سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

سوخوتای اولین پایتخت سیام

صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم ،  هوا هنوز به خوبی روشن نشده بود ، بعد از ا  یه دوش آب سرد صبحگاهی ،    وسایل رو جمع و جور کردم و به طبقه همکف رفتم ، مارک سحرخیز هم ،  بیدار شده بود و در حال آماده کردن مخلوطی از میوه های استوایی برای صبحونه  بود ، پس از احوالپرسی  ، دوچرخه ها  و موتور رو که شب قبل پس از قفل کردن درب منزل  بداخل اتاق آورده بود کمک کردم  بیرون بزاره  ، کم کم خودمون رو برای رفتن آماده کردیم ، با هماهنگی مارک یه آب جوش برای خوردن چای آماده کردم تا با چای کیسه ای که از ایران به همراه داشتیم گلویی تازه کنیم ، مخلوط آبمیوه ای استوایی هم آماده شده بود اون رو هم خوردیم ،  قبل از رفتن مارک نقشه ای را از شهر تاریخی سوخوتای در اختیار ما قرار داد و گفت که در پایان نقشه رو بهش عودت بدیم تا شاید بدرد مسافرهای بعدیش بخوره ...

ساعت 7:45 توک توکی که مارک شب قبل باهاش هماهنگ کرده بود در جلوی در مغازه ( خونه  یا بهتر بگم موسسه زبان! ) حاضر شد جین هم که بیدار شده بود به ما پیوست و پس از خداحافظی با مارک به اتفاق جین راهی ترمینال فیتسانالوک شدیم ( نفری 20بات حدود 2000 تومان ) .

با توجه به کوچک بودن نسبی شهر خیلی زود به ترمینال رسیدیم ، باجه های مختلف  ، بلیط های نقاط مختلف تایلند رو میفروختند و ساعات حرکت اتوبوس ها به مقصد بانکوک و چیانگ مای نیز در بر روی تابلوهای بزرگی نصب شده بود .

با پرسیدن از یکی از باجه ها  متصدی ما را به  باجه بلیط فروشی سوخوتای راهنمایی کرد و با خرید بلیط به قیمت نفری 70 بات برای ساعت 8:15 ، منتظر اومدن اتوبوس شدیم در این فاصله من بری اکتشاف به اطراف ایستگاه رفتم و خانم هم در روی نیمکت ترمینال از آفتاب صبحگاهی لذت میبرد . رنگ بندی شاد ساختمانهای اطراف ترمینال هم جالب توجه بود .

برخلاف انتظار ،  ماشین ون بجای اتوبوس به جایگاه وارد شد و مسافرها به سرعت در داخل ماشین نشستند و با اندکی معطلی ون به راه افتاد جاده بین راهی مناسب و به شکل اتوبان بود و این جاده  نسبت به جاده های کشور هندوستان از کیفیت بهتری برخوردار بود ولی در مقایسه با جاده بین راهی مالزی اندکی ضعیف تر به نظر میرسید .













در کمتر از یک ساعت به ترمینال سوخوتای رسیدیم ، ظاهرا سوخوتای از دو بخش عمده تشکیل شده شهر جدید و شهر قدیم و تاریخی ، به توصیه مارک در موقع  خرید بلیط رفت اشاره کردیم که بلیط   Old City  رو میخواهیم و راننده  ون پس توقفی 10 دقیقه ای در ترمینال شهرجدید و پس از پیاده کردن تعدادی از مسافرها  به راه خودش ادامه داد و در طول مسیر از راننده خواستیم که در ابتدای شهر قدیمی و در نزدیک محوطه باستانی ما رو پیاده کنه البته در طول راه GPSهم ما رو از رسیدن به حدود مقصد آگاه میکرد ...

بعد از پیاده شدن از ون ، معبد بسیار زیبایی در داخل دریاچه  قرار گرفته بود توجه ما رو به خودش جلب کرد ، برای ورود به معبد باید از پل چوبی و زیبایی گذر میکردیم ، مطمئن نبودیم برای دیدن محوطه اصلی پارک از کجا باید شروع کنیم ، با جین مشورت کردیم و حدس زدیم که منطقه اصلی باید جلوتر باشه و قدم زنان پیش رفتیم و خیلی زود از دور محوطه پارک تاریخی سوخوتای نمایان شد .











در بررسی های قبلی متوجه شده بودم که پارک بسیار بزرگ هست و حدود 70 کیلومتر مربع وسعت داره و توریست ها از توک توک ، ماشین های اجاره ای ( یا ماشین خودشون) و همچنین با دوچرخه از نقاط اصلی پارک دیدن میکنند .

پارک تاریخی سوخوتای از 5 منطقه یا زون تشکیل شده که مهمترین بناها در زون 1 قرار داره ، بنابراین اولین کار اجاره دوچرخه بود که در سمت چپ ورودی اصلی ، و همچنین در سمت مقابل فروشگاههای برای اجاره دوچرخه وجود داشت که بسادگی و فقط با ثبت نام و نام خانوادگی و کشور بدون هیچ ودیعه ای دوچرخه رو با یک قفل به ما تحویل دادند و ما هم سه تا دوچرخه خوب و روان از بین انبوه دوچرخه ها انتخاب کردیم ! ( کرایه 30 بات به ازای هر دوچرخه برای یک روز)  من با دوچرخه سواری شب گذشته اعتماد به نفس از دست رفته دوچرخه سواری رو بدست آورده بودم و خوشبختانه مهارت دوران کودکی خانم در دوچرخه سواری اینجا بدردش خورد چون بدون وسیله نقلیه واقعا بازدید از پارک زیبا و بزرگ تاریخی سوخوتای بسیار دشوار مینمود ...

پس از تحویل گرفتن دوچرخه ها به درب ورودی رسیدیم و برای ورود به زون های مختلف باید جداگانه بلیط خریداری میکردیم بلیط ورودی برای افراد نفری 100 بات بود و برای عبور دوچرخه یا هر وسیله نقلیه دیگه هم نیاز به خرید بلیط بود و 10 بات برای هر دوچرخه باید پرداخت میکردیم که البته این بلیط فقط برای ورود به زون مرکزی بود و برای زون های دیگه باید جداگانه بلیط خریداری میشد، خوشبختانه برای اولین بار همراه داشتن کارت دانشجویی بین المللی ICSC  بدرد خورد ، با نشون دادن کارت و با توجه به اینکه آرم یونسکو بر روی کارت نقش بسته بود فروشنده بلیط گفت اینجا زیر نظر یونسکو هست و بلیط رو با قیمت 30بات برام حساب کرد و خیلی کیف کردم که خلاصه یه جا تونستم از اینکارت استفاده کنم و حداقل هزینه صدورش در بیاره ! جین که تعجب کرده بود در مورد علت تخفیف و نوع کارت ازم پرسید من هم با افتخار در این زمینه بهش توضییح دادم و کلی هم پز دادم که دانشگاههای ایران خیلی با کلاس و در دنیا معتبر هستند !!  ( چرا که نه ؟! J)












4 منطقه شمالی ، جنوبی ، شرقی و غربی نسبتا خلوت تر و دورتر می باشد و مهمترین زون ، منطقه مرکزی است . زون مرکزی شامل 21 معبد بود و دارای  کانال های زیبایی بود  که با گل های نیلوفر پوشیده شده  و دارای چشم انداز فوق العاده زیبایی بود ،  محوطه های سبز و زیبا و جذابی که فقط با چشم و دیدن میشه ازش لذت برد ،  زون مرکزی حدود 3 کیلومتر مربع وسعت داره و وجود دوچرخه واقعا حیاتی و مهم بود .

مهمترین معبد در زون مرکزی Wat Mahathat  بود  که ظاهرا توسط King Lö Thai  در سال 1345 میلادی ساخته شده بود ،  در قسمت شمالی Wat Phra Phai Luang, قرار داشت که این معبد که از قدیمی ترین معابد سوخوتای هست قرار دارد و از نکات مهم اینکه دارای المان های بودایی و هندو هست

Wat Phra Phai Luang, در غرب زون مرکزی قرار داره که بزگترین مسجمه بودا را در خودش جای داده است ، و معبد Wat Saphan Hin ("Temple of the Stone Bridge") نیز در منطقه تپه ای شکل واقع شده است.

پس ورود به محوطه ، چشم انداز سبز و خیره کننده محوطه پارک تاریخی سوخوتای واقعا فوق العاده بود ، مسیر های مختلفی برای ادامه راه وجود داشت به پیشنهاد جین اول تصمیم گرفتیم یه گشت کلی در همه جای پارک داشته باشیم تا با موقعیت یابی بهتر بتونیم معابد مختلف را با حوصله ببینیم ، همزمان با خرید بلیط چند تا نقشه هم از متصدی بلیط گرفتیم . کانالهای سرسبز ، دریاچه با گلهای زیبای نیلوفر آبی و معابد تاریخی و مجسمه های بزرگ و کوچک بودا و ازهمه مهم تر هوای بهاری و نسبتا خنک تر نسبت به بانکوک حس و حال بانشاطی در ما ایجاد کرده بود و دوچرخه سواری با خانم هم بخش  لذت بخش دیگه ای  بود! و جای بردیا هم خالی بود تا با رکاب زدن و سبقت گرفتن از ما قدرت و مهارت دوچرخه سواریش رو به ما نشون بده !
























براساس نقشه همه معابد رو یکی یکی بازدید کردیم و در محوطه ورودی هر بنا ، جای استقرار برای دوچرخه در نظر گرفته شده بود که می بایست دوچرخه رو قفل میکردیم ... جمعیت محدودی برای بازدی از پارک اومده بودند و اکثرا مثل ما دوچرخه اجاره کرده بودند بعضی ها هم با ماشین شخصی خودشون اومده بودند ، در یکی از معابد جین ناپدید شد و یکی دوساعتی ندیدمش ولی بعد خودش ما رو پیدا کرد و تقریبا ظهر شده بود پیشنهاد کرد که بریم به یکی از رستورانهای تایلندی یه چیزی بخوریم .....ما که هنوز مزه غذای دیشب زیر زبانمون بود گفتیم که زیاد گشنه نیستیم و فقط برای رفع تشنگی باید نوشیدنی بخریم ، خوشبختانه برای خروج از محوطه پارک و ورود مجدد با هماهنگی بلیط فروش مشکل خاصی نبود و در بیرون پارک علاوه بر چند غذاخوری تایلندی ، فروشگاه زنجیره ای 7- ایلون هم بود و نوشیدنی و نان خریدیم و با کنسروهایی که از قبل از ایران با خودمون آورده بودیم در گوشه ای از دریاچه پارک و زیر سایه درخت ، ناهارمون رو نوش جون کردیم ، البته در این چند روز متوجه شدیم خیلی برای غذا در تایلند دچار مشکل نخواهیم شد چون غذاهایی که به ذائقه ما بخوره کم نیست و قیمت های مناسبی هم داره و اصلا نیازی به آوردن  غذاهای کنسروی نبود ولی خوب چاره ای نبود این همه راه غذاها رو کول کرده بودیم و آورده بودیم باید میخوردیم دیگه !






پس از یک ساعتی صرف غذا و استراحت ، جین هم به ما پیوست تا جاهایی رو که ندیده بودیم بطور کامل ببینیم ، به چند معبد دیگه هم سر زدیم علیرغم اینکه  درجاهایی فقط خرابه های معبد باقی مانده بود ولی ظاهرا هنوز هم مردم برای عبادت از این معابد استفاده میکردند و مجسمه های نذری بودا هم در بعضی از گوشه و کنار معابد یافت میشد ...






در طول مسیر دوچرخه سواری یک گروه توریست ظاهرا آلمانی که افراد نسبتا مسنی بودند از روبرو در حال رکاب زدن به سمت ما بودند و مثل اینکه اونها هنوز نتونسته بودند به دوچرخه سواری در مسیر مخالف عادت بکنند ! و نزدیک بود یه تصادف شدید باهاشون داشته باشیم که خوشبختانه به خیر گذشت ! چون شب قبلش دوچرخه سواری در مسیرمخالف رو تمرین کرده بودم ما  در این زمینه مشکلی نداشتم ....

حدود ساعت 2 ، از دور گروهی از بودایایی ها رو دیدم که با پای برهنه و با لباسهای متحد الرنگ نارنجی به سمت یکی از معابد در حال حرکت بودند ،  از دیدن چند راهب خیلی ذوق زده شدیم و برای دیدنشون به سمتشون رفتیم غافل از اینکه گروه چند صد نفری از این راهبان برای مراسم عبادت در حال رسیدن و استقرار هستند ، دوچرخه رو در گوشه ای پارک کردیم و راهبان بودایی در گروه های سنی متنوع از کودک تا پیرمرد مسن در راه بودند و ظاهرا هدفنمد و برای اجرای مراسم مذهبی به این معابد اومده بودند ، جین از یکی از راهبان در مورد برنامه شون سوال کرد و از شانس خوب ما راهب بودایی جوان ،  به انگلیسی تسلط داشت و گفت که چند سالی رو در استرالیا کار میکرده و این گروه چند صد برای عبادت از شهر آیوتا برای رسیدن به اینجا پیاده  در راه بودند و ما  دقیقا در زمان و مکان مناسب در محل اجرای مراسم بطور شانسی حضور پیدا کردیم...

گروههایی که از راه میرسیدند در جلوی یکی از مجسمه های بودا مستقر شدند و حدود نیم ساعت طول کشید که همه در محل مورد نظر جمع شدند و پس از دقایقی تمرکز برای خواندن دعاهای مذهبی آماده شدند ، اولش برای عکس و فیلم گرفتن تردید داشتم گفتم نکنه تصویر برداری از مراسم مذهبی اونها یه جور بی احترامی باشه ولی بعدش دیدم که خودشون هم از این مراسم عکس و فیلم تهیه میکردند من هم دست بکار شدم ! چند تا عکس سلفی هم شکار کردم! و بقیه توریست ها هم که در اطراف محل تجمعشون حضور داشتند کنجکاوانه به این مراسم و چگونگی انجام اون توجه میکردند و عده ای از تایلندی های رهگذر هم در انتهای صفوف نمازگذران بودایی بطور انفرادی به عبادت مشغول شدند.

پیش نماز یا همون راهب ارشد  دعاهایی را با استفاده از بلندگویی که دردست داشت میخواند و بقیه آنرا تکرار میکردند ، بعضی ها هم کتابی در دست داشتند و با نگاه کردن به نوشته های سانسکریت دعاها را همخوانی میکردند...












یک ساعتی در مراسمشون حضور داشتیم و لحظات متفاوتی رو سپری کردیم ، ولی تا انتهای مراسم نموندیم و به اتفاق جین برای دیدن زون 2و 3 از یکی از درب های جانبی پارک خارج شدیم ، با تردید یکی از مسیرها رو در پیش گرفتیم که بیشتر شبیه جاده های بین شهری بود و با گذر از مسیر جنگلی به پیش رفتیم ، برای اطمینان از یکی از ماشین های گذری پرسیدیم راننده ماشین به ما گفت پشت سر من رکاب بزنید من به اون سمت میرم ، ما هم با احتیاط دنبالش رفتیم ... برای رفتن به زون 2-3 باید بلیط جداگانه میخریدیم، خانم که از دوچرخه سواری چند ساعته خسته شده بود گفت که در زیر سایه درخت استراحت میکنه و من به اتفاق جین برای دیدن این زون داخل رفتم و جین 110 بات بابت بلیط  و  ورودیه دوچرخه پرداخت کرد ، من که خبره شده بودم با نشون دادن کارت بین المللی دانشجویی و آرم یونسکو به فروشنده بلیط گفتم اعضای یونسکو رایگان هستند و اونهم به سادگی قبول کرد و اینجا حتی 30بات هم ندادم ولی خداییش نسبت به زون مرکزی حرف زیادی برای گفتن نداشت و معابدش بیشتر تخریب شده بود

 در زون سه ، معبد شیک وتمیز و ظاهرا جدیدی هم بود ، برای دیدن داخلش رفتیم یه زوج در داخل معبد بودند که راهب بودایی براشون دعایی میخوند و یه پارچه باریک به مچ دستشون بست ، موقع خروج از من هم خواست که برام اینکار بکنه که من ازش تشکر کردم و در زمان کمتر از نیم ساعت به خانم پیوستم ...

















همانطوریکه که گفتم ، سوخوتای از دو شهر جدید و قدیم تشکیل شده که پارک تاریخی در محوطه Old City  واقع شده  ، پس از بازدید سریع از زون 2و 3 با دوچرخه سواری در یه مسیر دیگه و با کمک جی پی اس به محوطه شهری قدیم رسیدیم ، جین میخواست بره پول اکسچنج کنه ، ما هم ازش جدا شدیم من که هنوز انرژی داشتم رکاب زنان برای کشف شهر قدیمی سوخوتای رفتم ، بعد از دقایقی رکاب زدن به بازار محلی سوخوتای رسیدم ، غذای خیابانی تازه بد جوری چشمک میزد چند تیکه مرغ سوخاری شده به قیمت هرتیکه 50 بات ( حدود 5000 تومان ) با سس تند تایلندی خریدم و یه نوشابه کولا هم به قیمت 20بات (2000 تومان )  از سون- ایلون خریدم و با ملحق شدن به خانم ععصرانه رو هم کامل کردیم چون 5-6 ساعت دوچرخه سواری نیاز به انرژی زیاد داره ، بعداز پذیرایی به معبد دیگری در خارج از محوطه پارک رفتیم خوشبختانه ورودی نداشت و رایگان بود و با گذر از پل چوبی که بر روی دریاچه زیبایی واقع شده بود به معبد رسیدیم متوجه شدم علاوه بر معبد ، جای پای بودا هم در اینجا قرار داره ظاهرا این هم یکی از نقاط مشترک ادیان هست و اونها هم مثل ما مسلمانها که قدمگاه حضرت داریم ، Foot Print بودا دارند و سکه و پول نذری داخل محوطه جای پای بودا میندازند ، در کنار دریاچه هم دکه های قرار داشت که غذای ماهی میفروخت و مردم با خرید اون به ماهیهای مقدس دریاچه غذا میدادند و ماهیها هم اینقدر تعدادشون زیاد بود که رو هم لول میخوردند !











بعد از بازدید نیم ساعته و با پیوستن جین به ما ، دوچرخه ها را تحویل دادیم و بایکی تاکسی وانت از نوع سریع السیر و با پرداخت نفری 30بات (تقریبا 3000 تومان ) عازم ترمینال مسافربری سوخوتای  New cityشدیم اینقدر سرعت این ماشین آروم و کند بود بطوریکه اگه با همون دوچرخه ها میرفتیم زودتر میرسیدیم ...به غیر از ما چند تا جوان توریست هم با ما پشت این وانت تاکسی  سوار شدند ظاهرا یه دختر و پسر هلندی بود و یه پسر فرانسوی با یه لهجه خیلی افتضاح فرانسوی ! که به سختی از زوج هلندی برای رفتن به چیانگ مای اطلاعات کسب میکرد ، چون ظاهرا اونها دو روز گذشته چیانگ مای بودند و از تجربیاتشون در اون چند روز میگفتند ...




ساعت 4:30 به ترمینال رسیدیم و زودترین ساعتی که برای فیتسانالوک بلیط داشت ساعت 5:15 بود ، فروشنده بلیط که در روی یکی از نیمکت های ترمینال بلیط میفروخت نیمکت های خاصی رو به ما نشون داد ،  بلیط برگشت ارزونتر بود ونفری 39 بات ( تقریبا 3900تومان ) خریدیم و گفت با ید تااومدن اتوبوس منتظر بمونیم ، اینبار برخلاف انتظار یه اتوبوس دو طبقه بزرگ اومد و همه برای سوار شدن به اتوبوس هجوم آوردند ولی خوب خوشبختانه اتوبوس دو طبقه بزرگ و وجا  دار بود و ما هم در طبقه دوم و بالا سر راننده نشستیم.














مسیر برگشت که حدود یک ساعت و ربع طول کشید ، چرت کوتاهی زدیم و طبق توصیه مارک قبل از ایستگاه معبد بزرگ از اتوبوس پیاده شدیم در مسیر  بازگشت فروشگاه های حراجی با قیمت های بسیار مناسبی به تورمون خورد و علیرغم اینکه اصلا تصمیمی برای خرید نداشتیم ولی چند تا کفش و پوتین با قیمت مناسب برای بردیا خریدیم  و در ادامه راه قدم زنان  و پس از 15 دقیقه پیاده روی به خونه مارک رسیدیم ...

م آ دختر کوچولوی میزبان ، با دیدن ما خوشحال شد و با نشون دادن عروسکش به ما خوش اومد گفت ، پس از اندکی استراحت مارک گفت اگه دوست داشته باشیم غذاخوری خوب و قابل اعتمادی جنب خونه اشون هست میتونیم بریم از اونجا غذا بگیریم ،  ما گفتیم میریم بیرون یک کم قدم بزنیم ، علیرغم اینکه هوا تاریک شده بود ولی سیستم روشنایی خیابانهای فیتسانالوک خوب بود و شام رو در غذاخوری استاندارد KFC  ساندویچ با نوشابه و یه اسنک اشانتیون نفری 150 بات ( 15 هزارتومان ) خوردیم ،  واقعا قیمتش مناسب بود هزینه های مواد غذایی در فیتسانالوک با توجه به اینکه شهر غیر توریستی و معمولی بود پایین تر از سایر شهرهای توریستی تایلند بود ...





بعد از صرف شام و برگشت به خونه ، من از میوه های استوایی پرسیدم و جالب اینکه مارک مثل یه معلم با حوصله انواع میوه های استوایی را به ما معرفی کرد حتی یکی از کتابهای مهدکودکی مه آ رو آورد و اشکال مختلف میوه ها و اسامی اونها رو با دقت به ما نشون داد و از یخچال از هر میوهای که داشت یه نمونه آورد ، قرارشد ما و جین به میوه ها از لحاظ طعم و مزه  نمره  بدیم .. مارک میوه ها  رو یکی یکی  پوست میگرفت و ما سه نفر تست میکردیم وبا نمره دادن بهشون رتبه بندی میکردیم ولی در آخر همه به باقلوای ایرانی نمره تاپ دادند!!! و علیرغم اینکه میوه نبود خیلی به ذائقه میزبان و جین استرالیایی خوش نشسته بود ...

میوه هایی که ما تست کردیم Passion Fruit , Dragon , Papaya, Goava and Maquick که این آخری روفقط  با اسم تایلندی میشناختند (ماکیوک) و معادل انگلیسی نداشت ( یا شاید نمیدونست)  ...











آخر شب ، عکسهایی رو به اتفاق و به یادگار با هم گرفتیم ، مارک کاغذ عکس سفیدی رو به من داد تا پشتش هر چیزی که میخواهم براش یادگاری بنویسم ،  گفت که روی این کاغذ عکس ، عکس دست جمعی ما چاپ میشه و بر روی صفحه بسیار بزرگی که از عکسهای مختلف میهمان ها ش بصورت کلکسیون درست کرده بود اضافه میشه و جای خالی عکس ما رو در اون صفحه به ما نشون داد . و جالب اینکه ما سومین میهمان ایرانی اون بودیم و قبل از ما دو تا خانم تهرانی و یه آقای جوان مشهدی هم میهمانش بودند که عکسهای اونها رو هم به ما نشون داد ...

قرار شد فردا صبح ساعت 7  صبح توک توک همسایه بیاد و مارو تا ترمینال برسونه تا با قطار عادی ساعت 7:30 به چیانگ مای بریم ...

ادامه دارد ....


        

 

فیتسانالوک - سفر با قطار Phitsanulok


سال نو مبارک

سلامتی ، شادی و خوشبختی و صلح برای همه مردم جهان ، بالاخص ایرانیان در سراسر دنیا آرزومندیم

 

Wish happy Nowruz to to all of you and your families, to your friends, relatives and all loved ones to make their new year full of fun and prosperity .


May I use this occasion to congratulate you all my dear friends our Persian , Iranian New year and wish you a wonderful, prosperous ,full of joy and happiness year ahead.

 

فیتسانالوک  Phitsanulok

سلام – دوست نداشتم سال جدید را با بدقولی شروع کنم ولی اشکال در سیستم ذخیره سازی بلاگ اسکای زحمات چند روزه من را در مورد این پست برباد داد و دقیقا روزی که باید این پست را آپ میکردم در عین ناباوری اطلاعات ذخیره شده از بین رفت و نوشتن دوباره این مطلب خیلی خیلی برام سخت بود و نگران اون روزی هستم که همون بلایی رو که بلاگفا روی زحمات دوستان وبلاگ نویس آورد یه روزی سر وبلاگ ما هم بیاره .....  بگذریم

در سومین روز از سفر مون باید عازم فیتسانالوک میشدیم و در واقع هیجان واقعی سفر ما از این روز شروع میشد ، صبح زود پس از صرف صبحونه متنوع هتل ، چمدون اضافی رو که قبلا برای خرید از بانکوک بهمراه داشتیم ، در هتل به امانت گذاشتیم و با نشون دادن قبض ، 20 دلاری را که به عنوان ودیعه به متصدی هتل داده بودیم پس گرفتیم  و قدم زنان  با به همراه داشتن سه کوله پشتی به سمت نزدیکترین ایستگاه   BTS رات چاتویی  Ratchathewi   رفتیم ، در مسیر کوچه پس کوچه های هتل تا خیابان اصلی چند تا صرافی وجود داشت و 100 دلار اکسچنج کردیم ( 100= 3537 بات )  جالب اینکه در چند روز اقامت ما در تایلند ، هر روز دلار ارزشمندتر می شد و ما با 100 دلار، بات بیشتری دریافت میکردیم ، فاصله هتل تا ایستگاه رات چا تویی حدود 15 دقیقه بود(25 بات) و تا زمان حرکت قطار ما که ساعت 10:50 دقیقه بود وقت کافی داشتیم و بدون عجله با تعویض خط BTS  با خطوط مترو در ایستگاه مترو   Si Lom    ، بموقع به ایستگاه مرکزی راه آهن بانکوک رسیدیم(19 بات) ، اول از همه پلاتفرم محل سوار شدن قطار رو از متصدیان مربوطه پرسیدیم بعدش هم چند تا عکس یادگاری در محوطه ایستگاه راه آهن بانکوک گرفتیم ، ایستگاه قدیمی به نظر میرسید و ترن و واگن قدیمی و عتیقه ای هم در یکی از خطوط ایستگاه برای بازدید عموم توقف کرده بود .

برای خنک تر شدن هوا در محل سوار شدن مسافرین از پنکه های سقفی استفاده شده بود و برای خنک شدن جریان هوا ذرات آب به  مسیر وزش باد پنکه پاشیده می شد تا هوا را خنک تر بکنه ...






ساعات حرکت قطار از بانکوک به فیتسانالوک :

07:00 --- 13:45
08:30
---13:22
  09:25
--- 17:55 ارزان ولی کند و درجه پایین
10:50
--- 16:04 سریع السیر
13:45
--- 20:37
18:10
--- 00:18
22:00
--- 04:40

مارک میزبان ما در فیتسانالوک به ما گقته بود که بهتره با قطاری بیاییم که زیاد دیر نرسه چون دختر کوچولوشون زود میخوابه و اگه دیر برسیم براشون خیلی مناسب نیست ، قطار 9:25 ارزون قیمت ( 65 باتی ) و قطار سریع السیر (479) باتی گزینه های ما بود و با توجه به تجربه قطارهای درجه 2-3 هند و گرما و شرجی بودن هوا قطار درجه 1 و سریع رو انتخاب کرده بودیم .

قطار بانکوک با کمترین تاخیر براه افتاد ، صندلیها بصورت اتوبوسی و دارای  کیفیت خیلی خوبی بود ، هوای داخل قطار بسیار خنک بود و در نیمه های راه واقعا سردمون شد و با توجه به اینکه پنجره های قطار نیز باز نمی شد توی اون هوای گرم از سرما یخ زدیم بعضی از مسافرهای حرفه ای با خودشون پتو مسافرتی به همراه داشتند !

در واگن ما مسافران قطار خیلی زیاد نبودند و در چند ایستگاه بعدی بتدریج به تعداد مسافران افزوده شد . مهمانداران خانم با لباس متحدالشکل صورتی ، دائم به مسافرین رسیدگی میکردند و در طول مسیر راهروهای قطار توسط کارگران خدماتی نظافت میشد .

هنوز دقایقی از حرکت قطار نگذشته بود که میهمانداران با سینی های غذا از مسافرین پذیرایی کردند و فکر نمیکردیم که پذیرایی هم جزء بلیط ما باشه ، با توجه به صبحانه کاملی که خورده بودم خیلی اشتهایی برای این ناهار زود نداشتم ولی خانم کنجکاو بود تا غذاهای ناشناخته تایلندی رو امتحان کنه ، هر پکیج غذایی شامل برنج    Cooked Thai Jasmine Rice و  خوراک با ادویه کاری مرغ Musaman Curry Chicken  و Satay Fried Mackerels  که روی همه بسته ها برند حلال درج شده بود و یک کم از محتویاتش خیالمون رو راحت کرد آخری رو نمیدونستیم چیه از طریق دیکشنری موبایل چک کردیم دیدیم یه نوع ماهی هست البته محتویاتش بیشتر شبیه گوشت بود تا ماهی ، خانم با مزه مزه کردن  غذاها رو تست کرد و بعدش با اشتها خورد ، به نظر من خیلی به ذائقه ما نزدیک نبود ولی بد هم نبود ادویه و بوی تندش یک کم اولش تو ذوق ادم میخورد ولی کلا با طعم شیرینش قابل خوردن بود . در ادامه با آبمیوه و شیرینی هم پذیرایی شون رو تکمیل کردند .



علیرغم اینکه قطار درجه 1 و ظاهرا سریع السیر بود ولی در تعدادی از ایستگاه ها برای سوار و پیاده کردن مسافرین توقف میکرد و جالب اینکه در آیوتا   Ayutthayaهم ایستگاه داشت ... مناظر اطراف شباهت زیادی به مناظر شمال ایران داشت مزارع برنج و زمینهای آبگیر در همه جا دیده میشد البته با این اختلاف که وجود درختهای موز و نارگیل و تعدادی از میوه های استوایی وجه تمایز اون با مزارع شمال ایران بود ...

همانطوریکه در ایران مساجد در گوشه گوشه شهرها و روستاها دیده می شوند معابد کوچک و بزرگ بودایی نیز در همه جای تایلند به وفور دیده می شود و در طول مسیر گاها مجسمه های غول آسای بودا در بالای ارتفاعات هم دیده میشد که نشون از سایز بسیار بزرگ اون مجسمه ها داشت .

سعی کردیم با مرور یاداشت هایی که از قبل در مورد مناطق دیدنی تایلند تنظیم کرده بودیم زمان طولانی مسیر رو سرگرم باشیم و گهگاهی هم چشمهامون سنگین میشد و دقایق و ساعاتی رو  هم خوابیدیم  ...






قطار با حدود 45 دقیقه تاخیر و حدود ساعت 5 به فیتسانالوک رسید ، میزبان ما در این شهر مارک اسکونز بود معلم انگلیسی که اهل ساوتمتون انگلستان بود که زندگی ساده در مرکز تایلند رو به فضای مدرن شهری در کشورش ترجیح داده بود و با ازدواج با یه دختر تایلندی سرنوشت زندگی اش رو دگرگون کرده بود.

مارک در مکاتبات متعددی که باهم داشتیم مسیرهای مختلف اومدن از بانکوک به فیتسانالوک رو بطور کامل شرح داده بود و برای اینکه ما در پیدا کردن خونه اش مشکل نداشته باشیم آدرس رو به زبان تایی برامون فرستاده بود

22/25 ถ.เอกาทศรฐ ต.ในเมือง
อ.เมือง จ.พิษณุโลก 65000
(
อยู่ตรงข้ามโรงเรียนอนุบาลวัดน้อย)

ظاهرا فیتسانالوک دو ترمینال اتوبوسرانی داشت که با فواصل 2 و 4 کیلومتری از خونه اش قرار داشتند ولی ایستگاه راه آهن نزدیکتر و راحتتر بود حتی برای راحتی کار ما مبلغ کرایه  تاکسی از ایستگاههای مختلف رو هم نوشته بود ، به نظرم توضیحات کاملش نشات گرفته از حرفه معلمیش بود...

آره مارک یه مدرسه خصوصی آموزش زبان انگلیسی در محل زندگیش تاسیس کرده بود و از ما برای حضور در کلاس درسش هم دعوت کرده بود ...

در لحظات آخری که در حال ترک هتل بودیم ، ایمیلی از مارک دریافت کردم که حاوی خبر خوبی بود و مارک گفت که موقع رسیدن قطار در فیتسانالوک دنبالمون میاد و ازمون استقبال میکنه ، همینطور توضیح داده بود که مسافر دیگه ای در قطار حضور داره که اونهم میهمانش هست و برای اینکه احتمالا بتونیم در قطار با هم آشنا بشیم یه لینکی از مشخصاتش و عکسش رو برامون فرستاد ...

https://www.workaway.info/workawayerprofile.html?w=jskib1221

 به محض پیاده شدن از قطار ،  شناسایی مارک بهمراه مهمون -استرالیایی – کره ای " جین " خیلی سخت نبود ، مارک با دیدن ما دست تکون داد و پس از لحظات اولیه آشنایی و احوال پرسی ، از مارک در خواست  کردم که ابتدا بلیط قطار فیتسانالوک به چیانگ مای برای دو روز بعد رو خریداری کنیم تا خیالمون راحت بشه ...

باجه فروش بلیط خلوت بود ، برای رفتن با قطار دو گزینه پیش رو داشتیم قطار عادی بدون تهویه 69 بات که 7:30 صبح و قطار درجه 1 برای غروب با قیمت 469 بات که ساعت حرکت قطار درجه 1 خیلی دیر بود و با مشورت خانم تصمیم گرفتیم اینبار یه قطار معمولی  رو امتحان کنیم که متصدی بلیط گفت نیازی به پیش خرید بلیط نیست همون روز میتونیم براحتی بلیط رو خریداری کنیم ...

مارک با دوچرخه اومده بود و پیشنهاد کرد که یه تاکسی توک توک بگیره و با دادن آدرس به راننده توک توک از ما جدا شد ، جین جوان 21 ساله کنجکاوی بود که با پرسش سوالات زیادی ما رو در همون ابتدا  تخلیه اطلاعاتی کرد و در این زمان کوتاه تا رسیدن به خونه مارک ، متوجه شدیم که لیسانس زیست شناسی رو تموم کرده و برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی خودش رو آماده میکنه در دوران طفولیت با پدر و مادرش از کره جنوبی به سیدنی استرالیا مهاجرت کردند و در سیدنی بزرگ شده و دارای تابعیت دوگانه استرالیایی – کره ای  است .

اولش فکر کردم جین هم میهمان کوچ سرفینگی مارک هست ولی توضییح داد که از طریق سایت workaway برای گذراندن یه دوره کاری یک هفته ای در منزل مارک حضور داره ، اساس کار سایت برمبنای اعلام نیاز افراد به کسانی هست که حاضرند در قبال غذا و جای خواب در کارهایی به دیگران کمک کنند ، متقاضیان نیازمند هم با اعلام نوع نیاز کاریشون از طریق سایت ، با همدیگر ارتباط برقرار میکنند

کارهایی همچون کمک به خانه داری ، کمک به سالمند ، تدریس ، بچه داری ، کار در مزرعه ، تعمیرات خونه ، رانندگی و ... که در پروفایل افراد اعلام میشه و نحوء اعتماد هم از طریق شبکه ای است یعنی پس از گذراندن اون مدت برای همدیگه رفرنس میزارند و البته ظاهرا سایت هم یه هزینه مختصر ازشون میگیره و اکثرا جوانان و دانشجویان از این طریق تجربه های جالبی از زندگی در یه فرهنگ و یه ساختار متفاوت رو تجربه میکنند و همزمان سفر و گشت و گذار هم چاشنی کارشون میشه ...

خیلی زود به خونه مارک رسیدیم ، پس از پیاده شدت از توک توک من کرایه رو حساب کردم ولی جین سهم خودش را با من حساب کرد(20+20+20) ( خوب اینجا خارجه دیگه! و این حرکت کاملا طبیعی است !)  مینت Mint  همسر تایلندی مارک هم با لبخند معروف تایلندی به ما خوش آمد گفت و م آ Me-ah  دختر کوچولوی ناز و با نمکشون هم انگار ما رو از قبل میشناخت به راحتی با ما ارتباط برقرار کرد و  در همون لحظه ورود عروسکهاش رو به ما نشون داد !





لحظاتی بعد مارک هم به ما ملحق شد ، دقایقی بعد از رسیدن مارک آسمون تیره و تار شد و بارون شدیدی شروع به باریدن کرد و ما شانس اوردیم که در زمان بارش بارون خیابان نبودیم چون اونقدر شدید بود که تا آخرین روز سفر اثرات خیسی البسه و کوله ها قطعا رو کیفیت سفر ما تاثیر میذاشت ...

بعد  مارک ما رو به اتاقمون در طبقه دوم راهنمایی کرد و قسمتهای مختلف خونه ، آشپزخونه ، حمام و دستشویی و کلاس درس زبان و ... نشونمون داد و به جین گفت که شب رو  باید در کلاس درس بچه ها بخوابه ... شرایط ساخت خونه مارک به گونه ای بود که در طبقه دوم باید پاورچین پاورچین رفت و امد میکردیم چون اگه معمولی گام برمیداشتیم تمام خونه می لرزید مخصوصا شب و صبح همه رو از خواب بیدار میکرد ...

وجود پشه هم در فضای بیرون اتقاق ها مشهود بود مارک و مینت حسابی در مورد بسته شدن در اتاق ها و عدم ورود پشه حساس بودند البته ما همراهمون قرص ضد پشه و پماد قبل و بعد از گزش پشه همراه داشتیم و در این زمینه نگرانی خاصی نبود ...

اتاق ما

آشپزخونه تایلندی


راه پله


فضای طبقه دوم

بعد از جابجایی کوله ها ، سوغاتی مخصوص مارک که یه جعبه باقلوایی خوشمزه ایرانی بود و یک کارت پستال از مناظر ایران رو آماده کردیم و تقدیم مارک و مینت کردیم ...قابل ذکره که از طعم باقلوا خیلی خوششون اومده بود و در مورد محتویاتش و طعم خوشمزه اش حسابی کنجکاو بودند ...

پس از دقایقی گپ و گفت و قطع شدن بارون سیل آسا ، مارک پیشنهاد داد که با هم بریم و معبد قدیمی شهرشون رو ببینیم ، ما هم از خدا خواسته بلادرنگ قبول کردیم

مارک 3 تا دوچرخه داشت که من و جین با خودش با دوچرخه عازم معبد شدیم مینت و خانم هم دو نفری با موتور سیکلت مینت به معبد اومدند  جلوی دوچرخه مارک هم صندلی مخصوص م آ وجود داشت که معلوم بود از دوچرخه سواری خیلی لذت میبره ...

سیستم رانندگی در تایلند برخلاف ایران است و دوچرخه سواری هم باید در مسیر متفاوت انجام بشه ، خیلی وقت بود دوچرخه سواری نکرده بودم و برای اینکه حادثه ای بوجود نیارم و در گردش به چپ و راست اشتباه نکنم خیلی تمرکز میکردم و پشت سر مارک و جین حرکت میکردم مسیر رسیدن معبد از کنار رودخونه Nan میگذشت که بعد از بارش بارون هوا خیلی خنک تر شده بود و از اون هوای گرم و شرجی بانکوک دیگه خبری نبود بعد از 10 دقیقه دوچرخه سواری به معبد تاریخی و قدیمی فیتسانالوک رسیدیم Wat Nang Phaya  که ظاهرا تاریخ ساختش به (1448-1488) میلادی برمیگرده .

دوچرخه ها را بدون اینکه قفل و زنجیر بکنیم در گوشه ای از معبد پارک کردیم ، و به خانم و مینت ملحق شدیم ، حس خیلی فوق العاده ای بود که در یه شهر دور افتاده در یه کشور غریب ، یکی به استقبالت بیاد و بدون اینکه از قبل شما رو بشناسه در خونه اش رو بروت باز میکنه ، و بدون کوچکترین چشمداشت بهترین کاری رو که میتونه برات انجام میده ، این عین انسانیت است که در محدوده هیچ مرزی ، هیچ دین یا ملیتی محصور نیست و وجود فناوری و شبکه های ارتباطی نوین تسهیل شده ...


هوا کم کم داشت غروب میشد و ظاهرا عبادت بودایی هم همزمان با غروب آفتاب و حدود ساعت 7 شروع میشد ، با در آوردن کفشها وارد معبد شدیم و دقایقی رو در عین کنجکاوی در مراسم مذهبی شون شرکت کردیم ، دعاهایی رو به زبان سانسکریت و از روی کتابی با صدای بلند میخوانند ... بیرون معبد از مینت در مورد معنی دعاها پرسیدیم وگفت به زبان سانسکریت هست و خیلی دقیق معنی اون رو نمیدونه !

به اتفاق در فضاهای اطراف معبد قدم زدیم و مارک در  زمینه  تاریخچه این معبد و مجسمه های بودا و ... توضیحاتی رو داد بعدش عکسهایی رو به یادگار باهم گرفتیم ...


معبد قدیمی  نانگ در فیتسانالوک

معبد قدیمی  نانگ در فیتسانالوک

مجسمه بودا داخل معبد

مجسمه های اهدایی مردم به معبد ( پس از برآورده شدن نذرشون )


فضای محوطه معبد


با تاریک شدن هوا ، مارک پیشنهاد داد که برای خوردن شام به یکی از بهترین رستورانهای تایلندی در فیتسانالوک بریم ، مینت و خانم با موتور زودتر رفتند تا میز رزرو کنند و شام سفارش بدهند ما هم با دوچرخه دیرتر به اونها پیوستیم.

من همیشه در این جور مواقع یک کم دچار استرس میشم که نکنه نتونم غذای محلی رو بخورم و این خیلی بد و گاها توهین آمیز خواهد بود ، هرچند که قبلا در مالزی که به یه رستوران چینی دعوت شده بودیم مشکلی نبود ...

ظاهرا خانم به مینت گفته بود که ما خیلی به غذای دریایی Sea Food   علاقه نداریم و مینت هم از انواع دیگه غذاها سفارش داده بود که ما بتونیم تنوع غذایی تایلندی رو هم امتحان کنیم ...

میزها و فضای رستوران کاملا معمولی بود ، و خوشبختانه برنج ، نودل و قارچ و چند جور سبزی آبپز شده در غذاها بود که من مطمئن بودم میتونم بخورم ، در موقع شام اطلاعات زیادی در مورد تنوع غذای ایرانی ، تایلندی و کره ای مبادله شده و خانمها از به اشتراک گذاشتن این اطلاعات بیشتر لذت بردند ...

فقط یه جور سوپ بود ، که من یک کمش رو رو برنج ریختم و محتویاتش برام یک کم عجیب بود ، به فارسی از خانم پرسیدم میدونی این چیه داری میخوری!! گفت نه ولی بد نیست ، یک کم خوردم ولی دلم طاقت نیاورد پرسیدم این سوپ با چی درست میشه ؟ مینت گفت سبزی ، میگو و اختاپوس ... اختاپوس!!! من با خوردن چندین لیوان آب تونستم بدون اینکه تابلو بشه این قضیه رو حل و فصل کنم البته نه اینکه بد طعم باشه ،  ولی خوب دوست نداشتم اختاپوس بخورم !

بعد از اتمام غذا و وقتی گارسون فیش رو آورد به مارک گفتم که لطفا سهم ما رو محاسبه کن تا ما پول غذامون رو با شما حساب کنیم و مارک هم قبول کرد و البته قابل ذکره که غذا خیلی ارزون بود( نفری 80 بات ) هرچند که من فقط پلو و قارچ آب پزش رو تونستم با اطمینان بخورم ... تجربه رستوران محلی تایلندی هم تجربه بکر و خوبی بود که بخاطر کوچ سرفینگ تونستیم در خاطرات سفرهامون ثبت کنیم ... 



غذای تایلندی


بعد از برگشت به خونه ، مینت و م آ و خانم برای استراحت ، زودتر از ما جدا شدند  ولی مکالمات من جین و مارک پیرامون مسائل مختلف تا پاسی از شب ادامه داشت ، مسائلی همچون ازدواج جوانان ( موضوع مورد علاقه جین ) ، مسئولیت پذیری ، تربیت کودک ، رژیم غذایی و خیلی از موضوعات دیگه که واقعا به اشتراک گذاری سه فرهنگ مختلف جذابیت های زیادی برام داشت ...

قرار شد  مارک فردا صبح برای رفتن به سوخوتای نقشه و یکسری اطلاعات تکمیلی رو در اختیار مون بذاره و جین هم برای اومدن به سوخوتای همراه ما ابراز علاقه کرد و من هم گفتم اگه دوست داره میتونه با مابیاد ...

پاورچین پاورچین به طبقه دوم رفتم و زودتر از اون چیزی که فکرش رو بکنید به خواب عمیقی فرو رفتم ...

سفر به تایلند

پس از نزدیک دو سال محرومیت از سفر ، و چند برنامه ریزی ناموفق برای سفر نوروزی ، اینبار با یه تصمیم قطعی سفر به پایتخت  و شمال تایلند را در مدت کمتر از یک ماه برنامه ریزی کردیم ..راستش خوندن خاطرات جذاب  و تصاویر به یادماندنی سفرهای دوستانی همچون عسلی و بام ( سفرجویان) و فرشته ( کوله پشتی نارنجی)  ما رو  برای انتخاب این سفر بیشتر ترغیب کرد ، هرچند خیلی دوست داشتیم در تعطیلات نوروزی سال گذشته و با بردیا به این سفر بریم ولی گرونی نامعقول تورها و شاید هم عدم برنامه ریزی بموقع برای پیدا کردن یه پرواز با قیمت مناسب باعث شد اینبار با اندکی تاخیر، فصل مناسب تری رو برای سفر انتخاب کنیم و بردیا هم به خاطر مدرسه و نوع سفر کوچ سرفینگی در این سفر همراه ما نبود البته چون بزرگ شده  قبل از سفر باهاش صحبت کردیم و بهش قول دادیم در برنامه ریزی دوباره به تایلند حتما باما بیاد ، چون تایلند اونقدر جذابیت داره که من فکر میکنم ظرفیت 3 یا 4 بار رفتن رو داره و میشه با اهداف مختلف سفر های متفاوتی  را طراحی کرد . ما در اولین سفرمون پایتخت و شمال تایلند رو انتخاب کردیم ، هرچند که در انتخاب شمال یا جنوب کاملا تردید داشتیم . چون تصاویر جنوب و جزایر منحصر بفردش اونقدر جذابیت داشت که نمیشد به این راحتیها حذفش کرد ، از طرف دیگه نقاط بکر و کمتر شناخته شده  شمال تایلند و حس ماجراجویی هم ما رو به اون سمت هدایت میکرد ، بانکوک هم به خودی خودش اونقدر جذابیت داره که بشه بیش از یک هفته از جاذبه های  توریستیش لذت برد . بنابراین تصمیم گرفتیم در این سفر نصفی از جذابیت های بانکوک و مسیر مرکز به شمال رو ببینیم و اون بخشی از پایتخت که میتونه برای بردیا جذاب باشه رو به سفر دیگه ای موکول کنیم و شاید هم سفر سوم و یا جهارم ! رو هم به جزایر جنوب و ناشناخته های دیگه تایلند اختصاص بدیم ! 

اما چطور شد شمال تایلند انتخاب شد ؟  راستش  تصاویر دهکده کارن ، همیشه ذهن من رو بخودش مشغول میکرد ، چون تصویری از یه قبیله انسانهای اولیه در یکی از کتابهای دوره ابتدایی  در ته ذهنم وجود داشت و حالا پس از سالها منشاء اون تصویر رو در شمال تایلند پیدا کرده بودم ، یکی از روزها که در سایت کوچ سرفینگ میزبانهای شهرهای شمال و جنوب تایلند رو چک میکردم  بطور اتفاقی  رفرنس یکی از میزبانها در چیانگ مای که توسط یه زوج ایرانی نوشته شده بود توجه من رو جلب کرد ، و از اون جالب تر، سایت بسیار زیبا با طراحی حرفه ای  این زوج (سعید و مریم)  بود که با حوصله و عکسهای بسیار زیبا  و  واقعا دیدنی رو  در سایت  انگلیسی  خودشون قرار داده بودند، خلاصه پس از برقراری ارتباط با سعید ، اطلاعات خوبی رو در مورد حمل و نقل عمومی  و بین شهری در تایلند در اختیار من قرار داد و دیدن  شمال تایلند رو  قویا به ما توصیه کرد و با پیش زمینه قبلی من  انتخاب چیانگ مای در شما تایلند به عنوان مقصد این سفر ما قطعی شد .


انتخاب نوع سفر :

با توجه به عدم حضور ، بردیا سفر بدون تور و با استفاده از کوچ سرفینگ  ، گزینه اول ما شد ، از طریق دفتر نمایندگی فروش ماهان ، قیمت بلیط را چک کردم  و بلیط تهران - بانکوک  با قیمت 2200000 تومان خیلی مناسب به نظر نمی رسید ، پرواز قطری و پرواز عمان و امارات رو هم چک کردم و چون در شرایط فروش فوق العاده نبودند قیمت ارزونتری رو پیدا نکردم . سایت لست سکند ، قیمت تورها را رو چک کردم ، شرایط نسبت به   نسبت به خرید تک بلیط ماهان خیلی بهتر بود!  و خرید پکیج تور مقرون به صرفه تر بود ،  ولی برای من سفر مستقل لذتش بیشتره ، مخصوصا اینکه  معمولا شمال تایلند جزء مقاصد تورهای رایج نیست ،  فکری به ذهنمون رسید که از طریق تور به بانکوک بریم و پس از رسیدن  به بانکوک  از تور جدا بشیم و برنامه خودمون رو دنبال کنیم چون قیمت پایه تور های یک هفته ای با هزینه بلیط و ویزا و چند شب اقامت در هتل از قیمت 1700 الی 1800 شروع و با توجه به کیفیت هتل و مکان قیمت ها بالاتر میرفت .

چندین روز متوالی ، تورهای موسسه های مختلف رو چک کردم عمدتا   پکیج های  پرواز ماهان و عمان ایر قیمتی مناسبی داشت و جالب اینکه پرواز عمان ایر از ماهان صدهزارتومانی ارزونتر بود اولش وسوسه شدم اینباربجای پروازهای ایرانی  یه پرواز خارجی رو امتحان کنیم ، ولی با توجه به ساعت پرواز زودتر از فرودگاه امام و توقف چند ساعته در عمان ،  از انتخاب عمان ایر صرف نظر کردیم و پرواز ماهان رو انتخاب کردیم .

اما در مورد خود تور ، معمولا تورها یک هفته ای بود و پکیج هایی که تعداد روزهای بیشتری در پاتایا بود از قیمت کمتری برخوردار بود چون قیمت ها در پاتایا ارزونتره و تورهای ترکیبی به جزایر جنوبی همچون پوکت  و ساموئی نیز گرانتر بود، البته اگه قرار بود از تور جدا بشیم فرقی  نمیکرد و پرواز با مقصد پاتایا میتونست مناسب باشه ( البته اصلا تمایلی به دیدن پاتایا نداشتیم ! هرچند که حتما جذابیت های خاص خودش رو هم داره !) . با یکی از آژانسهای مسافرتی در تخت طاووس تماس گرفتم، قیمت تور یک هقته ای با انتخاب یک هتل با کیفیت  احتمالی پایین قیمت 1760 که 4 شب در بانکوک و 3 شب در پاتایا بود بعد به پیشنهاد خانم  4 روز هتل  بانکوک روهم گرفتیم تا حداقل محل استقرار و شاید برای نگهداری وسایل سفر  جایی داشته باشیم .

 با کمک گوگل مپ آدرس ارزونترین هتل Happy land رو چک کردم از سیستم حمل و نقل عمومی خیلی  دور بود و با توجه به دو ستاره بودن اونهم از نوع تایلندی مناسب به نظر نمی رسید ، دومین  انتخاب ارزون ،   هتل    J two S بود  که در منطقه راتچاوی واقع شده  هتلی که ظاهرا موقعیت مکانی خوب و نزدیک به مناطق اصلی بانکوک داشت و نزدیک خطوط حمل و نقل عمومی بانکوک بود  و حدود 200000 تومانی گرونتر بوددر سایت بوکینگ هم خیلی ازش بد نگفته بودند!  ولی مکان هتل برای ما از همه مهم تر بود با رایزنی که با مسئول فروش تور داشتیم پیشنهاد کردیم که روزهای پاتایا را حذف کنه و روز پرواز هم به انتخاب ما باشه با این حساب طول سفر خودمون رو به 9 روز افزایش دادیم با توجه به تعطیلات در ایران با 5 روز مرخصی میتونستیم ازیه سفر 10 روزه لذت ببریم ، خوشبختانه تاریخ رفت و برگشت پروازها طوری بود که میشد از حداکثر تعطیلات استفاده کرد و 3 روز پاتایا رو از برنامه پکیج ما حذف کرد البته قابل ذکره که معمولا  برای آژانس ها هتل  هزینه زیادی نداره و در تایلند ارزونه ولی با توجه به اینکه ما اصلا پاتایا نمی رفتیم  نفری 100 هزارتومن کم شدن هم ارزشش رو داشت .  بلیط هواپیمایی ماهان ، هزینه 4 شب اقامت در هتل ، هزینه ویزا ، ترانسفر فرودگاهی و بیمه مسافرتی  سامان و یه سیم کارت تایلندی برای هر اتاق  از دیگر موارد این پکیج بود البته 2 شب اول و دو شب آخر در بانکوک رو هتل که با پرداخت 2000000 تومان  گرفتیم .



نگاه کلی به کشور تایلند :

متاسفانه کشور تایلند ، از دید عموم اصلا کشور خوشنامی نیست ! تا جاییکه ما بجای اینکه بگیم داریم میریم  سفر به تایلند ، میگفتیم داریم میریم  چیانگ مای !! بعد میگفتن اا دارید میرید چین ؟!  میگفتیم : نه بابا نزدیک مرز برمه و لائوس ، بعدش  اگه زیاد گیر میدادند  یواشکی میگفتیم داریم میریم  شمال تایلند چیانگ مای  دیگه !! البته اون بخشی که تایلند بهش مشهوره  و بدنامش کرده یه بخش خیلی کوچیکی هست که در مقابل ویژگیهای بسیار مثبتش واقعا ناچیزه ... زیرساخت مناسب توریستی ، ارزانی چشمگیر (علیرغم ارزش پایین پول ملی ما ) ، امنیت نسبی خوب ، حمل و نقل بین شهری مناسب و تمیزی  در مقایسه با کشورهایی همچون هند ، رفتن به تایلند رو واقعا ارزشمند میکنه البته هواش گرم و شرجی است که خوشبختانه با توجه به زمان سفر ما که اوایل دسامبر بود خیلی مشکلی نداشتیم .

تایلند تا سال 1939 سیام نامیده میشد و بعدا با توجه به اکثریت مردم تایلند که قوم تای هستند اسمش رو تایلند گذاشتند کلمه تای در زبان محلی به معنی آزادی است و صرف نظر از پاره ای مسائل سیاسی به نظر کشور آزادی است . حدود 95 درصد مردم تایلند بودایی هستند و هرجایی که برید معابد کوچک وبزرگ بودایی خودنمایی میکنند ، مجسمه های بودا از سایز کوچیک تا اندازه های غول آسا در مناطق شهری و روستایی بوفور دیده میشه و جالب اینکه بسیار به آیین خودشون علاقه مند هستند و دائم مراسم دعا و مذهبی برگزار میکنند البته درصد بسیار کمی مسلمان و مسیحی هم دارند .

زبان رسمی  تایلند هم تایی هست که الفبای خاصی داره که اصلا برای ما قابل خوندن نیست ! البته یادگرفتنش هم ظاهرا آسون به نظر نمیرسه ! یه نکته اینکه ظاهرا دخترا و خانمها برای اینکه هرچه بیشتر خودشون رو با کلاس نشون بدهند ،  تودماغی تر  صحبت میکردند!! و صداشون من یاد  زن پیتر گریفن  مینداخت !  :)

یکی از نکات مهم در سفر به تایلند انتخاب زمان مناسب برای سفر است ، البته کلا گرم و شرجی است  اما گفته شده بهترین فصل سفر ماههای نوامبر تا فوریه از آبان - آذر تا بهمن  است چون گرما وبارون کمتری داره  و در واقع فصل سرد تایلنده ( البته نه برای ما!) از فوریه حدود اسفند تا اواسط اردیبهشت هم  گرم و خشکه و از خرداد تا تیر بارون و گرمای هوا شدیدتر میشه .مرداد تا شهریور هم بارونی و گرمه و اونقدر میباره که سیلاب میشه . 


در ادامه  راه ....


اقامت در بانکوک برای دو شب  ....

سفر به فیتسانولوک و  اقامت در خونه  مارک معلم انگلیسی  اهل ساوتمپتون رو خواهیم داشت

سفر یه روزه با جین استرالیایی به اولین پایتخت سیام - سوخوتای  

سفر دو روزه به چیانگ مای و بازدید از مکانهای دیدنی و تاریخی

بازدید از قبیله گردن درازها - قبیله کارن  و فیل سواری و پیاده روی و جنگل نوردی در ارتفاعات  چیانگ مای....

حوادث هیجان انگیز و تا حدی خطرناک در  ریفتینگ  امواج خروشان   ....

اقامت در منزل  میخ تی  دکتر فرانسوی که برای گذراندن یه دوره کاری - تحصیلی   در شمال تایلند زندگی میکرد.

پرواز به بانکوک و ادامه بازدید از بازارها و جذابیت های بانکوک 

آشنایی با گویی دختر تایلندی علاقه مند به سفر در ایران  و ....






ادامه دارد ...