مراسم تدفین رو هم براحتی می تونید در شهرهای مذهبی مثل وارناسی(بنارس) از نزدیک ببینید سوزاندن اجساد از صحنه های فراموش نشدنی این سفر محسوب میشه ...
راستی تاج محل روزهای جمعه تعطیل است ....
خرید : در موقع خرید چونه زدن یادتون نره چون قیمت ها کاملا الکی هستند و شما می تونید با یک چهارم قیمت پیشنهادی جنس مورد نظرتون رو خریداری کنید .... اگه دنبال شاپینگ سنتر و پاساژ های آنچنانی هستید ناامیدتون میکنم ! حتی سوپرمارکت هاشون هم اکثرا در حد بقالی های 100 سال پیش ایرانه !
غذا : ذائقه غذایی متفاوت اونها ، مشکل افراد حساس رو بیشتر میکنه ، البته مک دونالد هم می تونید پیدا کنید ولی بهمراه داشتن کنسرو و غذاهای آماده هم توصیه میشه ... در شهرهای مذهبی خوردن گوشت حیوانات ممنوع هست و پیدا کردن یه غذای ایده آل گاهی اوقات سخت میشه ...
سخن آخر:
البته همانطور که توی پست های قبلی هم اشاره کردم سفر به هند با سفرهای دیگه خیلی فرق داره و باید عاشق هند باشید تا بتونید از این سفر لذت ببرید اگه توقع سفری مثل سفر به مالزی ، دبی و استانبول رو دارید باید بگم توقعتون برآورده نمیشه ولی اگه دنبال فرهنگ و هنر ، تاریخ هستید سفر هند گزینه خوبی هست و می تونید هنر مردم هند رو در زندگی با مشکلات ببینید.... امیدوارم دیدگاه من رو شما تاثیر منفی نگذاشته باشه به نظر م هرکسی باید هند رو از دریچه و دیدگاه خودش ببینه و نظر بده ...
بزودی با سفرنامه باکو 2012 در خدمت شما خواهم بود ... منتظر نظرات سازنده شما هستم
یکی از دوستان وبلاگ هم تجربه خودشون رو از سفربه هند با یکی از تورهای مسافرتی رو نوشتن که با تشکر از ایشون برای اطلاع شما در متن اصلی این پست قرار دادم.
تجربیات خانم مهتاب در سفر به هند در تابستان 1392
سلام
خسته نباشید..
بنده 4روز هست که از سفر هند به همراه 1گروه 32 نفره برگشتم.در این سفر
متاسفانه سر همه ی ما به طرز باور نکردنی کلاه رفت.خواستم تجربمو بهتون
بگم تا سر شما به عنوان 1ایرانی کلاه نره..
1-تور لیدر ما خانومی بود به نام صنم سهره وردی که در ابتدای سفر خودش
رو یک هندی اهل کشمیر معرفی کرد که بعد ما فهمیدیم که ایشون ایرانی بودند.
2-خانم صنم در مسیر رفت از فرودگاه به هتل از ما نفری100دلار خواستن
برای 6روز(در حالی که ما 3روز گشت تور رایگان داشتیم) و مارو از
وحشتناکترین مسیرها به هتل بردند تا ما بترسیم از تنهایی بیرون رفتن و
مجبور به پرداخت 100دلار بشیم)
3-ایشون گفتن پولتون رو اصلا در صرافی یا هتل تبدیل نکنین چون با نرخ
پایین میگیرن و پول تقلبی بهتون میدن متاسفانه همه به ایشون اعتماد کردن و
ایشون با پایینترین نرخ پول بچه هارو گرفت و بهشون پول تقلبی داد
4-مارو به بدترین بازارها و رستورانها با بالاترین قیمتها برد که از آشنایان ایشون بودن و ایشون کمیسیون میگرفت.
5-آقایی از ایشون برای نهار 800روپیه قرض کردن و 1صد دلاری دادن به
صنم که صنم بقیشو برگردونه ولی ایشون گوشیشو خاموش کرد و پولو پس نداد.
6-قیمت هر بلیطو 10برابر به ما میگفت.مثلا بلیط170روپی رو به ما1700روپی داد.
7-از آقایی پول گرفت تا تبدیل کنه ولی پس نداد و گفت خانم شما از من
پول قرض کرده در حالی که روح خانم ایشون از قضیه مطلع نبود و که این آقا از
متمولترین افراد گروه بودن.خانم صنم با این دروغ برای ایشون و خانمشون
مشکل ایجاد کردن.
8-رنگ غذارو به عنوان فلفل اصل به یکی از مسافران با قیمت بسیار بالا دادن.
9-در بازدیدها یا اصلا نیومدند یا توضیحی نمیدادن و مارو رها می کردند.
.
.
.
نکات:
1-تو هند در آخر هفته ها، اعیادو...نه تنها جایی تعطیل نیست بلکه ساعات کاری بازارها و...بیشتر ار روزهای عادی است.
2-از توک توک ها نترسید و از آنها برای رفت و آمد استفاده کنید.هزینه آنها پایین است.
3-بازار pacific در دهلی و بازاری که معروف به zaraدر جیپوراست بازارهای مناسبی برای خریدند..
4-قبل از سفر از شهری به شهر دیگر مدت زمانی که در راهید را از هتل بپرسید تا برای راه وسایل و خوراکی بخرید تا در راه اذیت نشید.
5-قبل از سفر به اطلاعات وچر خود دقت کنید تا لیدر آزاد و کلاه بردار برایتان نفرستن زیرا کسی وشرکتی مسئولیت اورو به عهده نمیگیره..
6-حتما تمام سوالات و درخواستهای خود را از هتل جویا شوید مثل قیمت تمام بلیط ها و درخواست تبدیل پول.
7-با ایرانیان همسفر خود متحد باشید و به هم اعتماد کنید و گروهی به بازارها و ..بروید.
....
توجه توجه:با شرکت go india به هیچ عنوان سفر نرید.
این هم یه تجربه متفاوت از یکی دیگه از خوانندگان وبلاگ که عیننا به انتهای این مطلب اضافه میشه :
با سلام
من در ابتدای سفر هند متن شما را خوندم و تور لیدر گروه ما سجاد و صنم بودن.ذهن من ترس داشت با نوشته های شما.
میخواستم بگم تجربه ما چیزی دیگر بود.منلسبترین قیمت چنج را انجام دادن بهترین مغازه ها بردن.و واقعا از جان مایه گذاشتم.
مدیون میموندم اگر ازتون نمیخواستم که لطفاً اسمشون را پاک کنین.
آخرین خبر دریافتی (4 مرداد 1391) مبنی بر حذف ارز مسافرتی واقعا برای من خبر بدی بود هرچند که میزان ارز مسافر بسیار بسیار کم بود ولی در هرصورت عامل کمکی برای مسافرین بود ....
خلاصه شرایط سفر هر لحظه نسبت به قبل سخت تر میشه ....
متن خبر مربوط به سوم آبان 1391
رئیس کل بانک مرکزی از حذف سهمیه ارز مسافرتی برای تمامی مسافران خارجی خبر داد و گفت که فقط زائران حج تمتع دلار دولتی دریافت میکنند.
در این جلسه محمود بهمنی رئیس کل بانک مرکزی با تشریح اقدامات این بانک در خصوص تک نرخی شدن ارز از سیاستهای دولت برای اجرایی شدن ارز تک نرخی در بازار سخن گفت.
سخنگوی مرکز مبادلات ارزی با بیان اینکه تمامی مسافران تنها برای یک بار در
سال میتوانند از 300 دلار ارز مسافرتی بهرهمند شوند، گفت: اولویتبندی
برای اختصاص ارز به مسافران کشوری خاص در کار نیست.
به گزارش اکو ویژن از مهر، صمد کریمی در خصوص شرایط پرداخت ارز به مسافران
خارج از کشورگفت: مقررات و شرایط پرداخت ارز به مسافران خارج از کشور همان
شرایط قبلی است که مربوط به بخش سوم مجموعه مقررات ارزی بانک مرکزی است و
در حیطه خدمات قرار میگیرد.
سخنگوی مرکز مبادلات ارزی افزود: رویه واحدی که برای پرداخت ارز به
متقاضیان سفر به خارج از کشور اتخاذ شده، این است که برای همه مسافران، 300
دلار پرداخت میشود و البته بانک ملت به عنوان بانک عامل معرفی شده است و
مشتریان باید با ارایه مدارک و اسناد مثبته به شعب ارزی بانک ملت، مراجعه
کنند.
وی تصریح کرد: اولویتبندی برای اختصاص ارز به کشوری خاص در نظر گرفته نشده
است اما بر اساس مقررات، هر فرد در سال تنها یکبار میتواند از این امتیاز
بهرهمند شود.
کریمی گفت: محدودیتی در کار نیست و همه مسافران خارج از کشور میتوانند 300 دلار ارز مسافرتی را از شعب بانکی دریافت کنند.
بازگشت به دهلی نو و آخرین روز سفر به هند پرماجرا
بلیط قطار که به مقصد دهلی نو خریده بودیم برای ساعت یک بعد از ظهر بود و برای گشت و گذار روزآخر توی وارناسی وقت کافی داشتیم ولی با توجه به کوله پشتی سنگین ترجیح دادیم ساعت پایانی حضور در وارناسی رو در ایستگاه قطار باشیم تا بموقع به دهلی برسیم و مشکلی در روزآخر نداشته باشیم ، در ساعت مقرر واگن مورد نظر رو پیدا کردیم خیلی تمیز و دور از انتظار بود و با تجربه های قبلی قطار در هند همخوانی نداشت بلیط کلاس AC2 مجهز کولر و ایرکاندیشن بود و می تونستیم برای استفاده از موبایل و لپ تاپ از برق داخل قطار هم استفاده کنیم و با توجه به کیفیت خوب واگن سر و صدای بیرون و بوق قطار در داخل شنیده نمی شد وقتی قطار به راه افتاد متصدی قطار پاکت های پلمپ شده ای رو تحویل ما داد که داخلش ملحفه تمیز و شسته شده رو گذاشته بودند و صندلی های تخشو این واگن هم خیلی بهتر بود و هر کوپه 4 تخت داشت(تخت 2 طبقه) در صورتیکه در واگن های اسلیپر در هرکابین 6 تخت داشت (3طبقه بود ).
قابل توجه اینکه قطاری که عازم دهلی بود دارای واگن های مختلفی بود که هر واگن قیمت و کیفیت متفاوتی داشت پیشنهاد میکنم که اگه بدون تور عازم هند هستید اولین کاری که باید پس از رسیدن به دهلی بکنید خرید بلیط قطاره که بدلیل جمعیت زیاد مردم بومی و توریست ها خیلی سریع پر میشه و همچنین می تونید با مراجعه به باجه های فروش ویژه توریست هاForeign tourist Quata برای خرید بلیط اقدام کنید ، که البته یک کم گرونتر بلیط ها رو میفروشند و بهش Tatkal هم میگفتند و خرید این بلیط فقط با ارایه پاسپورت امکانپذیره....
خلاصه بعد از 20 ساعت و اندی طی طریق ، صبح روز بعد به دهلی رسیدیم ، این 20 ساعت فرصت مناسبی برای استراحت بود و با توجه به دسترسی به لپ تاپ و شارژ گذشت زمان خیلی محسوس نبود این طولانی ترین مسافرتی بود که بطور پیوسته با قطار داشتم ...
خوشبختانه طی آخرین تماس ، ویجی و رونیتا آمادگی مجددشون رو برای میزبانی ما در روزآخر اعلام کرده بودند و آدرس و نحوء دسترسی به خونه رو هم ای میل کرده بودند پس از رسیدن به ایستگاه دهلی با تجربه اقامت 2 روز اول در دهلی براحتی مسیر رو پیدا کردیم و حدود ساعت 9:30 صبح به مجتمع مسکونی اونها رسیدیم
رونیتا که پنجره آپارتمان بیرون رو نظاره میکرد ما رو شناخت و با دست تکون دادن ورود ما رو خوشامد گفت ... باید به طبقه چهارم میرفتیم گذر از پله های آپارتمان برایمان خیلی آسون بود چون انرژی زیادی از استراحت دیشب و پیدا کردن آسون خونه میزبان به ما منتقل شده بود...
رونیتا که پسر بچه دو سالشون رو بغل کرده بود به ما خوش آمد گفت و بعد از لحظاتی هم ویجی(شوهرش) به ما ملحق شد و از اینکه میزبانی ما رو در دقایق آخر لغو کرده بود عذر خواهی کرد ، رونیتا بسیار خونگرم و با محبت به نظر میرسید و کاملا در مورد نحوء سفر و کشور ایران کنجکاو بود و سوال میکرد و یک کوچ سرفر واقعی بود ! علاقه مند به تبادل اطلاعات و صحبت کردن و با میزبانهای قبلی خیلی فرق داشت ... ویجی که در شرکت مترو کار میکرد ملزم بود که به اداره بره بنابراین از ما خداحافظی کرد (ادارات در هند حدود ساعت 10 شروع بکار میکنند )
ظاهرا در آخرین روز اقامت در هند بهترین میزبان نصیب ما شده بود و پس از اندکی استراحت و یه دوش گرفتن (تقریبا استاندارد !) رونیتا پیشنهاد کرد که برای شام با هم باشیم و قرارشد جزئیات رو باهاش هماهنگ کنیم
راهی مرکز شهر شدیم تا در آخرین روز سفرمون جاهای باقیمانده رو هم ببینیم با یه ریکشاو با پرداخت 150 روپیه به قطب منار رفتیم
قُطُب منار جزو اولین بناهای عظیم هند و از نمونههای بارزمعماری هندو- اسلامی است گفته میشه نخستین عمارتهای اسلامی در سرزمین هند میباشند، قبل از آن هیچ عبادتگاه اسلامی درهند وجود نداشت
قطب منار: Qutub Minar
قطب منار،مناره ای است دردهلی پایتخت هندوستان که ۷۲/۵ متر ارتفاع دارد و بلندترین بنای آجری دنیاست. این مناره بزرگ از مرمر و سنگهای سرخ ساخته شده و قُطُب منار به تقلید ازمنارجام افغانستان ساخته شد و به پنج طبقه تقسیم شدهاست که در فاصلهٔ هر دو طبقه، ایوان مدوری بهصورت کمربند آن را دربر گرفتهاست.
این مناره یکی از جاذبه های توریستی شهر دهلی محسوب می شود که در فهرست آثار باستانی یونسکو ثبت شده است
بلیط ورودی برای این مجموعه 200 روپیه بود که البته به غیر این مناره چند مجموعه باستانی دیگر هم در مجاورت آن قرار داشت ، از ویژگیهای جالب جاهای توریستی هند این است که به قدری این مکانها رو قشنگ و تمیز درست کردند که با فضای عادی شهر کاملا در تضاد هست و توریست هایی که با ماشین های VIP .برای دیدن این اماکن فقط با زیبائیها روبرو شوند . حدودا با توجه بزرگی مجموعه بازدید ما بیش از یک ساعت طول کشید
و برای ساعت 13 هم با یه دوست دیگه کوچ سرفینگ برای ملاقات هماهنگ کرده بودیم "ادیت دیمیری "دختر 25 ساله ای بود که تحصیلاتش رو در آلمان تکمیل کرده بود....
با فرستادن یه پیامک ، پیشنهاد داد که در ایستگاه مترو همدیگه رو ببینیم و ناهار رو با هم باشیم ، محل قرار ما توی یکی از شلوغ ترین جاهای دهلی بود ! خلاصه با هر دردسری بود همدیگه رو پیدا کردیم. بعد از آشنایی اولیه ، در مورد موضوعات مختلفی صحبت کردیم و زندگی اون در آلمان و خاطرات سفر قبلی ما به اروپا نقطه مشترکی بود که در موردش خیلی حرف برای گفتن داشتیم در طول مسیر به یه رستوران که غذاهای کم اسپایسی داشت! رفتیم و ناهار رو به اتفاق خوردیم ولی هم زمان ما محدود بود و از طرفی ادیت هم در وقت ناهار از شرکتش خارج شده بود و باید بعد از ناهار به محل کارش مراجعه میکرد یه کارت پستال از تصاویر ایران بهش تقدیم کردیم و باهاش خداحافظی کردیم ملاقات نسبتا کوتاه ولی خوبی بود ...
مقبره مهاتما گاندی
من اولین چیزی که با شنیدن نام کشور هند تو ذهنم تداعی میشه ، مهاتما گاندی هست و دیدن مقبره اون از جاهایی بود که برام الویت داشت بنای یادبود مهاتما گاندی در منطقه راج گت (Raj Ghat) بود. نمیدونم یا ما اسمش رو خوب تلفظ نمیکردیم یا این راننده های ریکشاو حالیشون نبود ! به چندین راننده ریکشاو توضییح دادیم که کجا می خواهیم بریم ولی از وجود چنین جایی اظهار بی اطلاعی میکردند خلاصه یکی از این راننده متوجه منظورما شد و با 60 روپیه با گذر از منطقه رد فورت و دهلی قدیم به سمت مقبره رفتیم .
خوشبختانه ورودی نداشت و بیشتر شبیه پارک بسیار بزرگ و سرسبزی بود برای رسیدن به خود مقبره باید با تحویل کفش ها و با پای برهنه وارد محوطه میشدیم مقبره همچون خود گاندی بسیار ساده و بی آلایش ساخته شده بود و در واقع سکوی چهار گوش ساده ای ساخته شده از مرمر سیاه بود ، که در آن محل از خاکستر مهاتما گاندی نگهداری میکردند
همانطور که میدونید گاندی رهبر سیاسی و معنوی هندیها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. او در طول زندگیش استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد میکرد. و ساده زیستی و صلح دوستی دو مشخصه اصلی گاندی است که به دنیا معرفی شده است.این شخصیت بزرگ در سال ۱۹۴۸ میلادی به قتل رسید. و هر ساله در روز سی ام ژانویه ، به یاد پدر ملی هند گردهمایی در این محل تشکیل می گردد بعد از بازدید این مقبره ،اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد مقایسه سادگی این مکان با مقبره بزرگان سیاسی دور و نزدیک خودمون بود ولی بهتره نتیجه این مقایسه رو در دلم بایگانی کنم !!
آرامش و تمیزی اونجا برای ما در دهلی غنیمتی بود چون به محض ورود در خیابان سر و صدا و شلوغی بیداد میکرد پس از دقایقی استراحت ، به سمت مرکز شهر حرکت کردیم قرار بود که از معبد نیلوفر یا همون Lotus temple بازدید کنیم ولی با توجه به دوری مسافت تا معبد و اینکه تا حالا در این چند روز به بازار نرفته بودیم از دیدن معبد لوتوس صرف نظر کردیم و به بازار chandri Chowk رفتیم بازار هم شلوغ و پرتردد بود قیمت اجناس 4 برابر گفته میشد و چونه زدن واقعا لازم بود!! من که اصلا از بازارهای چونه ای خوشم نمیاد چون اگه جنس رو با هرقیمتی بخری بازهم شک میکنی نکنه جای دیگه نصف این قیمت باشه !!
پس از اندکی خرید و با تاریک شدن هوا به سمت خونه رونیتا و ویجه ای رفتیم تا آخرین تجربه مترو سواری رو هم در مترو در حال انفجار دهلی داشته باشیم برای رسیدن به خونه میزبان بیش از دو ساعت طول کشید و تنها خوش شانسی این بود که موقعیت مکانی خونه اونها با فرودگاه بین المللی دهلی نو زیاد نبود
رونیتا با خوش رویی به ما خوش آمد گفت ، و مشتاقانه خاطراتش رو از میهمانانی قبلی تعریف میکرد ظاهرا قبل از ماهم میزبان ایرانی های دیگه ای هم بود که خاطرات خوبی از اونها هم داشت ویجی و رونیتا در کوچ سرفینگ بسیار فعال بودند ولی با توجه به کوچولوی 2 ساله فرصت مسافرت رو نداشتند !
ویجی با توجه به محدودیت زمان حرکت مترو فرودگاه (آخرین مترو ساعت 11 شب ) برای شام پیشنهاد داد که یه غذای هندی برامون آماده کنه تا در زمان رفت و اومد به رستوران صرفه جویی کرده باشیم و ما هم از خداخواسته موافقت کردیم چون این فرصت اولین و آخرین فرصتی بود که میشد یه غذای خانگی هندی رو تست کنیم فقط ازش خواهش کردم که اگه میشه غذایی رو درست کنه که کمتر اسپایسی باشه چون دراین مدت نسبت به بوی تند این ادویه جات هندی حساس شده بودم و خیلی دور از ادب بود که غذایی رو که آماده میکنه نتونیم بخوریم...
" اگ کاری" غذای پیشنهادی ویجه ای بود که سعی کردم تو درست کردنش بهش کمک کنم ولی خوب کمکی از دستم برنمی اومد !!
اگ کاری ترکیبی از تخم مرغ و یکسری ادویه جات هندی بود که ظاهرش شبیه باقلی قاطق شمالی بود که با یه برنج کته درست کرده بودند البته ذائقه هندی با ایرانی متفاوته ولی در هرصورت بد نبود میشد خورد!
از نکات و تفاوت های یه خونه هندی با نوع ایرانی اینه که اونها از هیچ پوششی برای کف زمین استفاده نمی کنند و خبری از موکت یا فرش نیست مثلا شام بدون سفره و روی موزاییک کف آپارتمان سرو شد البته منظورم انتقاد و ایراد نیست فقط خواستم مقایسه ای با استاندارد های خودمان داشته باشم.
اگ کاری .... غذای هندی
بعد از خوردن شام رونیتا دفتر یادگاری رو آورد که توش جملاتی رو به انگلیسی و فارسی براش به یادگار نوشتم و چند یادگاری و سوغاتی هم تقدیمش کردم ، مجموعه ای از اسکناس ها و سکه های ایرانی که قبلا ویجه ای بهش ابراز علاقه کرده بود را همراه با چند کارت پستال از مناظر ایران تقدیم کردیم و ویجه ای گفت که تا ایستگاه مترو ما رو همراهی میکنه رونیتا هم یه گردن بند تزئینی رو به یادگار به ما تقدیم کرد
ویجه ای با ماشینش ما رو تا آخرین ایستگاه مترو رسوند تا ما تنها مسافرهای مترو در ساعات پایانی شب در مسیر فرودگاه باشیم تو دلم احساس خوبی داشتم چون واقعا به یه ذره آرامش و محیط بدون سر و صدا و بوق نیاز داشتم !
مترو فرودگاه که خلوت بود و قابل مقایسه با خطوط عادی مترو نبود (خلوت - مدرن و شیک)
متاسفانه پرواز ما در نیمه ها ی شب بود و فرودگاه دهلی بهترین جا برای گذراندن ساعات پایانی مسافرت ما بود روپیه هایی که تو جیب ما بود تو ایران هیچ ارزشی نداشت و به جز چند روپیه که به یادگار نگه داشتیم باقیمانده رو در فروشگاههای داخل فرودگاه هرچیزی که می تونستیم خریدیم...
خلاصه پرواز ماهان به مقصد تهران روی تابلو ظاهرشد و گیت خروجی پذیرای ما شد
.............................................................................................................................
این سفر علیرغم سختیهای زیادی که داشت تجارب ذیقیمتی برای ما بهمراه داشت و الان که چندین ماه ازش میگذره باز هم با لذت خاطراتش رو در ذهنمون مرور میکنم ...
از شما هم تشکر میکنم که حوصله کردید و این نوشته های پراکنده من رو تحمل کردید
در پست بعدی سعی میکنم نکاتی رو که برای سفر به هند لازم هست بطور خلاصه اشاره ای داشته باشم
بعد از دقایقی به محل برگزاری مراسم ( قاط ) رسیدیم هنوز تا شروع مراسم اندکی وقت داشتیم صاحبان قایق ها ما رو احاطه کردند و پیشنهاد میدانند که بهتره مراسم رو از داخل قایق ببینیم و کرایه های مختلفی هم پیشنهاد میدادند ولی ما ترجیح دادیم که از نزدیک این مراسم رو نظاره کنیم هرچه بیشتر میگذشت بر تعداد منتظرین افزوده میشد.
قبل از شروع مراسم صدای زنگ از بالای پله ها بگوش میرسید و جمعیت هم با نظم نسبی در روی پله ها و کف زمین نشسته بودند ما هم سعی کردیم جای مناسبی برای خودمون پیدا کنیم که نزدیک به محل اجرای مراسم باشه تعدادی زیادی قایق که جمعیت انبوهی از توریست ها و هندو ها رو سوارکرده بودند از روی رودخونه به انتظار شروع مراسم بودند و تصاویری از سای بابا هم زینت بخش محل برگزاری مراسم بود.
شروع مراسم با هیجان زیادی توام بود من هم خیلی کنجکاو بودم که این چه مراسمی هست که این همه مردم متشاقانه منتظر شروع اون هستند ...
پنج جوان ملبس به لباسهای مخصوص در جایگاه خاصی قرارگرفتند و حرکات هماهنگی رو همزمان به نمایش گذاشتند که این حرکات در 4 جهت مختلف انجام میشد که اجرای آن توام با صدای زنگوله های مختلف و بوی عود و سوزاندن موادی دود زای همانند اسفند همراه بود این حرکات در چندین نوع مختلف ادامه یافت البته اسم دیگه این مراسم آرتی هست که در واقع آئیین مذهبی عبادت هندو ها هست اجرا کننده ها با دعاهایی به بصورت آواز و به زبان هندی و سانسکریت مراسم رو ادامه دادند و در ظروف مخصوصی آتش روشن کردند که بر روی سینی مخصوص قرار میگرفت در پایان مراسم افرادی که نذر داشتند با روشن کردن شمع بر روی برگ اون رو در روی رودخانه مقدس گنگ رها میکردند و اعتقادشون براین اساس بود که اگه رود مقدس هدایای اونها رو قبول کنه نذرشون برآورده میشه ، این مراسم به نوعی یکی از جاذبه های توریست مذهبی هند بود و در ابعاد کوچکتر شاید بشه وارناسی با مراسم کعبه ما مسلمان مقایسه کرد
...از نکات قابل توجه جو شادی بخش این مراسم بود و زیر نور چراغهای پر نور احساس کاملا مثبت و انرژی بخشی رو به حضار منتقل میشد .. گفته میشه که سینى اى که جا شمعى روى آن قرار دارد نماد جسم است و خود جاشمعى که روغن دارد و روشن مى شود، نماد روح است و با روشن شدن و سوزاندن روغن یعنى روح از تاریکى و بدى دور مى شه و به روشنایى و پاکى مى رسه وقتیکه با نذرشون در رود گنگ رها میشه پاکی رو کامل میکنه. و شرکت کننده ها و زائرین با خوندن دعاى خاصی که «پوچا» گفته میشد با اجراء کنندگان مراسم همراه شدند . و در پایان مراسم نوبت به گدا ها رسید و تعداد زیادی گدا در صفوف منظم آماده دریافت کمک های نقدی زائرین بودند ! که نظم اونها توجه ما رو جلب کرده بود. عده دیگری هم با نصب خال هندی بعنوان تبرک برای خودشون درآمد زایی میکردند ...
با توجه به حجم زیاد شرکت کننده ها در پایان مراسم ، پیدا کردن ریکشاو یک کم سخت بود تصمیم گرفتیم که قدم زنام مسیری رو بریم در طول مسیر تعداد زیادی کاروان عروسی در خیابان در حال حرکت بودند ، کیفیت کاروانها با توجه به شرایط اقتصادی خانواده ها متفاوت بود بعضی از عروس و دامادها با کجاوه فیل و بعضی دیگر باکالسکه اسب در حال عبور بودند و پشت سر اونها هم خانواده ها پیاده و قدم زنان بدنبال عروس و داماد حرکت می کردند و در بعضی از کاروانها هم با استفاده از موتور برق ، چراغهای نورانی رو حمل میکردند که با سر و صدای زیاد موسیقی شاد هندی رو پخش میکردند...
همانطوریکه در پست های قبلی هم گفته بودم توی شهر های هند آلودگی ها مختلفی رو به راحتی میشه مشاهده کرد و آلودگی صوتی رو هم میشه بهش اضافه کرد سر و صدا جزء لاینفک زندگی روزمره هند هست و یکی از آرزوهای من پیدا کردن یه ذره سکوت و آرامش بدور از صدای بوق و شیپور و اینجور چیزا بود ....
خلاصه با یه ریکشاو با نشانه گذاری که از قبل کرده بودیم براحتی به خونه توران رسیدیم و آخرین شب رو در وارناسی بدون دردسر سپری کردیم ....با اینکه سختیهای زیادی رو برای رسیدن به بنارس متحمل شده بودیم ولی با مرور خاطرات منحصر به فرد وارناسی واقعا از اومدن به اینجا رضایت داشتیم چون ارزشش رو داشت و فکر نمیکنم جای دیگه میتونستیم این چیزها رو ببینم ...
صبح روز دوم هم همون برنامه روز قبل تکرار شد ولی اینبار برایمان کاملا عادی شده بود چون با این قضیه کنار اومده بودیم صبح ، قبل از خداحافظی با توران هدایایی که از ایران آورده بودیم رو تقدیمش کردیم و کارت تبریکی رو هم به یادگار بهش دادیم ...
قبل از خروج از خونه ، توران اومد و از من درخواست مبلغ 100 روپیه نمود و من ازش پرسیدم که برای چی باید پول بدیم؟ ... اون توضیح داد که برق و اینترنت و آب براش هزینه داره و اون باید این هزینه ها رو تامین کنه قابل ذکره که این مبلغ از لحاظ مالی برای ما مبلغ کمی بود ولی با فرهنگ کوچ سرفینگ همخونی نداشت و کسانی که در این فعالیت آگاهانه شرکت میکنند برای کسب منافع مالی و درآمد زایی نیست.
اعضاء می تونند هرگوه فعالیت های غیرقانونی و سوء استفاده رو به مسئولین سایت گزارش کنند و اینکار در واقع یه جور سوء استفاده از سایت محسوب میشه ... با توجه به اینکه قبلا هم از من درخواست پول کرده بود و من بهش داده بودم احساس خوبی نسبت به این درخواستش نداشتم و اون با ایستادن در جلوی درب خروجی ، رفتار شایسته ای از خودش نشون نداده بود و با در نظر گرفتن تجربه بد روز اول و سرگردانی ما( با وجود خستگی زیاد!) باعث شد که من اولین رفرنس منفی رو برای یه میزبان بذارم البته اولش ته دلم ، خیلی تمایلی به اینکار نداشتم ولی این رو یک وظیفه دونستم تا بقیه رو نسبت به انتخاب این میزبان آگاه تر کنم .... چندوقت بعدش که به پروفایل توران مراجعه کردم متوجه شدم که چندین میهمان بعد از من هم تجربیات ناخوشایند دیگه ای از توران داشتند و با گذاشتن چندین نمره نگاتیو و رفرنس نه چندان مناسب ، از توران تشکر کرده بودند!! ....
ادامه دارد ....