سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید
سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

سفر - کوچ سرفینگ - تجربه متفاوت

این وبلاگ صرفا ماحصل تجربیات شخصی من است ... لطفا برای برقراری هرگونه ارتباط صرفا از قسمت نظرات استفاده بفرمایید

بندر هامبورگ ( 1 ) - آلمان

خلاصه بعد از دو روز اقامت در مله و اسنابروک با خاطرات خوب از ماقیان خداحافظی کردیم ساعت 11:58 دقیقه از ایستگاه قطار محلی به سمت اسنابروک رفتیم و ساعت 12:12 دقیقه در پلات فرم 12 پیاده شدیم حدودا نیم ساعت فاصله زمانی بود تا قطار برمن برسه و زمانبندی که از طریق اینترنت بدست آورده بودیم کاملا دقیق بود راس ساعت 12:38 دقیقه بدون کوچکترین تاخیری قطار برمن رسید و ما سوار قطار دوطبقه شدیم ولی متاسفانه بازهم جای خالی نبود و چاره ای جز سرپا موندن نداشتیم ! من که دیگه تجربه قطار هامبورگ - کلن رو داشتم رودروایستی رو کنار گذاشتم و اولین پله خالی رو پیدا کردم همونجا نشستم چون همون جا هم سریع پر میشد !! ایستادن با کوله پشتی 13 کیلویی و یه دوربین به گردن ! و یه کیف اضافه رو شونه ...همه و همه آدم رو به بی خیال شدن (Take it easy) تشویق میکرد ... البته کف قطار موکت شده و تقریبا تمیز بود ....


ساعت 14 به شهر برمن رسیدیم ، فقط 10 دقیقه برای تعویض پلاتفورم وقت داشتیم و پس از تعویض قطار ساعت 15:20 دقیقه به ایستگاه مرکزی قطار در هامبورگ رسیدیم .


از طریق کوچ سرفینگ با 2 نفر هماهنگ کرده بودیم ، یکی از اونها یورک جوان 39 ساله هامبورگی بود که بسیار مشتاق میزبانی بود قرار شد که ایستگاه مرکزی بیاد دنبالمون و برای ساعت 4:30 باهاش هماهنگ کردم Jorg  آدم متفاوتی بود و خصوصیات اخلاقی خاصی داشت و بسیار در کوچ سورفینگ فعال بود و بیش از 200 کامنت مثبت داشت ولی به شدت استرسی و منظم به نظر میرسید و قبل از رسیدن ما ، چندین ای میل فرستاده بود و تاکید داشت که دیر سر قرار نرسیم چون به زمان بسیار اهمیت میداد و حتی آخرین عکس خودش و لباسی رو که اون روز پوشیده بود رو برام ای میل کرد که مبادا نتونیم پیداش کنیم ... من هم بهش توضیح دادم که من کلا آدم خوش قول و پانکچوالی هستم ولی مسافرت در یک کشور دیگه و مواجه شدن با چیزهایی که تجربه اش رو قبلا نداری ممکنه وقت شناسی آدم رو تحت تاثیر قرار بده ولی من سعی خودم رو میکنم !!


            عکسی که یورک آون روز برامون ای میل کررد تا اون رو  براحتی بتونیم بشناسیم!


به خاطر حساسیت یورک ، تصمیم گرفتیم یه ساعت زودتر برسیم که یه موقعی میزبانمون رو معطل نکرده باشیم ....


بهش اس ام اس زدم و گفتم روبروی باجه اطلاعات منتظرش هستیم ...توی این فاصله فرصتی شد که توی ایستگاه و اطرافش یه دوری بزنیم و یه چیزی بخوریم ... در گوشه ای از ایستگاه سالنی بود که مجهز به محفظه هایی برای نگهداری وسایل و کیف های مسافرین بود ، با پرداخت مبالغی می تونستی اونجا رو اجاره کنی و بدون کوله پشتی به گشت و گذار در شهر بری امکان خوبی است که ما توی ایران از اون بی بهره هستیم ....

خلاصه توی این فاصله یه بستنی  دو یورویی خوردیم و منتظر اومدن یورک شدیم ... یه آلمانی واقعی ... با قدی بیش از 2 متر ، منظم و دقیق و با برنامه ! به راحتی از بین اونهمه جمعیت شناختمش چون یه سر و گردن از همه بلندتر بود و از دور می تونستی اون بالاها ببینیش ....

با هر قدمی که برمی داشت از ما 2 متر فاصله می گرفت و ما مجبور بودیم یه جورایی دنبالش بدویم !!

یورک برای یه شرکت دارنده چندین پمپ بنزین کار میکرد و ماشینش رو توی یه پمپ بنزین پارک کرده بود .... اولین کاری که کرد این بود که به ماقیان زنگ بزنه و رسیدن ما رو اطلاع بده ، گرمی و احساس مسئولیتی که  در اولین نگاه دور از ذهن میرسه ... بعدش پیشنهاد داد که با ماشین جاهای دیدنی شهر رو بگردیم و ببینیم و یه تور چند ساعته بازدید از شهر هامبورگ ....


با علاقه و اشتیاق جاهای دیدنی شهر رو به ما معرفی میکرد و توضییح میداد دقیقا مثل یک راهنمای تور و با برنامه قبلی .... و تمام کارهاش با برنامه قبلی و تنظیم شده بود و برای هر قسمتی از این بازدید زمانبندی خاص خودش رو داشت ....


                  بخشی از بندر هامبورک ( جزئی از برنامه تور هامبورگ گردی با ماشین )


یورک به ما پیشنهاد کرد یه تئاتر موزیکال کوبایی بریم (Thalia) و به ما گفت  قیمت بلیطش نفری 70 یورو هست و برای ما دو نفر140 یورو میشه ! بلیطش برای ما یکم گرون بود ولی یورک گفت نگرون بلیط نباشید چون بلیطش اهدایی است و توضیح داد که توی آلمان کارمندان و کارکنان برای دریافتی حقوقشون باید مالیات پرداخت کنند و اگر کسی توی فعالیتهای هنری و اجتماعی هزینه کنه اون مبلغ هزینه از مالیاتش کم میشه و یورک هم یکی از حامیان مالی این تالار تئاتر هست و اونا براش برای کنسرت های مختلف بلیط هدیه می کنن و از شانس  ما اجرای کنسرت 28 جولای بود و به اونها توضیح داد که براش از ایران مهمون اومده و اونها هم یه بلیط دیگه بهش اهدا کردند ولی متاسفانه بلیط تکی اون مربوط به طبقه دوم بود و ما توی ردیف سوم  بلیط داشتیم .....


                                                   پوستر کنسرت رقص کوبایی



بعد از گشتی توی شهر و گذر از جاهای دیدنی مثل Rathaus و Hafencity و خیابون Red Light سایر قسمتهایی که بعلت کثرت توضیح اصلا یادم نمیاد به سمت دریاچه آلستر رفتیم ، دریاچه بزرگ و زیبائی که واقعا قدم زدن در اطرافش به آدم آرامش میداد و جای بسیار خوبی برای دویدن و ورزش بود و گروههای زیادی از مردم در حال دویدن و ورزش کردن بودند...


                                               اطراف دریاچه محلی مناسب برای دویدن


                                دریاچه آلستر - قایق رانی


                                                   نمای غروب دریاچه  


    

حدود 50 دقیقه وقت داشتیم برنامه بعدی صرف شام بود و بعدش رفتن به تئاتر .... برای شام از یورک دعوت کردیم و به جیم بلاک Jim Block رفتیم که گفته میشد معروف ترین استیک فروشی آلمان رو داره ولی شعبه هامبورگ معروفترین اونها است ...

منوی متنوعی داشت که همه اش یه جورایی با استیک بود  و قیمتش  از پرسی 7 یورو به بالا بود ...  پس از انتظار طولانی در صف سفارش غذا ، طبق گفته یورک فقط 15 دقیقه برای خوردن غذا وقت داشتیم !! با عجله غذامون رو خوردیم چون یورک وقت شناس ! دائم به ساعتش نگاه میکرد و ما نفهمیدیم چه جوری غذامون رو تموم کردیم ...



به سمت سالن کنسرت رفتیم از دور تجمع افراد زیاد در ورودی تالار نشان از اهمیت زیاد اجرای این برنامه داشت ، ماشین های آخرین سیستم گاها با راننده اختصاصی ، تماشاگران رو به سمت تالار سرازیر کرده بود و عده ای از مردم عادی در حاشیه تالار فقط برای دیدن مدعوین تجمع کرده بودند ، چون مهمانان ویژه و افراد سرشناس هامبورگ برای دیدن این مراسم حضور داشتند...


سالن بسیار مجلل و منظمی محل برگزاری این کنسرت رقص کوبایی بود ... پس از 45 دقیقه انتظار و نشستن مهمانان برروی صندلیها اجرای تئاتر آغاز شد تازه فهمیدیم چقدر الکی عجله کرده بودیم و این تعجیل به خاطر وقت شناسی یورک بوده و بس !


                   تالار اجرای برنامه که یکی از مشهورترین سالن های تئاتر اروپا هست



برنامه کنسرت بسیار باشکوه و جالب بود ترکیب زیبایی از رنگ و نور با موزیک خاص آمریکای لاتین و 30 رقصنده زن و 3 رقصنده مرد و 3 خواننده مجموعه ای بی نظیر که فراموش نشدنی بود تنها افسوس اینکه اینقدر جو اونجا باکلاس بود که تصویر برداری و عکس گرفتن واقعا ناپسند به نظر میرسید ... برنامه رقص و تئاتر موزیکال با یک وقت استراحت 15 دقیقه ای دوباره شروع شد من در طول این برنامه همش به این فکر میکردم که بازهم می تونم یه جایی مثل اینو رو دوباره تجربه کنم یا نه !



پس از پایان برنامه ، نیمه شب به خونه یورک برگشتیم خونه اش جنب یکی از بزرگترین پارک-قبرستان های اروپا بود من فکر میکردم که منازل اطراف قبرستان باید یکی از ارزونترین مناطق شهری باشه (از لحاظ قیمت خرید و اجاره) ولی یورک به من اطمینان داد که بعلت فضای آرام و منطقه سبز و زیبا جزء مناطق خوب هامبورگ محسوب میشه ....

خونه یورک در فوقانی ترین طبقه آپارتمان بود و نشانه بارز یه خونه مجردی ! یعنی اگه یه لحظه یه چیزی رو از کیفیت بیرون میگذاشتی ... دیگه پیدا کردنش با خدا بود!!


                               نمای از آپارتمان یورک در هامبورگ


یورک که یه آلمانی واقعی بود دقیقا جزئیات برنامه فردا صبح رو به ما توضیح داد و زمانبندی استفاده از حمام و اینترنت و صبحونه .... همه چیز دقیق و طبق برنامه ... و ساعت 8:45 دقیقه هم زمان شروع کارش بود و ما باید ازش موقتا خداحافظی میکردیم ....



ادامه دارد ..... لطفا نظرتون رو تو قسمت نظرات برام بنویسید....




نظرات 6 + ارسال نظر
پیام یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ب.ظ

خیلی خوب توضیح دادید...آدم با خوندن این خاطره استرس میگیره...همه چی سر وقتش با یورک
در کل موفق باشید

آره ... درست حدس زدی ... مخصوصا موقع خداحافظی و خروج از خونه که باید سر وقت خارج میشدی و خیلی حواست جمع باشه چیزی رو جا نذاری اون هم توی اون خونه شلوغ و درهم ریخته !! ولی خیلی تجربه خوبی بود که یک فرهنگ متفاوت با ویژگیهای خوب و بدش رو با هم میتونی لمس کنی و با همه سختیهاش لذت بخش و فراموش نشدنی بود... مرسی

ساناز دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:17 ب.ظ

راستش منم دوست آلمانی دارم ولی اینجوری نیستن! تو چند باری که اومدن ایران این من بودم که حرص میخوردم که همه چیز طبق برنامه پیش بره!
یه خواهش میشه زود به زود آپ کنید

ساناز عزیز با تشکر از بازدید شما .... سعی میکنم آپ دیت منظم تری داشته باشم ولی قبول کن که با مشغله زیاد کارهای روزانه یه کم سخته ! ولی سعی خودم رو میکنم...

حمید از مشهد دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ب.ظ

با تشکر از به اشتراک گذاشتن تجربیات مفیدتان اگر ممکن است درمورد چگونگی گرفتن ویزا نیز توضیح دهید واینکه کل هزینه سفرشما با اوصافی که فرمودید چقدر شد؟ باتشکر ازراهنمایی وسایت ارزشمندتان وبه امید روزی که ما ایرانیها نیز به جایگاه واقعیمان در جهان برسیم

حمید عزیز -- فرآیند اخذ ویزای شینگن یه کم سخته ...چون اول باید از یه دعوتنامه از یکی از کشورهایی اروپایی داشته باشی بعدش هم مدارک و مستندات زیاد کاری و مالی حساب بانکی و ... نیاز داره و باید اونها متقاعد بشن که شما اونجا نمی مونی و برمیگردی .... سخته ولی غیر ممکن نیست!

ملیحه شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:17 ب.ظ

خیلی جالب ، قشنگ و با حوصله تمام زمانی رو که در هامبورگ گذروندین رو توضیح داده بودین ولی کاملا" واضح بود که از زمان مشترکی که با یورک داشتین کلافه شده بودین چون اون خیلی سریعتر از شما بود.....!!!

مرسی .... از بازدید شما ... اونجوریه ها هم نبود چون سختی توام با لذت بود چون یه فرهنگ و یه شرایط متفاوت رو لمس میکردیم شاید دیگه تکراراون شرایط میسر نباشه !

علی پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ق.ظ

اقا بابک سلام
مدتهاست که دارم خاطرات سفر ایرانیارو میخونم . من خودم شخصا علاقه خاصی به آلمان خصوصا شهر هامبورگ دارم الانم تصمیم دارم بعد این که درسم تموم شدو کارام روبراه شدن مهاجرت کنم و تو هامبورگ یه زندگی جدیدی رو شروع کنم. خواهشا هر چی تو هامبورگ و از هامبورگی ها دیدینو شنیدینو و میدونین رو ضمیمه این نوشته های جالب و خوندنی تون کنین تا بیشتر لذتشو ببریم
واقعا لذت بردم. ممنون
ضمنا آیا مردم آلمان اونجوری که تو ایران میگن نژاد پرستن. یعنی هرچقدم تو المان باشی بازم بت به چشم بیگانه نیگا می کنن. ایا حقوق شهروندی غیرالمانی با آلمانیها یکسانه؟ واقعا مردم آلمان خشکو بی احساسن؟
بنظرتون زندگی تو هامبورگ لذتبخش خواهدبود یا کسل کننده؟ و...
ممنون میشم به همه سوالاتم پاسخ دهید
بیصبرانه منتظرم
موفق باشین.........

علی آقا عزیز سلام اقامت 10 روزه توی آلمان نمی تونه ملاک خوبی باشه برای پاسخ به سوال شما و این سوال رو باید از ایرانیهای ساکن اونجا بپرسید! و دیدگاه من بعنوان یه میهمان و یک توریست و برخورد اونها هم با ما با این نگاه بود .... حال شما می خواهی از امکانات کشورشون به عنوان یک خارجی تازه از راه رسیده استفاده کنی بدون تلاش در ساختن اون کشور!!! رو نمی دونم باید تجربه کنی ! کلا آلمان مهاجر پذیر نیست ! و نگاه مردم به مهاجرین خیلی مثبت نیست کشورهای مهاجر پذیر مثل کانادا استرالیا در این زمینه کارهای فرهنگی زیادی کردند و چند فرهنگی مردم مورد تائید جامعه است .... اگه مقایسه کنی با مردم شرقی سرد تر هستند ولی سردی جزء فرهنگ اونها هست ولی در عین حال مهربان و کمک کننده هستند ......در هر جایی بد و خوب هست شعارهای ضد نژادی و ضد اسلام روی بعضی از دیوارها دیده میشد ولی اکثریت مردم مخالف این قضیه هستند !!

نیر شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 02:09 ب.ظ

سلام
خیلی لذت بخش سفرنامه ای دنباله هم بخوانی بدون انتظار
ایا خودتان تا به حال چنین تجربه ای داشتید
بسیار لذت بردم

سلام ... قطعا چون با توجه به محدودیت زمانی خودم ، نمی تونم منظم مطالب رو پیگیری کنم گاها چندین پست رو پشت سرهم میخونم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد