سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

آگرا- تاج محل و ...

Agra


صبح زود وقتی از خواب  بیدار شدیم دیدیم دونفر کف اتاق خوابیده بودند!! ظاهرا میهمانان جدیدی جایگزین شده بودند و یک کم زودتر از انتظار رسیده بودند دیگه جای خالی توی اتاق وجود نداشت! و ما مجبور شدیم با سختی زیاد وسایل و کوله پشتی هامون رو که شب قبل جمع و جور کرده بودیم برداریم و  شارژ موبایل ها و لپ تاپ رو  کنترل کردیم که جا نمونه. ناخواسته میهمانان جدید بیدار شدند و با چشماهای نیمه باز یه با ما یه بای بای کردند و ما هم با معذرت خواهی  از اتاق خارج شدیم ولی زوج لهستانی همچنان در خواب ناز بودند ....

به ناچار پوش رو از خواب بیدار کردیم و با راننده ریکشاو  تماس گرفت و گفتش که توی راه هست دقایقی در کوچه منتظر موندیم و بازیگوشی میمونها رو در بالای دیوار نظاره کردیم پوش به من گفت که میمونهای واراناسی خیلی شیطون هستند و باید مواظب باشم چون یهویی ممکنه به سمت آدم بیاین و عینک رو از روی چشمهای آدم بردارند و فرار کنند اون میگفت اگه میمونها گشنه باشند و شما در حال خوردن باشید احتمال حمله برای گرفتن مواد غذایی هست ....

خلاصه موتور ریکشاو سر رسید و به سمت ترمینال اتوبوس رفتیم خوشبختانه بلیط آگرا موجود بود با نفری 410روپیه بلیط رو خریدیم و ساعت 8 صبح حرکت میکرد 15 دقیقه ای فرصت داشتیم ... بهترین فرصت بود که یه نوشیدنی داغ هندی رو تست کنیم اولش برای خوردن یه کمی دو دل بودم چون خیلی تمیز به نظر نمیرسید ولی دل رو به دریا زدم و یه چای سفارش دادم البته اسمش  به هندی هم همان چایی بود و یه چیزی شبیه شیرکاکائو خودمون بود  ولی اونقدر لیوانش کوچک بود من که اصلا حالیم نشد و بنابراین دومی رو سفارش دادم ....


اتوبوس با کمترین تاخیر حرکت کرد و اتوبوسش با کیفیت تر از اتوبوس قبلی بود حدودا 5 ساعتی در راه بودیم ...



ورود به آگرا

پس از رسیدن به شهر آگرا اولین کاری که باید میکردیم تهیه بلیط شبانه برای شهر وارناسی یا بنارس بود چون برنامه سفر ما طوری طراحی شده بود که فقط یه بعدازظهر آگرا بمونیم و با توجه به اینکه اواخر پائیز و اوایل زمستان برای هندوستان فصل پرترافیک سفر محسوب میشه و پیدا کردن بلیط قطار خیلی سخت بود و ما هنوز موفق نشده بودیم بلیط قطار بگیریم  ...

 ایستگاه نهایی اتوبوس ترمینال شهر آگرا نبود و در یک گاراژ مخصوص پیاده شدیم که دفتر گاراژ دفتر یک هتل هم بود ولی خوشبختانه متصدی هتل بسیار آدم خوب و موجهی بود مشکل رو بهش گفتیم و اون با حوصله با اینترنت قطارهای شب وارناسی رو چک کرد  به ما اطمینان داد که جای خالی نداره... او به ما پیشنهاد داد که  قطار آلله آباد رو بگیریم شماره قطار رو برامون با اسم مقصد نوشت و گفت فعلا در کلاس اسلیپر جای خالی هم داره و گفت از اونجا تا وارناسی کمتر از 100 کیلومتر فاصله داره از اونجایی که ما چاره دیگری نداشتیم به حرف های متصدی هتل اعتماد کردیم و با یک موتور ریکشاو به  اولین ایستگاه قطار رفتیم و با مبلغ کمتر از 440روپیه دو بلیط قطار شبانه به مقصد الله آباد گرفتیم از طرفی خیلی خوشحال بودیم که تونسته بودیم خلاصه بلیط قطار رو بخریم از طرفی اصلا نمی دونستیم که الله آباد کجا هست !! و آیا واقعا می تونیم به راحتی از اونجا به سمت وارناسی بریم ! دیگه ریسک کردیم و دل رو به دریا زدیم البته از چندی نفر سوال کردیم ولی خیلی به پاسخهای اونها اعتماد نداشتیم چون جوابهاشون هم متفاوت بود! ....قطار ما ساعت 9و نیم شب حرکت میکرد و 8 ساعت برای بازدید از جاهای دیدنی آگرا فرصت داشتیم....


راننده ریکشاو به ما پیشنهاد داد که بهتره همه جاهای دیدنی آگرا را با اون بریم و چون وقتمون کمه و همش تاکید داشت در جاهایی مثل آگرا فورت اجازه نمیدهند کوله پشتی رو داخل ببریم و اون داخل ریکشاو از کوله پشتی ما مراقبت میکنه و ما هم که عدم صداقت راننده ها رو تجربه کرده بودیم قبول نکردیم راننده اصرار کرد که منتظر ما میمونه ....



جالب اینجا بود که حدس ما درست بود و  قبل از ورودی قلعه محلی به اسم کلاک روم وجود داشت که کوله پشتی و وسایل رو می توانستیم به امانت بذاریم و رایگان بود!! و با خرید بلیط 250 روپیه ای وارد قلعه شدیدم قلعه ای که قرمز رنگ بود و از چندین قسمت مختلف تشکیل شده بود و چند از نمای پشتی از دور دست سمبل عشق یا همان بنای تاج محل پیدا بود  ولی اینقدر هوای آگرا غبار آلود بود که گنبد های تاج محل به سختی دیده میشد در حیاط قلعه هم سنجاب ها بدون ترس از بازدید کننده ها بالا و پایین میرفتند .... حیاط پر پیچ و خم، مسجد و تالار اختصاصی قلعه عظمت امپراتوری گورکانیان هند را منعکس می‌کرد


ورودی آگرا فورت


قلعه آگرا که به خواهر تاج محل مشهور است، در قرن شانزده میلادی به دست اکبر کبیرساخته شد این ارگ تاریخی که با مساجد و قصر های بسیار زیبا و مجلل خود افسانه های شرقی را یادآوری می کند، در دوکیلومتری شمال غربی تاج محل واقع شده است. اکبر شاه که علاقه بسیاری به سنگ ماسه سرخ داشت، برای ساخت عمارت های ارگ آگرا از این سنگ استفاده کرد و به همین دلیل ارگ آگرا امروزه به ارگ سرخ آگرا نیز معروف است. البته علاوه بر ماسه سنگ سرخ در ساخت بناهای آگرا از مرمر سفید و سنگ های تزئینی دیگر نیز استفاده شده قلعه آگرا در کل به شکل یک هلال است و به وسیله دیوارهایی به ارتفاع بیست و یک متر و به طول حدود سه کیلومتر محصور شده است. همچنین اطراف دیوار ها خندقی وجود دارد که به رودخانه یامونا متصل است.  میگن قلعه آگرا از نظر تاریخ معماری ارزش بسیاری داره، چرا که بعضی از جالب ترین آمیزه های معماری هند و معماری اسلامی را می توان در آن مشاهده کرد. در واقع بسیاری از تزئینات و کاشی کاری های عمارت های آگرا با اصول معماری اسلامی ساخته شده، اما روی آن ها به جای خطوط اسلیمی و خطاطی، اژدها، فیل و پرندگان مختلف نقش شده است

محوطه داخلی ارگ آگرا Agra Fort


                    سنجاب ها هم به تعداد زیاد در این محوطه زندگی میکردند


پس از بازدید از قلعه و در راه برگشت راننده ریکشاو سروکله اش پیدا شد  ظاهرا منتظر ما مونده بود و دوباره اصرار کرد که ما رو برسونه.... از شانس ما اون روز جمعه بود و متاسفانه تاج محل در روزهای جمعه هر هفته تعطیل است و فقط برای نمازگزاران بومی باز است و ما هم چاره ای نداشتیم و دلمون نمی آومد تا هند بیاییم و تاج محل رو نبینیم ...بنابراین از راننده کلک خواستیم که ما رو اونجا ببره و در بین راه در مورد محل نگهداری کوله پشتی (کلاک روم) گفتیم و اون با پررویی اظهار بی اطلاعی کرد و گفت که اون محل رو جدیدا درست کردن !!!



ازش خواستیم که ما رو به درب اصلی تاج محل ببره .

همانطوریکه میدونید "شاه جهان" تاج محل را به یاد همسر درگذشته اش، " ممتاز محل"  که ایرانی بود بنا کرد. ظاهرا ممتاز محل در سفری جنگی به‌هنگام وضع حمل فوت کرد.. خود شاه جهان نیز پس از مرگش در کنار مقبره همسرش در تاج محل دفن شد.  چون تاج محل 4 در داره  ولی اون علیرغم خواسته ما ، ما به سمت درب جنوبی  برد از طریق کوچه ای تنگ و باریک به تاج محل وصل میشد و محله ای که سر و صدا بیداد میکرد و آوازهای هندی از بلند گو ها بصورت کر کننده به گوش میرسید تا درب ورودی قدم زنان رفتیم ولی نگهبان اجازه دیدن داخل حیاط رو به ما نداد.... افسوس!!


در بازگشت راننده مبلغ زیادی رو به ما پیشنهاد داد چون میدونست توی اون کوچه پس کوچه درب غربی ما نمی تونیم تاکسی دیگه ای پیدا کنیم و چاره ای جز قبول پیشنهادش نداریم ولی من قبول نکردم و به قدم زنان به راهمون ادامه دادیم و اون با دیدن مسیر های پر پیج و خم محله مطمئن بود ما راه خروج را پیدا نمیکنیم و مثل گربه ای که دنبال شکار کمین میکنه با فاصله ما رو تعقیب میکرد ولی غافل از اینکه جی پی اس موبایل من واقعا توی این سفر مارو چندین بار نجات داد و با کمک اون تونستیم از کوچه های پر پیچ خم منطقه به درب اصلی تاج محل راه پیدا کنیم!! جالب اینجا بود که چند دختر و پسر ژاپنی هم توی همون کوچه پس کوچه ها گم شده بودند و با دیدن جی پی اس من دنبال ما اومدند و راه رو بهش نشون دادم ... من قیافه دمغ راننده رو دیدم که کلی کیف کردم....


بعد از رسیدن به درب اصلی تاج محل و اطمینان از بسته بودن اون به بچه تاج محل  رفتیم Babay Taj  مکان بعدی بازدید در آگرا بود نام دیگه اش مقبره اعتماد الدله بود که ظاهرا بعلت شباهت زیادش به بچه تاج محل معروف بود( ('Baby Tāj و بعد از اون به مهتاب باغ رفتیم که در واقع در پشت تاج محل و در یک رودخانه بینشون واقع شده بود . این بنای تاریخی زیبا در 5 کیلومتری مقابل رودخانه یامونا قرار گرفته است. این بنا، مقبره میرزا غیا الدوله بگ پدر ملکه نور جهان است. این مقبره اولین بنای مغولی است که از سنگ های قیمتی در مرمر ساخته شده است.


 



غروب آفتاب بهترین مکان برای دیدن تاج محل بود.....

در راه رسیدن به این باغ کنار رودخانه از محله های زاغه نشین زیادی گذشتیم که صحنه های تکان دهنده ای رو دیدیم .....بچه های کثیف و ژنده پوش  چادره های مندرس و.... چهره واقعی فقر هندوستان بود که در جای جای اینمکان های مهم توریستی به راحتی دیده می شد همزیستی انسان با سگ گاو و گراز در این منطقه عادی به نظر میرسید که جمع اونها با میمونهای ولگرد کامل میشد....




بعد از ثبت تصاویر از تاج محل  ، هوا تاریک شده بود و برای برگشت به شهر بایستی از مسیر زاغه نشینان عبور میکردیم و توی اون تاریکی شب خیلی امن به نظر نمیرسد و تو دلم میگفتم اگه این موتور ریکشاو این وقت شب وسط محله زاغه نشینها خراب بشه یا توقف بکنه تیکه بزرگمون همون گوشمون خواهد بود !! البته این فکر خیلی جدی نبود ....

 به مرکز شهر رفتیم که پول چنج کنیم  وقت زیاد داشتیم و می تونستیم یه سر بازار هم بریم  ولی توی تاریکی شب و با اون کوله های سنگین حس و حال بازدید از بازار وجود نداشت ترجیح دادیم به ایستگاه قطار بریم و ریسک نکنیم....


 چند باری توی ایستگاه برق قطع شد و همه جا در تاریکی مطلق فرو رفت ، ایستگاه بسیار بزرگ و گیج کننده بود جمعیت مراجعه کننده بسیار زیاد بود و در گوشه گوشه سالن هر جایی که پیدا کرده بودند رو زمین نشسته بودند بعضیها هم همون جا خوابیده بودند....


 با یک هندی مسیحی که کارشناس رادیولوژی بود آشنا شدیم و اون به ما در پیدا کردن کوپه قطار و جای ما کمک زیادی کرد اون با دختر کوچولوی 5 ساله اش میخواست به شهر خودشون الله آباد برگرده....



قطار از نوع کلاس اسلیپر Sleeper و دارای تخت بود که در یک محوطه کوپه مانند 6 مسافر در دو ردیف تخت 3 طبقه جای خواب داشتند و کوپه توسط پرده ای از راهرو قطار جدا می شد ولی در این کلاس از سیستم تهویه و کولر خبری نبود و صدای تغ و تغ ریل و بوق های ممتد قطار و وجود  پشه ها و نفوذ باد سرد از پنجره قطار مانع استراحت راحت میشد من از قبل با خودم قرص ضد پشه آورده بودم و با یک کبریت 2 تا از اون قرص ها رو آتیش زدم تا چند ساعتی خبری از پشه نبود  تونستیم یه چند ساعتی بخوابیم ولی راننده های قطار هم مثل راننده ماشینهاشون بی دلیل بوق های ممتد میزدند و آرامش شب را بهم میزدند  ....

حدود ساعت 5  و نیم صبح با نیم  ساعت تاخیر به الله آباد رسیدیم ....

نظرات 6 + ارسال نظر
حمید جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:46 ق.ظ

با تشکر از شمابابت در اختیار گذاشتن تجربیات سفرتون همینجا میخواستم به کسانی که از همه چیز ایران ناراضی هستندبگم خارج رو فقط اروپا وآمریکای شمالی نبینند .

سلام حمید عزیز مرسی که اظهار نظر کردی ...حمید عزیز .... لازم میدونم این نکته رو خدمتت عرض کنم بطورکل باحرفت موافق هستم واین احساس وقتی که از سفر هند برگشتم واقعا برام ملموس بود ولی اگه بطور دقیق نگاه کنیم باید بگم کشور ما با این ثروت خدادادی و مردمی که از سابقه تاریخی بسیار متمدن برخوردار هستیم نباید این شرایط رو داشته باشیم ...

حق ملت ما خیلی بیشتر از این شرایط هست ! کشوری مثل هند که از شدت جمعیت زیاد داره منفجره میشه و نفت هم نداره !قابل قیاس با کشور ما نیست .... هند رو نباید ملاک قرار بدیم ما اگه بخواهیم خدمون رو با کشوری مثل مالزی و سنگاپور و ... باید بگم که ما 40 سال پیش خیلی جلوتر از اونها بودیم ولی ....

شیما و علی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:31 ب.ظ http://http:/malish.blogfa.com

سلام و درود بی کران
بابا داستانت تبدیل شده به سریال های هفتگی. هرچند جدیدا دیگه 2 هفته یبار آپ می کنی.
اما بازم دست درد نکنه. عالی بود.
ماهم فعلا خاطرات برخی سفرهای قدیمی رو گذاشتیم (فعلا مسکو رو شروع کردیم و قسمت های اولش رو تو وبلاگ گذاشتیم) تا انشا ا... ببینیم قسمت میشه امسال جایی بریم.
خوش باشی

سلام ... از اینکه این نوشته های ما باعث میشه از حال شما هم با خبر بشیم خیلی خوشحالیم ...خوب شد گفتید حتما سفرهای شما رو دنبال خواهم کرد چون مسکو جای ناشناخته ای برام هست .....

ر.عاشوری یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:49 ب.ظ http://safarbedigarsu.blogfa.com

سلام
آقا بابک
قبل از هر چیز تولد بردیا جان را تبریک می گم و از این که نمی تونم بایم جدا عذرخواهی می کنم
این سفر هم به آگرا و تاج محل با شما همراه بودم
منتظر ماجراجویی های بعدی سفر شما هستم

سلام مرسی .... منتظر حضور شما خواهیم بود ....

ر.عاشوری شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:53 ب.ظ http://safarbedigarsu.blogfa.com/

سلام
سفرنامه اروپاتونو شروع کردم، دو قسمت اول رو امروز خوندم.از اینکه انسانها به رسم مهمان نوازی خود در هر جای دنیا پذیرای آدم می شن، بسی جای خوشحالیه، غذای ایرونی اونم وسط آلمان چه مزه ای بود؟

از قسمت پل عشاق هم خیلی خوشم اومد و به سرم زد در مورد سرگذشت کلیدهای افتاده در رود راین هم چیزی بنویسم

به بردیا جونی هم سلام برسونید نه از جنس گرما که هوا گرمه؛از جنس همون بستنی قیفی روی ساختمان توی عکس

سلام نیومدی جاتون حسابی خالی بود .........
غذای ایرونی توی آلمان که آشپزش هم یه خانوم آلمانی باشه دیگه آخرشه !!

ر.عاشوری یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ق.ظ http://safarbedigarsu.blogfa.com/

دوباره سلام
تعریفشو شنیدم
نمایندمون اونجا بود
دستتون درد نکنه

و اما سفر...

امروز دو ساعتی وقت آزاد پیدا کردم و 5 قسمت دیگه از سفر اروپا رو خوندم

چند نکته نظرم رو جلب کرد
- درختکاری برای زوج های جوان، به نام اونها و به وجود اومدن جنگل عشاق
-اینکه کنسرت برای محبوبیت نبود برای اینکه دیگران هم از هنر و شادی اونها بهره ببرن اونم رایگان
-کلمه "پله پیمایی" ترکیب فوق العاده ای بود و به جا در عصر اخیر
-زندگی ساده دو زوج آمریکایی
-میزبانی دوستان و محبت خانواده هایشان
-تایم تیبل های مشخص و دقیق حرکت قطارها
-پاکیزگی خیابونها و معابر در آلمان البته چیزی که من در عکس دیدم
-تبادل اطلاعات شما با میزبانها و تبادل فرهنگ ایرانی با موسیقی و صنایع دستی و کارت پستالها(سپاس)
-و کنسرت خانگی و کنسرت هایی که رفتید جای من خالی

با شما همراهم

این نشون میده که شما خیلی با دقت مطالب رو میخونید و تشکر از اینکه وقتت رو به این نوشته ها اختصاص میدی ...

ر.عاشوری سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:44 ب.ظ http://safarbedigarsu.blogfa.com

سلام

کپنهاگ دانمارک-آمستردام هلند-روتردام،لاهه،دن هاگ هلند را هم خوندم

بازم چنتا نکته برام جالب بود
-پنجره های دو جداره حتی خونه های 50 ساله
-دوری پدر از پسر و یاد آوردن از بردیا جونی
-رنگ های خانه ها در دانمارک و قدمت فراموش نشدشون
-سرگذشت خرگوش بزرگی که پرید لای گندمزار و نتونستین ازش عکس بگیرین
-دنگ را حساب نکردن، هر کس به حساب خودش(هلند)
-دری که ما را به جایی دیگه از شهر می رسوند و ما بی خبریم

خلاصه سفرنامه اروپا تمام م کمال خوندم
تجربه ها و اطلاعات خوبی بدست آوردم
بهتون خدا قوت می گم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد