سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

شمال تایلند - چیانگ مای ( دهکده فیلها ، قبیله گردن درازها ، رفتینگ در آبهای خروشان و ...)

متاسفانه طبق معمول این پست هم با تاخیر آپ شد ، دلیلش هم سفر 15 روزه ای بود که در ماه گذشته به اروپا داشتیم ، البته این سومین سفر ما بود ولی ویژگیهای خاص خودش رو داشت فراز و نشیب هایی که بخشی از اون رو تقریبا همزمان با سفر در کانال       " سفر،  کوچ سرفینگ ، تجربه متفاوت "         به اطلاع دوستان رساندیم  و همزمان تعدادی از ویدئو ها و فیلم هایی از این سفر رو روی اینستاگرام جدید  این وبلاگ قرار دادیم امیدوارم مورد توجه دوستایی که در کانال و اینستا همراه ما بودند قرار گرفته باشه .....


ادامه سفر به شمال تایلند -


با پیش روی در جادهای باریک جنگلی ، در حالیکه در پشت یه وانت به اتفاق 2 تا دختر هلندی و یه دختر وپسر چینی ، دست اندازهای جاده رو پشت سر گذاشتیم ، پس از دقایقی  رانندگی در جاده ایی  خاکی و پر دست انداز به دشت نسبتا وسیعی رسیدیم که از یک طرف کلبه های قدیمی و از طرف دیگه فیلهای متعددی دیده میشدند ، در واقع به یکی از مقاصد این توریک روزه رسیده بودیم ...






با پیاده شدن از وانت ، خونه هایی با سقف های پوشیده شده از کاه و زنانی که چشم انتظار  اومدن توریست ها بودند  روبرو شدیم ، خوشبختانه تنها توریست های این دهکده ما 6 نفر بودیم ، ظاهرا نژاد اصلی افراد این قبیله  برمه ای است  که به دلیل مشکلاتی که دولت برمه برای آنها  ایجادمی کرد در زمانهای قدیم به تایلند کوچ کردند ، استفاده از گوشواره های سنگین و لاله گوش های بزرگ و از اینها مهمتر گردن هایی دراز که حاصل سالها حمل حلقه هایی در گردنشان می باشد، باعث شده است گردشگران زیادی رو به این قبیله بکشونه ،  البته ظاهرا دهکده یه دهکده واقعی به نظر نمیرسید و  انگار برای جذب توریست این مکان رو احداث کرده بودند و نمیدونم شاید خونه های واقعی اونها در جای دیگه ای بود، بیشتر شبیه یه مارکت بومی و محلی بود تا یه دهکده واقعی !  در جلوی کلبه ها زنانی با گردنهای دراز آماده فروش معروف ترین صنایع دستی این قبیله بودند، روسری هایی است که زنان این قبیله با دستگاهی خاص می بافند و همچنین مجسمه های چوبی که تعدادی از اونها ساخته افراد همین قبیله بود و البته قیمتی گرونتر داشت ولی ما به رسم یادبود یکی از این مجسمه های سمبولیک رو به قیمت 100 بات خریداری کردیم .

زنان فروشنده  جوان  و پیر و همچنین بچه های خردسالی بودند که همگی از این حلقه ها در گردن داشتند ، واقعا تحمل چنین حلقه ای خیلی راحت نیست ، و برای جذب توریست با خوشرویی آماده گرفتن عکس با گردشگران بودند و حتی گردن بند نصفه و نیمه ای هم داشتند که میشد با کش به گردن متصل نمود و سوژه خوبی برای عکس توریست ها بود .

بنده خدا این یکی دیگه خیلی بد شانس بود !




















نمای کلی از دهکده کارن (قبله گردن درازها)




در مورد اینکه چرا زنان این قبیله اینگونه گردن های خود را دراز می کنند دلایل زیادی ذکر شده است که اکثر آنها به گذشته های خیلی دور برمی گرده مثلا یه جایی خوندم دلیل  استفاده از حلقه ها ،  نشانه گذاری با رنگ هاى مخصوص به گردن دختران کوچک بود  تا در صورت ربوده شدن توسط افراد قبیله هاى دیگر شناسایى شوند  ولی نکته ای که الان  قطعا باعث ادامه این کار شده است، ایجاد جذابیت گردشگری می باشد که به نوعی کمک بزرگی در ایجاد بازار کار در این قبیله کرده است.

گفته شده که  این دختران هرگز نمی‌توانند این حلقه ها را از گردن خود باز کنند چون  به دلیل ضعف عضلات گردن در نگه داشتن سر، به محض باز کردن حلقه ها با افتادگی گردن و سرشان روبرو می‌شوند.

 در این قبیله هر سال یک حلقه به گردن آنها اضافه می کنند تا گردن آنها درازتر و کشیده تر شود. اولین حلقه از سن پنج سالگی به گردن دختران آویخته می شود و حدودا یک کیلوگرم وزن داره. تا سن هفت سالگی وزن حلقه به یک و نیم کیلوگرم می رسد و تعداد حلقه ها در سال های بعد به ۲۰ عدد هم می رسد در این قبیله زنانی که سن بیشتری داشتند قطعا دارای گردن درازتری نیز بودند !

بعد از گشت و گذاری در فضای این قبیله در آنسوی دشت سرسبز به محل آموزش فیل ها رسیدیم که فیلهای جوان توسط مربی در حال آموزش بودند و برای فیل سواری به بالای سکویی رفتیم و دو نفری سوار فیل تنومندی شدیم که خلبانی رو نیز به همراه داشت ، من تجربه فیل سواری در مالزی داشتم ولی خانم که دفعه اول سوار فیل میشد احساس خوبی نداشت ! پوست داغ و زمخت و پرموی فیل احساس غیر عادی رو بوجود می آورد ، پشت سر ما دختر و پسر چینی هم سوار فیل دیگه ای شدند ولی دو دختر هلندی از سوار شدن به پشت فیلها امتناع کردند ، من اولش فکرکردم که اونها از سوار شدن به پشت فیل واهمه دارند ولی گویا این طور نبود ، اونها موقع انتخاب تور اشاره کرده بودند که توری که به فیلها غذا بدهند و فیلها رو در رودخونه بشورند رو انتخاب کرده بودند و چون طرفدار حقوق حیوانات بودند ، از فیل سواری بیزار بودند و در واقع رفتار انسانی اونها باعث شد که اونا رو تحسین کنیم ...


















فیل سواری ما حدود 45 دقیقه ای طول کشید و خیلی طولانی تر از انتظار بود  ،در طول مسیر چند تا عکاس با دوربین های خودشون تصاویر ما رو شکار میکردند تا در پایان عکسها رو برای فروش به ما ارائه کنند ، در این فاصله ما هم بیکار ننشستیم از چینی ها عکس میگرفتیم و اونها هم متعاقبا از ما عکس میگرفتند ، در طول مسیر فیل ما خیلی بازیگوش به نظر میرسید و زیگزاگی راه میرفت و تا اندازه زیادی شکمو هم بود چون فکر کنم صبحونه و ناهارش رو یکجا نوش جون کرد ، البته خلبان فیل هم خیلی فیل زبون بسته رو برای صرف غذا راه نمیذاشت ! اسم فیل ما Puake بود و عکاس ها که منتظر بازگشت ما بودند سریعا مموری دوربین های خودشون رو در لپ تاپ تخلیه کردند و عکسها رو به ما نشون دادند ، برای دریافت فایل عکس ها بر روی سی دی و یا فلش مموری و یا حتی چاپ قیمت های مختلفی رو پیشنهاد کردند ولی عکسهای گرفته شده جز یه تعدادد محدودی خیلی خوشمون نیومد و با همسفرهای چینی هماهنگ کردیم که عکسها رو از طریق ایمیل مبادله کنیم ...

      راننده ما که در سایه ساعتی رو استراحت کرده بود حالا خوش اخلاق تر شده بود و با ما خوش و بش میکرد ! بعد از سوار شدن بر پشت وانت برای جنگل نوردی و یه کوه پیمایی نسبتا سبک آماده شدیم.





در کمتر از 30 دقیقه به نقطه شروع پیاده روی در جنگل  رسیدیم ، تابلوی راهنما نشون میداد که در امتداد راه به آبشار Hyaysatan Waterfall خواهیم رسید ، طبیعت خیلی زیبا و سبزی بود ولی  پوشش گیاهی استوایی تفاوتش رو با کوههای شمال ایران کاملا متمایز میکرد ...راننده هم پس از پارک کردن وانت در گوشه ای از جاده بعنوان راهنما و جلودار گروه 6 نفره ما قرار گرفت و با سرعت نسبی در اعماق جنگل کوهستانی به پیش میرفت و ما هم به ستون یک دنبالش میرفتیم ، با مرتفع شدن مسیر ، هوای شرجی و گرم باعث شده بود که حسابی عرق بکنیم و از طرفی اگه لحظاتی برای عکس گرفتن توقف میکردیم ممکن بود از گروه عقب بیافتیم بنابراین در کوتاهترین زمان ممکن عکس میگرفتیم و دنبال بچه های گروه به پیش میرفتیم برای ما که در جوانی تجربه کوهنوردی رو داشتیم مسیر خیلی سخت نبود ولی در بعضی جا ها یک کم صعب العبور میشد و مثلا باید از روی تنه درختی در عرض یه رودخونه کم آب عبور میکردیم ... در طول مسیر هم رودخونه ای  در جریان بود که صدای آب رودخونه و منظره های زیبا مکمل هم بودند ...مسیر رسیدن به آبشار حدود یک ساعت طول کشید ولی خیلی زیبا و با ارزش بود ... جلوی آبشار استخر طبیعی کوچکی ایجاد شده بود و توریست های دیگه که قبل از ما رسیده بودند در حال آب تنی بودند ... من هم که به وسایل شنا و آب تنی مجهز بودم  خیلی سریع آماده شدم و خودم رو به زیر آبشار رسوندم آبش خیلی خیلی خنک بود ولی با توجه به گرمای و رطوبت نسبی هوا ، خیلی لذت بخش بود ، خانم هم ترجیح داد در کنار تخت سنگی بشینه و پاهاش رو در آب قرار بده ... اینبار دخترهای هلندی خیلی سریع به بقیه پیوستند و دختر و پسر چینی که اولش برای آب تنی مردد بودند با حضور من و همسفرهای هلندی ترغیب شدن کم کم خودشون خیس خیس کردند ...آب تنی ما نیم ساعتی طول کشید و با علامت دادن راننده و راهنمای ما ، پس از تعویض لباس با گذر از همون مسیری که اومده بودیم  ( مسافت 2.6 کیلومتری)  به محل پارک خودرو برگشتیم....






























ناهار رو در یه رستوران ... نه!  یک کلبه چوبی و سنتی صرف کردیم که جزء موارد پکیج تور بود غذاش خیلی خیلی خوشمزه بود و یه چیزی شبیه استامبولی بود که تند و فلفلی بود و آناناس هم مثل سالاد به مقدار زیاد سرو میشد ، غذا هم مقدارش نامحدود بود و میتونستی هرچقدر ظرفیت داری بخوری !! ما هم بعد از کلی پیاده روی گشنه ! و چون طعم غذا با ذائقه ما سازگار بود حسابی از خودمون پذیرایی کردیم ...






بعد از غذا و اندکی استراحت با وانت به محل وایت واتر رفتینگ رفتیم ، قبل از پیاده شدن راننده به ما توصیه کرد که همه وسایل ، کوله ها دوربین ، عینک و حتی کفش هامون  و هرچی که داریم رو داخل ماشینش بذاریم چون در قایق سواری در امواج خروشان ، قطعا خیس خواهند شد و احتمال افتادن در آب هم زیاد است  و به ما اطمینان داد که جای وسایل امن هست ،  خوشبختانه جز دوربین و ساعت و یه کوله پشتی سبک چیز مهم دیگه ای همراه نداشتیم و لباسی رو که میدونستیم خیس خواهد شد پوشیدیم و یه دست لباس اضافی رو که همراه آورده بودیم داخل ماشین گذاشتیم ...پا برهنه از شیب تندی پایین رفتیم ظاهرا محل سوار شدن قایق ها بود راننده به ما اعلام کرد که در مقصد و پس از اتمام قایق سواری به ما ملحق خواهد شد .

10-15 نفری قبل از ما منتظر رسیدن قایق ها بودند ظاهرا آمریکایی بودند و یه چند نفری هم اروپای شرقی و ایتالیایی ! ( این اطلاعات رو از مکالماتی که با هم داشتند متوجه شده بودیم ) ، و نیم ساعتی معطل موندیم تا قایقهای رو که قبلا به پایین رودخونه رفته بودند برگردونند ، ابتدا نحوء پارو زدن در آبهای خروشان رو آموزش دادند سپس کلاه ایمنی ، جلیقه نجات و پارو ها رو تحویل گرفتیم ترکیب قایقها 5 نفره بود و چینی ها با یه قایق دیگه رفتند من و خانم ، دو دختر همسفر هلندی ما و یه دختر ایتالیایی هم با قایق ما و بهمراهی یه ناخدا حرکت کردیم ! پس از حرکت متوجه شدیم که من کلاه ایمنی رو جا گذاشتم !! ناخدا که متوجه این موضوع شده بود قایق بادی رو متوقف کرد و با فریادی بلند از همکاراش خواست یه کلاه به قایق پشت سری ما بدهند تا پس از پوشیدن کلاه ایمنی به راهمون ادامه بدیم ...

در آموزش مختصر به ما نحوء دست گرفتن پارو ، هماهنگی پارو زدن رو توضیح داده بودند ... اولش آب خیلی خروشان نبود و در ادامه مسیر وجود سنگهای بزرگ  مانع عبور راحت قایق در مسیر رودخونه میشد و گاهی اوقات هم قایق در لابلای سنگ ها گیر میکرد و ما مجبور بودیم به بالا و پایین بپریم و تا قایق از لای سنگ ها جدا بشه ...در جاهایی که جریان آب شدت میگرفت هیجان زیادتر میشد و من ظاهرا از بقیه همسفرها هیجان زده تر بودم و با فریادهام اونها رو هم تهییج میکردم و کلی داشتم کیف میکردم که ناگهان دریک تند آب قایق ما بطور شدیدی کج شد و با زاویه 80 درجه به سمت من کج شد !! من و یه همسفر هلندی که در این سمت قایق نشسته بودیم کاملا در معرض سقوط در آب قرار گرفتیم خانم و همسفر دیگه هلندی در اونطرف قایق رو هوا بودند و سر من به موازت آب رودخونه قرار گرفت با هر کلکی بود تونستم با قلاب کردن دستم به کناره بادی قایق پاهای خودم رو در قایق قلاب کنم ولی در همین غافلگیری دختر هلندی بداخل رودخونه خروشان سقوط کرد و جلوی چشم ما امواج خروشان اون رو از ما دور میکرد ... البته احتمالا رودخونه خیلی عمیق نبود ولی جریان آب شدت داشت و احتمال آسیب دیدگی در برخورد با سنگها مسیر رودخونه زیاد بود ، بعد از لحظاتی که قایق بادی به حالت عادی برگشت ناخدای ما با جهشی سریع به داخل رودخونه، کشون کشون همسفر هلندی رو به داخل قایق هدایت کرد و بعداز دقایقی دختره  بیچاره که حسابی ترسیده بود و رنگ و روش پریده بود کم کم حالش جا اومد خوشبختانه آسیب جدی ندیده بود و فقط فسمتی از دست و پاش خراشیده شده بود، قایق های جلویی و پشت سری ما هم متوقف شده بودند و نگران شرایط ما بودند که خوشبختانه به خیر گذشت ! ما که خطرات رودخونه رو جدی نگرفته بودیم دیگه حواسمون جمع شده بود و من همش نگران خانم بودم و در ادامه مسیر همش سفارش میکردم  پارو رو  ول بکن بچسب به قایق !!!

حدود یک ساعتی رو در رودخونه خروشان سپری کردیم در طول مسیر قایق های دیگه از پشت به همدیگر نزدیک میشدند و ناخداهای شیطون با پارو آب رو به سر روی مسافرهای قایقهای دیگه می پاشیدند و این باعث شده بود فضای مفرحی ایجاد بشه و سرنشینان قایق ها هم با قایق های مجاور جنگ آب پاشیدن رو ادامه میدادند قایق ما که 4 تا مسافرخانم داشت امیدآب پاشیشون من بودم ولی یه نفر برای مبارزه آب پاشی کافی نبود و من با فریادهای بلند سعی میکردم بیشتر بترسونمشون تا زیاد به قایق ما آب نپاشند !!  یه ساعتی رو الکی خوش گذرونیدم  و به یاد دوران بچگی شیطونی کردیم !! بعد از رسیدن به منطقه آرام رودخونه از قایق های بادی پیاده شده و سوار قایق هایی که با نی های بلند بامبو ساخته شده بود و شبیه کلک رابینسون کروزئه بود شدیم ... مسیر آرام رودخونه برای رسیدن به آرامش خیلی مناسب بود ما که دیگه خیس خیس شده بودیم نگران کثیف شدن و یا خیس شدن البسه نبودیم و با خیال راحت در کف این قایق های عریض نشستیم و دراز کشیدیم ...البته آب هم در کف این قایقها جریان داشت ...

white water rafting


بامبو رفتینگ


بعد از پایان بامبو رفتینگ ، راننده که با نزدیک شدن به پایان تور یک روزه خوش اخلاق تر شده بود به ما خسته نباشید گفت و ما رو به اتاقک های تعویض لباس هدایت کرد ، دراین برنامه یک روزه همراه داشتن حوله و لباس های اضافی خیلی ضروری بود ...در مسیر برگشت خیلی خوشحال بودیم که وسیله نقلیه ما وانت هست چون با قرار گرفتن در مسیر باد خیلی زود لباسهامون خشک شد و اثری از خیسی دیده نمیشد ...راننده مسافرها رو جلوی هتل هاشون پیاده کرد و ما هم در همون منطقه مرکزی شهر پیاده شدیم ، البته راننده که دیگه خیلی با مارفیق شده بود پیشنهاد کرد که ما رو به دیدن بازارهای خوب و ارزون ببره ! ولی ما با تجربه قبلی از هند  داشتیم ، دلیل این پیشنهاد مهربانانه رو خیلی سریع فهمیدیم و ازش تشکر کردیم ...

منطقه قدیمی شهر چیانگ مای خیلی بزرگ نیست و همانطوری که قبلا هم اشاره کرده بودم با دیوارهایی محصور هست ، تصمیم گرفتیم به معابد قدیمی و اصلی شهر سر بزنیم  این معابد شامل Wat Chiang Man, wat Phra Singh,wat Chedi Luang بود با تاریک شدن هوا بازارهای دست فروشها هم داغ تر میشد و بساط شون رو در حاشیه خیابان پهن میکردند قیمت ها هم نسبتا مناسب بود .





کتابچه دعاهای بودایی که در معابد موجود بود




















بعد از زندگی یک روزه در چیانگ مای !! دیگه در رسیدن به خونه میختی خبره شده بودیم و با هزینه ای کمتر از روز گذشته به خونه برگشتیم ، در پیدا کردن خونه یک کم دچار تردید شدیم ولی خیلی زود مشکل برطرف شد ، علیرغم اینکه میختی کلید خونه اش رو در اختیار ما قرار داده بود ما ترجیح دادیم دیرتر به خونه برگردیم و خوشبختانه میزبان ما هم خونه بود و ما از کلید استفاده نکردیم ...

بعد از رسیدن به  خونه و یه دوش حسابی ، تجدید قوا کردیم و طبق رسم کوچ سرفینگ ساعاتی رو با میزبان به گفتگو پرداختیم ، یکی از مقاصد سفر میختی در تابستان 2016  ایران بود که قرار بود با دوست پسرش با گذر از چین و آسیای میانه به ایران بیاد و ما هم با کمک اینترنت جاذبه های ایران رو بهش معرفی کردیم و در آمدن به ایران مصمم تر شد ...




ادامه دارد

نظرات 10 + ارسال نظر
بهناز پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 08:13 ب.ظ

سلام.فوق العاده بود و سراسر هیجان،وقتی داشتی رفتینگ رو تعریف می کردی خیلی هیجان داشتم و خودم رو کنارتون حس می کردم!عالی بود..فیل سواری رو هم دوست دارم.قبیله گردن دراز ها هم خیلی جالب بود.منتظر ادامه مطالب جذابت،هستم.موفق و پیروز باشی.

درود -- خوشحالم که نوشته ها تا اندازه ای تونسته حس هیجان و سفر متفاوت رو نشون بده ممنون که همراه ما هستی ...

شیما و علی جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 05:05 ب.ظ http://malish.blogfa.com

درود بر بابک عزیز
این داستان گردن درازها رو قبلا تو سفرنامه بردران امیدوار خونده بودیم. هرچند نمی دونیم اونا همون قبیله شما هستند یا نه!
اما تور رفتینگ با همه هیجانش خیلی خطرناکه و ممکنه حوادث از پیش تعیین شده سر آدم بیاد. خدا رو شکر که شما سالم موندین.
شادباشید

سلام بردوست های عزیز - شیما و علی جان
راستش کتاب برادران امیدوار رو که عید سال گذشته از موزه این جهانگردان خریده بودیم ، هنوز بطور کامل مطالعه نکردیم و تا الان هم به قبیله گردن درازها نرسیدیم ! بنابراین تشخیص تمایز رو بعد از خوندن این مطلب به اطلاع شما میرسونیم
آره خطرناک بود ... ولی خطرش زیاد نبود ! زنده موندیم و البته یادآوری هیجانش تا مدتها به ما انژی میده !

فرشته جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 10:41 ب.ظ http://orangebackpack.blogfa.com/

سلام آقا بابک. ممنون از احوال پرسیتون.
یه کمی تغییر کرده وبلاگ. اسم نویسنده شده ادمین. نکنه سرویس بلاگ اسکای هم به مشکل برخورده؟
خیلی خوبن این گزارشای تایلندتون.
از قبیله کارن 3 تا از خانومهای تو عکساتون رو شناختم.
ببینم یکشنبه بازار چیانگ مای رو ندیدید یا هنوز ننوشتید؟

درود فراوان ! همین جوریه دیگه!! به ما سر نمیزنید بعد انتظار دارید تغییر هم نکرده باشه !!
راستش با این اکانت بلاگ اسکای سه تا وبلاگ مختلف اداره میشه که در یکی از اونها که من هم گاها مطلب مینویسم بهتره با اسم کوچک نباشه و اگه در یه وبلاگ نام نویسنده تغییرکنه ، ظاهرا در بقیه هم اعمال میشه ...
راستش خوندن خاطرات سفرشما به چیانگ مای ، ما رو به رفتن تشویق کرد ، متاسفانه اون 2 روزی رو که در چیانگ مای بودیم مصادف با روز یکشنبه نبود و ما نتونستیم این بازارها رو ببینیم ( البته این تصویر خانم هست که دوست داره همه بازارها رو ببینه !)

نیر شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 06:13 ب.ظ

سلام
جالب بود لذت بردم از نوع سفر کردن شما خوشم میاد موفق باشید

درود نیر خانم عزیز --- ما هم همراهی صمیمانه شما رو دوست داریم و از بودن در کنار شما ( بصورت مجازی ) لذت میبریم

Alen! شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:43 ب.ظ http://alen.blogfa.com

سلام

ماشاالله
چه سفری و چه سفرنامه ای!

آفرین

گردن درزاها هم قبیله جالبی هستن.
چجوریه که آدما چیزای عجیب و غریب رو زیبایی میدیدن؟
مثل اون قبایلی که لب هاشون رو بزرگ تر و بشقابی میکنن
یا اینی که مد شده و کوش رو سراخ های بزرگ میکنن از قبیله ای میاد که هرساله لاله گوشش رو بزرگتر میکرده و کاسه توش جا میداده!

درود خیلی خوش اومدید --- راستش ما در پاسخگو یی به این سئوال تخصصی زیادی نداریم ولی تجربه این رو به ما ثابت کرده که سلیقه و زیبایی شناسی افراد تابعی از شرایط زمانی و مکانی زندگی اونهاست ... مثلا با نگاهی به عکسهای قدیمی دهه 30-40 و حتی 50 مدل مو و لباسهای اونها عجیب و گاها خنده داره ولی در زمان و مکان خودش خیلی جالب بود ..این اتفاق برای خود من هم کاملا عینی است عکسهای دوران نوجوانی و جوانی ما در 2 دهه پیش که آخرین مد و ترکیب لباسها رو شامل میشد الان برای نسل جدید خیلی زشت و گاها مضحک به نظر میرسه ....( فیلم نهنگ عنبر با بازی عطاران حس نوستالژیک خاصی در مورد مد ها و نحوء پوشش و رفتار اونموقع برای من زنده کرد و فیلم جذابی برای جوانهای دهه 70-60 بود ) ... سپاس

said یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 04:59 ب.ظ

salam babak kan khobiy vagean kheliy jaleb hast in safarha kheliy kamel v jaleb megdariy az khaterat safarha ro khondam w hesabiy lezat bordam be khanom salam berson be omid didar

سلام از اینکه فرصت کردی و نظر خودتون را ثبت کردید متشکریم ، ما هم دوست داریم شما رو در لحظات خوب و هیجان بخش سفرمون شریک کنیم ، خوشحالم که خوشتون اومده ...مرسی

پونه چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 06:41 ب.ظ

با سلام یه مقدار اطلاعات در خصوص کوچ سرفینگ میخواستم
مامانم و بابام زمینی به اروپا رفتن الان از المان میخوان برن هلند میخواستم ببینم میتونم ازین راه کمکشون کنم

سلام گمون نکنم از این طریق بتونید کمکشون کنید ! چون یافتن میزبان نیاز به رفرنس و سابقه عضویت در سایت داره و بدون رفرنس و اطلاعات مناسب بعید هست که بشه کمکشون کرد !

نهال جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 09:28 ق.ظ

سلام، ممنونم از نوشته‌های جالبتون. من اتفاقی زمانی که به دنبال اطلاعاتی در مورد کوچسرفینگ به هند بودم وبلاگ شما رو پیدا کردم. مطالبتون رو خوندم فقط ازتون چندتا سوال داشتم که واقعا ممنون میشم راهنماییم کنین. من و همسرم بار اولی هست که قصد سفر به هند رو داریم و برای بار اول تصمیم به کوچسرفینگ گرفتیم. با توجه به تجربه‌ی شما، برای بار نخست فکر میکنین ایده‌ی مناسبی باشه و اینکه از لحاظ امنیت هند میتونیم با توجه به اینکه تجربه‌ای نداریم در این خصوص سفر خوبی رو تجربه کنیم؟ بسیار ممنون میشم اگر بتونم اطلاعاتی در این مورد ازتون بگیرم. متشکرم

سلام خوشحال میشیم که بتونیم کمکی کرده باشیم -- راستش ما تجربه کوچ سرفینگ در چند کشور آسیایی و اروپایی رو پشت سرگذاشتیم و اگه بخواهیم رنکینگی در این زمینه اعلام بکنیم بدون تردید هند در جایگاه آخر خواهد بود ...
و یکی از تجربه های منفی ما در هند - واراناسی رقم خورد ! بنابراین استفاده از کوچ سرفینگ در هند توصیه نمیشه ! استانداردهای زندگی اونها با ما متفاوت هست و این کار رو یک کم سخت تر میکنه کلا نا امنی مشهودی در هند ندیدیم ، احتمال سرقت در اماکن شلوغ وجود داره و این در همه شهرهای شلوغ دنیا میتونه وجود داشته باشه ... ولی ظاهر شهرها بالاخص در شب یک کم باعث میشه که حس ناامنی در آدم بوجود بیاد ولی دخترهای اروپایی زیادی رو دیدیم که به تنهائی در زاغه های هند تردد میکردند و این قضیه ما رو شجاع تر میکرد ...البته تصمیم گیری با خودتون !

داود جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 09:29 ق.ظ

سلام ضمن تشکر از اطلاعات مناسب در باره سفرتان به باکو سوال من در مورد خود سفر نیست ، فقط میشه توضیح دهید که چگونه ریز اتفاقات لحظه های سفرتان را به یاد آورده و نوشتید ؟من چون ذهنم در یادآوری گذشته یاری نمیکنید این توضیحات شما بنده را نسبت به کارآیی حافظه ام نگران میکنه مسلما اتفاقات هر روز را در همان روز ننوشتید چرا که خسته از گردش روزانه برمیگشتید و دیگه نای نوشتن را نمی داشتید؟

سلام اصلا نگران حافظه خودتون نباشید من گاها اسم همکارام رو نمیتونم به خاطر بیارم و فکر میکنم آلزایمر دارم میگیرم ! ولی برای هر نقیصه ای ابزاری وجود داره مثلا اگه چشم کسی ضعیف باشه از عینک استفاده میکنه و برای رفع نقیصه شنوایی از سمعک ... من هم برای اینکه چیزهای مهم تو ذهنم بمونه از 2 ابزار استفاده میکنم ...دفترچه کوچکی داریم که هزینه ها و یادداشت های سفر رو ثبت میکنیم البته نه همه جزئیات رو بلکه نکات مهمی که شاید بتونه مثل یک کلید در فراخوانی بقیه جزئیات به ما کمک کنه و ابزار دوم عکس ها هستند و چون عکس زیاد میگیریم با دیدن تصاویر خیلی از جزئیات تو ذهنمون دوباره زنده میشه ...شما درست میگید پس از خستگی گردش روزانه و کمبود وقت حتی فرصت نمیشه که اطلاعاتی رو که از قبل در مورد اون شهر جمع آوری کردیم بتونیم مرور کنیم و برنامه روز بعد رو تنظیم کنیم ...موفق باشید

بهرام دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 03:02 ب.ظ http://biyataberavimsafar.blogfa.com/

سلام و درود بر بابک عزیز
چه سفر باحالی و چه عکسهای زیبایی ، دهکده گردن درازها خیلی جالب بود برام چون قبلا راجه بهش خونده بودم ، خوشحالم جاهایی رو میری و میبینی که خاص هستن ، در ضمن بامبو رفتینگ هم احتمالا خیلی تجربه هیجان انگیز و لذت بخشی بوده ....
همیشه شاد باشی دوست عزیز
ارادتمند بهرام

درود بهرام عزیز ... تصاویراین قبیله در یک کتاب درسی تاریخ مربوط به قبل از انقلاب همیشه در ذهنم نقش بسته بود و وقتی فهمیدم چنین قبیله ای الان هم وجود داره (حتی بصورت نمادین) تصمیم گرفتم از این قبیله بازدید کنم و یکی از انگیزه های من برای سفر به شمال تایلند دیدن همین قبیله بود ... رفتینگ در آبهای خروشان از بامبو رفتینگ هیجان بیشتری داشت !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد