سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

گشتی در وان - قلعه تاریخی وان - خرید در مراکز خرید وان

کانال تلگرام سفر ، کوچ سرفینگ ، تجربه متفاوت

پس از اندکی انتظار مینی بوس اومد و ما بدون معطلی و سوال کردن، سوار شدیم چون وان اونقدر کوچک  هست که  عمده مسیر مینی بوس ها ازمرکز شهر هست. در بین راه جلوی فروشگاه زنجیره ای کارفور از مینی بوس پیاده شدیم  و برای خرید وسایل خوراکی و نوشیدنی این فروشگها بسیار مناسب هستند چون کالاها مثل همه فروشگاههای استاندارد دنیا دارای برچسب قیمت هستند و خرید رو آسان میکنند ...

فروشگاه کارفور نسبت به فروشگاههای همنام خودش در شهرهای دیگه کوچکتر و از تنوع کالای کمتری برخوردار بود ولی نیاز ما رو برطرف میکرد ، سپس به فروشگاه زنجیره ای میگروس هم که در اون نزدیکی بود سری زدیم یکسری خوراکی و نوشیدنی خریدیم ...




هوا گرمتر شده بود و قدم زدن هم لذت بخش بود قلعه تاریخی وان که بر فراز تپه ای مرتفع قرار داشت از دور خودنمایی میکرد و در امتداد خیابان عریض و کم رفت و آمدی به سمت قلعه رفتیم در طول مسیر آپارتمانها  با رنگ بندی متنوع و با استفاده از رنگهای شاد توجه ما رو به خودش جلب کرد و نمای ظاهری ساختمانها بدون بهره گیری از سنگ مرمر و صرفا دارای نمای رنگی و متنوعی بود و در بالای بام بسیاری از آپارتمانها صفحات خورشیدی قرار داشت که برای تامین برق و انرژی داخل ساختمان از آنها استفاده میشد...






در طول مسیر به یک بیمارستان هم رسیدیم که ظاهرا در جریان زلزله چند سال پیش دچار ترک های جدی در ساختمانش شده بود و الان ظاهرا ازش بعنوان بیمارستان  استفاده نمیشد...


بر خلاف انتظار مسیر طولانی تر از آن چیزی بود که ما فکرش رو میکردیم ولی دیدن قلعه از دور باعث امیدواری بود و ما با انرژی به سمت فتح قلعه پیش میرفتیم! ...خلاصه پس از 45 دقیقه پیاده روی به نزدیکی قلعه رسیدیم در نزدیکی قلعه پارکی وجود داشت و تصمیم گرفتیم در پارک استراحتی بکنیم و خوراکی هایی رو که از کارفور خریده بودیم بخوریم...



پارک خیلی خلوت بودالبته در نزدیکی های ظهر یه روز کاری طبیعی هم هست فقط یک گروه از دخترو پسرا در گوشه ای از پارک مشغول خوش و بش بودند...







در انتهای پارک جایی که فنس محصور کننده پارک پاره شده بود ، راه باریکی به پشت قلعه وجود داشت و چند نفری رو دیدم که از اونطرف از قلعه پایین می اومدند ماهم تصمیم گرفتیم از این میان بر محلی برای بازدید از قلعه استفاده کنیم ...

مسیر صعود ناهموار و بیشتر شبیه صخره نوردی بود ولی من مصمم بودم تا یه راه مناسب برای صعود پیدا کنم خلاصه راه مناسب کشف شد و پس از مدت کوتاهی به بالای تپه و دیوارهای قلعه رسیدیم البته فقط دیوارهای قلعه باقیمانده بود و از اون بالا از یک طرف شهر وان واز سوی دیگر دریاچه زیبای آبی رنگ وان به خوبی دیده میشد.





ارزش این سختی و کوهنوردی رو داشت ! چند تا عکس یادگاری و ثبت خاطره اولین کاری بود که انجام دادیم افراد محدودی هم از مسیرهای دیگه خودشون رو اون بالا رسونده بودند ، سه تا جوون که من در حال عکاسی رصد میکردند نزدیک شدند و به ترکی یه چیزی رو اون دور دست نشونم دادند ولی من حقیقتش متوجه نشدم چی میگن ولی الکی تظاهر کردم که عجب چیز جالبی هست ! و جالب تر اینکه یکی از اونها تنها جمله انگلیسی که میدونست از من پرسید where are you from? و بعدش چندین بار با حالت سوالی پرسید آمریکا آمریکا؟؟؟ بنده خدا با اون IQ  ش !! آخه ما کجامون شیبیه آمریکاییها بود!!

بعدش که گفتم ایران ، اتفاقا بیشتر تحویل گرفتند و گفتند تبریز؟ تبریز؟ ... خلاصه از اون بچه ها خداحافظی کردیم و تا انتهای مسیر دیوارها پیش رفتیم و در انتها به بن بست رسیدیم ...پس از دقایقی لذت بردن از چشم انداز های زیبا از رفتن به آن سمت قلعه که احتمالا از ورودی دیگری بود صرف نظر کردیم و از همون راهی که اومده بودیم برگشتیم ...










بعد از پایین اومدن و گشت کوتاهی در پارک زدیم ، و به سمت رسیدن به اسکله و دریاچه وان مسیر را انتخاب کردیم ، خانم که خسته شده بود پیشنهاد داد که با ماشین به سمت اسکله بریم ، اما من هنوز توان پیاده روی داشتم ! چند دقیقه ای منتظر موندیم ولی خبری از ماشین های خطی نبود وبه ناچار پیاده در مسیر به راه افتادیم ، خیابان فرعی و خلوتی بود و بیشتر فضا حالت روستایی داشت تا مرکز استان وان ...



مسیرواقعا طولانی  بود و خانم هم لحظه به لحظه خسته تر و عصبی تر میشد من هم چون چاره ای نمی دیدم برای دوری جستن از هرگونه ترکش خانم چند قدمی جلوتر حرکت میکردم !!!... خلاصه به خیابان اصلی که به اسکله میرسید رسیدیم ولی خستگی و گرسنگی کار خودش رو کرده بود و خانم دیگه حاضر نبود بیش از این تحمل بکنه و از رفتن به کنار دریاچه صرف نظر کردیم البته دیدن دریاچه و اسکله در تابستان و در فصل گرما میتونه لذت بخش باشه و میگفتند جزیره ای توریستی هم داره که در فصل سرما خیلی از لحاظ توریستی فعال نیست  با اولین ماشین به مرکز شهر برگشتیم و خوشبختانه دونور کباب غذای لذیذ و ارزونی بود که در میدون مرکزی شهر بوفور یافت میشد یکی از غذاخوریها رو انتخاب کردیم و دونور کباب رو نوش جون کردیم ! هرچند هیچ دونر کباب نتونست جایگزین طعم و مزه دونور کبابی بشه که در یه غذا خوری ترک در برلین خورده بودیم رو بگیره ...دونر باکو و استانبول رو هم قبلا تست کرده بودیم ولی دونر برلین زیاد تر با کیفیت تر و خوشمزه تر بود ...


بعد از تجدید قوا و آرامش اعصاب ، دوباره مهربونی به جمع ما برگشت ! و من هم برای کامل تر شدن مسافرت خانم پیشنهاد دادم که بهترین کار الان،  بازدید از فروشگاههای خرید وان هست ...فروشگاههای بزرگ ترک همچون السی وایکیکی و چند فروشگاه بزرگ دیگه در وان شعبه داشتند و ما بدون وقفه  LC Wakiki    رو برای خرید انتخاب کردیم و با توجه به تجربه خرید خوب قبلی در شعبات دیگه این فروشگاه زنجیره ای در استانبول ، اینبار هم خانم موفق شد چند خرید مناسب شکار  کنه و و معمولا در این فروشگاهها یه طبقه هم برای خرید البسه بچه ها وجود داره که سوغاتی بردیا هم جور شد...با توجه به تعطیلات چند روزه ایران ، حضور هموطن های ایرانی ترک زبان مشهود بود و فروشگاههای وان رونق خودشون رو باید مدیون خریداران ایرانی باشند... فروشگاههای Rodi Mood,Van Park هم از فروشگاههای مناسب وان بود که یه سری به اونها هم زدیم .



خلاصه بعد از خرید ، از سیبیت سرای مشهور وان  شیرینی مخصوص سیبیت خریدیم و جاتون خالی خوردیم تا اندازه ای شبیه زولبیا بامیه خودمون بود (البته بامیه!) و سپس به سمت خونه نجیب رفتیم خوشبختانه  به خونه برگشته  بود و وسایلی رو که خریداری کرده بودیم در کوله پشتی جاسازی کردیم که فردا صبح که عازم ایران هستیم وقتمون برای جابجایی کوله ها تلف نشه ...



پس از اندکی استراحت و نجیب با میوه و آجیل از ما پذیرایی که این پذیرایی کاملا به سبک و سیاق ایرانی بود،سپس به پیشنهاد میزبانمون برای گشت و گذار کوتاه شبانه به سمت مرکز شهر رفتیم ... هوا تاریک شده بود و سوز سرما خودش رو از لابلای درز کاپشن نشون میداد ... سوالات زیادی در مورد سفرهای داخلی ترکیه در ذهن داشتم چون شنیده بودم خیلی از مسافرهای ایرانی برای اینکه هزینه های سفرشون کاهش پیدا کنه از طریق وان و با خطوط هوایی داخلی ترکیه میرن آنتالیا و سایر شهرهای توریستی ، ولی متاسفانه نجیب در این زمینه اطلاعات کاملی نداشت ...


بهمراه نجیب به یک کافه دنج در طبقه چهارم یکی از کوچه های فرعی خیابان اصلی وان رفتیم جاییکه فقط افراد بلد میتونستند اونجا را برای نوشیدن چای یا قهوه انتخاب کنند ، کافی شاپ دنج و جالبی بود و موسیقی غربی فضای متفاوتی رو ایجاد کرده بود و مشتریهای با کلاسش هم ، نشون از یه کافی شاپ با کلاس داشت ... گارسون منو رو آورد و ما هم قهوه ترک و کاپوچینو رو انتخاب کردیم و نجیب هم با علاقه تمام و اشتیاق وافر از سفر سال گذشته اش  به ایران و تبریز و شمال ایران حرف میزد و البته از کیفیت نه چندان خوب رستورانهای ایران هم انتقاد کرد که به نظرم میزبان یا میزباناش جاهای معمولی رو انتخاب کرده بود چون در ایران رستوران و کافی شاپ با کلاس کم هم نیست ... حدود یه ساعتی اونجا بودیم و باهم گپ زدیم و آخر سر با گرفتن چند عکس یادگاری به سمت خونه رفتیم...



موقع اومدن از ایران  راننده مینی بوسی که ما رو از مرز به وان آورده بود کارت ویزیتش رو به ما داده بود و گفت اگه زنگ بزنید ، جلوی هتل یا محل اقامتمون میاد دنبالمون ، بنابراین ازنجیب درخواست کردم که اگه ممکنه با راننده مینی بوس هماهنگ کنه و صبح بیاد دنبالمون و نجیب هم زحمت این هماهنگی رو کشید و برای ساعت 9 جلوی آپارتمانش هماهنگ کرد که بیاد دنبالمون ...

صبح  قبل از اینکه نجیب از خواب بیدار بشه، بساط صبحونه رو در آشپزخونه فراهم کردیم و بعدا او هم به ما پیوست پس از صرف صبحونه نجیب مجددا به راننده مینی بوس زنگ زد و مطمئن شد که به موقع میاد ...

با اینکه مدت زمان کوتاهی رو با میزبانمون گذرونده بودیم ولی حس خیلی خوبی نسبت بهش داشتیم و نقاط مشترک زیادی بین ما بود و نجیب هم از اینکه فرصت پیدا کرده بود فارسی صحبت کنه خوشحال بود !

به اتفاق به محل توقف مینی بوس رفتیم و نجیب با خونگرمی تمام  حتی در حمل کوله پشتی ها هم به ما کمک کرد ... پس از خداحافظی با نجیب دوست داشتنی، سوار مینی بوس شدیم ظاهرا آخرین مسافرهای مینی بوس بودیم وقبل ازما راننده از سطح شهر همه مسافرهاش رو جمع کرده بود و بدون معطلی و در ساعت 9:15 از شهر خارج شدیم ...

البته راننده مینی بوس در بین راه از مسیر اصلی خارج شد و در شهر کوچکی در بین راه توقف کرد و نیم ساعتی وقت ما و بقیه مسافرها رو تلف کرد و علتش هم برای ما مشخص نشد ! ولی خلاصه به موقع و ساعت 11:55 به مرز رسیدیم و بدون کوچکترین معطلی از مرز عبور کردیم ... Kapikoy-saray Ozalp


در موقع خروج از ترکیه بایدد به اختلاف 1.5 ساعته دو کشور دقت کرد چون گمرک و مرز شبانه روزی نیست و اگه دیر بیاید نمی تونید از مرز رد بشید ...

راستی یه نکته اینکه اگه با ماشین شخصی بخواهید وارد خاک ترکیه بشید به ازای هر لیتر بنزین داخل باک ماشینتون باید لیتری 5500 تومان عوارض بنزین پرداخت کرد و به نظر من اگه ماشین رو در خاک ایران پارک کنید و با ون های لب مرز به وان برید بسیار مقرون به صرفه تر خواهد بود

راننده های زیادی دور و بر ما بودند و اولین راننده با قیمت پیشنهادی ما قبول کرد و باهاش به سمت خوی رفتیم راننده که از کردهای منطقه بود خیلی خوش صحبت بود و کل مسیر یک نفس صحبت میکرد و حتی بطور جدی از ما دعوت کرد که به خونه اش که در روستای کوچکی ( روستای عین علیغ )در بین راه بود بریم و با خانواده و پسر کوچکش آشنا بشیم ولی خوب ما وقت زیادی نداشتیم در بین راه هم ازش خواستم که چند لحظه توقف کنه تا عکسی از پل زیبای قطور بگیرم و وقتی فهمید این عکسا را برای وبلاگمون میخواهم از من خواست که شماره تلفنش رو تو وبلاگ بنویسم هرکی برای این مسیر ماشین خواست باهاش هماهنگ میکنه و با کمترین قیمت در خدمته ....





                                 اسماعیل صالحی 09148629054 راننده آردی یشمه ای


سفر ما ظاهرا به پایان رسیده بود ولی یکی از مشکلات سفر در ایام تعطیلات فقدان بلیط برگشت بود که متاسفانه هیچ بلیط برگشت اتوبوسی برای هیچ مقصدی موجود نبود (حتی برای ارومیه یا تبریز هم بلیط نبود ) وتراکم مسافران باعث شده بود سواری های کرایه هم با چند برابر کردن قیمت ها حداکثر سود جویی را  بکنند... به ناچار با سواری ها زرد رنگ به سمت تبریز رفتیم و با چندین ساعت سرگردانی و تاخیر زیاد یه بلیط برای مقصدگیرمون و اومد و موفق شدیم فردا صبح در محل کارمون حاضر بشیم....

 از دوستان عزیزی که مطالب وبلاگ رو پیگیری میکنند واقعا عذرخواهی میکنم چون نتونستم توالی این سفر رو حفظ کنم و اتمام این مطلب بسیار طول کشید ... سفر به وان که از لحاظ طول سفر جزو کوتاهترین سفرهای ما بود متاسفانه از لحاظ نگارش بیشتر تاخیر رو داشتم و این باعث بسی شرمندگی است ... خلاصه زندگی متاهلی و بچه داری ! و کار در محیط های کاری متفاوت و اضافه شدن سفرهای هفتگی تحصیلی همه  و همه زمینه ساز این تعلل بود ... ممنون که با تمام این تفاصیل با حضور گرم شما تاثیر کاهشی در آمار بازدید کنندگان سایت بوجود نیومد که همه نشانگر محبت شما دوستان عزیز است ...