سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

بازگشت به بانکوک - مراکز خرید - واکینگ استریت بانکوک


                            کانال       " سفر،  کوچ سرفینگ ، تجربه متفاوت " 


صفحه اینستا گرام       cs_travel2016


قصد داشتم در صبح آخرین روز اقامت  در چیانگ مای  به معبد Wat Pha Lat که بعنوان معبدی راز آلود در دل مسیر جنگلی و کوهستانی مشهور است بروم، ولی خانم بدلیل کوهستانی بودن مسیر، خیلی تمایلی نشون نداد، میختی میزبان ما هم چون بومی نبود اطلاعات زیادی در اینباره نداشت، و خودش تنبل تر از اونی میرسید که بخواهد با من بیاد! با توجه به ساعت پرواز ما که حدود ظهر بود یک کم ریسکی بود که تنهایی برای کشف این معبد گمشده برم ... در یه جایی خونده بودم برای رسیدن به معبد باید مسیری رو  پارچه های نارنجی رنگ به درخت ها بسته شده رو دنبال کرد تا به این معبد گمشده رسید ! هیجان انگیز بود ولی رفتن به این معبد در این زمان محدود  اصلا منطقی به نظر نمیرسید ...


بنابراین تصمیم گرفتیم در آخرین صبح حضور در چیانگ مای، یک کم بیشتر استراحت کنیم و انرژی مون رو برای عصر بانکوک ذخیره کنیم، در حالی که میختی میزبان ما در روز تعطیلش در اتاق خودش استراحت میکرد، ما در آشپزخونه طبقه همکف چای و صبحونه رو آماده کردیم و پس از صرف صبحونه کوله پشتی و وسایل رو برای رفتن جمع و جور کردیم ... میختی هم که تازه بیدار شده بود به ما پیوست و پس از دقایقی گفتگو ازش تشکر کردیم و با خداحافظی راهی فرودگاه شدیم از روی نقشه مسیر طولانی به نظر نمیرسید با توجه به اینکه وقت زیادی هم داشتیم تا فرودگاه پیاده روی کردیم در کمتر از 45 دقیقه به فرودگاه رسیدیم البته سنگینی کوله پشتی پیاده روی رو یک کم دشوار کرده بود ...

منطقه محل سکونت میختی خیلی باکلاس تر از تایلند به نظر میرسید و خونه های بزرگ با چشم اندازهای زیبا توجه ما رو بخودش جلب کرده بود!

خونه میختی میزبان فرانسوی ما







فرودگاه چیانگ مای علیرغم کوچک بودن پروازهای بین المللی زیادی هم داشت، با گرفتن کارت پرواز و بدون اینکه کوله هامون رو به قسمت بار تحویل بدیم سوار هواپیما شدیم ( بلیط رو از طریق سایت ایراسیا با قیمت تقریبی معادل  125000تومان با کارت اعتباری شهرام عزیز خریداری کرده بودیم)، در زمان صدور کارت پرواز صندلی ها رو کنار هم ندادند و ما مجبور شدیم در دو ردیف مجزا و پشت سرهم بشینیم چون اگر صندلی ها رو خودمون انتخاب میکردیم باید یه پولی اضافه تر پرداخت میکردیم پرواز کوتاه بود و مشکلی نبود، فاصله صندلیها اینقدر نزدیک به هم بود که این فاصله حس نمیشد!! و با توجه به اینکه هیچ ایرانی هم در این پرواز نبود میشد براحتی مکالمه کرد!











خداحافظ چیانگ مای !

در طول مسیر پذیرایی هم پولی بود و فکر کنم فقط یه بطری آب به مسافرین میدادند ...در دومین فرودگاه بین المللی بانکوک Don Mueang فرود اومدیم در این فرودگاه دسترسی به سیستم مترو و BTS امکان پذیر نبود  و فقط از سرویس حمل و نقل عمومی  تاکسی و اتوبوس بهره مند بود، پس از خروج از فرودگاه اتوبوس بانکوک منتظر مسافرین بود و بدون هیچ گونه معطلی سوار اتوبوس شدیم  و خانمی که مسئول کنترل بلیط ها بود با دریافت نقدی پول بلیط  و با یه دستگاه عجیب غریب بلیط  رو که به شکل  تکه کاغذ نواری بود برامون صادر کرد ...اتوبوس شلوغ بود و ما هم بهمراه سایر مسافرین سرپا وایستاده بودیم و با هر ترمز کل اتوبوس کج میشد ! باید در ایستگاه موچیت پیاده میشدیم جایی که 80 درصد مسافرها پیاده شدند ولی ما طمع کردیم گفتیم یک کم دیگه اتوبوس جلوتر بره ایستگاه بهتری نصیبمون میشه غافل  از اینکه در ادامه مسیر اتوبوس در جهت کاملا متفاوتی تغییر مسیر داد و ما بکلی از ایستگاه مترو  و BTS  دور شدیم ... نمیدونم دقیقا کجا بود ولی ظاهرا ترمینال مسافربری بود که مسافرین رو به مقصدپاتایا و شهرهای دیگه میبرد ولی متاسفانه هیچ ایستگاه مترو و بی تی اسی  در اون نزدیکی نبود از چند نفر هم پرسیدیم ظاهرا چاره ای جز تاکسی نبود بد شانسی توک توک هم  اون دور و برها نبود ...گرمای هوا  و سنگینی کوله یک کم ما رو عصبی کرده بود و شاید اندکی گشنگی هم مزید علت شده بود همینجوری که گیج میخوردیم یک ایستگاه اتوبوس داخل شهری توجه من رو به خودش جلب کرد، کارت هتل رو به راننده یکی از اتوبوس ها نشون دادم و اون اتوبوسی رو به ما نشون داد که خالی بود ما هم سوار شدیم  برای اطمینان بیشتر  از یکی  از مسافرین دیگر مسیر رو پرسیدم و  اونها گفتند اتوبوس رو درست سوار شدیم ... زودتر از انتظار اتوبوس راه افتاد و من هم با جی پی اس گوشی مسیر رو چک میکردم  و هرچه به سمت مقصد  بیشتر پیش میرفت خیال من راحت تر میشد، خوبیش این بود که اتوبوس کولر داشت و حداقل از گرمای طاقت فرسای ظهر بانکوک نجات پیدا کرده بودیم ... بلیط اتوبوس ارزونتر از بی تی اس بود و فقط  تنها مشکلش حرکت کند اتوبوس و تعدد زیاد ایستگاههای بین راهی و و در انتها ترافیک مرگبار خیابانهای بانکوک بود ...خلاصه بعد از نزدیک 2 ساعت درایستگاه مترو روبروی هتل آسیا پیاده شدیم دیگه در محله آشنای خودمون  قرارداشتیم و براحتی به هتل محل استقرار رسیدیم ، چمدونها رو که امانت گذاشته بودیم دریافت کردیم و اتا ق دیگری  رو در چشم انداز جدیدی تحویل گرفتیم ... 




مراکز خرید بانکوک

بعد از اندکی استراحت و تجدید قوا به خیابان پتچا بوری Phetchaburi رفتیم، یکی از ویژگیهای هتل J Two S نزدیکی به این خیابان زنده و پرتردد بود جائیکه مراکز خرید بزرگ و پر رونق  همچون پلاتینیوم ، سنترال ورلد ، بیگ سی ، سیام پاراگون ، پانتیپ پلازا همگی با اندکی پیاده روی قابل دسترسی بودند. در طول مسیر هم بساط دست فروشها و فروشنده های خیابانی هم پر رونق بود. اگر بخواهیم دسته بندی نسبت به این مراکز خرید داشته باشیم ، میشه گفت سنترال ورد با کلاس ترین و گرانترین مرکز خرید بود و به نظر ما  بیگ سی هم اجناس خوبی برای فروش داشت، با توجه به عدم اطمینان از قیمت های اجناس ونیاز به چانه زنی زیاد برای کاهش قیمت ها عمده خرید های ما در یه فروشگاه زنجیره ای Tesco Lotus انجام شد این هایپر مارکت که دارای ریشه ای انگلیسی هست و منشاء بریتانیایی داره ،  چون دارای قیمت های ثابت  و اجناس متنوع و خوب و با کیفیتی  بود و خرید با اطمینان خاطر انجام شد البته این فروشگاه شعبه های متعددی داره که ما در چیانگ مای با اون آشنا شدیم ولی چون محدودیت حمل بار در پرواز ایر آسیا رو پیش رو داشتیم از خرید در چیانگ مای صرف نظر کردیم و خرید اصلی رو در  روزهای آخر در بانکوک برنامه ریزی کردیم ...

با توجه به اینکه جمعه شب مصادف با تعطیلات آخر هفته و نزدیکی ایام کریسمس و جشن های تولد پادشاه تایلند بود، در مراکز فروش نوشیدنی، کنسرت های متعددی  در روبروی ساختمان سنترال ورلد برقرار بود و گروههای موسیقی با سبک های غربی و شرقی مختلف مشغول هنرنمائی بودند ...پس از گشت و گذار و اندکی خرید برای پیدا کردن یه فروشگاه تسکو با مترو عازم ایستگاه آسوک Asok شدیم ، پس از خروج از ایستگاه BTS در امتداد خیابان آسوک پیاده پیش رفتیم ولی پس از 15 دقیقه پیاده روی مرکز فروش دیگری رو یافتیم که تسکو لوتوس نبود و فروشگاههاش هم در اون وقت شب در حال تعطیل شدن بودند ، از همون مسیری که اومده بودیم دست از پا دراز تر برگشتیم ! خانم هم که به هدفش نرسیده بود حالش حسابی گرفته شد ولی من بهش اطمینان دادم که امشب در هتل مسیر یابی خواهم کرد و یکشنبه صبح بجای اینکه برای دومین بار بریم بازار گرم و شلوغ چاتوچاک رو ببینیم به یه فروشگاه لوتوس میارمش و تلافی خریدن نکردن هاش رو میتونه اونجا جبران کنه !









میوه های استوایی - عصرانه ما

















حال و هوای کریسمس 2016

در مسیر برگشت به ایستگاه یه خیابان واکینگ استریت به اسم Soi Cowboy توجه من رو بخودش جلب کرد، نسبت به خیابان کاسانرود کوتاه تر و خیلی مجردی تر بود ! چند تا توریست پیرمرد اروپایی که توان راه رفتن نداشت با کمک دختران کار جابجا میشدند و ... خیلی سریع و کوتاه به انتهای خیابان رفتیم این خیابان اصلا برای خانواده ها پیشنهاد  نمیشه چون فضای خوبی نداره واقعا کاسانرود یه چیز دیگری بود ...




 خیابانهای واکینگ در بانکوک :                                                                            Walking Street - Bangkok

محله کابوی   COWBOY

این محله درتقاطع خیابان سوخومبیت و راتچادامری قراردارد (ازساعت 10 شب الی 4 صبح)

محله پت پونگ  PATPONG

خیابان سیلوم – محله پت پونگ ( ازساعت 10 شب الی 4 صبح)

محله نانا NA NA

این خیابان ازتقاطع خیابان ن ن NA NA (محله عرب ها) تا تقاطع راتچادامری می باشد (ازساعت 9 شب الی 6 صبح)

محله کاسان رود KHAO SAN ROAD

این خیابان درشمال رودخانه چائو پرایا درمحله بنگ لام فو قراردارد (ازساعت 6 عصرالی 2 صبح)

محله الکتریفس  ELECTRIFIES

این خیابان درمحله چینی ها درخیابان یائو وارات YAOWARATE قرار دارد (ازساعت 10 شب الی 3 صبح)


ادامه دارد

سوخوتای اولین پایتخت سیام

صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم ،  هوا هنوز به خوبی روشن نشده بود ، بعد از ا  یه دوش آب سرد صبحگاهی ،    وسایل رو جمع و جور کردم و به طبقه همکف رفتم ، مارک سحرخیز هم ،  بیدار شده بود و در حال آماده کردن مخلوطی از میوه های استوایی برای صبحونه  بود ، پس از احوالپرسی  ، دوچرخه ها  و موتور رو که شب قبل پس از قفل کردن درب منزل  بداخل اتاق آورده بود کمک کردم  بیرون بزاره  ، کم کم خودمون رو برای رفتن آماده کردیم ، با هماهنگی مارک یه آب جوش برای خوردن چای آماده کردم تا با چای کیسه ای که از ایران به همراه داشتیم گلویی تازه کنیم ، مخلوط آبمیوه ای استوایی هم آماده شده بود اون رو هم خوردیم ،  قبل از رفتن مارک نقشه ای را از شهر تاریخی سوخوتای در اختیار ما قرار داد و گفت که در پایان نقشه رو بهش عودت بدیم تا شاید بدرد مسافرهای بعدیش بخوره ...

ساعت 7:45 توک توکی که مارک شب قبل باهاش هماهنگ کرده بود در جلوی در مغازه ( خونه  یا بهتر بگم موسسه زبان! ) حاضر شد جین هم که بیدار شده بود به ما پیوست و پس از خداحافظی با مارک به اتفاق جین راهی ترمینال فیتسانالوک شدیم ( نفری 20بات حدود 2000 تومان ) .

با توجه به کوچک بودن نسبی شهر خیلی زود به ترمینال رسیدیم ، باجه های مختلف  ، بلیط های نقاط مختلف تایلند رو میفروختند و ساعات حرکت اتوبوس ها به مقصد بانکوک و چیانگ مای نیز در بر روی تابلوهای بزرگی نصب شده بود .

با پرسیدن از یکی از باجه ها  متصدی ما را به  باجه بلیط فروشی سوخوتای راهنمایی کرد و با خرید بلیط به قیمت نفری 70 بات برای ساعت 8:15 ، منتظر اومدن اتوبوس شدیم در این فاصله من بری اکتشاف به اطراف ایستگاه رفتم و خانم هم در روی نیمکت ترمینال از آفتاب صبحگاهی لذت میبرد . رنگ بندی شاد ساختمانهای اطراف ترمینال هم جالب توجه بود .

برخلاف انتظار ،  ماشین ون بجای اتوبوس به جایگاه وارد شد و مسافرها به سرعت در داخل ماشین نشستند و با اندکی معطلی ون به راه افتاد جاده بین راهی مناسب و به شکل اتوبان بود و این جاده  نسبت به جاده های کشور هندوستان از کیفیت بهتری برخوردار بود ولی در مقایسه با جاده بین راهی مالزی اندکی ضعیف تر به نظر میرسید .













در کمتر از یک ساعت به ترمینال سوخوتای رسیدیم ، ظاهرا سوخوتای از دو بخش عمده تشکیل شده شهر جدید و شهر قدیم و تاریخی ، به توصیه مارک در موقع  خرید بلیط رفت اشاره کردیم که بلیط   Old City  رو میخواهیم و راننده  ون پس توقفی 10 دقیقه ای در ترمینال شهرجدید و پس از پیاده کردن تعدادی از مسافرها  به راه خودش ادامه داد و در طول مسیر از راننده خواستیم که در ابتدای شهر قدیمی و در نزدیک محوطه باستانی ما رو پیاده کنه البته در طول راه GPSهم ما رو از رسیدن به حدود مقصد آگاه میکرد ...

بعد از پیاده شدن از ون ، معبد بسیار زیبایی در داخل دریاچه  قرار گرفته بود توجه ما رو به خودش جلب کرد ، برای ورود به معبد باید از پل چوبی و زیبایی گذر میکردیم ، مطمئن نبودیم برای دیدن محوطه اصلی پارک از کجا باید شروع کنیم ، با جین مشورت کردیم و حدس زدیم که منطقه اصلی باید جلوتر باشه و قدم زنان پیش رفتیم و خیلی زود از دور محوطه پارک تاریخی سوخوتای نمایان شد .











در بررسی های قبلی متوجه شده بودم که پارک بسیار بزرگ هست و حدود 70 کیلومتر مربع وسعت داره و توریست ها از توک توک ، ماشین های اجاره ای ( یا ماشین خودشون) و همچنین با دوچرخه از نقاط اصلی پارک دیدن میکنند .

پارک تاریخی سوخوتای از 5 منطقه یا زون تشکیل شده که مهمترین بناها در زون 1 قرار داره ، بنابراین اولین کار اجاره دوچرخه بود که در سمت چپ ورودی اصلی ، و همچنین در سمت مقابل فروشگاههای برای اجاره دوچرخه وجود داشت که بسادگی و فقط با ثبت نام و نام خانوادگی و کشور بدون هیچ ودیعه ای دوچرخه رو با یک قفل به ما تحویل دادند و ما هم سه تا دوچرخه خوب و روان از بین انبوه دوچرخه ها انتخاب کردیم ! ( کرایه 30 بات به ازای هر دوچرخه برای یک روز)  من با دوچرخه سواری شب گذشته اعتماد به نفس از دست رفته دوچرخه سواری رو بدست آورده بودم و خوشبختانه مهارت دوران کودکی خانم در دوچرخه سواری اینجا بدردش خورد چون بدون وسیله نقلیه واقعا بازدید از پارک زیبا و بزرگ تاریخی سوخوتای بسیار دشوار مینمود ...

پس از تحویل گرفتن دوچرخه ها به درب ورودی رسیدیم و برای ورود به زون های مختلف باید جداگانه بلیط خریداری میکردیم بلیط ورودی برای افراد نفری 100 بات بود و برای عبور دوچرخه یا هر وسیله نقلیه دیگه هم نیاز به خرید بلیط بود و 10 بات برای هر دوچرخه باید پرداخت میکردیم که البته این بلیط فقط برای ورود به زون مرکزی بود و برای زون های دیگه باید جداگانه بلیط خریداری میشد، خوشبختانه برای اولین بار همراه داشتن کارت دانشجویی بین المللی ICSC  بدرد خورد ، با نشون دادن کارت و با توجه به اینکه آرم یونسکو بر روی کارت نقش بسته بود فروشنده بلیط گفت اینجا زیر نظر یونسکو هست و بلیط رو با قیمت 30بات برام حساب کرد و خیلی کیف کردم که خلاصه یه جا تونستم از اینکارت استفاده کنم و حداقل هزینه صدورش در بیاره ! جین که تعجب کرده بود در مورد علت تخفیف و نوع کارت ازم پرسید من هم با افتخار در این زمینه بهش توضییح دادم و کلی هم پز دادم که دانشگاههای ایران خیلی با کلاس و در دنیا معتبر هستند !!  ( چرا که نه ؟! J)












4 منطقه شمالی ، جنوبی ، شرقی و غربی نسبتا خلوت تر و دورتر می باشد و مهمترین زون ، منطقه مرکزی است . زون مرکزی شامل 21 معبد بود و دارای  کانال های زیبایی بود  که با گل های نیلوفر پوشیده شده  و دارای چشم انداز فوق العاده زیبایی بود ،  محوطه های سبز و زیبا و جذابی که فقط با چشم و دیدن میشه ازش لذت برد ،  زون مرکزی حدود 3 کیلومتر مربع وسعت داره و وجود دوچرخه واقعا حیاتی و مهم بود .

مهمترین معبد در زون مرکزی Wat Mahathat  بود  که ظاهرا توسط King Lö Thai  در سال 1345 میلادی ساخته شده بود ،  در قسمت شمالی Wat Phra Phai Luang, قرار داشت که این معبد که از قدیمی ترین معابد سوخوتای هست قرار دارد و از نکات مهم اینکه دارای المان های بودایی و هندو هست

Wat Phra Phai Luang, در غرب زون مرکزی قرار داره که بزگترین مسجمه بودا را در خودش جای داده است ، و معبد Wat Saphan Hin ("Temple of the Stone Bridge") نیز در منطقه تپه ای شکل واقع شده است.

پس ورود به محوطه ، چشم انداز سبز و خیره کننده محوطه پارک تاریخی سوخوتای واقعا فوق العاده بود ، مسیر های مختلفی برای ادامه راه وجود داشت به پیشنهاد جین اول تصمیم گرفتیم یه گشت کلی در همه جای پارک داشته باشیم تا با موقعیت یابی بهتر بتونیم معابد مختلف را با حوصله ببینیم ، همزمان با خرید بلیط چند تا نقشه هم از متصدی بلیط گرفتیم . کانالهای سرسبز ، دریاچه با گلهای زیبای نیلوفر آبی و معابد تاریخی و مجسمه های بزرگ و کوچک بودا و ازهمه مهم تر هوای بهاری و نسبتا خنک تر نسبت به بانکوک حس و حال بانشاطی در ما ایجاد کرده بود و دوچرخه سواری با خانم هم بخش  لذت بخش دیگه ای  بود! و جای بردیا هم خالی بود تا با رکاب زدن و سبقت گرفتن از ما قدرت و مهارت دوچرخه سواریش رو به ما نشون بده !
























براساس نقشه همه معابد رو یکی یکی بازدید کردیم و در محوطه ورودی هر بنا ، جای استقرار برای دوچرخه در نظر گرفته شده بود که می بایست دوچرخه رو قفل میکردیم ... جمعیت محدودی برای بازدی از پارک اومده بودند و اکثرا مثل ما دوچرخه اجاره کرده بودند بعضی ها هم با ماشین شخصی خودشون اومده بودند ، در یکی از معابد جین ناپدید شد و یکی دوساعتی ندیدمش ولی بعد خودش ما رو پیدا کرد و تقریبا ظهر شده بود پیشنهاد کرد که بریم به یکی از رستورانهای تایلندی یه چیزی بخوریم .....ما که هنوز مزه غذای دیشب زیر زبانمون بود گفتیم که زیاد گشنه نیستیم و فقط برای رفع تشنگی باید نوشیدنی بخریم ، خوشبختانه برای خروج از محوطه پارک و ورود مجدد با هماهنگی بلیط فروش مشکل خاصی نبود و در بیرون پارک علاوه بر چند غذاخوری تایلندی ، فروشگاه زنجیره ای 7- ایلون هم بود و نوشیدنی و نان خریدیم و با کنسروهایی که از قبل از ایران با خودمون آورده بودیم در گوشه ای از دریاچه پارک و زیر سایه درخت ، ناهارمون رو نوش جون کردیم ، البته در این چند روز متوجه شدیم خیلی برای غذا در تایلند دچار مشکل نخواهیم شد چون غذاهایی که به ذائقه ما بخوره کم نیست و قیمت های مناسبی هم داره و اصلا نیازی به آوردن  غذاهای کنسروی نبود ولی خوب چاره ای نبود این همه راه غذاها رو کول کرده بودیم و آورده بودیم باید میخوردیم دیگه !






پس از یک ساعتی صرف غذا و استراحت ، جین هم به ما پیوست تا جاهایی رو که ندیده بودیم بطور کامل ببینیم ، به چند معبد دیگه هم سر زدیم علیرغم اینکه  درجاهایی فقط خرابه های معبد باقی مانده بود ولی ظاهرا هنوز هم مردم برای عبادت از این معابد استفاده میکردند و مجسمه های نذری بودا هم در بعضی از گوشه و کنار معابد یافت میشد ...






در طول مسیر دوچرخه سواری یک گروه توریست ظاهرا آلمانی که افراد نسبتا مسنی بودند از روبرو در حال رکاب زدن به سمت ما بودند و مثل اینکه اونها هنوز نتونسته بودند به دوچرخه سواری در مسیر مخالف عادت بکنند ! و نزدیک بود یه تصادف شدید باهاشون داشته باشیم که خوشبختانه به خیر گذشت ! چون شب قبلش دوچرخه سواری در مسیرمخالف رو تمرین کرده بودم ما  در این زمینه مشکلی نداشتم ....

حدود ساعت 2 ، از دور گروهی از بودایایی ها رو دیدم که با پای برهنه و با لباسهای متحد الرنگ نارنجی به سمت یکی از معابد در حال حرکت بودند ،  از دیدن چند راهب خیلی ذوق زده شدیم و برای دیدنشون به سمتشون رفتیم غافل از اینکه گروه چند صد نفری از این راهبان برای مراسم عبادت در حال رسیدن و استقرار هستند ، دوچرخه رو در گوشه ای پارک کردیم و راهبان بودایی در گروه های سنی متنوع از کودک تا پیرمرد مسن در راه بودند و ظاهرا هدفنمد و برای اجرای مراسم مذهبی به این معابد اومده بودند ، جین از یکی از راهبان در مورد برنامه شون سوال کرد و از شانس خوب ما راهب بودایی جوان ،  به انگلیسی تسلط داشت و گفت که چند سالی رو در استرالیا کار میکرده و این گروه چند صد برای عبادت از شهر آیوتا برای رسیدن به اینجا پیاده  در راه بودند و ما  دقیقا در زمان و مکان مناسب در محل اجرای مراسم بطور شانسی حضور پیدا کردیم...

گروههایی که از راه میرسیدند در جلوی یکی از مجسمه های بودا مستقر شدند و حدود نیم ساعت طول کشید که همه در محل مورد نظر جمع شدند و پس از دقایقی تمرکز برای خواندن دعاهای مذهبی آماده شدند ، اولش برای عکس و فیلم گرفتن تردید داشتم گفتم نکنه تصویر برداری از مراسم مذهبی اونها یه جور بی احترامی باشه ولی بعدش دیدم که خودشون هم از این مراسم عکس و فیلم تهیه میکردند من هم دست بکار شدم ! چند تا عکس سلفی هم شکار کردم! و بقیه توریست ها هم که در اطراف محل تجمعشون حضور داشتند کنجکاوانه به این مراسم و چگونگی انجام اون توجه میکردند و عده ای از تایلندی های رهگذر هم در انتهای صفوف نمازگذران بودایی بطور انفرادی به عبادت مشغول شدند.

پیش نماز یا همون راهب ارشد  دعاهایی را با استفاده از بلندگویی که دردست داشت میخواند و بقیه آنرا تکرار میکردند ، بعضی ها هم کتابی در دست داشتند و با نگاه کردن به نوشته های سانسکریت دعاها را همخوانی میکردند...












یک ساعتی در مراسمشون حضور داشتیم و لحظات متفاوتی رو سپری کردیم ، ولی تا انتهای مراسم نموندیم و به اتفاق جین برای دیدن زون 2و 3 از یکی از درب های جانبی پارک خارج شدیم ، با تردید یکی از مسیرها رو در پیش گرفتیم که بیشتر شبیه جاده های بین شهری بود و با گذر از مسیر جنگلی به پیش رفتیم ، برای اطمینان از یکی از ماشین های گذری پرسیدیم راننده ماشین به ما گفت پشت سر من رکاب بزنید من به اون سمت میرم ، ما هم با احتیاط دنبالش رفتیم ... برای رفتن به زون 2-3 باید بلیط جداگانه میخریدیم، خانم که از دوچرخه سواری چند ساعته خسته شده بود گفت که در زیر سایه درخت استراحت میکنه و من به اتفاق جین برای دیدن این زون داخل رفتم و جین 110 بات بابت بلیط  و  ورودیه دوچرخه پرداخت کرد ، من که خبره شده بودم با نشون دادن کارت بین المللی دانشجویی و آرم یونسکو به فروشنده بلیط گفتم اعضای یونسکو رایگان هستند و اونهم به سادگی قبول کرد و اینجا حتی 30بات هم ندادم ولی خداییش نسبت به زون مرکزی حرف زیادی برای گفتن نداشت و معابدش بیشتر تخریب شده بود

 در زون سه ، معبد شیک وتمیز و ظاهرا جدیدی هم بود ، برای دیدن داخلش رفتیم یه زوج در داخل معبد بودند که راهب بودایی براشون دعایی میخوند و یه پارچه باریک به مچ دستشون بست ، موقع خروج از من هم خواست که برام اینکار بکنه که من ازش تشکر کردم و در زمان کمتر از نیم ساعت به خانم پیوستم ...

















همانطوریکه که گفتم ، سوخوتای از دو شهر جدید و قدیم تشکیل شده که پارک تاریخی در محوطه Old City  واقع شده  ، پس از بازدید سریع از زون 2و 3 با دوچرخه سواری در یه مسیر دیگه و با کمک جی پی اس به محوطه شهری قدیم رسیدیم ، جین میخواست بره پول اکسچنج کنه ، ما هم ازش جدا شدیم من که هنوز انرژی داشتم رکاب زنان برای کشف شهر قدیمی سوخوتای رفتم ، بعد از دقایقی رکاب زدن به بازار محلی سوخوتای رسیدم ، غذای خیابانی تازه بد جوری چشمک میزد چند تیکه مرغ سوخاری شده به قیمت هرتیکه 50 بات ( حدود 5000 تومان ) با سس تند تایلندی خریدم و یه نوشابه کولا هم به قیمت 20بات (2000 تومان )  از سون- ایلون خریدم و با ملحق شدن به خانم ععصرانه رو هم کامل کردیم چون 5-6 ساعت دوچرخه سواری نیاز به انرژی زیاد داره ، بعداز پذیرایی به معبد دیگری در خارج از محوطه پارک رفتیم خوشبختانه ورودی نداشت و رایگان بود و با گذر از پل چوبی که بر روی دریاچه زیبایی واقع شده بود به معبد رسیدیم متوجه شدم علاوه بر معبد ، جای پای بودا هم در اینجا قرار داره ظاهرا این هم یکی از نقاط مشترک ادیان هست و اونها هم مثل ما مسلمانها که قدمگاه حضرت داریم ، Foot Print بودا دارند و سکه و پول نذری داخل محوطه جای پای بودا میندازند ، در کنار دریاچه هم دکه های قرار داشت که غذای ماهی میفروخت و مردم با خرید اون به ماهیهای مقدس دریاچه غذا میدادند و ماهیها هم اینقدر تعدادشون زیاد بود که رو هم لول میخوردند !











بعد از بازدید نیم ساعته و با پیوستن جین به ما ، دوچرخه ها را تحویل دادیم و بایکی تاکسی وانت از نوع سریع السیر و با پرداخت نفری 30بات (تقریبا 3000 تومان ) عازم ترمینال مسافربری سوخوتای  New cityشدیم اینقدر سرعت این ماشین آروم و کند بود بطوریکه اگه با همون دوچرخه ها میرفتیم زودتر میرسیدیم ...به غیر از ما چند تا جوان توریست هم با ما پشت این وانت تاکسی  سوار شدند ظاهرا یه دختر و پسر هلندی بود و یه پسر فرانسوی با یه لهجه خیلی افتضاح فرانسوی ! که به سختی از زوج هلندی برای رفتن به چیانگ مای اطلاعات کسب میکرد ، چون ظاهرا اونها دو روز گذشته چیانگ مای بودند و از تجربیاتشون در اون چند روز میگفتند ...




ساعت 4:30 به ترمینال رسیدیم و زودترین ساعتی که برای فیتسانالوک بلیط داشت ساعت 5:15 بود ، فروشنده بلیط که در روی یکی از نیمکت های ترمینال بلیط میفروخت نیمکت های خاصی رو به ما نشون داد ،  بلیط برگشت ارزونتر بود ونفری 39 بات ( تقریبا 3900تومان ) خریدیم و گفت با ید تااومدن اتوبوس منتظر بمونیم ، اینبار برخلاف انتظار یه اتوبوس دو طبقه بزرگ اومد و همه برای سوار شدن به اتوبوس هجوم آوردند ولی خوب خوشبختانه اتوبوس دو طبقه بزرگ و وجا  دار بود و ما هم در طبقه دوم و بالا سر راننده نشستیم.














مسیر برگشت که حدود یک ساعت و ربع طول کشید ، چرت کوتاهی زدیم و طبق توصیه مارک قبل از ایستگاه معبد بزرگ از اتوبوس پیاده شدیم در مسیر  بازگشت فروشگاه های حراجی با قیمت های بسیار مناسبی به تورمون خورد و علیرغم اینکه اصلا تصمیمی برای خرید نداشتیم ولی چند تا کفش و پوتین با قیمت مناسب برای بردیا خریدیم  و در ادامه راه قدم زنان  و پس از 15 دقیقه پیاده روی به خونه مارک رسیدیم ...

م آ دختر کوچولوی میزبان ، با دیدن ما خوشحال شد و با نشون دادن عروسکش به ما خوش اومد گفت ، پس از اندکی استراحت مارک گفت اگه دوست داشته باشیم غذاخوری خوب و قابل اعتمادی جنب خونه اشون هست میتونیم بریم از اونجا غذا بگیریم ،  ما گفتیم میریم بیرون یک کم قدم بزنیم ، علیرغم اینکه هوا تاریک شده بود ولی سیستم روشنایی خیابانهای فیتسانالوک خوب بود و شام رو در غذاخوری استاندارد KFC  ساندویچ با نوشابه و یه اسنک اشانتیون نفری 150 بات ( 15 هزارتومان ) خوردیم ،  واقعا قیمتش مناسب بود هزینه های مواد غذایی در فیتسانالوک با توجه به اینکه شهر غیر توریستی و معمولی بود پایین تر از سایر شهرهای توریستی تایلند بود ...





بعد از صرف شام و برگشت به خونه ، من از میوه های استوایی پرسیدم و جالب اینکه مارک مثل یه معلم با حوصله انواع میوه های استوایی را به ما معرفی کرد حتی یکی از کتابهای مهدکودکی مه آ رو آورد و اشکال مختلف میوه ها و اسامی اونها رو با دقت به ما نشون داد و از یخچال از هر میوهای که داشت یه نمونه آورد ، قرارشد ما و جین به میوه ها از لحاظ طعم و مزه  نمره  بدیم .. مارک میوه ها  رو یکی یکی  پوست میگرفت و ما سه نفر تست میکردیم وبا نمره دادن بهشون رتبه بندی میکردیم ولی در آخر همه به باقلوای ایرانی نمره تاپ دادند!!! و علیرغم اینکه میوه نبود خیلی به ذائقه میزبان و جین استرالیایی خوش نشسته بود ...

میوه هایی که ما تست کردیم Passion Fruit , Dragon , Papaya, Goava and Maquick که این آخری روفقط  با اسم تایلندی میشناختند (ماکیوک) و معادل انگلیسی نداشت ( یا شاید نمیدونست)  ...











آخر شب ، عکسهایی رو به اتفاق و به یادگار با هم گرفتیم ، مارک کاغذ عکس سفیدی رو به من داد تا پشتش هر چیزی که میخواهم براش یادگاری بنویسم ،  گفت که روی این کاغذ عکس ، عکس دست جمعی ما چاپ میشه و بر روی صفحه بسیار بزرگی که از عکسهای مختلف میهمان ها ش بصورت کلکسیون درست کرده بود اضافه میشه و جای خالی عکس ما رو در اون صفحه به ما نشون داد . و جالب اینکه ما سومین میهمان ایرانی اون بودیم و قبل از ما دو تا خانم تهرانی و یه آقای جوان مشهدی هم میهمانش بودند که عکسهای اونها رو هم به ما نشون داد ...

قرار شد فردا صبح ساعت 7  صبح توک توک همسایه بیاد و مارو تا ترمینال برسونه تا با قطار عادی ساعت 7:30 به چیانگ مای بریم ...

ادامه دارد ....


        

 

فیتسانالوک - سفر با قطار Phitsanulok


سال نو مبارک

سلامتی ، شادی و خوشبختی و صلح برای همه مردم جهان ، بالاخص ایرانیان در سراسر دنیا آرزومندیم

 

Wish happy Nowruz to to all of you and your families, to your friends, relatives and all loved ones to make their new year full of fun and prosperity .


May I use this occasion to congratulate you all my dear friends our Persian , Iranian New year and wish you a wonderful, prosperous ,full of joy and happiness year ahead.

 

فیتسانالوک  Phitsanulok

سلام – دوست نداشتم سال جدید را با بدقولی شروع کنم ولی اشکال در سیستم ذخیره سازی بلاگ اسکای زحمات چند روزه من را در مورد این پست برباد داد و دقیقا روزی که باید این پست را آپ میکردم در عین ناباوری اطلاعات ذخیره شده از بین رفت و نوشتن دوباره این مطلب خیلی خیلی برام سخت بود و نگران اون روزی هستم که همون بلایی رو که بلاگفا روی زحمات دوستان وبلاگ نویس آورد یه روزی سر وبلاگ ما هم بیاره .....  بگذریم

در سومین روز از سفر مون باید عازم فیتسانالوک میشدیم و در واقع هیجان واقعی سفر ما از این روز شروع میشد ، صبح زود پس از صرف صبحونه متنوع هتل ، چمدون اضافی رو که قبلا برای خرید از بانکوک بهمراه داشتیم ، در هتل به امانت گذاشتیم و با نشون دادن قبض ، 20 دلاری را که به عنوان ودیعه به متصدی هتل داده بودیم پس گرفتیم  و قدم زنان  با به همراه داشتن سه کوله پشتی به سمت نزدیکترین ایستگاه   BTS رات چاتویی  Ratchathewi   رفتیم ، در مسیر کوچه پس کوچه های هتل تا خیابان اصلی چند تا صرافی وجود داشت و 100 دلار اکسچنج کردیم ( 100= 3537 بات )  جالب اینکه در چند روز اقامت ما در تایلند ، هر روز دلار ارزشمندتر می شد و ما با 100 دلار، بات بیشتری دریافت میکردیم ، فاصله هتل تا ایستگاه رات چا تویی حدود 15 دقیقه بود(25 بات) و تا زمان حرکت قطار ما که ساعت 10:50 دقیقه بود وقت کافی داشتیم و بدون عجله با تعویض خط BTS  با خطوط مترو در ایستگاه مترو   Si Lom    ، بموقع به ایستگاه مرکزی راه آهن بانکوک رسیدیم(19 بات) ، اول از همه پلاتفرم محل سوار شدن قطار رو از متصدیان مربوطه پرسیدیم بعدش هم چند تا عکس یادگاری در محوطه ایستگاه راه آهن بانکوک گرفتیم ، ایستگاه قدیمی به نظر میرسید و ترن و واگن قدیمی و عتیقه ای هم در یکی از خطوط ایستگاه برای بازدید عموم توقف کرده بود .

برای خنک تر شدن هوا در محل سوار شدن مسافرین از پنکه های سقفی استفاده شده بود و برای خنک شدن جریان هوا ذرات آب به  مسیر وزش باد پنکه پاشیده می شد تا هوا را خنک تر بکنه ...






ساعات حرکت قطار از بانکوک به فیتسانالوک :

07:00 --- 13:45
08:30
---13:22
  09:25
--- 17:55 ارزان ولی کند و درجه پایین
10:50
--- 16:04 سریع السیر
13:45
--- 20:37
18:10
--- 00:18
22:00
--- 04:40

مارک میزبان ما در فیتسانالوک به ما گقته بود که بهتره با قطاری بیاییم که زیاد دیر نرسه چون دختر کوچولوشون زود میخوابه و اگه دیر برسیم براشون خیلی مناسب نیست ، قطار 9:25 ارزون قیمت ( 65 باتی ) و قطار سریع السیر (479) باتی گزینه های ما بود و با توجه به تجربه قطارهای درجه 2-3 هند و گرما و شرجی بودن هوا قطار درجه 1 و سریع رو انتخاب کرده بودیم .

قطار بانکوک با کمترین تاخیر براه افتاد ، صندلیها بصورت اتوبوسی و دارای  کیفیت خیلی خوبی بود ، هوای داخل قطار بسیار خنک بود و در نیمه های راه واقعا سردمون شد و با توجه به اینکه پنجره های قطار نیز باز نمی شد توی اون هوای گرم از سرما یخ زدیم بعضی از مسافرهای حرفه ای با خودشون پتو مسافرتی به همراه داشتند !

در واگن ما مسافران قطار خیلی زیاد نبودند و در چند ایستگاه بعدی بتدریج به تعداد مسافران افزوده شد . مهمانداران خانم با لباس متحدالشکل صورتی ، دائم به مسافرین رسیدگی میکردند و در طول مسیر راهروهای قطار توسط کارگران خدماتی نظافت میشد .

هنوز دقایقی از حرکت قطار نگذشته بود که میهمانداران با سینی های غذا از مسافرین پذیرایی کردند و فکر نمیکردیم که پذیرایی هم جزء بلیط ما باشه ، با توجه به صبحانه کاملی که خورده بودم خیلی اشتهایی برای این ناهار زود نداشتم ولی خانم کنجکاو بود تا غذاهای ناشناخته تایلندی رو امتحان کنه ، هر پکیج غذایی شامل برنج    Cooked Thai Jasmine Rice و  خوراک با ادویه کاری مرغ Musaman Curry Chicken  و Satay Fried Mackerels  که روی همه بسته ها برند حلال درج شده بود و یک کم از محتویاتش خیالمون رو راحت کرد آخری رو نمیدونستیم چیه از طریق دیکشنری موبایل چک کردیم دیدیم یه نوع ماهی هست البته محتویاتش بیشتر شبیه گوشت بود تا ماهی ، خانم با مزه مزه کردن  غذاها رو تست کرد و بعدش با اشتها خورد ، به نظر من خیلی به ذائقه ما نزدیک نبود ولی بد هم نبود ادویه و بوی تندش یک کم اولش تو ذوق ادم میخورد ولی کلا با طعم شیرینش قابل خوردن بود . در ادامه با آبمیوه و شیرینی هم پذیرایی شون رو تکمیل کردند .



علیرغم اینکه قطار درجه 1 و ظاهرا سریع السیر بود ولی در تعدادی از ایستگاه ها برای سوار و پیاده کردن مسافرین توقف میکرد و جالب اینکه در آیوتا   Ayutthayaهم ایستگاه داشت ... مناظر اطراف شباهت زیادی به مناظر شمال ایران داشت مزارع برنج و زمینهای آبگیر در همه جا دیده میشد البته با این اختلاف که وجود درختهای موز و نارگیل و تعدادی از میوه های استوایی وجه تمایز اون با مزارع شمال ایران بود ...

همانطوریکه در ایران مساجد در گوشه گوشه شهرها و روستاها دیده می شوند معابد کوچک و بزرگ بودایی نیز در همه جای تایلند به وفور دیده می شود و در طول مسیر گاها مجسمه های غول آسای بودا در بالای ارتفاعات هم دیده میشد که نشون از سایز بسیار بزرگ اون مجسمه ها داشت .

سعی کردیم با مرور یاداشت هایی که از قبل در مورد مناطق دیدنی تایلند تنظیم کرده بودیم زمان طولانی مسیر رو سرگرم باشیم و گهگاهی هم چشمهامون سنگین میشد و دقایق و ساعاتی رو  هم خوابیدیم  ...






قطار با حدود 45 دقیقه تاخیر و حدود ساعت 5 به فیتسانالوک رسید ، میزبان ما در این شهر مارک اسکونز بود معلم انگلیسی که اهل ساوتمتون انگلستان بود که زندگی ساده در مرکز تایلند رو به فضای مدرن شهری در کشورش ترجیح داده بود و با ازدواج با یه دختر تایلندی سرنوشت زندگی اش رو دگرگون کرده بود.

مارک در مکاتبات متعددی که باهم داشتیم مسیرهای مختلف اومدن از بانکوک به فیتسانالوک رو بطور کامل شرح داده بود و برای اینکه ما در پیدا کردن خونه اش مشکل نداشته باشیم آدرس رو به زبان تایی برامون فرستاده بود

22/25 ถ.เอกาทศรฐ ต.ในเมือง
อ.เมือง จ.พิษณุโลก 65000
(
อยู่ตรงข้ามโรงเรียนอนุบาลวัดน้อย)

ظاهرا فیتسانالوک دو ترمینال اتوبوسرانی داشت که با فواصل 2 و 4 کیلومتری از خونه اش قرار داشتند ولی ایستگاه راه آهن نزدیکتر و راحتتر بود حتی برای راحتی کار ما مبلغ کرایه  تاکسی از ایستگاههای مختلف رو هم نوشته بود ، به نظرم توضیحات کاملش نشات گرفته از حرفه معلمیش بود...

آره مارک یه مدرسه خصوصی آموزش زبان انگلیسی در محل زندگیش تاسیس کرده بود و از ما برای حضور در کلاس درسش هم دعوت کرده بود ...

در لحظات آخری که در حال ترک هتل بودیم ، ایمیلی از مارک دریافت کردم که حاوی خبر خوبی بود و مارک گفت که موقع رسیدن قطار در فیتسانالوک دنبالمون میاد و ازمون استقبال میکنه ، همینطور توضیح داده بود که مسافر دیگه ای در قطار حضور داره که اونهم میهمانش هست و برای اینکه احتمالا بتونیم در قطار با هم آشنا بشیم یه لینکی از مشخصاتش و عکسش رو برامون فرستاد ...

https://www.workaway.info/workawayerprofile.html?w=jskib1221

 به محض پیاده شدن از قطار ،  شناسایی مارک بهمراه مهمون -استرالیایی – کره ای " جین " خیلی سخت نبود ، مارک با دیدن ما دست تکون داد و پس از لحظات اولیه آشنایی و احوال پرسی ، از مارک در خواست  کردم که ابتدا بلیط قطار فیتسانالوک به چیانگ مای برای دو روز بعد رو خریداری کنیم تا خیالمون راحت بشه ...

باجه فروش بلیط خلوت بود ، برای رفتن با قطار دو گزینه پیش رو داشتیم قطار عادی بدون تهویه 69 بات که 7:30 صبح و قطار درجه 1 برای غروب با قیمت 469 بات که ساعت حرکت قطار درجه 1 خیلی دیر بود و با مشورت خانم تصمیم گرفتیم اینبار یه قطار معمولی  رو امتحان کنیم که متصدی بلیط گفت نیازی به پیش خرید بلیط نیست همون روز میتونیم براحتی بلیط رو خریداری کنیم ...

مارک با دوچرخه اومده بود و پیشنهاد کرد که یه تاکسی توک توک بگیره و با دادن آدرس به راننده توک توک از ما جدا شد ، جین جوان 21 ساله کنجکاوی بود که با پرسش سوالات زیادی ما رو در همون ابتدا  تخلیه اطلاعاتی کرد و در این زمان کوتاه تا رسیدن به خونه مارک ، متوجه شدیم که لیسانس زیست شناسی رو تموم کرده و برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی خودش رو آماده میکنه در دوران طفولیت با پدر و مادرش از کره جنوبی به سیدنی استرالیا مهاجرت کردند و در سیدنی بزرگ شده و دارای تابعیت دوگانه استرالیایی – کره ای  است .

اولش فکر کردم جین هم میهمان کوچ سرفینگی مارک هست ولی توضییح داد که از طریق سایت workaway برای گذراندن یه دوره کاری یک هفته ای در منزل مارک حضور داره ، اساس کار سایت برمبنای اعلام نیاز افراد به کسانی هست که حاضرند در قبال غذا و جای خواب در کارهایی به دیگران کمک کنند ، متقاضیان نیازمند هم با اعلام نوع نیاز کاریشون از طریق سایت ، با همدیگر ارتباط برقرار میکنند

کارهایی همچون کمک به خانه داری ، کمک به سالمند ، تدریس ، بچه داری ، کار در مزرعه ، تعمیرات خونه ، رانندگی و ... که در پروفایل افراد اعلام میشه و نحوء اعتماد هم از طریق شبکه ای است یعنی پس از گذراندن اون مدت برای همدیگه رفرنس میزارند و البته ظاهرا سایت هم یه هزینه مختصر ازشون میگیره و اکثرا جوانان و دانشجویان از این طریق تجربه های جالبی از زندگی در یه فرهنگ و یه ساختار متفاوت رو تجربه میکنند و همزمان سفر و گشت و گذار هم چاشنی کارشون میشه ...

خیلی زود به خونه مارک رسیدیم ، پس از پیاده شدت از توک توک من کرایه رو حساب کردم ولی جین سهم خودش را با من حساب کرد(20+20+20) ( خوب اینجا خارجه دیگه! و این حرکت کاملا طبیعی است !)  مینت Mint  همسر تایلندی مارک هم با لبخند معروف تایلندی به ما خوش آمد گفت و م آ Me-ah  دختر کوچولوی ناز و با نمکشون هم انگار ما رو از قبل میشناخت به راحتی با ما ارتباط برقرار کرد و  در همون لحظه ورود عروسکهاش رو به ما نشون داد !





لحظاتی بعد مارک هم به ما ملحق شد ، دقایقی بعد از رسیدن مارک آسمون تیره و تار شد و بارون شدیدی شروع به باریدن کرد و ما شانس اوردیم که در زمان بارش بارون خیابان نبودیم چون اونقدر شدید بود که تا آخرین روز سفر اثرات خیسی البسه و کوله ها قطعا رو کیفیت سفر ما تاثیر میذاشت ...

بعد  مارک ما رو به اتاقمون در طبقه دوم راهنمایی کرد و قسمتهای مختلف خونه ، آشپزخونه ، حمام و دستشویی و کلاس درس زبان و ... نشونمون داد و به جین گفت که شب رو  باید در کلاس درس بچه ها بخوابه ... شرایط ساخت خونه مارک به گونه ای بود که در طبقه دوم باید پاورچین پاورچین رفت و امد میکردیم چون اگه معمولی گام برمیداشتیم تمام خونه می لرزید مخصوصا شب و صبح همه رو از خواب بیدار میکرد ...

وجود پشه هم در فضای بیرون اتقاق ها مشهود بود مارک و مینت حسابی در مورد بسته شدن در اتاق ها و عدم ورود پشه حساس بودند البته ما همراهمون قرص ضد پشه و پماد قبل و بعد از گزش پشه همراه داشتیم و در این زمینه نگرانی خاصی نبود ...

اتاق ما

آشپزخونه تایلندی


راه پله


فضای طبقه دوم

بعد از جابجایی کوله ها ، سوغاتی مخصوص مارک که یه جعبه باقلوایی خوشمزه ایرانی بود و یک کارت پستال از مناظر ایران رو آماده کردیم و تقدیم مارک و مینت کردیم ...قابل ذکره که از طعم باقلوا خیلی خوششون اومده بود و در مورد محتویاتش و طعم خوشمزه اش حسابی کنجکاو بودند ...

پس از دقایقی گپ و گفت و قطع شدن بارون سیل آسا ، مارک پیشنهاد داد که با هم بریم و معبد قدیمی شهرشون رو ببینیم ، ما هم از خدا خواسته بلادرنگ قبول کردیم

مارک 3 تا دوچرخه داشت که من و جین با خودش با دوچرخه عازم معبد شدیم مینت و خانم هم دو نفری با موتور سیکلت مینت به معبد اومدند  جلوی دوچرخه مارک هم صندلی مخصوص م آ وجود داشت که معلوم بود از دوچرخه سواری خیلی لذت میبره ...

سیستم رانندگی در تایلند برخلاف ایران است و دوچرخه سواری هم باید در مسیر متفاوت انجام بشه ، خیلی وقت بود دوچرخه سواری نکرده بودم و برای اینکه حادثه ای بوجود نیارم و در گردش به چپ و راست اشتباه نکنم خیلی تمرکز میکردم و پشت سر مارک و جین حرکت میکردم مسیر رسیدن معبد از کنار رودخونه Nan میگذشت که بعد از بارش بارون هوا خیلی خنک تر شده بود و از اون هوای گرم و شرجی بانکوک دیگه خبری نبود بعد از 10 دقیقه دوچرخه سواری به معبد تاریخی و قدیمی فیتسانالوک رسیدیم Wat Nang Phaya  که ظاهرا تاریخ ساختش به (1448-1488) میلادی برمیگرده .

دوچرخه ها را بدون اینکه قفل و زنجیر بکنیم در گوشه ای از معبد پارک کردیم ، و به خانم و مینت ملحق شدیم ، حس خیلی فوق العاده ای بود که در یه شهر دور افتاده در یه کشور غریب ، یکی به استقبالت بیاد و بدون اینکه از قبل شما رو بشناسه در خونه اش رو بروت باز میکنه ، و بدون کوچکترین چشمداشت بهترین کاری رو که میتونه برات انجام میده ، این عین انسانیت است که در محدوده هیچ مرزی ، هیچ دین یا ملیتی محصور نیست و وجود فناوری و شبکه های ارتباطی نوین تسهیل شده ...


هوا کم کم داشت غروب میشد و ظاهرا عبادت بودایی هم همزمان با غروب آفتاب و حدود ساعت 7 شروع میشد ، با در آوردن کفشها وارد معبد شدیم و دقایقی رو در عین کنجکاوی در مراسم مذهبی شون شرکت کردیم ، دعاهایی رو به زبان سانسکریت و از روی کتابی با صدای بلند میخوانند ... بیرون معبد از مینت در مورد معنی دعاها پرسیدیم وگفت به زبان سانسکریت هست و خیلی دقیق معنی اون رو نمیدونه !

به اتفاق در فضاهای اطراف معبد قدم زدیم و مارک در  زمینه  تاریخچه این معبد و مجسمه های بودا و ... توضیحاتی رو داد بعدش عکسهایی رو به یادگار باهم گرفتیم ...


معبد قدیمی  نانگ در فیتسانالوک

معبد قدیمی  نانگ در فیتسانالوک

مجسمه بودا داخل معبد

مجسمه های اهدایی مردم به معبد ( پس از برآورده شدن نذرشون )


فضای محوطه معبد


با تاریک شدن هوا ، مارک پیشنهاد داد که برای خوردن شام به یکی از بهترین رستورانهای تایلندی در فیتسانالوک بریم ، مینت و خانم با موتور زودتر رفتند تا میز رزرو کنند و شام سفارش بدهند ما هم با دوچرخه دیرتر به اونها پیوستیم.

من همیشه در این جور مواقع یک کم دچار استرس میشم که نکنه نتونم غذای محلی رو بخورم و این خیلی بد و گاها توهین آمیز خواهد بود ، هرچند که قبلا در مالزی که به یه رستوران چینی دعوت شده بودیم مشکلی نبود ...

ظاهرا خانم به مینت گفته بود که ما خیلی به غذای دریایی Sea Food   علاقه نداریم و مینت هم از انواع دیگه غذاها سفارش داده بود که ما بتونیم تنوع غذایی تایلندی رو هم امتحان کنیم ...

میزها و فضای رستوران کاملا معمولی بود ، و خوشبختانه برنج ، نودل و قارچ و چند جور سبزی آبپز شده در غذاها بود که من مطمئن بودم میتونم بخورم ، در موقع شام اطلاعات زیادی در مورد تنوع غذای ایرانی ، تایلندی و کره ای مبادله شده و خانمها از به اشتراک گذاشتن این اطلاعات بیشتر لذت بردند ...

فقط یه جور سوپ بود ، که من یک کمش رو رو برنج ریختم و محتویاتش برام یک کم عجیب بود ، به فارسی از خانم پرسیدم میدونی این چیه داری میخوری!! گفت نه ولی بد نیست ، یک کم خوردم ولی دلم طاقت نیاورد پرسیدم این سوپ با چی درست میشه ؟ مینت گفت سبزی ، میگو و اختاپوس ... اختاپوس!!! من با خوردن چندین لیوان آب تونستم بدون اینکه تابلو بشه این قضیه رو حل و فصل کنم البته نه اینکه بد طعم باشه ،  ولی خوب دوست نداشتم اختاپوس بخورم !

بعد از اتمام غذا و وقتی گارسون فیش رو آورد به مارک گفتم که لطفا سهم ما رو محاسبه کن تا ما پول غذامون رو با شما حساب کنیم و مارک هم قبول کرد و البته قابل ذکره که غذا خیلی ارزون بود( نفری 80 بات ) هرچند که من فقط پلو و قارچ آب پزش رو تونستم با اطمینان بخورم ... تجربه رستوران محلی تایلندی هم تجربه بکر و خوبی بود که بخاطر کوچ سرفینگ تونستیم در خاطرات سفرهامون ثبت کنیم ... 



غذای تایلندی


بعد از برگشت به خونه ، مینت و م آ و خانم برای استراحت ، زودتر از ما جدا شدند  ولی مکالمات من جین و مارک پیرامون مسائل مختلف تا پاسی از شب ادامه داشت ، مسائلی همچون ازدواج جوانان ( موضوع مورد علاقه جین ) ، مسئولیت پذیری ، تربیت کودک ، رژیم غذایی و خیلی از موضوعات دیگه که واقعا به اشتراک گذاری سه فرهنگ مختلف جذابیت های زیادی برام داشت ...

قرار شد  مارک فردا صبح برای رفتن به سوخوتای نقشه و یکسری اطلاعات تکمیلی رو در اختیار مون بذاره و جین هم برای اومدن به سوخوتای همراه ما ابراز علاقه کرد و من هم گفتم اگه دوست داره میتونه با مابیاد ...

پاورچین پاورچین به طبقه دوم رفتم و زودتر از اون چیزی که فکرش رو بکنید به خواب عمیقی فرو رفتم ...

بازار چاتوچاک - پروژه آسیا تک بانکوک ( روز دوم)

با توجه به تغییر ساعت فیزیولوژیکی بدن ،  و علیرغم خستگی روز گذشته ، من طبق معمول نتونستم خیلی بخوابم و صبح زود از خواب بیدار شدم و جزء گروههای اولی بودیم که برای صرف صبحونه به رستوران حقیر هتل J two S رفتیم ، میز ها و صندلیها مندرس و کهنه به نظر میرسید ولی پذیرایی و تدارکات صبحونه هتل هیچ مشکلی نداشت و بسیار تمیز و قابل قبول بود و انواع و اقسام غذاها بر روی میز چیده شده بود و بصورت سلف سرویسی قابل انتخاب بود ،  از برنج ، عدسی و غذاهای پخته شده گرفته تا نیمرو و تخم مرغ پخته و انواع میوه های استوایی و شیر و چای و مربا  ... برای میهمانان چیده شده بود فقط اینکه چیزی بعنوان پنیر سرو نمیشد ! البته در روزهای بعد هم در فروشگاههای مختلف خبری از ماست معمولی نبود و فقط ماست میوه ای یافت می شد .آناناس و هندوانه و چند جور میوه استوایی هم جزء لاینفک صبحونه ما بود.

مقصد دومین روز ما در بانکوک ، بازار هفتگی چاتوچاک بود که به اسم  JJ bazar هم معروف بود ، این بازار بصورت هفتگی و روزهای شنبه و یکشنبه تشکیل میشه و با توجه به زمانبندی سفر ما، دومین روز و آخرین روز اقامت ما در بانکوک میتونستیم از این بازار دیدن کنیم ، خوشبختانه راههای دسترسی به این بازار آسون و با استفاده از سرویس حمل و نقل عمومی بانکوک مترو و  BTS براحتی میسره  ، که بستگی به محل اقامت و هتلتون میتونید هرکدوم از این دو مسیر را انتخاب کنید.


دانلود نقشه حمل و نقل عمومی در بانکوک 


راه دسترسی به چاتوچاک از طریق BTS  Sky Train: باید به ایستگاه موچیت  ( N 8)  برسیدکه در واقع آخرین ایستگاه ترن هوایی نیز هست و راه دوم استفاده از خط مترو  زیرزمینی می باشد،  که باید در ایستگاه چاتوچاک پارک پیاده بشید. ایستگاههای مترو یا همون MTS  با  علامت M  به راحتی مشخص است ، در صورتیکه از خطوط ترن هوایی با مترو تعویض خط کنید، خرید بلیط مجزا لازمه ، ولی بین خطوط مختلف ترن هوایی با خرید یه بلیط میشه براحتی در ایستگاه مورد نظر ، تعویض خط انجام داد ، نزدیک ترین ایستگاه BTSبه هتل J Two S   ایستگاه راچ تیوی  Ratchathewi بود  که در مجاورت هتل آسیا قرار داشت  با خرید یه بلیط  ،  در ایستگاه سیام ،  با تعویض خط ترن هوایی به راحتی به موچیت رسیدیم.

 پیشنهاد میشه با توجه به گرمای محتمل هوا و رطوبت بالا  ، برنامه تون را طوری تنظیم کنید که در ساعات اولیه صبح  به چاتوچاک برسید تا در هوای گرم خیلی اذیت نشید ما حدود 9 صبح رسیدیم .  پیدا کردن ورودی بازار هم خیلی ساده بود ،  چون خیل جمعیت به سمت بازار میرفتند و خودبخود ما رو به سمت ورودی بازار هدایت کردند ، فقط بهتر است در ورودی بازار نقشه بازار را تهیه کنید ( رایگان )  تا در پیدا کردن جهت و موقعیت یابی دچار مشکل نشید ، چاتوچاک بازار بزرگی است که از چندین بخش اصلی تشکیل شده که هر بخش با کوچه های باریک و دالان های تنگ به هم متصل می شوند و طبق نقشه در هر بخش اختصاص به گروه خاصی از کالاها اختصاص داره ولی عملا در خود بازار این دسته بندی بطور دقیق رعایت  نمیشه ، اولین کار پس از تهیه نقشه تعیین موقعیت بود تا با الویت بندی بازارها ، در حداقل زمان ،  بیشترین استفاده رو از بازار داشته باشیم .  برخلاف مراکز خرید بانکوک که هوای خنک به خریداران آرامش میداد ، در چاتوچاک تراکم جمعیت و گرمای هوا من رو یک کم عصبی میکرد و البته در بعضی از فروشگاهها از کولر استفاده میکردند ولی بطورکلی چاتوچاک گرم و شرجی بود!  قابل ذکر است که سفر ما در خنک ترین ماه سال بود و قطعا در روزهای تابستانی شرایط گرم تر و شرجی تر خواهد شد ، برای فرار از گرمای هوا  یه بستنی نارگیلی در پوسته کلفت یه نارگیل خیلی حالمون رو جا آورد ، این بستنی کنار خیابونی با یه پرچم کوچیک تایلند تزئین شده بود  و در داخلش علاوه بر بستنی  نارگیلی ،  ذرت هم  داشت و خیلی خنک کننده و انرژی بخش بود،  اگه رفتید از امتحان کردنش غافل نشید ، 

همه جور کالایی در چاتوچاک یافت میشد کالاهای دسته دوم و پوشاک بزرگسال و کودک و کالاهای تزئینی و ... خرید در بازارهای اینچنینی ، برای یافتن کالا با قیمت مناسب ،  نیاز به صرف انرژی و چونه زدن داره که برام خیلی لذت بخش نیست ! چون همیشه فکر میکنی این چیزی که خریدی شاید گرونتر از قیمت واقعی اش باشه و چونه زدن برام اصلا  جالب نیست !  ولی برای خرید هم مجبوری چونه بزنی چون قیمت ها غیر واقعی است و گاها چند ده برابر قیمت اصلی گفته میشه ! ولی در مجموع در این بازار قیمت ها بسیار مناسب تر و ارزونتر از سایر بازار ها در بانکوک به نظر میرسید ...




در بین بخشهای مختلف بازار که توسط یک خیابان عریض به هم دیگه متصل میشد ، بهترین مکان برای فروش نوشیدنی های خنک ، میوه های برش شده استوایی و سایر غذاخوریهای خیابانی بود ... صدای سرو صدای طبل و آواز خوندن گروهی توجه ما رو به خودشون جلب کرد ، گروهی از جوانان  مشکی پوش که با صدای موزیک و نواختن طبل در طول خیابان با سرو صدای زیادی در حال حرکت بودند که ظاهرا  خبر از افتتاح فروشگاهی رو در این بازار به اطلاع عموم میرسوند و این نوع تبلیغات هم در نوع خودش جالب بود!

در گوشه دیگه بازار چند تا جوون در حال اجرای حرکالت موزون و منظم و هماهنگی بودند که با اجرای موزیک همراه بود و اعضاء گروه همگی تی شرت های زرد رنگ پوشیده بودند و عده  زیادی نیز از رقص  وپایکوبی اونها که به مناسبت روز تولد پادشاه تایلند انجام میشد تصویر برداری میکردند. جالب اینکه تقریبا 70 الی 80 درصد مردم بانکوک از تی شرت و پیراهن های زرد رنگ که روش تصاویری از دوچرخه و یا شعار Bike For Dad  نوشته بود پوشیده بودند و همراهی عمومی مردم با یه حرکت ظاهرا حکومتی هم برامون جالب بود علیرغم اینکه گاها در اخبار خبرهایی رو در مورد اعتراضات مردمی  قرمزها شنیده بودیم ...

در گوشه دیگه ای از خیابان اصلی بازار چاتوچاک ،  دفتری یادگاری گذاشته شده بود که افراد در اون جملاتی رو به یادگار مینوشتند و ما هم یادگاری رو در اون دفتر به زبان انگلیسی و فارسی یادداشت کردیم و برای مردم و پادشاه تایلند آرزوی شادی کردیم ، افرادیکه پشت سر ما بودند با دیدن نوشته های فارسی و متفاوت ما توجه اشون جلب شد و از ما سوالاتی رو در مورد کشورمون و نگاهمومن به تایلند پرسیدند و ما هم با حوصله و خوشرویی دیدگاه مثبت مون رو در این مدت کوتاه نسبت به مردم و کشور تایلند بهشون ابراز کردیم و اونها رو خوشحال کردیم ... 

در بازار چاتو چاک ، برای انتخاب مسیر بهتره که در ابتدا در راهروهای اصلی بازار قدم بزنید و در صورتیکه به کوچه های فرعی میرید جهت یابی رو از دست ندید چون  کوچه ها و بازار ها خیلی  شبیه بهم و گیج کننده هستند  ، پس از چند ساعتی قدم زدن در گوشه گوشه بازار و کم و بیش خرید ! مهمترین خرید من 3 دست لباس زرد رنگ تایلندی که واقعا در اون روزها خیلی مد بود برای خودم و بردیا و مامانش تا در یه فرصت مناسب سه نفری بپوشیم و با پوشیدنش یاد خاطرات سفرمون بیفتیم ...

پس از تجربه موفق و خوش مزه غذاهای خیابونی  شب قبل  ، اینبار با اعتماد به نفس بیشتری سمت غذاهای خیابونی رفتیم مرغ سوخاری ، هشت پای سرخ کرده ، میگو و ماهی از گزینه های وسوسه کننده بود ( البته به غیر از 8 پا!) البته غذاهای دیگه تایلندی که شبیه سوپ و خوراک و نودل های آبدار بود گمون نکنم به ذائقه همه خوشایند باشه و بوی تند اونها گاها آزار دهنده است ولی مرغ سوخاری که در قطعات ران و سینه آماده شده بود ،  چند قطعه با قیمت مناسبی ناهار دومین روز ما رو در بازار چاتوچاک شکل داد ،  با نون و نوشابه ای رو هم از قبلش خریداری کرده بودیم  ، در گوشه آرومی از بازار ناهار خوشمزه و داغ رو که با سس تند فلفلی آغشته شده بود نوش جون کردیم ! و در نیمکتی که در اون گوشه دنج  بود ، دقایقی رو به استراحت و تجدید قوا سپری کردیم در ساعات ظهر هوا گرمتر و تعریق شدید ما رو خسته تر کرده بود ولی پس از استراحت گوشه های کشف نشده بازار و مورد بررسی و بازدید قرار دادیم ، یه فروشگاه نوشیدنی هم در گوشه ای از خیابان توجه عابرین رو با پخش موزیک های ریتمیک غربی و حضور DJ خانومی که با دقت و حس خاصی موزیک رو برای مشتریهای داخل فروشگاهها و عابرین تنظیم میکرد ... با  وجود مشتریهای  پرشمارغربی که مشغول نوشیدن نوشیدنی های سبک و کم الکل بودند،  آدم یادش میرفت که اینجا شرق آسیاست !

 یه آشپزی  با قیافه  اروپای شرقی  یا شاید ترک  که مشغول بهم زدن دسپتختش بود در مجاورت این بار ،  با حرکات موزون ، توجه توریست ها رو به خودش جلب کرده بود و خیلی ها با هاش عکس میگرفتند و وقتی  متوجه دوربین هایی فیلم و عکس  می شد  ژست های متنوع میگرفت و  جو انرژی بخش و فانی رو بوجود آورده بود ...





دفتر یادگاری پادشاه تایلند


اختاپوس  کبابی



به رنگ و ترکیب لباس ها دقت کنید!





گوشه دنج بازار

حدودا ساعت 3  بعد از ظهر ، دیگه واقعا خسته شده بودیم و  برای غروب   بازدید از پروژه آسیا تک  رو برنامه ریزی کرده بودیم ، یکی از دوستان کوچ سرفینگ بانکوک که قرار بود در یکی از روزها ملاقاتش کنیم آسیا تک رو به ما پیشنهاد داده بود و در پیامکی که از طریق واتس آپ برامون فرستاده بود یادآور شده بود  که برای رسیدن به آسیا تک باید به ایستگاه ه سپاهان تکسین  بریم و در اونجا یکسری کشتی ها رایگان Free Shutel  داره که انحصاری برای آسیا تک هست و میشه  اوقات خوبی رو  اونجا بگذرونیم ، آسیا تک جزء  جاهایی نبود که قبلش بررسی کرده باشیم و اطلاع خاصی در موردش نداشتیم و بازدید از اون رو جایگزین نیرامیت شو کردیم    ( نیرامیت شو برنامه فرهنگی است که برای آشنایی با فرهنگ  تایلند  اجرا میشه و یکسری نمایش ها و رقص های سنتی و فرهنگی تایلندی رو شامل میشه ) ...

تا غروب آفتاب دو سه ساعتی وقت داشتیم میتونستیم بریم هتل یه استراحتی بکنیم  و بعدش بریم برای آسیا تک ، ولی ترجیح دادیم یه ساعتی رو در پارک و فضای سبز کنار بازار چاتوچاک استراحت کنیم و بعدش مستقیم به سپاهان تکسیمن بریم و در وقت و هزینه رفت و آمد صرفه جویی کنیم ....

برای رسیدن به پارک از یکی از خیابانهای اطراف بازار به سمت پارک رفتیم و با گذر از یک سری غذاخوریهای تایلندی آز همونهایی که بوهای تند ادویه هاشون آدم رو آزار میده رد شدیم و خدا رو شکر کردیم که نوع غذای خیابانی مطلوب ما اصلا از این بوهای آزار دهنده نمیده و ... 

پارک مجاور بازار چاتوچاک  بزرگ ، سرسبز و مملو از جمعیت بود وجالب اینکه هیچ کی روی چمن ها دراز نکشیده بود! و کسایی که روی چمن ها استراحت میکردند یک زیراندازی رو اجاره میکردند و رو زیرانداز دراز کشیده بودند ، دریاچه بزرگی هم در وسط پارک وجود داشت ،  هوا در پارک خنک تر و مطلوب تر از بازار بود ...یه ساعتی ریلکسیشن و استراحت کردیم و پس از گشت و گذاری در پارک عازم سپاهان تکسین شدیم از طریق ایستگاه موچیت با خرید یک بلیط مستقیم به سمت ایستگاه Sapahan  Taksin رفتیم ریال  فقط لازم بود که در ایستگاه سیام خط BTS را عوض کنیم ، خنکی هوا در داخل خطوط ترن هوایی و مترو خیلی لذت بخش بود و فاصله 13 ایستگاهی تا مقصد براحتی و در کوتاهترین زمان ممکن سپری شد ، پس از خروج از ایستگاه و با دنبال کردن خروجی های سمت چپ ایستگاه به کنار رودخونه معروف چائو پرادیا رسیدیم  ، پیدا کردن قایق های رایگان آسیا تک  Free Shuttle خیلی سخت نبود این قایق ها هر روز از ساعت 10:10 صبح  تا 10:10 شب فعال بودند و با توالی نیم ساعته از اسکله حرکت می کنند.





همه جا زرد رنگه !!




Asiatique River Front

صف ورودی خیلی طولانی به نظر میرسید ، فکرکردیم چند ساعتی رو باید اینجا  و در صف قایق هدر بدیم ، به ابتدای صف سرک کشیدم تا از مقصد مطمئن بشم ، خوشبختانه قایق بزرگتر از انتظار بود و در واقع کشتی کوچکی بود که همه افراد در صف موفق به سوار شدن شدند  با توجه به اینکه از قبل  سفر اطلاعاتی در این مورد نداشتیم کاملا پیش بینی نشده بود و براساس پیشنهاد گویی Goie  عازم اینجا بودیم ، بعدا متوجه شدیم که یه کمپانی  دانمارکی در سیام  برای داد و ستد شرکتش،  این اسکله  رو در جوار رودخونه  Chao Phraya  ایجاد کرده بود و در سال 2012بابازسازی اسکله ، فروشگاهها و رستورانهایی را به سبک غربی  ایجاد کردند که در شب فضای خیلی جذابی را برای بازدید کنندگان فراهم میکنه ، 

پس از سوار شدن به کشتی کوچک رایگان در کمتر از 15 دقیقه و بدون توقف به آسیا تک رسیدیم  ، چرخ فلک بزرگی هم  به نام Mekhong  در کنار این مجتمع  ایجاد شده  این چرخ فلک نسبتا بزرگ خیلی وسوسه کننده بود  با خودمون گفتیم که چون فرصت سوار شدن چرخ فلک لندن رو نداریم !!حداقل  این چرخ و فلک رو به نیت چرخ و فلک لندن ( چشم لندن ) سوارشیم ، پس از گذر از بین فروشگاهها و غذاخوریهای که به سبک غربی طراحی شده بود به چرخ و فلک رسیدیم و پس از گذر از صف نسبتا کوتاهی سوار چرخ فلک شدیم ، ارتفاعش کمتر از اون چیزی بود که از پایین متصور بودیم  مدت زمانیکه در بالا بودیم حدودا 10 تا 15 دقیقه طول کشید و با توقف های کوتاهی که برای پیاده و سوار شدن افراد انجام می شد فرصت خوبی برای تصویر برداری پیش می اومد و در داخل کابین با روشن کردن چراغ های داخل میشد عکس سلفی به یادگاری گرفت ...

  که از 5 عصر تا نیمه شب فعال است قیمت بلیط  چرخ و فلک به شرح زیر است :

بزرگسال 300 بات ، بچه ها با قد کمتر از 120 سانت 200 بات و برای افراد مسن بیش از 60 سال 200 بات و برای افراد ناتوان و معلول جسمی هم 150 بات است. 

رستورانها با فضای غربی و اجرای موزیک زنده ، فضای کریسمس همه و همه آسیا تک رو به تیکه غربی بانکوک متمایز میکرد حتی متکدیان این مجتمع هم از روش هنرمنددانه گدایان اروپایی پیروی میکردند ... پس از ساعتی گشت و گذار مجددا با همان قایق های رایگان به ایستگاه سپاهان تکسین برگشتیم در بین راه آتش بازی به مناسبت تولد پادشاه بانکوک از دور دست پیدا بود و هوای خنک و قایق سواری در رودخانه پرآب هم بسیار لذت بخش بود ... 









چرخ و فلک آسیا تک بانکوک









قفل های عشاق به تقلید از نمونه اروپایی !

متکدی نوازنده خردسال!

پیشواز کریسمس 2016







متکدی با استایل اروپایی










بزودی ... ادامه سفر و   عزیمت به فیتاسانالوک و ملاقات با معلم انگلیسی و  تجربه جالبی از یک خانواده انگلیسی- تایی رو  در پیش خواهیم داشت 


تاریخ احتمالی بروز رسانی وبلاگ و انتشار  پست بعدی همزمان با آغاز سال نو - 1395



شب های زنده بانکوک - خیابان کاسانرود

Khaosan Road or Khao San Road

ถนนข้าวสาร


همانطور که در پست قبلی گفته شد ، عازم ایستگاه مرکزی راه آهن بانکوک  Hua Lamphong Railway station   شدیم  ، بعد از خروج از ایستگاه مترو به راحتی و در فاصله کوتاهی به ایستگاه  راه آهن  رسیدیم ، باجه های متعددی برای فروش در نظر گرفته شده بود البته همه باجه ها فعال نبود،  در انتهای یکی از صف های نه چندان طولانی ایستادیم سعی کردیم که تفاوت باجه ها را با سرک کشیدن رو شیشه باجه یا از نوشته های روی باجه ها  و مانیتورها سر دربیاریم و در حال کنجکاوی ، یه مرد نسبتا مسن به من نزدیک شد و به زبان انگلیسی و لهجه گویا و مناسبی  از من پرسید کجایی هستی ؟ و کجا میخواهی بری ؟ بعد از اینکه مقصد رو بهش گفتم ما را به اتاق مخصوصی راهنمایی کرد که ظاهرا برای فروش بلیط برای مسافرین خارجی در نظر گرفته شده بود، راستش ،  اولش بهش اعتماد نکردم و تجربه دغل بازی هندیها و محبت های سودجویانه اونها تو ذهنم بود الکی بهش گفتم باشه و ازش جدا شدم ، رفتم داخل اتاق خلوت بود و این یک کم شک من رو بیشتر کرد از فروشنده ، قیمت بلیط به مقصد فیتسانالوک را پرسیدم و  مجددا به انتهای  همون صف باجه های معمولی فروش بلیط  اومدم و از آخرین نفری که در صف بود سوال کردم و مطمئن شدم که بنده خدا درست راهنمایی کرده و قیمت بلیط فرقی نداره و فقط داخل اون دفتر فروش بلیط به خارجیها و با پاسپورت خارجی بلیط میفروشند و این هم نشان از فراهم بودن بستر توریسم در تایلند هست که برای جلب رضایتمندی بیشتر توریست های خارجی امکانات  مناسبتری رو براشون در نظر گرفتند ( البته در هند چنین خدماتی را با قیمت چند برابر ارائه میکردند) مجددا داخل دفتر فروش شدیم  اینبار سه تا چهار توریست اروپایی داشتند بلیط میخریدند ولی لحظاتی بعد نوبت ما شد و فروشنده بلیط با خوش رویی ساعات حرکت قطار از بانکوک به فیتسانلوک رو گفت و برای اطمینان بیشتر،  با چرخاندن مانیتور روی میزش ، ساعات حرکت و قیمت بلیط را به ما نشون داد .

در مکاتبات قبلی  با مارک  میزبان ما در فیتاسانالوک ، در مورد مناسبترین ساعات رسیدن ما به خونه اشون و همچنین ساعات حرکت قطار ها پرسیده بودم و مارک ساعت حرکت قطار ها رو بطور دقیق ایمیل کرده بود و پیشنهاد کرد با قطاری بیاییم که ساعت 4-5 به شهرشون برسیم و چون با وجود دختر کوچولوی 2 ساله اشون  واینکه  اون معمولا زود میخوابه  براشون بهتره که ما در ساعات عصر اونجا باشیم  ، برای این انتخاب دو گزینه داشتیم ،  اولی قطار معمولی و با سرعت کم  که در ایستگاههای زیادی توقف داره و جزء قطارهای خیلی معمولی محسوب میشه و ضمننا فاقد کولر هست و دومی قطار سریع السیر که با امکانات رفاهی خوب و تهویه مطبوع و کولر و ...

تفاوت اینه که  قطار معمولی ساعت حرکتش 9 صبح بود ولی قطار دومی 10:30 حرکت میکرد ولی زمان رسیدن هر دو قطار تقریبا یکسان بود  اما اختلاف چشمگیر در  قیمت بلیط قطارها بود، قطار معمولی نفری 65 بات بود ولی قطار سریع السیر و درجه 1 نفری 479 بات بود !  اولش اختلاف زیاد قیمت ما رو وسوسه کرد که قطار ارزونه رو انتخاب کنیم ولی چون مارک قطار سریع السیر رو پیشنهاد کرده بود و ممکن بود گرمای قطار بدون تهویه هم ما رو اذیت کنه دو بلیط به قیمت 958 بات خریدیم  ، که از طریق ثبت مشخصات پاسپورت  براحتی انجام شد و بلیط برامون صادر شد و خیالمون راحت شد .








بعد از اینکه از خرید بلیط و اجرای قطعی برنامه تنظیم شده قبلی ، مطمئن شدیم ، از فروشگاه کوچیکی که در ایستگاه بود یه کم خوراکی خریدیم و لحظاتی بر روی صندلیهای ایستگاه استراحت کردیم من هم از این فرصت استفاده کردم و پلتفرم های سوار شدن قطار و  زوایای اطراف رو تا اندازه ای  کشف کردم، ضمننا دستشویی ایستگاه هم برخلاف دستشویی های عمومی بانکوک 2 بات هزینه داشت !

بعد از خروج از ایستگاه هوا  تقریبا تاریک شده بود و برای این مرحله از قبل برنامه ریزی خاصی نداشتیم  با توجه به فاصله نسبی ایستگاه قطار و هتل ، برگشت به محل اقامت و استراحت و خروج مجدد خیلی مقرون  به صرفه نبود اولش تصمیم گرفتیم با کمک GPS پیاده و قدم زنان به سمت رودخانه مشهور چائو پرایا بانکوک بریم ولی پس از لحظاتی قدم زدن و شرجی بودن هوا ، خانم یک کم عصبی و خسته به نظر میرسید، برای جلوگیری از بدترشدن اوضاع ،  از پیاده رفتن منصرف شدیم سپس تصمیم گرفتیم به ایستگاه سوار شدن کشتی کروز  River City بریم که ظاهرا مرکز خریدی هم در کنارش بود ولی مطمئن نبودیم که در اون ساعت و در صورت نبودن کشتی  کروز ، جاذبه دیگری اطرافش هست یا نه و احتمالداشت  مراکز خرید در اون ساعت هم بسته باشه ،  از یه تاکسی قیمت رو پرسیدیم 200بات  میگرفت و تا اونجا میبرد با توجه به اینکه در مورد مقصد اطمینان نداشتیم از صرف هزینه  و وقت از  رفتن به اونجا نیز صرف نظر کردیم،  البته خستگی روز اول و نا آشنایی با حال و هوای بانکوک در شب  نیز بر تعلل تصمیم گیری ما نقش داشت ،

اینبار ابتکار عمل رو دست گرفتم و بدون تردید تصمیم گرفتیم بریم خیابان کاسانرود ! که قبلا در موردش چیزهای خوبی خونده بودم و تقریبا مطمئن بودم فضای غیر خانوادگی نداره ، چون انتخاب خیابانهای شبانه  در بانکوک باید با دقت صورت بگیره چون همانطوریکه میدونید زندگی شبانه در تایلند تعاریف متفاوتی داره و جاذبه های جنسی برای مجردها و افراد مسن ، اون خیابانها رو در شب ها پر رونق کرده ، ولی کاسانرود با اون فضا فاصله زیادی  داشت .

با توجه به اینکه رو نقشه مسیر حمل و نقل عمومی برای کاسانرود دیده نمیشد و فاصله ایستگاه راه آهن با کاسانرود نسبتا نزدیکتر از فاصله هتل ما بود ، انتخاب گزینه تاکسی  اجتناب ناپذیر بود از چند تا تاکسی قیمت پرسیدم اکثرا حدود 250بات قیمت دادند که به نظرم گرون بود وقتی من 100 بات پیشنهاد میدادم  قبول نمیکردند ! خلاصه با یه توتوک و با 100 بات به توافق رسیدیم ...

توتوک سواری در بانکوک خیلی لذت بخشه   توتوک همان موتورهای سه چرخه ای است که بخش مهمی از سیستم حمل و نقل عمومی بانکوک رو شکل میده و مشابه این توتوک ها در هند وجود داشت که بهش موتور ریکشاو میگفتند ولی در مجموع توتوک های تایلندی   نسبت به ریکشاو های هندی خیلی شیک تر و قشنگ تر بودند ، از مزیت های توتوک سواری این بود که راننده های توتوک با مهارت زیادی در لابلای ترافیک مرگبار بانکوک ویراژ میدادند و وزش باد خنک هم توتوک سواری رو لذت بخش تر میکرد ...در مسیر از خیابانهای زیادی عبور کردیم که همگی به شکل خیلی زیبایی چراغانی و تزئیین شده بوند ... در کمتر از نیم ساعت و با اندکی توقف در ترافیک شبانه به کاسانرود رسیدیم خیابان زنده و پویا و پرترددی بود و حضور پرشمار توریست های زن و مرد اروپایی شجاعت ما رو در این گشتت شبانه زیادد کرد چون شب اول بود و شهرت منفی خیابانهای پیاده روی بانکوک یک کم  ما رو محتاط کرده بود بر خلاف گزینه های دیگه  همچون خیابان نانا Na Na T ، خوشبختانه کاسانرود انتخاب مناسبی بود...

 فروشنده های دوره گرد ، غذا خوری های خیابانی و رستورانهایی که صندلیها و میزهاشون رو در فضای باز گذاشته بودند ، سر و صدای موزیک  که از بارهای  متعدد  از گوشه گوشه خیابون به گوش میرسید و غذا خوریهای بین المللی همچون کینگ برگز ، مک دونالد و KFC هم این خیابان رو برای گشت شبانه بسیار مناسب کرده بود ، فروشنده های خیابانی ، غذاهایی همچون سوسک های برشته ، عقرب کبابی و کرم بریان رو  هم  برای عرضه داشتند!  و جالب اینکه برای عکس گرفتن از این خوراکیها باید 10 بات میدادی !! البته به نظر این غذا بومی چینی های بانکوک باید باشه و یه بچه چینی چنان با اشتها و مثل چیپس عقرب میخورد که باعث شد کمتر احساس گشنگی بکنیم ! 

فروشگاه 7-11 هم مثل همه جای بانکوک در این خیابان شعبه داشت قابل ذکر است که این فروشگاه های زنجیره ای در همه جای تایلند به  وفور دیده میشه و ساعات کارشون  معمولا مطابق اسمشون از 7 صبح الی 11 شب هست ،  سون ایلون در واقع سوپر مارکت های کوچیکی و گاها بزگی  هستند که همه جور وسایل خوراکی مورد نیاز رو میشه ازشون خریداری کرد و چون مثل فروشگاههای زنجیره ای بزرگ روی همه اجناس قیمت داره خرید در اونها خیلی راحت و لذت بخشه  ...


خیابان کاسانرود خیلی طولانی نبود و ما دو سه بار از بالا تا پایین خیابان رو قدم زنان پیمودیم و نداشتن محدودیت زمانی هم حس خوبی به آدم میداد،  اولش خانم پیشنهاد کرد که بریم کینگ برگر ، ولی  با دیدن توریست های زیادی که با اشتهای  زیاد داشتند غذای خیابانی رو میخوردند،  یک کم  نظر مون رو تغییر داد، گفتیم یه غذای خیابانی رو امتحان میکنیم اگه خوشمون نیومد بعدش میریم کینگ برگر... 

انواع نودل  -  تخم مرغ و میگو  یا مرغ ( 50 بات)       Egg+ Pad Thai + Shrimp   کامل ترین غذای خیابانی بود   و  اگه بدون مرغ یا میگو رو انتخاب کنید 30 بات میشه  و نودل خالی هم 30 بات ،  کباب گوشت ، مرغ ، پورک  هم  بصورت سیخ های کوچک (سیخی 20 بات )  عرضه می شد، ما یه نودل مرغ و تخم مرغ با سس تند رو انتخاب کردیم و از هرنوع کباب هم چند سیخ انتخاب کردیم و نون و نوشابه هم از فروشگاه 7-11 خریدیم غذاش خیلی  خوشمزه بود فقط اینکه سسش تند هست و کلا در نودلش از نمک کمی استفاده میکنند ولی کباباش واقعا خوردن داره ! اونشب قرار بود این پیش غذای ما باشه ولی تا رسیدن به هتل کسی فکر غذای مجدد به سرش نزد !بعد از سیر شدن شکم ، در مسیر یه چیز خوشمزه دیگه رو امتحان کردیم و یه خوردنی بود که با موز سرخ شده طبخ میشد و با شیره شیرینی که بهش اضافه میکردند اون رو خوشمزه تر میکرد اسمش رو نمیدونم چی بود ولی ما اسمش رو گذاشتیم ساندویچ موز سرخ کرده !

بعد از اینکه مطمئن شدیم  که همه جای کاسانرود رو دیدیم به خیابانهای اطراف رفتیم که حسابی با چراغهای رنگی و پرچمهای زرد رنگ تزئین شده بود در اون سوی خیابان صدای موزیک  توجه ما رو به  اجرای زنده موسیقی و رقص جلب کرد با گذر از خیابان پرتردد ، خودمون رو به محل تجمع رسوندیم گروههای چند نفره دختر و پسر موسیقی های شاد تایلندی رو اجرا میکردند و با توجه به تصاویر متعدد پادشاه تایلند به این نتیجه رسیدیم که  این چراغونی و تزئین به خاطر روز تولد پادشاه تایلند هست و روی پرچم ها  این نوشته دیده میشد Long life King ...


کاسانرود











کباب گوشت ، مرغ  و  پورک !

ساندویچ موز سرخ کرده !


دقایقی رو به تماشای اجرای زنده موزیک و هنرنمائی خواننده های زن و مرد تایلندی گذروندیم و همزمان عده ای که از این موزیک به وجد اومده بودند با حرکات موزون موزیک رو همراهی میکردند و با دادن دسته گل به خواننده و حتی دادان پول شاباش به خواننده ها انرژی میدادند...البته صدای خواننده و موزیک برای ما خیلی جذاب نبود و فقط حس کنجکاوی ما رو ارضاء میکرد ....
















چراغانی و تزئین خیابانها به مناسب روز تولد پادشاه تایلند


توک توک در بانکوک  .....بدون شرح !

پس از ساعتی گشت و گذار در خیابانهای اطراف کاسانرود با توجه به خستگی زیاد ،  به راحتی  و بدون هیچ توضیح و آدرس دهی  با نشون دادن کارت هتل باپرداخت 100  بات  ( البته با مختری چونه زدن ) با توک توک به هتل برگشتیم و اولین شب اقامت ما در بانکوک به خوبی سپری شد ...


روز دوم اقامت ما در بانکوک رو به  رفتن به بازار هفتگی چاتوچاک  یا همون جی جی بازار  اختصاص دادیم ....

بزودی ...