سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

گشتی در جزایر پرنسس - بیوک آدا Princes Islands

پس از سپری شدن یک نیم روز در استانبول و با استراحتی مناسب ، خودمون رو برای گشت جزایر پرنسس آماده کردیم حدود ساعت 7:30 برای صرف صبحونه در سالن غذاخوری هتل که در نیم طبقه زیرین هتل قرار داشت حاضر شدیم بطور معمول صبحانه از ساعت7 الی9 صبح بصورت کامل سرو میشد و ساعت 9 الی10 هم باصبحانه محدود از میهمانان پذیرایی میکردند هتل اترنو سالن غذاخوری محقری داشت ولی بسیار تمیز و منظم بود ، برای بزرگتر نشون دادن سالن غذاخوردی در جهت های مختلف دیوارها از آینه استفاده شده بود و در نگاه اول سالن بسیار بزرگتر به نظر میرسید.

تنوع صبحونه هم بسیار خوب بود و طبق معمول همه هتلهای دیگه بصورت سلف سرویس ارائه خدمت میکردند و در صورت تموم شدن هرکدوم از غذاها به سرعت توسط گارسون ظروف مورد نظر پر میشد. تلویزیون ال سی دی نصب شده بر روی دیوار هم با پخش موزیک ویدئو های غربی یک کم آرامش صبحگاهی اون محیط رو تحت تاثیر قرار میداد. به غیر ما و دو خانواده دیگه ایرونی اکثریت مهمانهای هتل رو توریست های آلمانی تشکیل میدادند که با توجه به کوچک بودن فضاهای عمومی هتل ، انتخاب این هتل توسط توریست های آلمانی احتمالا نظم  سرویس ها و خدمات هتل رو تائید میکرد .


اینترنت وضعیت هوا رو بصورت ابری توام با آفتاب و بارون ملایم پیش بینی کرده بود ولی پس از خروج ازهتل تلالو آفتاب بهاری دل انگیز خیال ما رو تا اندازه زیادی از هوا راحت کرد ولی برای احتیاط لباس گرم و مناسب رو همراه داشتیم برخلاف مسیر دیروز ، مسیر جدیدی رو در پیش گرفتیم ولی متاسفانه بازهم جی پی اس در پیدا کردن محل ناتوان بود پناه برخدا به راه خودمون در مسیر مخالف ادامه دادیم هنوز نسبت به موقعیت هتل و منطقه اشراف پیدا نکرده بودیم واین برای من اصلا جالب نبود به خیابان رسیدیم و از یه راننده تاکسی پرسیدم تا اسکله کاباتاش چقدر میشه گقت 40 لیر در صورتیکه با توجه به فاصله از روی نقشه به نظر مبلغ زیادی میرسید بهش 10 لیر پیشنهاد کردم گفت نه چون مسیر میدون تکسیم بسته است و باید از مسیری بسیار طولانی به اسکله برسه توی همین چونه زدن با راننده تاکسی خلاصه جی پی اس مکان ما رو پیدا کرد و بارقه امید در دلم روشن شد! وقتی جی پی اس آنتن بده من مثل یه پیشرو میتونم مسیریابی کنم و انگار نه انگار که در شهر و کشوری جدید حضور داریم.... متوجه شدم که بکلی از مسیر اصلی میدان و ایستگاه مترو دور هستیم ...

برای رسیدن به میدون باید از محوطه فضای سبزی عبور میکردیم و اون همون پارک گزی استانبول بود که چند ماه بعد ناآرامی ها استانبول به علت قطع درختان این پارک ، بحران بزرگی رو برای دولت "رجب طیب اوردوغان " بوجود آورد که با خشونت پلیس و اعتراضات گسترده ای در ترکیه روبرو شد. 

  

گلهای بهاری و فواره های آب فضای لطیف صبحگاهی رو بوجود آورده بود و در حاشیه پارک هم چند تا تاب و سرسره بازی بود که خوش بحال بردیا شد و نیم ساعتی رو به تاب بازی و سرسره مشغول بود و چون هیچ بچه ای هم نبود سیر سیر تاب بازی کرد!

پس از راضی شدن بردیا به سمت ایستگاه مترو حرکت کردیم ولی به نظرم فاصله میدون تا اسکله کاباتش خیلی کم بود پیشنهاد دادم که این مسیر رو پیاده بریم که با موافقت خانم و بردیا روبرو شد در کمتر از 10 دقیقه به نزدیکی دریا رسیدیم و چون منطقه تقسیم در ناحیه مرتفع تری قرار داشت اکثر مسیر با شیب ملایم همراه بود و پیاده روی رو آسونتر میکرد ... کوچه های باریک که بصورت پلکانی بود و توجه ما رو بخودش جلب کرد و از اون بالا میشد رنگ آبی دریا - در واقع کانال بسفر - رو دید و با گذر از اون سراشیبی کوچه به راحتی به منطقه اسکله رسیدیم ...

در طول مسیر وجود گربه های بسیار بسیار اهلی و دبیرستان که دانش آموزان پسر و دختر و شیطنت هاشون از نکات قابل ذکر تا رسیدن به اسکله بود. 

 

 

 

 

 

اسکله کاباتاش Kabatas Iskelesi از چندین پایانه تشکیل شده بود که کشتی های کوچک و بزرگ مسافرین رو جابجا میکردند و موسسات خصوصی با کشتی ها شیک تر و همچنین یک ایستگاه دولتی هم داشت که جزء سیستم حمل و نقل عمومی استانبول بود و در واقع با بلیط مترو و یا اتوبوس میشد ازش استفاده کرد.اسکله کاباتاش در قسمت انتهایی جنوبی تنگه بسفر قرار داشت لازم به ذکر است که این تنگه دریای سیاه رو به دریای مرمره متصل میکنه و یکی از جذابیت های استانبول محسوب میشه و عامل جدایی دو قاره آسیا و اروپا هم هست کلا دو پل بزرگ بر روی این تنگه وجود داره پل بغاز ( روز اول از روش عبور کردیم همونی که تردد پیاده ممنوعه )و پل سلطان محمد فاتح و بقیه تردد از طریق کشتی ها انجام میشه ...

 


از دکه روزنامه فروشی  نزدیک اسکله  یه کارت الکترونیک حمل و نقل عمومی استانبول که آکبیل نامیده میشد رو به قیمت 7 لیر خریداری کردیم و 10 لیر هم شارژش کردیم خوبی این کارت اینه که سرعت جابجایی شما در مترو و قطار های شهری بیشتر میشه و وقتتون بابت خرید بلیط از دست نمیره و فکرکنم یک کم هم ارزونتر از بلیط معمولی درمیاد ودر روزآخر هم میشه آکبیل رو پس داد و پول رو پس گرفت فقط یه نکته مهم که موقع پس گرفتن 6 لیر بهتون پس میدن و شارژ داخلش هم محاسبه نمیشه باید حواستون باشه در روزهای آخر زیادی شارژ نکنید ! 

 

 


پس از خرید آکبیل به سرعت به ورودی اسکله که مربوط به کشتی های دولتی بود وارد شدیم پس از ورود به داخل ایستگاه تازه فهمیدیم الکی عجله کردیم و با نگاهی به برنامه زمانی کشتی بعدی 1 ساعت دیگه حرکت میکرد چون کارت زده بودیم دیگه مجبورشدیم همون جا بمونیم ولی میگن هرچیزی یه تقدیری توش هست ! پس از گذشت 15 دقیقه یه دفعه وضعیت هوا از این رو به اون روشد وزش باد شدید توام با تیره شدن آسمان ، متعاقبا بارون شدیدی شروع به بارش کرد و اگه ما تو ایستگاه نبودیم در کوتاهترین زمان ممکن موش آب کشیده میشدیم و سرما خوردن بردیا هم حتمی میشد و بکلی کل سفر رو تحت تاثیر خودش قرار میداد ولی شانس با ما یار بود و در ایستگاه بارش بارون و فرار مردم رو تو خیابون نظاره میکردیم ولی تو دلم گفتم کاشکی فردا یا یه روز مطمئن تر میومدیم و زیباییهای جزیره رو به همین سادگی از دست نمیدادیم ولی چاره ای نبود و به روی خودمون نیاوردیم ...

خلاصه 10:40 دقیقه سوار کشتی شدیم ، کشتی بزرگ و قدیمی بود علاوه بر کابین عمومی که در داخل و در 2 طبقه داشت نیمکت های هم در جلوی کشتی برای نشستن مسافرین در نظر گرفته شده بود ، داخل کشتی گرم و هوای مطلوبی داشت و جالب اینکه وسیله گرمایی داخل هم شوفاژ بود ولی من و بردیا ترجیح دادیم در هوای آزاد و در نوک کشتی از مناظر زیبا لذت ببریم خانم هم طاقت نیاورد و با کلاه و کاپشن به ما پیوست البته بردیا هم مجهز به 2 کلاه بود تا وجود باد و بارون مریضش نکنه البته لازم به ذکر هست که یکی از اون 2 کلاهش برامون داستان جاودانه ای رو ترسیم کرد که بعدا عرض میکنم... 

 

 

اسکله خصوصی 

 

محوطه داخل کشتی


ما که در یکی از جاهای استراتژیک دماغه کشتی جا گرفته بودیم مناظر بسیار زیبایی رو در اون بارون در جلوی دیدگامان عرض اندام میکرد و با دور شدن از اسکله نوع و تنوع مناظر هم بیشتر میشد علیرغم اینکه پس از گذر از تنگه بسفر وارد دریای مرمره شده بودیم ولی مسیر کشتی طوری بود که در کناره شهر استانبول حرکت میکرد و جزایر متعددی هم در جهت مخالف دیده میشد.

ایستگاه اول کادیکوی یا همان قاضی کوی بود که با الفبای عربی یا همون فارسی نوشته شده بود که در واقع در قسمت اسیایی استانبول بود بعد از اون به جزیره kINDLIADA رسیدیم که با توقفی کوتاه و پیاده سوار شده عده ای از مسافرین توام بود بعدش به جزیره Burgazdasi که ظاهرا این دو جزیره در یک اندازه بودند جزیره سوم که بزرگتر از قبلی ها به نظر میرسید Heybeliada گفته میشد ...


از نکات بسیار بیادماندنی این سفر دریایی که تا رسیدن به جزیره آخر 2 ساعتی طول کشید همراهی دسته بزرگی از پرنده های دریایی در مجاورت کشتی بود و اونها که به غذا خوردن از دستان مسافرین شرطی شده بودند با دیدن کشتی در گروههای بسیار بزرگ کشتی رو همراهی میکردند و مسافرین با پرتاب کردن قطعات کوچک نان و شیرینی از اونها پذیرایی میکردند بعضی از این پرنده ها که شجاع تر بودند غذای خودشون رو از دستان به آسمان بلند شده مسافرین مستقیما شکار میکردند و بعد از هرشکار مسافرین هیجان زده میشدند و این باعث شده که فروشنده یه جور شیرینی محلی به اسم سیبیت فروش بشتری داشته باشه چون مسافرین سیبت رو میخریدند و برای تغذیه پرنده های هوایی استفاده میکردند

فروشنده که مثل فروشنده های ما ، بطور مستمر و تندشیرینی خودش رو تبلیغ میکرد دائم و منقطع میگفت "سیبت سیبت" تلفظش شبیه سبیل بو این موضوع قهقه های بردیا رو بهمراه داشت !!  

 

 غذا دادن به پرنده های دریایی

 

  همراهی پرنده ها با کشتی

 

در داخل کشتی ، بردیا هم بایکی از بچه های هم سن و سال خودش دوست شد ظاهرا عرب بود و پدر ومادرش عربی تکلم میکردند ... براحتی با هم ارتباط برقرار کردند و با زبان کودکانه خودشون با هم بازی میکردند!

 

خلاصه پس از این دریانوردی نسبتا طولانی به جزیره بیوک آدا که بزرگترین جزیره پرنسس بود رسیدیم و خوشبختانه بارش بارون کاملا بموقع قطع شده بود و طراوت خاصی در جزیره حس میشد... در ورودی جزیره هم بساط غذاخوری ها و چایخانه و بستنی فروشی ها هم براه بود بستنی فروش هم که ظاهرا ایرانی با با شناسائی چهرهای ایرانی اونها رو بخوردن بستنی تشویق میکرد...

 

علت نامگذاری این جزایر به جزایر شاهزادگان یا همون پرنسس Princes Islands اینه که خیلی از شاهزاده های اروپایی رو که به هر دلیلی میخواستند طرد کنند به این جزیره خوش آب و هوا تبعید میکردند!کلا دارای 7 جزیره هست که 4 تا جزیره مسکونی و 3 تای دیگه غیرمسکونی هستند .بیوک در ترکی به معنی بزرگ و آدا به معنی جزیره است که روی هم میشود جزیره بزرگ .این بزرگترین جزیره دریای مرمره است و در 20 کیلو متری جنوب استانبول واقع شده . دارای طبیعتی بکر و دست نخورده است و هیچ وسیله نقلیه غیر از ماشین پلیس و آتش نشانی که آنها هم تنها در صورت ضرورت تردد میکنند در آن دیده نمیشود .رفت و آمد در آن با کالسکه های 2 اسبه که فایتر نامیده میشود و 4 نفر ظرفیت دارد و دوچرخه انجام می گیرد . خیلی دوست داشتم دوچرخه اجاره کنیم و جزیره رو بگردیم ولی چون مسیرش رو مطمئن نبودیم و حضور بردیا هم دوچرخه سواری رو سخت تر میکرد ازش منصرف شدیم .


به ایستگاه کالسکه رسیدیم که کالسکه ها به نوبت مشغول سوارکردن مسافرین بودند قیمت کالسکه 60 لیر بود به نظرم رسید که میشه کالسکه رو به صورت اشتراکی اجاره کرد چند لحظه منتظر موندم و یه زوج اماراتی میانسال اومدند به اونها پیشنها دادم و اونها هم قبول کردند ... اینجوری 30 لیر جلو اوفتادیم ! 

 

هوای لطیف و چشم اندازهای جزیره بسیار دل انگیز بود زوج اماراتی هم سعی میکردند با بردیا ارتباط برقرار کنند و خلاصه با چندتا شکلات کیندرKinder تونستند با بردیا ارتباط برقرار کنند...در طول مسیر  تنها چیزی که آرامش و سکوت جزیره رو به هم میزد صدای تردد کلاسکه ها بود که گاها از همدیگه سبقت میگرفتند و این لحظات هیجان بردیا بیشتر میشد ...  

 

 


 

در نیمه راه کالسکه در ایستگاهی توقف کرد و یک ربع توقف، زمانی کمی برای کاوش در مرکز جزیره بود ترجیح دادیم از کالسکه زیاد دورنشیم ....

 

                           
 

  اینجا هم بردیا از فرصت استفاده کرد و دلی از سرسره بازی درآورد!

پوشش جنگلی جزیره هم جالب بود که با چشم اندازهای دریا اون رو کامل میکرد گشت جزیره کمتر از یک ساعت طول کشید 

 

 

 

 

 

 در موقع پیاده شدن ظاهرا کلاه بردیا در کالسکه جا موند و طبق معمول همه تقصیر رو من داشتم!! که کلاه بردیا رو کنترل نکردم !! نشون به اون نشون هنوز هم بردیا از من کلاهش رو میخواهد و تا این لحظه هرکلاهی رو با هر رنگ و طرحی بهش پیشنهاد میدم قبول نمیکنه و فقط همون رو میخواهد! هرچی میگم اون کلاه کهنه بود! کوچک بود! قبول نمیکنه  بقول خودش هر وقت یاد کلاهش میافته دلش میگیره !! حالا از دوستان کسی مشابه این کلاه رو دید آدرس بده برم بگیرم و یه کودکی رو از دلتنگی نجات بدم !! 

                        این همون کلاه نوستالژیکه !

ناهار رو در همون جزیره در یکی از رستورانها خوردیم تنوع غذاهای دریای و کباب  زیاد بود ولی ترجیح دادیم یه جور کباب رو که شبیه کباب کوبیده خودمون بود و یه چیزی شبیه کتلت رو تست کنیم قیمتش مناسب و با یه نوشابه خانواده پرسی 10 لیر حساب کرد گربهای گرسنه هم زیر میز برای ما دم تکون میدادند و منتظر غذا بودند 2 تا دونر کباب بصورت ساندویچ هم به قیمت 2 لیرگرفتیم و با خودمون بردیم ...  

 

 

 گربه چاق وچله شکمو

 

 کلا غذاهای ترک بسیار به ذائقه ما نزدیک هستند و خیلی خوشمزه هم هستند

  

در موقع برگشت با تجربه تر عمل کردیم و در ساعت مقرر به ایستگاه برگشتیم و بدون کوچکترین معطلی سوارکشتی شدیم در مسیر برگشت با توجه به تکراری بودن چشم اندازها در کنار شوفاژ داخل کابین یه چورتی زدیم

 

اولش تصمیم داشتیم در ایستگاه کادی کوی پیاده شیم و سری به قسمت آسیایی بزنیم ولی بعدش تصمیمون عوض شد و عازم  ....


ادامه دارد